۱۳۹۲ شهریور ۱۵, جمعه

باز هم پیرامون
انترناسیونالیسم پرولتری و میهنپرستی پرولتاریا
رفیقی در نامه ای به هیات تحریریه نشریه "توفان"، ارگان مرکزی حزب کار ایران، از مقاله "انترناسیونالیسم پرولتری مکمل میهنپرستی پرولتاریاست" در توفان شماره 152 ستایش کرده و نوشته: "در یکی از حساسترین لحظات حیات سیاسی کشور ما که امر  جنگ و تجاوز محتمل و هم چنین اشغال ایران مدام از سوی برخی از محافل امپریالیستی مطرح می گردد و در قبال آن عکس العمل و مواضع گروه بیشماری از نیروهای کمونیست و "چپ" دچار تردد و یا انحراف از مواضع مارکسیستی گشته اند، توانسته است به درستی از نقطه نظرهای مارکسیستی دفاع نماید...". رفیق منتقد در عین تائید اساس مقاله توفان، از یک زاویه دیگر به مسئله برخورد کرده و انتقاداتی را نیز مطرح می کند.
حزب ما انتشار این مقاله را برای تعمیق دانش مارکسیستی لنینیستی مثبت دانسته و مصمم است به این بحث دامن بزند. حزب ما در آینده نیز مجددا در باره امر دفاع از میهن کمونیستها و درک مارکسیستی- لنینیستی از آن سخن خواهد گفت و جوانب دیگر این مسئله را در شرایط وجود امپریالیسم و نه در شرایط نگارش "بیانیه حزب کمونیست" که امپریالیستی در جهان وجود نداشت، با تحلیل مشخص از شرایط مشخص بررسی خواهد کرد. این مبارزه برای ارتقاء سطح دانش کمونیستی بر ضد وطنفروشی "کمونیستی" و تروتسکیسم، بر ضد عمال ستون پنجم امپریالیست در ممالک مستقل است که دروازه های کشورشان را با توسل به عبارتی نفهمیده از مارکس و انگلس، بر روی امپریالیستها می گشایند. حال ما در این شماره توفان صرفا نامه رفیق و نظریات ارسالی  وی را منتشر می نمائیم: 
"علیرغم نکته فوق اجازه می خواهم که در یک ایده و نظریه رفقا تردید کنم ... "توفان" برآن است که: "در این جاست که کارگران این ممالک غارتگری که در خدمت استثمار ملتی توسط ملت دیگر قرار گرفته اند، باید خود را از این تسلط رهانیده و در مقابل عوامفریبی "میهن پرستانه" بورژوازی توسعه طلب و غارتگر فریاد زنند که ما وطن نداریم"(تکیه از نگارنده) و یا " پرولتاریا در نبردهای بزرگ عادلانه و ضد امپریالیستی و ضد استعماری از میهن خودش دفاع می کند و این میهنپرستی مکمل بی وطنی پرولتاریای ممالک غارتگر است". به این ترتیب از نقطه نظر "وطن" و "وطنپرستی" پرولتاریا به دو بخش تقسیم می شود. پرولتاریای کشورهای متروپل و استعمارگر که بی وطنند و پرولتاریای کشورهای تحت ستم و استعمار که صاحب وطن اند و باید از آن دفاع کنند تا میهنپرست محسوب گردند.
در این که پرولتاریای مثلا آلمان خود را در خدمت استثمار و استعمار ملت های دیگر قرار داده است-و این امر سوای اراده و خواست او صورت می پذیرد- تردیدی نیست. اما مگر غیر از آن است که همین پرولتاریای کشورهای استعمارگر، خود تحت استثمار بورژوازی خودی(که یک بورژوازی بزرگ، امپریالیستی و ستمگر در سطح جهانی است) می باشند؟ چرا پرولتاریای مثلا الجزایر این حق را دارد که از وطن خود دفاع کند ولی پرولتاریای آمریکا نه؟ مگر غیر از این است که بورژوازی هر آن جا که بر مقام حاکمیت قرار گرفته و سرمایه داری شیوه تولید حاکم و رایج است، نه تنها وسایل تولید، بلکه مجموعه جامعه و حتی میهن همه اقشار و طبقات آن جامعه و ملت(ویا ملت های یک کشور) را تصاحب کرده است؟
زمانی که مارکس در مانیفست حزب کمونیست می نویسد: "کارگران میهن ندارند" هرگز منظور او تنها کارگران کشورهای استعمارگر نبوده است و هرگز قصد تقسیم کارگران جهان را به "بی وطن" و "صاحب وطن" نداشته است. چنانچه غیر از این می بود آن را حتما صراحتا بیان می کرد. از این جمله مارکس تنها می توان چنین درک کرد که او بر آن است که بورژوازی حاکم با تصاحب وسایل تولید و نتیجتا تمام جامعه، میهن پرولتاریا را که در آن به دنیا آمده، بزرگ شده و ریشه دوانده است از او سلب کرده است. نه تنها وسایل تولید را بلکه وطن را نیز اشغال کرده و تصاحب نموده است. و این امر در هر کشور و جامعه سرمایه داری صادق است و تقسیم پذیر نیست.
مگر غیر از آن است که طبقه کارگر و کمونیست ها نه تنها خواهان رهائی پرولتاریا بلکه تمام جامعه و همراه آن همه طبقات از قید سیادت و اسارت طبقاتی اند؟ چگونه ممکن است که مثلا یک کارگر و یا کمونیست آمریکائی با رهائی خویش از قید "وطن پرستی" به آمال کمونیستی خویش و رهائی همه جامعه ، همه انسانها و طبقات کشور آمریکا بی علاقه باشد و عملا به آنها با شعار "ما وطن نداریم" پشت پازند؟ "میهن" پدیده ای است اجتماعی که در یک برهه از زمان از تکامل جامعه بوجود آمده و زمانی نیز همه انسانها را از قید "بی وطن" و یا "وطن پرستی" رها کرده و کلا ناپدید خواهد گشت. اما آن زمان هنوز نیامده است و هیچ انسان واقع بین و بمراتب اولی هیچ کمونیستی نمی تواند وجود آن را انکار کند. میهن را نه تنها می توان همانند بورژوازی تصاحب کرد و ربود، بلکه و هم چنین می شود با مبارزه آن را به دست آورد. در تمام طول تاریخ تمدن بشری(تاریخ جوامع طبقاتی) هر طبقه نوینی که حاکمیت را به دست آورده است، کوشش نموده که مالکیت بر وسایل تولید و هم سرزمین و جامعه را به چنگ خویش آورده و تابع منافع و آمال خود سازد. از مانیفست: "تمام طبقات پیشین، پس از رسیدن به سیادت می کوشیدند آن وضع وموقع حیاتی را که به چنگ آورده اند تحکیم کنند و تمام جامعه را به شرایطی که طرز تملک آن ها را تامین کند، تابع سازند."
"کارگران میهن ندارند" بارها سبب سوءتفاهم و گاهی نیز عامدا مورد تحریف قرار گرفته است. این امر مربوط به بورژوازی نیست، بلکه عمدتا کمونیستهای بیشماری تفسیرهای گوناگون از آن به دست می دهند. شاید بیهوده نباشد که یکبار دیگر تاکید کنیم که این جمله به معنی آن نیست که کارگران هرگز به میهن احتیاجی نداشته و به آن با دیده غریبه نگاه می کنند. اگر چنین می بود چرا می بایستی کارگران وسایل تولید را که بورژوازی از آنان سلب مالکیت کرده و در اختیار خود قرار داده است بدست آورند؟ چرا دولت بورژوازی را سرنگون ساخته و دولت خود را بسازند؟ کارگران سراسر جهان از همه چیز-تقریبا همه چیز- محروم اند. ولی هرگز برای به دست آوردن آن ها از مبارزه غافل نمی شوند. وسایل تولید، فرهنگ، بهداشت و همه جامعه در اختیار بورژوازی است. همه آنها، یعنی همه جامعه در یک کشور واحد که معمولا میهن نام دارد جای گرفته اند. پرولتاریا همه جامعه را در اختیار خویش، در اختیار عامه گذاشته، جامعه سوسیالیستی و میهن خود را فاقد هرگونه ستم طبقاتی برپا می سازد. "کارگران میهن ندارند" همانند آن است که بگوئیم: کارگران وسایل تولید را در اختیار ندارند. این امر بیان آن چیزی است که هم اکنون واقعیت دارد و نه آن که تن به این واقعیت داده به تبلیغ بی وطنی پرداخته و یا از کسب قدرت و سوسیالیستی کردن وسایل تولید صرف نظر کنیم. بازهم نگاهی کوتاه به مانیفست می اندازیم: "مبارزه پرولتاریا بر ضد بورژوازی در آغاز، اگر از لحاظ معنی و مضمون ملی نباشد از لحاظ شکل و صورت ملی است. پرولتاریا هر کشوری طبیعتا درابتدای امر باید کار را با بورژوازی کشور خود یکسره نماید."
طبقه کارگر در سراسر جهان علیرغم تمام تحولات و تغییرات کمی و کیفی که در عرض چندین ده سال گذشته همراه با رشد سرمایه داری امپریالیستی و گلوبالیزه، دچار آن گشته است، طبقه ای است، مستقل و سلب شده از هرگونه مالکیت وسایل تولید و امکانات رشد اجتماعی.
طبقه ای است به طور عینی انقلابی با دورنمای سوسیالیستی و متاسفانه بطور ذهنی عمدتا عاری از آمال و اندیشه های انقلابی و سوسیالیستی. بورژوازی جهانی طبقه کارگر را چه در گذشته چند صد ساله و چه در حال از هرگونه امتیازات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی محروم ساخته و در کناره اجتماع پرتاب نموده است. بورژوازی طبقه کارگر را به مثابه طبقه ای غیر ملی و بدون هویت تکامل یافته و مستقل ملی(همانند خود بورژوازی و یا فئودالها در قرون گذشته) در اسارت خود نگاه داشته است. شیوه زندگی، روابط اجتماعی و خانوادگی و کلا تمام فرهنگ و منش پرولتاریا(چنانچه بتوان در این زمینه از فرهنگ نام برد) سوای بورژوازی است. روابط حاکم در جامعه کلا بورژوازی است و برای طبقه کارگر غریب. اما او ناچار است که همه این محصولات غریبه را در خود فرو برد. دو جهان مختلف و متباین در برابر هم قرار گرفته اند. ملت تنها بورژوازی است و در او خلاصه می شود. در جامعه سرمایه داری درست به علت خصلت شدید انحصارگری بورژوازی، حاکمیت در چنگ او، مردم در اختیار او و میهن در تصاحب اوست.
بد نیست بازهم نگاهی به "مانیفست حزب کمونیست" بیاندازیم. در آن جا چنین می خوانیم: "کارگران میهن ندارند. کسی نمی تواند از آن ها چیزی را که ندارند بگیرد. زیرا پرولتاریا باید قبل از هر چیز سیادت سیاسی را بکف آورد و به مقام یک طبقه ملی ارتقاء یابد و خود را به صورت ملت در آورد.".
روشن است که در این جا مارکس "اشغال و تصاحب" میهن را از سوی بورژوازی مد نظر دارد. کارگران باید از طریق کسب سیادت سیاسی خود را به "مقام یک طبقه ملی ارتقاء" داده و "خود را به صورت ملت"  در آورند و میهن خویش را تصاحب نمایند. تنها در این حالت است که می شود سخن از "میهن سوسیالیستی" زد.
بازهم تاکید می کنم که تمام کارگران جهان(یعنی حتی کارگران کشورهای امپریالیستی و ستمگر) در هر کشوری که هستند، دارای وطن مشخصی هستند سوای وطن های دیگری که در آن زیست می کنند. وطنی در چنگ بورژوازی و گرفتار آفت سرمایه داری. هیچ دلیلی وجود ندارد که ما، کارگران کشورهای رشد یافته و ستم گر را از دیگر کارگران جدا کرده و به طور ضمنی میهن آنان را از ایشان سلب کنیم. این میهن تسخیر شده و اسیر را کارگران باید با انقلاب سوسیالیستی و کسب قدرت و شکل گرفتن خود به صورت یک طبقه کامل، واحد و حاکم به میهن سوسیالیستی بدل سازند.
تنها زمانی که در جهان ماهیچ کشوری وجود نداشته باشد که در آن شیوه استثمار انسان ار انسان موجود باشد، تنها زمانی که جهان از قید طبقات و سیادت آنان و از قید دولتهای طبقاتی رها شده باشد، آری تنها در این شرایط است که میهن راقعیت عینی و ضرورت خود را از دست داده و در جای مناسب خود، در موزه تاریخ قرار خواهد گرفت.
امیدوارم که این توضیحات بتواند بر مسئله "میهنپرستی" و یا "بی وطنی" طبقه کارگر پرتوی روشن بیافکند.
18/06/2013
 
بر گرفته از توفان شماره  162شهریور ماه 1392 سپتامبر سال 2013،  ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
 
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت
 
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل)
 
 سایت کتابخانه اینترنتی توفان
 سایت آرشیو نشریات توفان
 توفان در توییتر
توفان در فیسبوک
توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی
 

هیچ نظری موجود نیست: