۱۳۹۲ دی ۱۰, سه‌شنبه


 

شرح حال زندگی لنین (قسمت پنجم)


                                                             اثراستفان لیندگرن-ترجمه پیام پرتوی

 فقط يک خدا

در ٩ ژانویه ١٩۰٥ خورشید در سن پطرزبورگ میدرخشید و هوا سرد بود. از هر طرف اشباح مندرسی به میدان قصر هجوم میاوردند. میدان را که توسط  قصر زمستانی و نیروهای نظامی احاطه شده است میتوان در صورت پر شدن به آسانی مسدود نمود. بسیاری از آنها کارگران کارخانه Putilov بودند٬ در ماه دسامبر در آنجا اعتصاب بود. آنها پشتیبانی تزار را در مقابل کارفرمایان طلب مینمودند.

 

اکنون آنها ساعتهاست که انتظار میکشند. آیا تزار تمايلى به نشان دادن خود داشت؟ تزار ظاهر نشد. در عوض در آن هوای صاف زمستانی یک بوق خطر غیر عادی شنیده شد.

"این چه صدایی بود دیگه؟" یکی پرسید.

یکی که تصور ميکرد قضیه چه بود گفت: "علامت اینه که سربازها باید خودشون را در یک صف قرار بدن".

یک بوق خطر دیگر. مردم روی زمین دراز کشیدند. صدای سومین اخطار٬ و به همراهش صدایی آرام.

"این چی بود؟ دارن شلیک میکنن؟"

همان فردی که حدس میزد بداند گفت: "چیزی نبود. فقط تیر آزاد بود"

اما درست در همان نزدیکی مردم.............زنان و بچه ها بودند که به روی زمین ميفتادند.

"نه٬ نترسید٬ این فقط یک تیر گمراه کننده بود...."

مردم از قبول حقیقت سرباز ميزدند. سربازان تیراندازی را آغاز و قزاقها و سربازهای سواره نظام با شمشیرهایشان به جان مردم افتادند.

آلکساندرا کولنتاى که خود در میدان شاهد ماجرا بود این چنین بازگو نمود.١ بر اساس آمار دولت این تظاهرات ٩٦ نفر کشته و ٣٣۰ نفر زخمی بر جای گذاشت.٢ بر اساس گزارش پلیس ١۰۰۰ نفر کشته و چهار هزار نفر زخمی شده بودند.

تظاهر کنندگان که توسط کشیشی به نام گئورگى گاپون رهبری میشدند با خود شمایل و عکسهای تزار را حمل میکردند. در حال نزديک شدن به کاخ زمستانی سرود مذهبی و سرود ملی - ه "خداوند تزار را حفظ کند" را میخواندند. در درخواست نامه کارگران آمده بود:

"ما بیچاره ایم٬ برده هایی اسیر٬ له شده زير بار سنگین ظلم و استبداد. ما دیگر تحمل نداریم٬ ما دست از کار کشیده ایم و از سروران خود تقاضا کردیم که به خواسته هاى ما توجه کنند چرا که بدون آنها زندگى يک عذاب است. اما از دادن آنها به ما سر باز زده شد: برای کارفرمایان همه چیز غیر قانونی به نظر ميامد. ما اینجاییم٬ بسیاری از ما. مانند تمام مردم روسیه ما نیز از حقوق اولیه انسانى محروم هستیم. به دلیل اعمال کارگزاران شما ما به برده تبدیل شده ایم".

ادعا نامه با تقاضای عفو عمومی٬ حقوق مدنی٬ دستمزد عادلانه٬ انتقال زمین به مردم به صورت تدریجی و فراخواندن مجلس موسسانى بر اساس حق رای عمومی و مساوی تمام شد.

 

 

این نمایشی احمقانه و رقت انگیز بود. کارگران "ناآگاه نميدانستند که تزار رهبر طبقه حاکم بود"٬ این را لنین گفت.٣

ناخشنودى چنان فراگير بود که حتی بیانیه اى با ماهيت مذهبی٬ به رهبرى اتحادیه - ى تحت کنترل پليس و یک کشیش میتوانست جرقه ـ ى آغاز یک انقلاب را شعله ور سازد.

روسیه کشوری بود دیکتاتورى٬ که به معناى اين بود که فرمان تزار قانون بود٬ که کسی نمیتوانست آنرا لغو و یا توسط جمعی انتخاب شده زیر سوال برود.

عقاید شخصی او در همه جا حاکم بود٬ از بالا تا پایین. پس از ناآرامیهای دهقانان در منطقه Poltava ٬ شورشيان شرکت کننده با ٦٥ ٬ ٢۰۰ یا ٢٥۰ ضربه شلاق تنبیه شدند.آن کسی که در موقع مقرر خود را به حکمران معرفی نمیکرد ١٥۰ ضربه اضافه به او زده میشد.

 

 

روسیه کشوری بود بدون قانون اساسی· به رعیتها آزادی داده شده بود اما هنوز شرایط بسیار ناهنجارى داشتند. دهقانان بسیار مقروض را ناگزير به ترک زمینهای خود مينمودند. اگر چه آخرین و بزرگترین قحطی در سطح کشور ٨ سال پیش رخ داده بود٬ با اینحال وقوع هر ساله قحطی در اینجا و آنجا امری عادی بود. روسیه جامعه ای بود طبقاتی٬ اما همچنين جامعه اى بود متشکل از گروههايى با تعهدات و حقوقى خاص٬ که با فاصله اى بسيار زياد بدنبال بقيه اروپا که از مدتها قبل اينگونه امتيازات رتبه اى را لغو نموده بودند روان بود. در روسیه هنوز مشاغل بالای دولتی به نجیب زادگانى داده میشد که از امتیازاتی مانند٬ ندادن مالیات بر حسب Mantal (واحدى براى اندازه گيرى ماليات)٬ انجام ندادن خدمت سربازی و رهایی از تنبیهات برخوردار بودند. حتی حق داشتن مسافرت مجانی نیز برای تعدادی در نظر گرفته شده بود.

 

حق رای به سازمانهاى متعلق به ٽروتمندان محدود شده بود· در مسکو فقط دو درصد از مردم حق رای داشتند. بر اساس ضرب المٽلى زندگی روزمره روسها از سه چیز تشکیل میشد tjin, tjaj, sjtji, رتبه٬ چای و سوپ کلم.

دولت روسیه یک دولت کاملا بیشرم پلیسی بود. در سال ١٩۰٨ در روزنامه پلیس Vestnik Politsii نوشته شده بود:  

"هر چه جامعه متمدنتر و آگاهتر٬ تعداد پلیس٬ امتیازات و اختیارات آنها بیشتر. روسیه در مقایسه با اروپا و در مقایسه با تعداد جمعیتش بیشترین تعداد پلیس را داشت.

طی دو دهه قبل از انقلاب روسیه٬ محاسبه شده است که پلیس مخفی روسیه Ochranan میان ٣٥ تا ٤۰۰۰۰ جاسوس را در خدمت خود داشت.٤ یکی از موارد معروف Jevno Azef – ه جاسوس بود که از جانب تزار به ریاست ارگان ترور سوسیال دمکراتهای انقلابی منصوب و عملیات تروریستی انجام ميداد. او واقعا به سوسیال دمکراتها (SR) در انجام ماموريتشان زمانیکه در ژوئیه  ١٩۰٤ موفق به ترور وزیر کشور Plehve٬ که به نوبه خود به دليل اينکه جانشين او Sjipagin توسط تروریستها به قتل رسیده بود٬ شدند يارى نموده بود.

 

روسیه به زبان امروزى ما یک دیکتاتوری فاشیستی بود که ارگانهای دولتیش تبلیغات کشتار دسته جمعی یهودیان "Pogrom" را سازمان داده و هر گونه اعتراضى را در نطفه خفه مينمود·. در ضمن Pogrom عبارتيست روسى که "قتل عام" و "ویرانی" معنی میدهد. رکورد در سال ١٩۰٦ ٬ زمانيکه ١٣١۰ نفر اعدام شدند٬ زده شد٥. در بقیه اروپا در همان سال کمتر از ١۰۰ نفر اعدام شده بودند.

 

یکى از ويژگيهاى پيش پا افتاده – ى ارگانهاى دولتی روسی این بود که بازماندگان فرد اعدامی را جهت پرداخت هزینه طناب و دیگر مخارج اعدام تحت فشار ميگذاشتند.

اين جامعه اى بود با يک خشونت غیر قابل توصیف که از نيروهاى خود ترميم کننده – ى طبيعى - اجتماعى و امکانات براى انجام گفتمانهاى عمومى محروم شده بود. بخش بزرگی از دهه هاى ١٨۰۰ با تعداد سانسورهايى  مشخص ميشوند که به مراتب از تعداد کتابهاى منتشر شده پيشى گرفتند.

لنین اشاره میکند که در آغاز قرن٬ در آمریکا٬ ٤٤ درصد از سیاهپوستان از نعمت خواندن و نوشتن محروم بودند. در همانزمان بیسوادی میان کشاورزان روسی دو برابر بود٦. و امتيازات بدست آمده توسط  سیاهپوستان آمریکایی نتيجه جنگ داخلى بود·

میان کارگران صنعتی این رابطه برعکس بود٬ قبل از انقلاب سه نفر از چهار نفر قادر به خواندن و نوشتن بودند.

 

با اینحال تعداد کارگران در روسیه اندک بود٬ درسال ١٩١٦ فقط دو میلیون از یک جمعیت ١٨٦ میلیونی را کارگران تشکیل میدادند و یکى از ویژگيهاى خاص آن دوران شمار صنایعى بود که  توسط تعداد انگشت شمارى کمپانى بزرگ – ه بسيار نيرومند که اغلب آنها دولتی و یا با قرارداد دولتی کار میکردند اداره میشدند. سهام داران غربی ٩۰ درصد از معادن٬ ٥۰ درصد از صنایع شیمیايى٬ ٤۰ درصد از صنایع مهندسی و ٤٢ درصد از سرمایه های بانکی را در اختیار خود داشتند.

علیرغم رشد سریع اقتصادی٬ کارگران دستمزد بسيار کمى دريافت ميکردند. به استٽنای اتحادیه های "سبز" که توسط زوباتف٬ سازماندهنده پلیس مخفی تزار "Ochranan" اداره میشد٬ بقیه اتحادیه ها ممنوع بودند.٧ هدف این "اتحادیه ها" این بود که کارگران را با ناظران کارخانجات٬ پلیس٬ کشیشان و اداره کنندگان کمپانیها آشتی بدهند.

فلزکاران روزانه ١۰ تا ١١ ساعت و کارگران پارچه بافی  که دستمزد کمتری داشتند ١٤ ساعت در روز کار میکردند.

در سال ١٩۰٨ بررسی زندگی هزاران کارگر چاپخانه در مسکو نشان داد که فقط ٥٬٥ درصد از آنها مالک محل سکونتی بودند. ٣٨ درصد از آنها در "گوشه خیابانها" و "اطاقکها" میخوابیدند.

در روسیه آمار مرگ و مير کودکان مانند مرگ و مير ناشی از بیماری سل دست کم دو برابر- ه بقیه اروپا بود. زبانشناس اسلاوی اهل سوئد آلفرد ينسن از سفری در بهار سال ١٩۰٥ گزارش داد٬ گزارشى که بر اساس آن در منطقه مسکو شمار مرگ و میر کودکان – ه تا ١٥ سال رقم وحشتناک ٥٤٢ نفر از ١۰۰۰ نفر بود.۸ بیش از نیمی از کودکان فرصت اینکه ١٥ سالگی خود را تجربه کنند پیدا نمیکردند. میانگین عمر یک مرد روس ٣١٬٤ سال و یک زن روس ٣٣٬٤ سال بود٩. با اینحال این صدها سال رکود نبود که حکومت تزار را سرنگون نمود. بر عکس میتوان گفت که این پیشرفتهای پس از آغاز قرن جدید بود که شرايط را براى سقوط رژیم مهيا نمود. پیشرفت سریع صنعتی٬ افزایش جمعیت٬ تماسهای طبقه روشنفکر با غرب٬ تمامی اینها شرايط را براى هر چه بيشتر مشهود شدن عقب ماندگيهاى اسفبار سيستم سياسى و ترکيب جامعه فراهم آورند· انقلاب نه توسط مردم شکست خورده بلکه توسط مردمی که در حال برخاستن هستند انجام ميشود.

 

در ژنو مرکز تبعیدیان روسی بلشویک٬ در چهار راه میان Rue de Carouge و جاده ساحلی در کنار رودخانه Arves٬ در محلی قرار داشت که بسیاری از مهاجرین در آن زندگی میکردند. بلشویکها تقریبا هر شب یکدیگر را در کافه Landolt ملاقات نموده و آبجو مینوشیدند.

دوشنبه – ى پس از یکشنبه خونین لنین و Krupskaja به روال عادى در حال رفتن به کتابخانه بودند که ذوجین Lunatjarskij را ملاقات کردند:

"در مورد انقلاب چیزی شنیدین؟"

لنین شنیده بود. اما او آنرا مطمئنا در مقاله ای در مورد شکست تزار روسیه در جنگ با ژاپن پیشبینی نموده بود. اول ژانویه٬ هفته قبل از حمام خون در سن پطرزبورگ٬ نیروی دریایی روسیه در خاور دور٬ پورت آرتور (در حال حاضر Dalian در چین) تسلیم ژاپن شد. ارتش روسیه٬ از همان روزهای مقدس اتحاد یک نیروی ارتجاع اروپایی٬ در هم شکسته شده بود.

لنین نوشت: "از هم پاشیدگی کٽیفترین دشمن ما تنها به معنای این نیست که آزادی روسیه نزدیک میشود. آن از وقوع خیزش انقلابی کارگران اروپایی نيز خبر میدهد."

شکست در مقابل ژاپن نتیجه مستقیم پیشرفت سرمایه داری در روسیه بود. خانواده رامانف در موازات با فعالیتهای تجاری رو به رشد روسیه ٽروت عظيمى را برای خود دست و پا نموده بود. گفته میشود که تزار حتی سهام کارخانه اسلحه سازی Vickers را که از جمله دقیقا - به ژاپن اسلحه تحویل میداد خریده بود.

 

نگاه تزار توسط یکی از رابطان تجاری انگلیسی خود متوجه کره شده بود. او با یک امتیاز کوچک به شرکت چوب آغاز کرد٬ اما به زودی قصد تصرف بقیه کشور را نمود.

 

این توسعه طلبی بصورتى اجتناب ناپذير به تضاد هاى میان روسیه و ژاپن دامن زد. در فوریه ١٩۰٤ ناو اژدر افکن ژاپن بخشی از نیروی دریایی روسیه را که در لنگر پورت آرتور لنگر انداخته بود مورد حمله قرار داد. پس از تحمل زیانهای فراوان روسها محاصره شدند. همزمان بخشی از ارتش ژاپن از روی رودخانه Jalu در کره عبور و ارتباط راه آهن روسها٬ میان منچوری تا پورت آرتور را قطع کرد. ٣۰۰۰۰۰ هزار زخمی و علیل به خانه بازگشته و یا اساسا به محل زندگی خود بازنگشتند.

در روز تسلیم تزار نیکلاى در دفتر خاطرات خود یاداشت کرد که او و خانواده اش "در محلی بسیار زیبا تفریح میکردند".

 

تسلیم در شرق و رخدادها در پایتخت اولین مرحله قدرت گیری طبقه کارگر بود. برای اولین بار شورای کارگران انقلابى٬ sovjet٬ قدرت را در سن پطرزبورگ و مسکو٬ Sevastopol٬ کيف٬ رستف٬ سامارا٬ چاکوف٬ Valdikavkaz و بسیاری دیگر از شهرها بدست گرفتند. در سن پطرزبورگ در ماه نوامبر لئو ترتسکی به سمت رئیس انتخاب و عملا رهبر انقلاب ١٩۰٥ روسیه شد.

لنین هشیارانه کتاب راهنمایی را از ژنرال کمون پاریس Cluseret در مورد جنگهای خیابانی منتشر نمود. بلشویکها در اين مرحله٬ در حالیکه منشویکها هنوز کمیته مرکزی را کنترل میکردند٬ کمتیه هاى خود را که هواداران را در داخل روسیه رهبری مینمود تشکیل داده بودند. لنین نوشت: "گروههای مبارز بلشویکهای انقلابی باید سلاح تهیه کنند. آنها باید با تمام توان  خود را به (سلاح٬ تپانچه٬ بمب٬ چاقو٬ پنجه بکس٬ ترکه٬ کهنه های پارچه غسل داده شده در فتوژن به منظور ایجاد حریق٬ طناب یا نردبانهای طنابی٬ بیل جهت ساختن سنگر٬ باروت پنبه٬ سیم خاردار٬ میخ [بر علیه اسب سواران] غیرو و غیرو.) مسلح نمایند. آنها٬ تحت هیچ شرایطی٬ نباید برای دریافت کمک به منابع دیگر٬ از بالا یا از خارج مراجعه و باید همه چیز را خودشان تهیه کنند."            

لنین میگفت که این گروهها بدون سلاح نيز میتوانند کارهای زیادی انجام بدهند: "١- رهبرى توده ها٬ ٢- مورد حمله قرار پليس در هر زمان مناسبى و سرکوب قزاقها (امری که در مسکو اتفاق افتاد) غیرو و غیرو٬ تصاحب سلاح آنها٬ ٣- نجات مجروحان هنگاميکه تعداد کمی پلیس در محل وجود دارد٬ ٤- ريختن آب جوش بر روى پليس از روى پشت بامها و پرتاب سنگ به آنها غیرو و غیرو........ تحت هیچ شرایطی نباید٬ بدليل کمبود سلاح٬ از تشکیل گروهى چشم پوشى و يا آنرا به آینده موکول نمود."١۰

لنین به کميته هاى کارگران انقلابى هشدار داد که سگهای سیاه (گاردهای مسلح که توسط تزار جهت نابودی اتحادیه ها و کشتار یهودیها سازمان داده شده بودند) را مورد حمله قرار دهند٬ آنها را با شلاق بزنند٬ بکشند و مقر آنها را به آتش بکشند". گاهی یک فرد به تنهايى باید "با قبول خطرات آن" این کار را انجام بدهد. او مدعى بود که این تنها راه صحیح برای مبارزه به خاطر آزادی بود. دیگر دمکراتها تنها "شبه دمکرات" و "لیبرالهای لاف زن" بودند.

 

 

شورش به سرعت به ورشو٬ لودز٬ ويلنا٬ ريگا٬ تفليس و باکو سرایت نمود. ناخشنودی کارگران٬ در حالیکه کشاورزان از فرصت سود جسته و کالاها را به تاراج برده و زمینها را به اشغال خود درمياوردند٬ با تقاضای استقلال ادغام شد.

لیبرالها رفرمى اساسی را مطالبه نمودند. دانشجویان تظاهرات کردند. در ٢۰ ژانویه ١٩۰٥ دولت دانشگاهها را در کیف٬ ورشو٬ چارکوف و کازان تعطيل کرد. در ماه آوریل حکومت نظامی در کورلاند به اجرا گذاشته شد و در قفقاز کارگران راه آهن اعتصاب نمودند.

 

 

دولت تزار به سیاست کهنه شده تفرقه بینداز و حکومت کن متوسل شد. در قفقاز حمله به مسلمانها و در اوکراین٬ بسارابیا٬ روسیه سفید و لهستان کشتار یهوديان سازمان داده شد.

اما این بار انقلاب نه تنها خاموش نشد بلکه فزونى گرفت. در ژوئن کارکنان ناو تندرو زرهی پوتمکين شورش کردند. وقتی که کشتی به منظور بار زدن ذغال به Feodosija واقع در کريمه بازگشت گروههای وفادار به تزار بر روى آن آتش گشودند و کشتی ناگزير به اقیانوس بازگشت. هدف پوتمکين پهلو گرفتن در بندر کنستانتا در رومانی بود٬ محلی که ۴۰۰ تن از کارکنان آن٬  توقیف شدند.

در ماه اکتبر موج بعدی انقلاب در رابطه با اعتصاب سراسری دنبال شد. یک افسر جوان در واحد دریایی دریای سیاه پیوتر اشمیت٬ اعلامیه ای را صادر و در آن احضار شورای انتخاباتی را تقاضا نمود. او این را به تزار تلگراف زد و در حالیکه منتظر پاسخ بود سرنشینان به کشتی زرهی Otjakov آمده و او را متقاعد نمودند که رهبری یک شورش جدید را به عهده بگیرد. او قسم معروف خود را ایراد نمود:

"ما قسم میخوریم که تا کسب حقوق حقه خود٬ که برای آن مبارزه میکنیم٬ هرگز عقب نشینی نکنيم."

در ١٥ نوامبر ساعت ٩ پرچم قرمز بر فراز کشتی افراشته شد. و پیوتر اشمیت به کليه کشتیهای جنگی اعلام نمود: "من٬ اشميت٬ فرمانده کشتی هستم.. اما در همان روز Otjakov از واحدهای وفادار به تزار شکست خورد. پیوتر اشمیت و سه ملوان دیگر اعدام شدند.

 

لنین گاپون – ه کشیش را که از روسیه فرار کرده بود تصادفا در ژنو ملاقات کرد. گورکی به منظور فرار از کشور به کشیش کمک کرده بود که ریشش را بتراشد و لباس مبدل به تن کند.

لنین او را در رستورانی ملاقات و بر طبق عادت مغز کشیش تازه وارد را از اطلاعات پر کرد. او فهمید که خشم گاپون از فقر و فاقه ای که کارگران سن پطرزبورگ گرفتار آنند واقعیست.

گاپون گفته بود: "ما دیگر تزار نداریم. رودخانه خون مردم را از تزار جدا میکند!"

لنین به همه رفقای تازه وارد خود که دور و بر کشیش میچرخیدند اخطار داد:

"شما نباید به تملقات "پدر کوچک" گوش کنید.  مطالعه کنيد٬ در غیر اینصورت کارتون به همينجا ختم ميشه!" او میگفت و به زیر میز اشاره میکرد.

 

 

لنین در حاليکه بسیاری از سازمانهای چپ ميگفتند که گاپون "جاسوس تزار" بود از بدگوييها چشم پوشی و بر عقیده خود پا بر جا ماند. این البته روشن بود که گاپون باید ارتباطاتی با پلیس داشته باشد٬ به دلیل اینکه همه سازمانهای اتحادیه ای باید مورد قبول پلیس ميبودند. اما به عقیده لنین٬ این امر مانع از این نميشد که او را "یک مسیحی سوسیالیست" که به انقلاب روی آورده بود به حساب نیاورد. او بر روی من مانند فردی دانا و فعال که بدون شک میتواند انقلابی وفاداری باشد تاٽیر گذاشت اگر چه او متاسفانه خود را یک فیلسوف انقلابی محسوب نميکرد".

"کارگران چهار چوب دوران زوباتوويسم* را پشت سر نهاده و سازمانهای قانونی کارگری٬ که به  منظور مبارزه انقلابی بنیان نهاده شده اند٬ همراه با گاپون راه انقلاب را انتخاب نموده اند."

 

*میان سالهای ١٩۰١ و ١٩۰٣ Zubatov سازمانهایی قانونی و وفادار به دولت را تاسیس نمود٬ سازمانهایی که نام او را برخود گرفتند. این روش Zubatovism  یا oshchinaZubat نام گرفته است. مقصود بنیانگذار این سازمانها این بود که کارگران را به تشکيلاتى جلب نمایند که تنها تقاضای آنها رفرمهای ناب اقتصادی بوده و خواهان کار کردن تحت نظر پلیس باشند- مترجم

 

گاپون به این نتیجه رسیده بود که کارگران باید اسلحه بدست ميگرفتند. اسلحه! ١٩۰٥ اولین باری بود که این عبارت از جانب فردى بجز رهبری حزب شنیده میشد.

لنین سرش را به عنوان تایید تکان داد. و به این ترتیب گاپون و لنین در یک طرح غیر قابل تصور به هم نزدیک شدند.   Konni Zilliacusسوئدی/فنلاندی با پول ژاپنی ٢٥۰۰۰ فقره تفنگ و هزاران اسلحه خريده بود که قرار بود به فنلاند قاچاق بشوند. این محموله باید در مراحل مختلف در سواحل فنلاند تحویل داده میشد و در آخر کشتی به سن پطرزبورگ رفته و ١٢۰۰۰ اسلحه را به سازمان کارگری گاپون تحویل ميداد. لنین گوش به فرمان بود و به منظور کمک به کشیش تمام توان خود را بکار گرفت.

 

اسلحه ها در یک کشتی انگلیسی به نام جان گرافتون بار زده شدند٬ اما در جزیره ای به نام خليج باتن٬ در آنجا محموله بايد به منظور ممانعت از دستيابى دشمن به آنها منفجر ميشد٬ غرق شد. اما با تلاش طاقت فرساى ناسیونالیستهای فنلاندی و گروههای سوسیال دمکرات روسی که  خود را به جزیره رسانده بودند بخشی از محموله گرانبها نجات داده شد. آن اسلحه های پرطرفدار٬ حتی زمانیکه که شهردار استان Knipovitj کشتی را مصادره  نمود٬ کاملا از دست نرفتند. بسیاری از سربازان آنها را به قیمت روز٬ یک اسلحه در مقابل یک بطری شراب٬ معامله نمودند. این معامله در فنلاند بیشتر از جنبه روانی اهمیت داشت٬ چرا که مقامات اجرایی روسى از اینکه فنلاندیها در آنزمان تا بن دندان مسلح بودند هراس داشتند.١٣

 

 

در حالیکه بقیه روسهای تبعیدی با گاپون از در مباحٽات بی معنی مذهبی در میامدند٬ لنین او را با عقاید خودش آزاد گذاشت.

گاپون متنى تهیجی را که او خودش نوشته بود برای لنین خواند:

"ما به هیچ تزاری نیاز نداریم. اجازه بدهید که زمین فقط یک گرداننده٬ خدا٬ داشته باشد و شما همگی خدمتگزار او باشید!"

لنین از خنده صورتش قرمز شد٬ اما به سرعت کنترل خود را بدست آورد:

"من يه جور ديگه فکر میکنم. اما اونو به زبان خودتان بنویسيد٬ هر طور که مایليد!"

لنين بر اين باور بود٬ انقلاب نه تنها با کمونيستها٬ اگر قرار بود انقلابى بشود٬ بلکه با میلیونها انسان ديگرى که مانند گاپون فکر میکردند رخ ميداد. حزب انقلابی سوسیالیستها بعدها گاپون را به جرم خیانت اعدام و این حکم را از طریق به دار آویختن او در سال ١٩۰٦ تحت نظارت Pinhas Rutenberg٬ که بعدها از جمله صهیونیستهای برجسته در آمریکا و مهندس ساختمان آب در فلسطین شد٬ به اجرا گذاشته شد.

ابتدا در پاییز٬ زمانیکه انقلاب روسیه هنوز از خود نشانه ای از افول بروز نداده بود٬ لنین تصمیم گرفت که برای بازگشت به روسیه تلاش کند.

در اکتبر او به استکهلم آمد٬ که به خاطر دریافت مدارک قلابی چندین هفته در محلی به آدرس 10 Karlaplan در منزل٬ کارل مانرهايم٬ برادر ژنرال و فرمانده آینده نیروهای مسلح گوستاو مانرهايم که شورش سرخها را نیز در فنلاند سرکوب نمود٬ زندگی کرد.

زمانیکه لنین به سن پطرزبورگ رسید همراه با Krupskaja٬ کاملا قانونی٬ در محله 8/15 Gretjeskij سکنی گزید. اما بزودی بازی خسته کننده – ى موش و گربه با پلیس٬ به شکلی که لنین پس از یک ماه بالاجبار به زندگی مخفی روی آورد٬ آغاز شد.

بيش از پنج سال بود که او از روسیه خارج شده بود و به دليل اينکه توان دیگر جريانات انقلابى دستکم هنوز به همان ميزان – ه بلشویکها بود٬ او به فعالیتهاى پشت پرده خود ادامه داد.

در ٢٧ اکتبر بلشویکها نشر روزنامه ای به نام Novaja Zjizn (زندگی جدید) را که به صورتی قانونی در سن پطرزبورگ منتشر میشد آغاز نمودند. این روزنامه در ظاهر توسط همسر گورکی Marija Andrejeva منتشر میشد.

لنین در این روزنامه روزانه و عملا مقاله ای داشت و در روسیه با نطقی در مورد مبارزه برای ٨ ساعت کار در روز ظاهر شد.

 

تزار با امضاى معاهده صلح با ژاپن با تمام نیرو به مردم خود پشت کرد. در مسکو جنگهای خیابانی به مدت ٥ روز ادامه یافت تا اینکه نارنجکهای گارد- ه Semjonov مقاومت مخالفان را در هم شکست. تظاهرات وحشیانه به خاک و خون و محل اجتماعات به آتش کشيده شدند٬  کشتار یهودیان آغاز و خلق تاتار در سیبری قتل عام شدند.

لنین باید به فنلاند مهاجرت و در نزد خانواده Leiteisen "مهاجر نیمه راه"٬ که صاحب  Villavasa در Kuokkala (در حال حاضر Repino) در دماغه Karelska بود٬ ميشد. پلیس شهامت وارد شدن به خاک فنلاند را نداشت. Krupskaja هر روز به سن پطرزبورگ ميرفت. در يک ویلای چوبی٬ بلشویکهای تحت تعقیب نشسته و برای اینکه لنین را به سر وجد بیاورند ورق بازی میکردند.

درآنزمان تقریبا دو سال از جنبش پر طنین انقلاب در روسیه گذشته بود. لنین طی اين مدت میان شهرهای مسکو٬ سن پطرزبورگ٬ Kuokkala٬ تاممرفرش و استکهلم رفت و آمد مينمود.

در آوریل ١٩۰٦ حزب چهارمین کنگره خود را در استکهلم برگزار کرد. از طریق مدارک نگهداشته شده پلیس میتوان تایید نمود که لنین٬ که آنزمان پطروف نامیده میشد٬ در ٢٦آوریل با کشتی بخار بوره از فنلاند حرکت و در ساعت ٩ صبح به بندر استکهلم وارد شد.

او بلافاصله توسط پلیسی به نام آدولفسون مورد بازجویی قرار گرفت و از او تعهد گرفته شد که خود را به ارگانهای دولتی مسئول معرفی کند. مانند دیگر مسافران روسی از او در مورد شغلش٬ طرحها و اقامتگاهش سوال شد. او اگر چه خود را Ivan Fjodorovitj Petrov معرفی کرد٬ اما مشخصات او مطابق با لنین بود.

او همچنین گفت که در هتل بریستول در کنار Gamla Kungsholmsbrogatan زندگى خواهد کرد.

پلیس آدولفسون مشخصات زیر را در مورد لنین یاداشت کرد:

"قد متوسط. قوی هیکل٬ چشمان قهوه ای (٣-٤)٬ موهای سیاه (M.m)٬ پالتوی - ى زمستانی یک خطی خاکستری سیر٬ دماغ صاف٬ کت و شلوار سیاه٬ ریش بزی سیاه و سبیل سیاه٬ کمی تاس در قسمت استخوان آهیانه٬ و کلاه نمدی سیاه."

به نظر نمیامد که پلیس سوئد از مقاصد واقعی "پطروف" و دیگر روسها در استکهلم اطلاعی داشت. و در واقع لنین و Krupskaja در هتل بریستول زندگی نکردند بلکه در هتل کارلا لارسون در محله ای به نام Engelbrektplan اتاقی گرفتند. ولى در هتل بریستول فرد سرشناس ديگرى٬ جوزف استالین٬ نيز زندگی میکرد.

تعداد اعضای حزب به ٨٤۰۰ نفر رسیده بود٬ اما منشویکها هنوز در اکٽریت بودند. بنا بر اظهارات تمامی شاهدان٬ این کنگره هیجان انگیزترین کنگره ای بود که تا آنزمان در Folkets hus (خانه مردم) در سوئد بر پا شده بود. تلاشهای لنین و فئودور دان که به منظور آرام نمودن شرکت کنندگان از زنگ کوچک ریاست جلسه استفاده مینمودند بی ٽمر بود. شرکت کنندگان با اینحال بر سر هم فریاد میکشيدند. پس از جلسه لنین٬ با توجه به تمامی خطراتی که بازگشت به روسیه برای او در بر داشت٬ به منظور ادامه زندگى خانه به دوشى خود راهی روسیه شد·

او در ٩ می ١٩۰٦ با نام مستعار کارپف٬ برای اولین بار و به صورتی علنی٬ در جلسه ای عمومی در روسیه شرکت کرد. رفقای حزبی او را شناخته و با کف زدنهای ممتد از او استقبال نمودند. "این کیه؟" این کیه؟ "یکی از تازه واردان متحیرانه سوال کرد. کسی جوابی نداد.

به عنوان کارپف او میخواست که در کنگره معلمان روسیه نیز سخنرانی کند. با پلیسی همواره آماده٬ او اعضای کمتیه مرکزی حزب را در مطب دندان پزشکان در Zilberman-Dvojers در منطقه Nevskij (شماره ١۰٨) برای برقراری جلسه ای گرد هم آورد.

اما زمانیکه در می ١٩۰٧ پنجمین کنگره حزب در لندن تشکيل و شرکت کنندگان به روسیه بازگشتند٬ تزار موفق به بازداشت شمار زيادى از رهبران مهم شد. لنین به فنلاند بازگشت. اما در اتاقى اجاره ای کوچک با پرده های یراق دوزی شده در Åggelby خارج از Helsinfors٬ بدون روزنامه و مصاحبى نشستن٬ حال لنین را دگرگون میساخت. هم اطاق شدن با دوستان در Styrsudd شرایط را کمی بهبود بخشيد. او کمى آرام گرفت. "وقتی که برگشتم خیلی خسته بودم"٬ او در ٢٥ ژوئن به مادر خود نوشت٬ "در حال حاضر از استراحتی مطلق لذت میبرم: حمام٬ قدم زدن٬ سکوت٬ کار نکردن. سکوت و انجام ندادن کاری٬ این از بهترین لحظات زندگی منه."

شرایط نامعلوم در حزب و افول شور انقلاب در آنزمان خستگی روحی را به دنبال داشت. در اولین سال انقلاب قریب به ٣ میلیون نفر در اعتصاب شرکت نمودند. سال بعد یک میلیون٬ سپس کمتر و کمتر.١٤

لنین بر آن شد که به سوئيس بازگردد.

در جریان عبور از سوئد٬ او بدون اغراق در حال غرق شدن در زیر یخها بود. او مطلع شده بود که اگر با کشتی معمولی٬ که از Åbo حرکت میکرد٬ مسافرت کند٬ دستگیر ميشد. در عوض به او پیشنهاد شد که براى رسيدن به جزيره اى که پليس روسيه به او دسترسى نداشت مدت یک شب سه Verst* بر روی یخ راه برود· در آنجا یک قایق سوئدی در همان روز او را با خود میبرد. ماه٬ ماه دسامبر بود و یخ روی آب نازک. دو نفر فنلاندی مست او را دنبال کردند و در محلی یخ در حال شکستن بود.

 

*(واحد اندازه گیری قدیمی طول در روسیه که برابر با بیش از یک کیلومتر است٬ در اینجا بیش از سه کیلو متر - مترجم

 

"چقدر ابلهانه اس که آدم به این شکل بمیره"٬ لنین با خود ميگفت و سلانه سلانه به جلو ميرفت.

 

 

به محض ورود به استکهلم او سراغ سوسیال دمکرات – ه آنارشیست Hinke Bergegre را گرفت که در هتل مالمستن واقع در  62 Mäster Samuelsgatan به او منزل داد.

لنین بخصوص مايل بود که در پارک هاگا قدم بزند و در کتابخانه پادشاهی واقع در باغ هومل بنشیند. در جریان بازدیدش enBergegr و وکیلی به نام هوگو ليندبرى مصاحب او بودند و در دفتر ٽبت از  نام "John Frey" استفاده نمود.

لنین عادت داشت که دست چپ در کنار اولین میز بنشیند. اين میز بعدها توسط KB (کتابخانه پادشاهی) به کتابخانه لنین در مسکو به مناسبت صد ساله شدنش در سال ١٩٦٢ اهدا شد. در جریان یک مهمانی٬ Uno Willers به عنوان نماینده "کتابخانه پادشاه" نطقی ایراد نمود. او در این نطق گفت "ما کارکنان کتابخانه سوئد به خودمان میبالیم که یک بار – به برکت آزادی بیان و قلمى که همواره از آن بهره برده ايم – به آن سیاستمدار بزرگ امکان فضایی آزاد٬ به دور از پیگردهای جاری در کشورش٬ ارائه نموده ايم."١٥

او در شب سال نو ١٩۰٧ در کتابخانه پادشاهی تا زمان تعطیل شدنش نشست و سپس تا آپارتمان کوچک Hinke Bergegre واقع در خیابان وانادى طبقه چهارم شماره ١٥ قدم زد. تعدادی از رفقایش در آنجا گرد آمده بودند٬ لنین به صرف چای دعوت شد و همزمان منظره پارک هاگا با قصر ییلاقی باقیمانده از روزهای گوستاو سوم را مطالعه کرد.

تصادفا Hinke Bergegre که از صدای خوبى برخوردار بود خواندن ترانه ای از بلمان را که "بال زدن شاهپرک در هاگا دیده میشود" ناميده ميشد آغاز نمود. لنین از شعر این ترانه چنان به وجد آمد که از هوگو ليندبرى خواهش کرد که آنرا به آلمانی ترجمه کند.

 

 

 

اولین انقلاب روسیه فروکش نموده و تزاریسم مهلتى بدست آورده بود. لنين٬ ابتدا پس از ده سال٬ به روسيه بازميگشت. پارلمان - ه رقت انگیز٬ دوما (به روسی "باز اندیشی کردن") که تزار با تشکيل آن موافقت و به کمتر از ١۰۰۰۰ نفر از ساکنین سن پطرزبورگ امکان دادن رای داده بود منحل و وعده هاى داده شده در مورد دمکراتیزه نمودن٬ که برای سرکوب انقلاب استفاده میشوند٬ باز پس گرفته شده بودند. گسترش صنعتی بسرعت ادامه یافت و نخست وزیر پیوتر استولیپینی اجرای رفرم کشاورزی را٬ با هدف بوجود آوردن طبقه ای از کشاورزان مالک به منظور تضعیف سیستم پدرسالاری٬ آغاز نمود.

استولیپینی نيرومندتر شد. "کراوات استولیپینی"٬ به عبارت دیگر چوبه دار٬ روش مورد علاقه او بود. دادگاههای نظامی ویژه حکم اعدام ٥۰۰۰ نفر را صادر و بیش از ٣٥۰۰ نفر نیز اعدام شدند.

خانه او را در جزیره Aptekarskij در سال ١٩١١ منفجر شد و بسیاری کشته شدند. تزار به تنهایی در خانه تابستانی خود در نزدیکی Peterhof نشسته و در عمل نمیتوانست در کشور فعالیتی داشته باشد.

خبرى از جنبش انقلابی در سالهای میان ١٩۰٥-١٩۰٧ شرايط  را براى پيوند کشاورزان فراهم آورد. بیش از یک سوم از تمام مناطق کشاورزی در شورش دهقانان شرکت نمودند. دهقانان ٢۰۰۰ قطعه از زمینهای بزرگ کشاورزی را به آتش کشیدند و انبارهای مواد غذایی را به تصاحب خود درآوردند.

"متاسفانه آنها این کار را بصورتى اساسى انجام ندادند!" لنین نوشت زمانیکه تجربيات خود را از انقلاب جمعبندى مينمود.

"متاسفانه آنها فقط یک پانزدهم از همه زمینهای کشاورزی را نابود کردند٬ آنها براى زدودن لکه ننگی که مالکیت خصوصی فئودالی بر روی زمینهای روسی نهاده است يک پانزدهم از آنچه که بايد نابود ميشد را نابود کردند ".١٦

 

١ـ آلکساندرا کولنتاى: من بارها زندگى کرده ام (مسکو ١٩٨٥)٬ ص ٩٥ f.

٢ـ LCC 23:236.

٣ـ   .LCC 23:237

٤ـ Victor Seger: Ce que tout revolutionnarie doit savoir de la repression (paris 1972), p 29.

٥ـ Nikolas Werth i Le Livre Noir du communisme (Paris 1997) p 91.

٦ـ LCC 18:543.

٧ـ Zubatov پس از انقلاب فوريه خودکشى کرد.

۸ ـ Alfred Jensen: Tsardömet vid skiljovägen (Stockholm 1905), p 35.

٩ـ ارقام به دهه هاى ١٨٩۰ بازميگردد.  Otto Latsis i Novye Izvestija 4 agust 1999

١۰ـ LCC 9 : 420

١١ـ گارد مسلح که توسط تزار سازماندهى شده است براى اينکه اتحاديه ها را متلاشى نموده و کشتار يهوديان را آغاز نمايد٬ ادعا نمود که ريشه اى تاريخى در مراکز صنعتى داشته باشد.

١٢ـ سخنرانى در ٢٣ آوريل ١٩۰٥.

١٣ـ K.G Olin: Grafton – affären (Ab Olimex Oy 1993).

١٤ـ Helene Carrere d Encausse: Lenine (Paris 1998), p 153.

١٥ـ Uno Willers: Lenin i Stockhlom (Stockholm 1970), p 17.

١٦ـ Lcc 23:249.

هیچ نظری موجود نیست: