۱۳۹۲ آذر ۱۵, جمعه

به فراموشکاران و فریب خوردگان
به مناسبت چهل و پنجمین سالگرد جنایات امپریالیست آمریکا در قتل عام دهکده "مای لای" در سرزمین ویتنام
امپریالیست آمریکا خطاکارانه مرتکب جنایت نمی شود، جنایت و نابودی انسانها، ایجاد رعب و وحشت، غارت و چپاول، خونسردی در آدمکشی در وجود امپریالیسم نهادینه است و بخش تعیین کننده ی ماهیت وی است. نه پرتاب بمبهای اتمی در هیروشیما و ناکازاکی، نه پرتاب بمبهای میکروبی و شیمیائی در تجاوز به کره، نه پرتاب بمبهای ناپالم و فسفر در جنگ ویتنام و کامبوج و لائوس، نه پرتاب بمبهای فسفری و خوشه ای و اورانیومی در جنگ یوگسلاوی، در عراق و در افغانستان و... هیچکدام اتفاقی نبود و نیست. اتفاقی تنها زمانی است که اسناد مربوط به آن جنایات، توسط انسانهای با وجدان برملا می شود و ماهیت آلوده امپریالیسم آشکار می گردد. امپریالیست آمریکا تغییر ماهیت نداده است. جنایاتی که در اندونزی، پاناما، بکرام، ابوغریب و گوانتانامو و... کرده است، ادامه کشتار فجیع انسانها در دهکده "مای لای"(my lai) در ویتنام است. امپریالیست آمریکا بیشترین مقدار بمب در تاریخ تمام جنگها را بر ویتنام فرو ریخت و بیش از سه میلیون ویتنامی را به قتل رسانید. رونالد ریگان مامور مخفی سازمان سیا در بین هنرمندان آمریکائی و یار و یاور مک کارتی، این اقدامات ضد بشری را "آرمانی شریف" نامید که 58.022 نفر سرباز آمریکائی برایش جان داده اند. ژنرال وایننت سایدل، سخنگوی ارشد ارتش آمریکا قتل سه میلیون مردم ویتنام و یا کشتارهای وحشیانه نظیر قتل عام دهکده "مای لای" را آسیبهای جانبی که ارزش خبری نداشتند، عنوان می کرد. وقتی معلوم شد ستوانی به نام "ویلیام کالی" در دهکده "مای لای" بیش از 570 نفر از کودک و بزرگ را، بی خود و بی جهت، به عنوان "زردَک"(gook لقبی که آمریکائی ها به صورت تحقیر آمیز به ویتنامی ها می دانند تا کشتار آنها را به عنوان جانوران بی ارزش از نظر روانی توجیه پذیر گردانند-توفان) از دم تیغ به شیوه بیرحمانه و سبعانه گذرانده است، مطبوعات آمریکائی نخست تعداد آنرا به 109 نفر رسانده و سپس به مثابه یک امر عادی از کنارش گذشتند. "موفقیت" ستوان ویلیام کالی در قتل عام "مای لای" در 1968که به عنوان پیروزی در جنگ با دشمن و قلع و قمع آنان تبلیغ شد، مورد توجه ژنرال "سی. وستمورلند"، فرمانده وقت نیروهای آمریکائی در ویتنام قرار گرفت و وی تلگراف تبریکی برای این گروهان ارسال کرد. این در حالی بود که فقط مردم غیر نظامی را قتل عام کرده بودند و یک نفر و حتی برای نمونه یک نفر عضو ارتش آزادیبخش ویتنام جنوبی و یا سرباز ویتنام شمالی در میان آنها نبود. این جنون آدمکشی آموزش مستمر سربازان متجاوز آمریکائی توسط سامان ارتش آمریکا است که در همه ممالک مورد تجاوز تا کنون بی گسست تکرار شده است. این آقای ستوان به خاطر تبحرش در آدمکشی دو مدال افتخار برنز نیز از ارتش آمریکا گرفت. وقتی اسناد رو شد و دیگر جای تکذیب و دروغگوئی و ریاکاری باقی نمانده بود. روزنامه تایمز لندن گزارش پاره ای از شهود را که برای افکار عمومی تکان دهنده بود به چاپ رسانید وآنوقت آقای جورج براون، وزیرامور خارجه سابق بریتانیا و یکی از رهبران حزب کارگر  در یک برنامه رادیوئی حضور یافت و اعلام کرد آرزو می کند: آمریکائیها "گریستن را بس کنند و به دنبال پیروزی در جنگ باشند". آنوقت ماشین بزرگ شستشوی مغزی امپریالیسم به کار افتاد تا تاثیرات کشتار "مای لای" را از بین ببرد. یک گزارشگر "آسوشیتد پرس" کوشید با توجیه این جنایت خشم عمومی را کاهش دهد و نوشت: "خیلی پیش از آنکه اولین نیروهای زمینی ایالات متحده در مارس 1965 در ویتنام پیاده شوند، ویت کنگ ها، خود، این گونه اقدامات را به عنوان یک رویه ی اصلی جنگی باب کرده بودند." این گفتار در عین حال یک رونویسی ناشیانه از مقالات فریدریش انگلس بود که در پاسخ کسانی که کشتار سربازان انگلیسی را در چین با ساطور و چاقو توسط چینی های فاقد اسلحه مدرن، سبعانه و مظهر توحش عنوان کرده بودند، بیان می کرد که ایراد به مبارزان چینی که برای اخراج اشغالگران مبارزه می کنند، حداکثر این می تواند باشد که آنها سبعیت را در نزد سربازان انگلیسی خوب آموزش دیده اند. روزنامه نیویورک تایمز از "تراژدی آمریکائی" صحبت کرد و عملا به همدردی با قاتلها پرداخت و نه مقتولان. این نشریه رو شدن این جنایات و بی آبرو شدن آمریکا را تراژیک می دانست و می خواست با این نحوِ بیان از قدرت فاجعه وبرانگیزانندگی آن بکاهد
 
هری استنلی به بازجویان آگاهی در آمریکا گفت که یکی از اعضاء گروهان ویلیام کالی یک غیر نظامی را بازداشت کرد و سپس "اونو، با هُل، به جایی که وایساده بودیم آورد و با قنداق تفنگ به پشتش کوبید... مرد افتاد زمین و دچار نفس تنگی شد. بعد، سرباز با یه ضربه دیگه ی سرنیزه یا شلیک گلوله اونو کشت... اون روز، اون قدر مردم کشته شدن که مشکل بشه به یادآورد که بعضی از اونا چطوری مردن." آن جوان سپس "به طرفی رفت که سربازا یه مرد چهل-پنجاه ساله ی دیگه ای رو بازداشت کرده بودن. اون، این مرد رو بلند کرد و توی چاهی انداخت. بعد، چاشنی یک نارنجک "ام-26" رو کشید و توی چاه پرتابش کرد." چند لحظه بعد، استنلی دید "چند تا پیرزن و تعدادی بچه خردسال-کلا 15 تا 20 نفر- دور یه معبدی که ازش دودِ کُندر بلند بود جمع شدن. زانو زده بودن و گریه و زاری و دعا می کردن. سربازا... در حالی که از اون جا رد می شدن، این زنا و بچه ها رو با شلیک به سر، اعدام می کردن. سربازا هر پونزده یا بیست نفرشونو کشتن.".
هابرل "... سربازی را با تفنگ ام-16 اش دید که به سوی دو پسر بچه که در جاده ای در حرکت بودند، شلیک کرد. پسر بزرگتر- حدود 7 یا 8 ساله- خود را روی پسر جلویی انداخت تا سپر محافظش شود، سرباز آن قدر شلیک کرد تا هر دو جان دادند."
این اعترافات کارتر در مقابل دادگاه نظامی است:
"هابرل گروهی ده-پانزده نفره از سربازان را دید که مشغول شلیک به گاوی بودند، تا اینکه حیوان به زمین در غلتید. سپس زنی سرش را از پشت بوته ها بیرون آورد، شاید در گودالی پنهان شده بود. سربازها رگبارگلوله ها را از گاو برگرفته و به سوی زن نشانه رفتند. "اونا مدام به اون زن شلیک می کردن. می شد استخوناش رو دید که تکه تکه جدا می شد و به هوا می جهید" هیچ کس سعی نکرد از آن زن چیزی بپرسد، سربازان داخل دهکده هم هیچ کس را مورد پرسش قرار نمی دادند." (نقل از کتاب به من دروغ نگو به کوشش جان پیلجر ص 92 برگردان از مهرداد (خلیل) شهابی، میرمحمود نبوی، کتاب آمه)
...
"کارتر بیاد می آورد که موقع قتل عام روستاییان، بعضی سربازان وِلوِله می کردند: "بچه ها از کشتار لذت می بردن. وقتی کسی در باره ی کارهایی که می کنه می خنده و شوخی می کنه، خوب معلومه که از اون کار لذت می بره". سربازی می گفت: "یکی دیگه گیر آورم." سرباز دیگری می گفت: "یه امتیاز دیگه به حسابم بگذارین." کارتر فکر می کند که حتی سروان مدینا هم اوقات لذتبخش را سپری می کرد: "وقتی کسی از کاری لذت می بره، از حرکات و وَجَناتش کاملا معلومه." ... (همانجا ص 93)
در برهه از صبح، یکی از اعضای پست فرماندهی مدینا به کشتار مردم پیوست. کارتر به بازجویان گفت: "زنی، بچه به بغل، از کلبه ای بیرون اومد. داشت گریه می کرد، چون پسر کوچیکش جلوی کلبه شون بوده و ... سربازی با شلیک تیر اون بچه رو کشته بود." وقتی مادر پیدایش شد،"یکی از افراد مدینا با یک ام-16 به اون شلیک کرد و زن به زمین افتاد. وقتی افتاد، نوزاد از دستش پرت شد. بعد اون سرباز با تفنگ ام-16 اش به نوزاد شلیک کرد." نوزاد هم به قتل رسید. کارتر همچنین شاهد بود که افسری به موی زنی چنگ انداخت، او را نگه داشت و با یک تپانچه کالیبر 45 وی را کشت: پس از شلیک، یک دقیقه او را نگه داشت. بعد موهای او را ول کرد و زن رو زمین افتاد. یکی از سربازا که اون جا وایساده بود، گفت: "عالی بود. زنکه حالا به شالیزار بزرگی تو اون دنیا میره."(همانجا ص 94).
... گروهان چارلی "کارهای عجیب و غریبی می کنن. اول: کلبه  ها رو به گلوله می بستن. دوم: وارد کلبه ها می شدن و اونا را با شلیک تیر به قتل می رسوندن. سوم: مردم را در گروههایی جمع می کردن و با گلوله اونا را می کشتن. همه چیز کاملا عمدی و از روی قصد بود."
"مدینا داشت تنها می رفت... وقتی رسید، به دختره تیراندازی کرد. به نظر می رسید دختره مشغول دروی برنجه، اما، اون موقع، فصل برنج تموم شده بود. او فقط تظاهر به برداشت برنج می کرد. اون، سبدی کنارش بود، صدمتر از ما فاصله داشت... اگه نارنجکی توی اون سبد داشت، که خیلی راحت می تونست دخل مونو بیاره. مدینا تفنگ رو تا شونه اش بالا آورد، از نشانه گیرِ اون نگاه کرد و ماشه رو کشید. دختر رو دیدم که پخش زمین شد. مدینا بدون هدف گیری شلیک کرد... تیرانداز خوبی بود. بعد جلو رفت. کاملا نزدیک شد، حدود سه تا هشت پا، و دوباره، با شلیک به اون، کارش رو تمام کرد. جسد واقعا تمیزی بود... تکه های بدنش این طرف-اون طرف پاشیده نشده بود. وقتی گلوله ها بهش می خوردن، می تونستم تکون خوردنِ حرکت لباسهاش رو ببینم... می تونستم تیک ها و لرزش هاش رو ببینم، ولی محل اصابت گلوله دیده نمی شد...مدینا به سرش شلیک نکره بود."
"پس از دستور کالی، ما هفت-هشت تا از ویتنامی های بازداشتی خودمون رو با گروه بزرگ اونا هل دادیم پائین و من همشون رو با تیر زدم. میچل، کالی و بقیه هم همین کارو کردن. گمون کنم شاید بیست تا بیست و پنج نفر مرد، زن، بچه و نوزاد رو توی گودال تیر زدم." بعضی از سربازها تفنگ ها را از حالت تیراندازیِ خود کار به حالت تک تیر برگرداندند تا در مهمات صرفه جوئی شود. هربرت کارتر مادرها را نگاه می کرد که "بچه هاشونو چسبیده بودن و بچه ها رو که به مادراشون چسبیده بودن. نمی دونستم چکار کنم". .. بعد کالی رو کرد به رابرت میلپز وگفت: "میلپز! مسلسلتو پر کن و اینارو بکش.". میلپز، آن طور که به بازجویان آگاهی گفت، جواب داد "من این کارو نمی کنم." او به یاد آورد که "کسانی که به داخل گودال تیراندازی می کردن پشت سرهم خشاب توی تفنگاشون می گذاشتن و همین طور به داخل گودال آتیش می کردن تا اینکه همه آدمای توی گودال کشته شدن یا دست کم همه شون تیر خورده بودن."
این بازگویی ها از صورت جلسات اسنادی که بعدا منتشر شد دال بر فاجعه هولناکی بود که هر روز در ویتنام جریان داشت. حداقل سه میلیون کشته فقط از طریق همین روشهای غیر انسانی بوجود آمده بود.
امروز 45 سال از آن فاجعه ضد بشری می گذرد. نه شرق و نه غرب حاضر نیستند که آن گورهای دستجمعی را بگشایند و تاریخ نویسان "حقیقت یاب" عازم ویتنام شوند و پرونده جنایات آمریکا را از زیر خاک بیرون بکشند. آنها از ویتنامی ها می خواهند که خواستار اجرای عدالت نباشند، فراموش کنند و ببخشند. امپریالیسم تاریخ را بر اساس منافع خودش می نویسد و جعل می کند. امروز مشتی ایرانی خود فروخته در اپوزیسیون ایران از این دشمنان بشریت تجلیل می کنند، ماهیت امپریالیسم را نفی کرده و آمریکا را مهد دموکراسی و حقوق بشر و آزادی بیان و عقیده جا می زنند. اگر هزار ادوارد اسنودن هم پیدا شود، باز در نظرات این خودفروختگان تاثیری ندارد. آنها می خواهند در کنار این وحوش به ایران تجاوز کنند و ایران را از "دست آخوندها نجات" دهند. اینها کسانی هستند که در همکاری با آمریکا، تریبونال بین المللی در لندن برای حمایت از "حقوق بشر" راه می اندازند و در بساط ویلیام کالی و مدینا می رقصند و پایکوبی می کنند. مقاله ما باید هشداری باشد به همه هموطنان ما که از این ایرانی های خودفروخته برحذر باشند که دست دراز شده امپریالیست آمریکا در ایرانند. تجربه "مای لای" باید آویزه گوش ما باشد.
بر گرفته از توفان شماره   165 آذر ماه 1392 دسامبر سال 2013،  ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل)
سایت کتابخانه اینترنتی توفان
سایت آرشیو نشریات توفان
توفان در توییتر
توفان در فیسبوک
توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی

هیچ نظری موجود نیست: