۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۸, چهارشنبه


شصتمین سالگرد درگذشت رفیق استالین و بروز رویزیونیسم خروشچفی

 

استالین در 1938 در پاسخ نویسنده ای که نقش تاریخی او را ستود به سادگی گفت:

"من فقط شاگرد لنینم، و هدف زندگانیم اینست که شاگرد شایسته او باشم".

و تاریخ گواهی داد که وی شاگرد شایسته، شاگرد کبیر لنین بود. و تاریخ گواهی داد که دشمنی با استالین دشمنی با لنینیسم و دشمنی با سوسیالیسم است.

خروشچف از نظر اندیشه نماینده بورژاوزی در درون حزب کمونیست اتحاد شوروی و دشمن سوگند خورده طبقه کارگر بود. وی با تجدید نظر در اصول اساسی مارکسیسم-لنینیسم و توسل به کودتا و سرکوب و جعل حقایق تاریخی در اتحاد شوروی و در درون حزب کمونیست بلشویک، توانست رویزیونیسم را که یک ایدئولوژی بورژوائی است، بر حزب کمونیست شوروی حاکم سازد، که تبعات آن تا فروپاشی شوروی ادامه داشت و هنوز هم دارد.

آنها که  به نیروهای ماوراءالطبیه و معجزه و شعبده بازی معتقدند و با ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک قرابتی ندارند، می توانند مدعی شوند که "ساختمان مستحکم سوسیالیسم" در شوروی یک شبه در اثر ورد و جادوی از ما بهتران و دستهای غیبی چون خانه ای مقوائی فروپاشید. سوسیالیسمی که به رهبری استالین و فداکاری خلق شوروی در طی دهه ها ساخته شده بود، نمی توانست یکشبه با ورد و جادو فروریزد. ریزش و فروپاشی آن بنای رفیع، محصول سالها تسلط رویزیونیسم و مجوف ساختن بنای سوسیالیسم در شوروی و در سطح جهان بود. ولی هستند کسانی که روش تحلیل صبورانه و غیرمتعصبانه علمی را نمی پذیرند و راه حلهای ساده و گذرا و بی ریشه را ترجیح می دهند. این سبک ذهنی تفکر قرابتی با مارکسیسم لنینیسم ندارد و بدتر از همه برای آینده نیز راه گشا نیست و تنها مرهمی بر زخمهای التیام نیافته و توجیه گرائی محض است. چنین برخوردی هیچگونه قرابتی با صمیمیت و مسئولیت کمونیستی ندارد.

بروز رویزیونیسم در شوروی بعد از درگذشت رفیق استالین بزرگترین ضربه ای بود، که به جنبش جهانی کمونیستی وارد شد و هنوز این جنبش نتوانسته از نقاهات دوران این بیماری جان سالم بدر برد. رویزیونیسم توانست سوسیالیسم را منحط کند و این نتیجه و محصول رویزیونیسم است. رویزیونیسم خروشچفی رویزیونیسم نوع جدید بود که در درون یک کشور سوسیالیستی شکل می گرفت و هنوز برای بسیاری کمونیستها ناشناخته بود. رویزیونیسم کهن در قالب سوسیال دموکراسی، رویزیونیسم شناخته شده ای بود که نمی توانست بعد از سالها مبارزه لنین و استالین علیه آن، کسی را فریب دهد.

خروشچف تجدید نظر در اصول مارکسیسم – لنینیسم را با حمله به شخصیت استالین که مظهر سوسیالیسم در شوروی و جهان بود، آغاز کرد. وی می دانست بدون مبارزه با دستآوردهای سوسیالیسم در دوران دیکتاتوری پرولتاریا، امکان ندارد بتواند سوسیالیسم را نابود سازد.

مبارزه با استالین مبارزه با سوسیالیسم بود و هست. مبارزه با استالین یک خط مشی، یک برنامه، یک سیاست راهبردی حساب شده برای نابودی سوسیالیسم بود و نه جلوه دادن آن به مثابه خطاهای فردی و شخصی و یا ماجراجوئی بیمارگونه دلقکی بنام خروشچف که گویا برکناری اجتناب ناپذیرش همه مشکلات را حل می کند.

استالین رهبر بلامنازع جنبش کارگری و کمونیستی جهان، مورد احترام مردم جهان و مردم شوروی بود. وی بزرگترین سیاستمدار تاریخ قرن بیستم است و بر سر این عنوان بسیاری از شخصیتها و سیاستمداران و پژوهشگران واقعبین، اتفاق نظر دارند.

نقش تاریخی وی در این دوران غیر قابل انکار است.

البته به همان میزانی که استالین اعتماد توده های طبقه کارگر و مردم سراسر جهان را کسب می کرد، بر اساس قانون دیالکتیک تضاد دشمنی و نفرت بی امان بورژواها، امپریالیستها، تروتسکیستها، سوسیال دموکراتها، نازیها و... را نیز بر می انگیخت. اتهامی نبود که این جاعلان تاریخ، به استالین و سوسیالیسم برای نابودی سوسیالیسم نبندند.

خروشچف با الهام از این واقعیت تصمیم گرفت با انجام یک کودتای قصری و سرهم بندی کنگره های ضد کمونیستی، با ماجراجوئی و کیش بی شخصیتی خویش، دمار از روزگار سوسیالیسم بر آورد. وی که از خشم مردم شوروی می هراسید، هرگز اجازه نداد دروغهائی را که تحت نام مبارزه با "کیش شخصیت" استالین در گزارش محرمانه خویش سرهم بندی نموده بود، به گوش مردم و طبقه کارگر شوروی برسد. وی 33 سال همراه با همدستان بعدی خود که کتب استالین را می سوزاندند و بدور می ریختند و از کتابخانه ها جمع آوری نموده بودند، این دروغها را از چشم مردم شوروی که استالین را می پرستیدند، پنهان کرد. وی این گزارش را از راه  رویزیونیستهای خودی به دست سازمان جاسوسی "سیا" رسانید تا از آن بر ضد کمونیستها استفاده کامل کند و یک جنگ تبلیغاتی بر ضد کمونیستها براه بیاندازد.

این گزارش "محرمانه"ی خروشچف از دید مردم شوروی و طبقه کارگر شوروی را، نشریه آمریکائی "نیویورک تایمز" در چهارم ژوئن 1956 که از طریق سازمان "سیا" در یافت کرده بود، منتشر کرد. سپس خبرگزاری "یونایتدپرس" آنرا ترجمه کرد و "لوموند" آنرا انتشار داد. تا سال 1989، توجه کنید تا سال 1989 یعنی به مدت 33 سال این گزارش در خود شوروی علنی نشد.

پس از انتشار این گزارش سراپا مجعول که از قله رفیع اعتبار و حیثیت شوروی مانند سیلی ویرانگر سرازیر شده بود و"ظاهرا" در درون حزب کمونیست شوروی به تصویب رسیده بود، موجی از شگفتی و سردرگمی و آشفته فکری و ارتداد، در جنبش جهانی کمونیستی و رهائی بخش و ضد امپریالیستی خلقهای جهان پدید آمد. این گزارش "محرمانه" جنبش جهانی کمونیستی را با تزلزل و تردید روبرو ساخت و موجب خروج دستجمعی و گسترده بسیاری از یاران کمونیست، از احزاب کمونیست در سطح جهانی شد. جنبش جهانی کمونیستی به انشعاب کشیده شد و مارکسیسم لنینیسم در مقابل رویریونیسم قرار گرفت.

فرجام این مبارزه بر ضد رویزیونیسم بود و هست که فرجام سوسیالیسم را معین می سازد.

مبارزه با رویزیونیسم یک مبارزه عظیم طبقاتی است. تنها در بریتانیا 7000 نفر از حزب کمونیست جدا شدند. آنوقت سازمانهای امنیتی و ارتجاع جهانی راه افتادند و تروتسکیستها را تقویت کردند تا به رفیق استالین و دستآوردهای سوسیالیسم بتازند. ضد انقلاب را در همه جا راه انداختند. اوباشان بورژوازی و پس مانده های نازیسم در مجارستان با استناد به گفته های خروشچف به پائین آوردن مجسمه های استالین در بوداپست دست زدند. ژنرالیسم خائن تیتو حقانیت راه یوگسلاوی را که آنرا به خروشچف توصیه کرد، به رخ روزیونیستها کشید. رویزیونیستهائی که در زندان بودند نظیر گومولکا در لهستان و نووتنی در چکسلاواکی به عنوان "قربانیان استالین" اعاده حیثیت شدند و بر سر کار آمدند تا نابودی سوسیالیسم در لهستان و چکسلاواکی را به کمال برسانند. و ما شاهد بودیم که چه کردند.  

چه اتفاقی افتاده بود؟

در کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی هیتهای نمایندگی احزاب کمونیست و کارگری از 55 کشور خارجی و در مجموع 1436 نفردر آن نشست حضور داشتند. گزارش محرمانه شب بیست و پنجم فوریه سال 1956 میلادی ارائه شد. خروشچف چهار ساعت سخنرانی کرد. کتابچه گزارش با زیرنویسها که بعدا منتشر شد حدود 100 صفحه است.

خروشچف با اتهام زنی و لجن پراکنی و اسناد قلابی و ادعاهای غیر قابل اثبات و رفتار خاله زنکی، گزارش مجعول ارائه داد که حتی بسیاری از پژوهشگران بورژوازی در صحت ادعاهای خروشچف دچار تردیدند. وی در این گزارش از "خشونت" استالین، از "پرونده سازی های استالین"، از دعوای خصوصی اش با زن لنین و ... از "استبداد" فردی استالین، از ایمان عمیق و کورکورانه مردم فریب خورده که استالین را در اثر "کیش شخصیت" به عرش اعلا رسانده بودند و برای وی ادعای خدائی می کردند، سخن راند.

وی در دشمنی با مارکسیسم لنینیسم، بدون برخورد طبقاتی، تاریخی و علمی به امر نقش شخصیت در تاریخ و به افسانه "کیش شخصیت" استالین، میدان را برای کیش شخصیت مرلین مونروها و مایکل جکسونها باز کرد.   

خروشچف "اسنادی" جعلی و تحریف شده در مورد "وصیتنامه" لنین در گزارش محرمانه خویش همراه با کوهی از اتهامات ساختگی به سوی استالین پرتاب کرد که تا به امروز شما می توانید تکرار آنرا از زبان هر ضد کمونیستی بشنوید. اجازه بدهید ما بخشی از نظر حزب بلشویک شوروی را در مورد این "وصیتنامه محرمانه" از زبان استالین منتشر کنیم.

"حال می رسیم به مساله " وصیتنامه " لنین.

شما در اینجا شنیدید که اپوزیسیون با چه داد و فریادی مدعی شد که گویا کمیته مرکزی حزب "وصیتنامه "لنین را در "خفا" نگهمیدارد! همه می دانید که این مساله تاکنون بارها در کمیته مرکزی حزب ما و هم در کمیته مرکزی کمینترن مطرح شده است.(در سالن :آری، بدفعات.).

تاکنون بارها معلوم شد که کسی چیزی را "مخفی" نمی کند. بعلاوه، مگر قرار نشده بود که مساله "وصیتنامه" لنین را در کنگره سیزدهم حزب مطرح کنیم؟ آیا این "وصیتنامه!" در کنگره حزب قرائت نشد.(در سالن: چرا قرائت شد).

این کنگره حزب بود که باتفاق آرا درباره عدم انتشار "وصیتنامه" لنین تصمیم گرفت. بیشتر باین خاطر که خود لنین مایل بیک چنین کاری نبود. البته اپوزیسیون نیز از تمام این جریانات و بهمان اندازه ای که ما می دانیم اطلاع دارد. معذالک مدعی است که گویا کمیته مرکزی حزب "وصیتنامه" را "مخفی" کرده است !

اگر اشتباه نکنم این مساله "وصیتنامه" لنین برای اولین مرتبه در همان سال ١٩٢۴ مطرح گردید. اما چطور؟

 در آن زمان سخن بر سر فردی بود موسوم به" ایستمن". این آقای ایستمن در آن زمان عضو حزب کمونیست آمریکا بود که بعد ها از این حزب اخراج گردید .

نامبرده بعد از اینکه مدتی در مسکو با ترتسکیستها رفت و آمد کرده و درباره "وصیتنامه" لنین کلی اراجیف محرمانه بدست آورد! به خارج رفت و با عنوان "بعد از مرگ لنین" کتابی منتشر کرد. ولی او در این کتاب از بیان هیچ دروغی درباره حزب، از زدن هیچ انگ و اتهامی به کمیته مرکزی حزب و حکومت شوروی دریغ نکرده و از قضا تمام مطالب خود را نیز بر این پایه و اساس قرار داده که گویا کمیته مرکزی حزب "وصیتنامه" لنین را "مخفی" نگهمیدارد!"(نقل از اثر استالین منتشر شده توسط حزب کار ایران(توفان) تحت عنوان "اپوزیسیون تروتسکیستی در گذشته و حال").

حال خروشچف کلاش که مشتی بله قربان گو را در کنگره بیستم جمع کرده است، به تحریف تاریخ حزب کمونیست بلشویک شوروی مشغول است و آنچه را که سیاه روی سفید وجود دارد، واژگونه ابراز می دارد و از این همه گستاخی شرم نیز ندارد. ما می پرسیم: آیا خروشچف مارکسیست لنینیست و دوست طبقه کارگر جهان است؟

نمایندگان کنگره در زمانهای گوناگون در طی سخنرانی خروشچف به ابراز احساسات برای وی پرداخته و از "جنایات" استالین ابراز انزجار نمودند. خروشچف در خاتمه اظهار داشت: "رفقا بیستمین کنگره حزب کمونیست اتحاد شوروی با قدرت جدیدی اتحاد خلل ناپذیر حزب ما و همبستگی آنرا حول کمیته مرکزی نشان داد و تصمیم قاطع آن را بر انجام وظیفه و استقرار کمونیسم تاکید نمود.(کف زدن حضار)...

ضمنا اینکه در کنگره بیستم در مورد کیش شخصیت و نتایج زیانبار ستایش فرد صحبت شد، نیروی عظیم معنوی و سیاسی حزب ما را به اثبات می رساند.".

شگفت انگیز است که این نمایندگان "واقعی" چگونه با آن همه "بتی" که از استالین ساخته بودند و اعتمادی که به وی داشتند با چهار تا ادعاهای بی سند و اتهامات بی پایه نه تنها دچار بهت و حیرت نگشته و به اعتراض برنخاستند، بلکه در درون نشست کنگره برای خروشچف ابراز احساسات می کردند و نفرت و انزجار خویش را از استالین در همان نشست کنگره نشان می دادند؟ آیا هیچکدام از این نمایندگان از واقعیت "وصیتنامه محرمانه" لنین خبر نداشتند؟.

شگفت انگیز است که چگونه حزبی که مدعی کمونیستی بود و باید نمایندگان کمونیست را به کنگره می فرستاد، آنهم حزبی که رفیق استالین را بعد از خدمات شایسته اش بویژه در بعد از جنگ میهنی می پرستید، نمایندگانی به کنگره فرستاده است که نه تنها تاریخ حزب کمونیست اتحاد شوروی و جعلیات تروتسکی در مورد "وصیتنامه لنین" را که در زمان استالین با حضور همین اپوزیسیون در کنگره طرح شده است نمی دانند، بلکه کوچکترین احساس تعلق خاطر به رفیق استالین ندارند. نمایندگانی که شاهد آنند که ظاهرا گزارش خروشچف محرمانه است و حق ندارد در درون شوروی منتشر شود، ولی در بیرون همه از آن حرف می زنند. طبیعتا این کنگره، کنگره رویزیونیستی و ساخته و پرداخته دموکراسی بورژوائی بود که نمایندگانش را به سبک شورای نگهبان و ولی فقیه از قبل تعیین کرده بودند. این نمایندگان همه سر به زیر بودند و حتی یک نفر نیز به اعتراض بر ضد دروغهای خروشچف برنخاست. این نخستین دستآورد رویزیونیسم خروشچفی بود.

خروشچف نظریه رویزیونیستی "گذار مسالمت آمیز"، "همزیستی مسالمت آمیز"، "مسابقه مسالمت آمیز"، "حزب تمام خلق"، "دولت تمام خلق" و... را مطرح ساخت و با مارکسیست لنینیستها با همان روش اتهام زنانه به مبارزه پرداخت. وی کمونیستها را تصفیه کرد و آنها را "دگماتیگ" نامید که گویا از کاروان تحولات عقب مانده اند و همان "مزخرفات پیشین را بلغور" می کنند.

خروشچف برای مبارزه با سوسیالیسم و انحطاط آن از هجوم به شخصیت استالین آغاز کرد و برای مبارزه با لنینیسم نظریه های مسالمت آمیز و مفاهیم اجتماعی غیر طبقاتی را خلق کرد. برای وی دشمنان طبقه کارگر به "خردمند" و "بی خردان" تقسیم می شدند. جان اف کندی خردمند بود و گلدواتر خطرناک و بی خرد.

خروشچف بقدری فضاحت ببار آورد که امروز کسی را نمی یابید که به دفاع از این دلقک بورژوا برخیزد، ولی رویزیونیستها هنوز فعالند و با توجه به اینکه همه این یورشها به رفیق استالین و لنینیسم و سوسیالیسم نتوانسته اند خواست آنها را برآورده کند، مصممند از استالین به "دفاع" برخیزند و انتساباتی به وی دهند و وی را به شکل و شمایلی در آورند که با روح رویزیونیسم احزاب ورشکسته رویزیونیستی کنونی همخوانی داشته باشد. جعل سوسیالیسم و "اعاده حیثیت" از شخصیت استالین، در واقع ادامه همان سیاست گذشته و در خدمت تبرئه رویزیونیسم است که صدمات جبران ناپذیری به جنبش کمونیستی زده است.

رویزونیستهای نوع مدرن می خواهند رویزیونیسم خروشچفی حاکم در حزب کمونیست و دولت شوروی را تبرئه کنند و به این جهت از درِ حمایت از استالین در آمده اند، تا از وی سنگری برای پوشش افکار رویزیونیستی خویش بسازند. حمایت از استالین یک حمایت شخصی و ناسیونال شونیستی به نفع امپریالیسم روس نمی تواند باشد. حمایت از استالین حمایت از لنینیسم، حمایت از سوسیالیسم، حمایت از انقلاب قهرآمیز و دیکتاتوری پرولتاریاست. حمایت از استالین، نفی نظریات رویزیونیستی خروشچف و طرد تمام تبعات تسلط رویزونیسم در حزب رویزیونیست شوروی و احزاب برادر سابق وی است. حمایت از استالین یعنی انجام انقلاب قهرآمیز پرولتاریائی سوسیالیستی در کشور امپریالیستی روسیه پوتینی.

تنها یک مبارزه بی امان با رویزیونیسم خروشچفی و تبعات و تاثیرات آن در شوروی و جهان است که می تواند راه گشای جنبش کمونیستی باشد. با وصله و پینه و اپورتونیسم نمی شود پرچمی راه گشا برای کمونیستها در سطح جهانی برافراشت.

روشن است که کسانی که در تحت تاثیر گزارش "محرمانه خروشچف" در کنگره بیستم قرار داشتند و دارند و همان سخنان بی پایه را تا به امروز تکرار می کنند، نمی توانند کمونیست باشند.  پذیرش استالین به عنوان مارکسیست – لنینیست بزرگ، معمار سوسیالیسم شرط لازم برای مبارزه با رویزنیسم و بریدن از آن است، ولی نه شرط کافی. کمونیست کسی است که درک کند تسلط رویزیونیسم در حزب، به مفهوم تسلط دشمن طبقاتی، به مفهوم انحطاط حزب و دولت، به مفهوم انحطاط سوسیالیسم است. با رویزیونیسم نمی شود ساختمان سوسیالیسم ساخت. با رویزیونیسم نمی شود مبارزه مردم را رهبری کرد و انقلاب را به پیروزی رساند. رویزیونیستها متحد کمونیستها و دوستان آنان نیستند. رویزونیستها ضد کمونیستند و جائی در احزاب کمونیستی نمی توانند داشته باشند. نمی شود با برچسبهای مضحکی نظیر "سوسیالیسم واقعا موجود"، "سوسیالیسم نوع چینی"، "سوسیالیسم عربی"، "سوسیالیسم بولیواری" و... ماهیت سوسیالیسم را به مصداق "همینه که هست" تحریف کرد و بخورد طبقه کارگر داد.

استالین پیآمدهای نابودی جمهوری شوروی را برای اوضاع سیاسی جهان جمعبندی کرد و پیشگوئی نمود در شرایط پیروزی سرمایه داری بر سوسیالیسم، پیروزی رویزیونیسم بر لنینیسم چه فاجعه خوفناکی می تواند پدید آید و چه هوای مسمومی می تواند فضا را پر کند. وی ابراز داشت:  "پیآمدهای درهم شکستن جمهوری شوروی توسط سرمایه چه می تواند باشد؟

دوران سیاه ترین ارتجاع بر تارک همه ممالک سرمایه داری و مستعمرات فرو می ریزد، طبقه کارگر و خلقهای تحت ستم به بردگی کامل کشیده می شوند و مواضع کمونیسم جهانی نابود می شود"(آثار استالین جلد نهم صفحه 29 چاپ آلمانی). و ما مشترکا در مقابل ویرانه ای که خروشچف و همدستانش تا یلتسین از خود باقی گذاشتند هستیم.

استالین در تما م دوران زندگی پرافتخارش، با اصولیت تمام، با تمام این افکار پوسیده مبارزه نمود و با الهام از لنین می گفت که "هرگز از چیز خرد چشم نپوشید که از خرد است که کلان بر می خیزد". استالین به ایده مارکسیسم و تکامل آن به لنینیسم وفادار ماند. حمایت از استالین و تجلیل از وی در شصتمین سالگرد مرگش، حمایت از لنینیسم، حمایت از حزبیت طبقاتی، دیکتاتوری پرولتاریا و انقلاب قهرآمیز پرولتاریائی، پذیرش اصل مبارزه طبقاتی، نفی پارلمانتاریسم بورژوائی است. حمایت از استالین یعنی پذیرش این واقعیت که جنگ طلبی در سرشت امپریالیسم نهفته بوده و مبارزه با امپریالیسم و فاشیسم، مبارزه با همه گونه انحرافات رویزیونیستی "چپ" و راست برای کمونیستها جنبه حیاتی دارد. در غیر این صورت حمایت از استالین چک بی محل است تا صورت رویزیونیستهای "استالینیست" را سرخ نگهدارد و به آنها امکان دهد رویزیونیسم را در پشت خرقه "اعاده حیثیت از استالین" بپوشانند و بر ضد طبقه کارگر و خلقهای جهان دسیسه بچینند. به همین جهت رویزیونیسم دشمن مکار و خطرناک کمونیستهاست و باید با وی مبارزه بی امان نمود.

 

                    برگرفته ازتوفان شماره  158 اردیبهشت ماه 1392،  مه سال 2013،  ارگان مرکزی حزب کارایران

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت.               www.toufan.org
  نشانی پست الکترونیکی(ایمیل).                                                                         toufan@toufan.org

هیچ نظری موجود نیست: