۱۳۸۹ آذر ۱۳, شنبه

دین از نظر لنین


"مذهب ترياک خلق است. اين سخن حکيمانه ی مارکس، ستون فقرات کل جهان بينی مارکسيسم را در مورد مساله دين تشکيل می دهد. مارکسيسم، تمام اديان و کليساها و تمام تشکيلات مذهبی را همواره به عنوان ارگانهای ارتجاع بورژوازی – که می خواهند از استثمار دفاع کرده و طبقه کارگر را تحقير و منحرف نمايند – تلقی می کند.

فقط مبارزه طبقاتی توده های کارگر – که وسيع ترين اقشار پرولتاريا به طور همه جانبه ای به پراتيک انقلابی و آگاهانه اجتماعی می کشاند، قادر خواهد بود که تودههای تحت ستم را واقعا از يوغ مذهب نجات بدهد.

انگلس ايده بظاهر انقلابی دروينگ – مبنی بر ممنوع کردن مذهب در جامعه سوسياليستی را – قاطعانه محکوم می کند. از نظر انگلس

چنين اعلان جنگی به مذهب به معنی "از بيسمارک هم بيسمارک تر بودن است".

انگلس از حزب کارگر می خواهد که اين حزب بايستی درک کند که با شکيبا ئی به تشکل و روشنگری پرولتاريا بپردازد و معتقد است که اين امر منجر به از بين رفتن دين خواهد شد.

سوسيا ل دمکراسی، مذهب را در مقابل دولت بعنوان يک امر خصوصی تلقی می کرد. اما به هيچ وجه در مقابل خود و به هيچ وجه در مقابل مارکسيسم و به هيچ وجه در مقابل حزب کارگر (مذهب را يک امر خصوصی تلقی نمی کرد).

مبارزه عليه مذهب را نبايد به تبليغات انتزاعی – ايده ئولوژيک محدود نمود و منحصر ساخت بلکه بايد با به پراتيک مشخص جنبش طبقاتی ايکه هدف آن از بين بردن ريشه های مذهب می باشد، ربط داد.

امروز عميق ترين ريشه های مذهب در ستم اجتماعی بر تودههای زحمتکش و ناتوانی آنها دربرابر نيروهای لجام گسيخته سرمايه نهفته است که هر روز و هر ساعت مصائبی هزاران بدتر و دردناکتر و مشقاتی بمراتب غير انسانی تر از هر حادثه غير عادی ديگر از قبيل جنگ و زلزله و غيره بر انسانهای زحمتکش عادی روا می دارند.

"خدايان در اثر ترس بوجود آمده اند"، ترس از قدرت عنان گسيخته سرمايه. عنان گسيخته، زيرا عمل آن نمی تواند بوسيله تودهها ی خلق پيش بينی شود و پرولتاريا و مالک کوچک را در هر قدم زندگيش، به ورشکستگی ناگهانی و غيره منتظره و تصادفی و تکدی و دريوزگی و فحشا و مرگ در اثر گرسنگی، تهديد می نمايد و واقعا نيز چنين می کند.

تا وقتيکه تود ههای له شده بوسيله کار اجباری سرمايه داری، وابسته به قدرتهای لجام گسيخته و ويرانگر سرمايه داری باشند، تا زمانی که اين تودهها خودشان فرا نگرفته باشند که متحد و متشکل و طبق برنامه، اين ريشه يعنی سلطه سرمايه را آگاهانه در تمام اشکال آن، از بين ببرند، تا آن زمان هيچ گونه جزوه آموزنده ای نمی تواند اين توده ها را از دست مذهب خلاص کند.

تبليغ آتئيستی سوسيا ل دمکراسی، بايستی تابع وظيفه اصلی آن باشد: يعنی بسط مبارزه طبقاتی تودههای استثمار شده عليه استثمارگران.

تبليغ تئوريک آتئيسم يعنی از بين بردن اعتقادات مذهبی اقشار مشخص از پرولتاريا، از موفقيت مسير و شرايط مبارزه طبقاتی اين اقشار، به معنی طرز تفکر غير ديالکتيکی است، به معنی تبديل يک مرز نسبی و متغير، به يک مرز مطلق است، به معنی از هم گسستن قهر آميز چيزی است که در يک واقعيت زنده، به طور جدائی ناپذيری به هم مربوط می باشند. مثا لی می آوريم : فرض می کنيم که پرولتاريای يک منطقه مشخص و يک رشته صنعتی مشخص تجزيه می شوند به يک قشر مترقی از سوسيال دمکراتهای نسبتا آگاه که بديهتا آتيست می باشند – و يک قشر از کارگران عقب افتاده که هنوز با روستا و روستائيان مربوط می باشند، به خدا اعتقاد دارند، به کليسا می روند و حتي تحت تاثير مستقيم روحانيون ده قرار دارند و فرضا يک اتحاديه کارگری مسيحی تاسيس می کنند. و با ز هم فرض می کنيم که مبارزه اقتصادی، در اين منطقه به يک اعتصاب انجاميده است. در چنين حالتی، فرد مارکسيست موظف است که موفقيت

جنبش اعتصابی را مهم تر از هر چيز بداند، با قاطعيت عليه انشعاب کارگران در اين مبارزه فعاليت نمايد و قاطعانه بر ضد اين انشعاب مبارزه کند. در چنين شرايطی تبليغ آتئيستی می تواند کاملا زائد و حتی زيانبخش باشد، نه از نقطه نظر ملاحظات کوته بينانه در رابطه با ايجاد رعب در اقشار عقب افتاده، در رابطه با باختن انتخابات و غيره، بلکه از نقطه نظر پيشرفت واقعی مبارزه طبقاتی که در مناسبات جامعه مدرن سرمايه داری صد بار، بهتر از تبليغات صرفا آتئيستی، فرد معتقد به مسيحت را به سوی سوسيا ل دمکراسی جلب خواهد کرد. يک مبلغ آتئيست، در اين گونه مواقع و در چنين شرايطی فقط راه کشيش ها و روحانيونی را هموار می کند که بهترين آرزويشان اين است که کارگران به جای آنکه بر سر شرکت در اعتصاب با هم کنار بيايند، بر سر مسئله اعتقاد به خدا از هم جدا شوند. يک فرد آنارشيست که جنگ بر ضد خدا را بهر قيمت موعظه می کند، در واقع به کشيش ها و بورژوازی کمک کرده است (همان طور که آنارشيست ها در حقيقت همواره به بورژوازی کمک می کنند).

يک مارکسيست بايد ماترياليست يعنی دشمن مذهب باشد ليکن يک معتقد به ماترياليست ديالکتيک، مبارزه عليه مذهب را انتزاعی و بر اساس يک تبليغ انتزاعی و صرفا تئوريکی که همواره يکسان باشد انجام نمی دهد، بلکه آنرا بطور مشخص بر پايه مبارزه طبقاتی – و همانگونه که در عالم واقعيت صورت می گيرد و توده ها را بيشتر و بهتر آموزش می دهند – به انجام می رساند. يک مارکسيست بايد بتواند تمام يک موقعيت مشخص را در نظر بگيرد و همواره مرز آنارشيسم و اپورتونيسم را بشناسد (اين مرز، نسبی، متحرک و تغيير پذير است)."

قسمتها ی ا ز مقا له ی لنين منتشر شده در پرولتاريای – شماره 45 – 13 مه 1909.

*****

بر گرفته ازتوفان شماره 129 آذر ماه 1389 ارگان مرکزی حزب کارایران

www.toufan.org

toufan@toufan.org

مبارزه با دین بر متن مبارزه طبقاتی


اندیشمندان ضد کمونیست در تحلیلشان از اوضاع کنونی جهان مدعی می شوند که خصلت سیاسی جهان کنونی را تضاد میان اسلام و میلیتاریسم آمریکا تعیین می کند. این تئوری ارتجاعی با نگارش سناریوی سفید و سیاه مبارزه طبقاتی را بدور انداخته و بجای آن با ساموئل هانتیگتون در عرصه نبرد فرهنگها متحد شده و افکار عمومی را بر ضد مسلمانان تحریک می کند. آنها بجای اینکه به اثر داهیانه مارکس توجه کنند که در بیانیه حزب کمونیست می آورد تاریخ کلیه جوامع بشری از کمون اولیه تا کنون تاریخ مبارزه طبقاتی، مبارزه میان ستمگران و ستمکشان بعنوان موتور تاریخ بوده است، تاریخ جاری جهان را نه مبارزه میان ستمکشان مستقل از دین و نژاد و رنگ پوست و زبان و ملیت علیه ستمگران بلکه مبارزه میان مسلمانان و نظامیگری آمریکا می دانند(توجه کنید نظامیگری آمریکا و نه امپریالیست آمریکا-توفان).

این جعل تاریخ و سوسیالیسم علمی بویژه وقتی تحت لوای کمونیسم صورت می گیرد، نتایج دردناکی دارد، زیرا از طرفی این افراد را به بلندگویان اسرائیل در دنیا بدل می کند که کرده است و در عمل آنها را متحد سلطنت طلبان و امپریالیست آمریکا می گرداند که کرده است و از جانب دیگر در ممالک سرمایه داری پیشرفته آنها را به یکی از ارکانهای مبارزه بر ضد خارجیان و حقوق دموکراتیک آنها بدل می نماید که کرده است. این عده در دشمنی هیستریک با اسلام به همدست صهیونیستها و فاشیستها بدل می شوند. در حالیکه عوامفریبانه و مکارانه عربده می کشند که هوادار آزادیهای بی قید و شرط هستند وقتی بحث بر سر حقوق مسلمانان است از هیچ عملی برای ایجاد محدودیت برای آنها رویگردان نیستند. آنها در حرف از دموکراسی ناب برای عوامفریبی استفاده می کنند ولی در عمل باید همانی را اجراء کنند که به آن اعتقاد دارند و آن هیچ چیز بجز آن نیست که دموکراسی طبقاتی است و از این ابزار برای تجکیم قدرت سیاسی استفاده می شود.

یکی از بحثهائی که در این عرصه در گرفته است این است که آیا مسلمانان حق دارند در شهرهای اروپا برای خویش اماکن مذهبی بسازند یا خیر؟ صورت مسئله در اینجا با سوء نیت مطرح است. زیرا تمام کارزاری که براه افتاده است نه بر ضد مذهب بطور کلی یعنی مسیحیت و یهودیت است، بلکه تنها بر ضد اسلام است. همین طرح نادرست صورت مسئله حاکی است که مبارزه ایکه در می گیرد نه بر ضد جهالت و نادانی بطور کلی، نه بر ضد خرافه مذهبی بطور کلی، بلکه بر ضد یک قاعده استثنائی و از من در آوردی بنام اسلام است. توگوئی سایر مذاهب همه پاک و پاکیزه اند و به تحمیق افکار عمومی و انسانها مبادرت نمی ورزند و این تنها اسلام است که در پی فریب مردم است.

می شود با روحیه مسلمان ستیزی و نژادپرستی و خارجی ستیزی باین مسئله پاسخ گفت و با سلاح دشمنی با مذهب به جنگ مذهب اسلام رفت و برخوردی غیر دموکراتیک را بر پرچم خویش به نگارش در آورد، ولی می توان در عین حال به قوانین مدنی و قانون اساسی و چگونگی حقوقی که در آن نسبت به مذاهب در نظر گرفته شده است توجه کرد و پرچم حمایت از دموکراسی و حقوق شهروندان را بدست گرفت. این قوانین مندرج در قانون اساسی که ناظر بر جدائی دین از حکومت است، دستآورد بشریت بوده و در آن به عنوان حقوق بورژوائی حدود و ثغور اعتقادات و فعالیتهای مذهبی در متن قانون با علم به جدائی دین از حکومت تعیین شده است. دولت بورزوائی نسبت به مذهب باید بی طرف باشد. آزادی فعالیت مذهبی را باید برای همه بطور مساوی برسمیت بشناسد. این یک حق دموکراتیک است. همانگونه که نمی توان کسی را به علت اعتقادات مذهبی از حق رای دادن محروم کرد، نمی توان وی را نیز از انجام فرایض مذهبی و پیروی از اعتقاداتش باز داشت. تا موقعی که قوانین اساسی مورد احترامند باید این حقوق قانونی را برای همه برسمیت شناخت.

این سنگ بنای دموکراسی و همزیستی مردم در یک جامعه دموکراتیک است. اگر بنا شود حق یک مسلمان را در بنای اماکن مذهبی به علت مسلمان بودن از وی گرفت بهمین بهانه می توان وی را از حق انتخاب کردن و یا انتخاب شدن محروم کرد کاری که مشابه آنرا در نوار غزه می کنند و آراء مردم فلسطین را که حماس را به عنوان نماینده سیاسی خویش انتخاب کرده اند به رسمیت نمی شناسند. طبقات حاکمه همواره مترصدند که حقوق و آزادیهای دموکراتیک را از بین ببرند. برای حفظ و بقاء این حقوق باید همواره مبارزه کرد و بیدار بود. بیچاره آن انتقامجو و کینه توزی که فکر کند با حمله به حقوق مدنی مسلمانان حقوق مدنی خودش خدشه دار نمی شود. این دشمنان دموکراسی بر شاخه نشسته و آنرا از بن اره میکنند.

عده ای فکر می کنند که مبارزه ضد مذهبی یعنی زندان، شکنجه و اعدام. جرج بوش این اسلام ستیزی را در منطقه با قتل عام میلیونها انسان، آزمود و شکست خورد. جلوگیری از حق بیان دموکراتیک مذهبیون و نقض حقوق قانونی آنها در ممالک میزبان که بر اساس قوانین دموکراتیک این کشورها در اختیار آنها گذاشته شده است درست نتایج معکوس، آنهم به ضرر نیروهای انقلابی و دموکرات ببار می آورد. اگر اسلام بنیادگرا خطرناک است، چرا کمونیسم بنیادگرا خطرناک نباشد. امروز مد است که اسلام بنیادگرا تروریست است، مگر کمونیستها سالها مجبور به حمل این برچسب از جانب امپریالیستها نبودند و نهضتهای آزادیبخش در جنوب شرقی آسیا و افریقا به عنوان جریانهای تروریستی مورد تجاوز قرار نمی گرفتند؟. آمریکائیها سالها یعنی تا همین دهه نود قرن گذشته به کمونیستها روادید ورود به آمریکا را نمی دادند، تفتیش عقاید می کردند، زیرا کمونیسم را مساوی بیماری قرار داده و کمونیستها را دارای بیماری واگیر دانسته و تروریست معرفی می کردند. حال واژه کمونیسم را به تروریسم تغییر داده اند و به تروریستها روادید نمی دهند و اینکه تروریسم چه تعریفی دارد تا کنون در هیچ کجای جهان موفق به تعریف آن نشده اند زیرا که این یک مفهوم حقوقی نیست، مفهوم سیاسی است و سیاست نیز علم طبقاتی است و منافع طبقات را در نظر می گیرد و منافع آشتی ناپذیر طبقات را نمی شود با هم جمع کرد.

جالب است مسلمان ستیزها که همدست صهیونیستها هستند، با فاشیستها راه می افتند و مخالف ساختن مسجد برای مسلمانان می شوند. آنها واقعا اگر یک جو صمیمیت داشته باشند و ریگ در کفششان نباشد باید علیه کلیسا و کنشت نیز نمایشات اعتراضی بگذارند ولی از این کار پرهیز می کنند. اگر در قوانین اساسی ممالک میزبان، دولت از مذهب جداست، اگر دولت باید روش بی طرفانه نسبت به مذاهب داشته باشد منطقا باید به عنوان یک انسان دمکرات که حقوق مدنی را برای همه انسانها برسمیت می شناسد، باید از این حق دموکراتیک دفاع کرد. مذاهب خوب و بد ندارند همه آنها ارتجاعی و خرافات محض هستند. مخالفت ما با مخالفین بنای مساجد دفاع از یک دستآورد بشریت و یک حق دموکراتیک است. این وظیفه دولت نیست که با قانون تقلبی یک اصل اساسی قانون اساسی را به زیر پا بگذارد. این وظیفه شهرداری هاست که ببینند از نظر نقشه شهر، شهر سازی و امکانات آبادانی و تامین احتیاجات یک مسجد، ساختن آن در این یا آن محل منع قانونی دارد یا ندارد. دولت در مقابل مذاهب باید بی طرف باشد. متاسفانه لابیِ صهیونیستی در اروپا قوی است و با هزینه های گزاف می خواهد با اسلام ستیزی استتاری بر جنایتهای ضد بشریش در منطقه بکشد و ایرانیانی که دنباله رو تئوریهای ارتجاعی منصور جکمت هستند در خط نخست جبهه صهیونیستها برای مسلمان کشی قرار دارند و رسانه های گروهی اروپا نیز آنها را تقویت می کنند.

هیچوقت با گردن کلفتی قانونی و استناد به اکثریت نادان و مغرض نمی توان برضد جهل عمومی مبارزه کرد. آنها که با آتش زدن قرآن موافقند، با کاریکاتور محمد به عنوان تروریست موافقند با ممانعت از ساختن مسجد موافقند در مبارزه با مذهب به هیچ جا نمی رسند و بهترین تقویت کنندگان جهالت و نادانی و کینه توزی هستند. آنها به انسانها و حیثیت و توانائیهای آنها اعتقادی ندارند.

ما می توانیم این پدیده را با مبارزه کمونیستها برای ایجاد تساوی حقوق زن و مرد در تمام زمینه های اجتماعی مقایسه کنیم. وقتی ما از یک حق دموکراتیک بورژوائی به دفاع برمی خیزیم آن را مشروط بر این نمی کنیم که فلان زن مسلمان بنیاد گرا، صهیونیست، فاشیست، مسیحی ارتجاعی و یا کمونیست است. اساسا مهم نیست این زن مفروض دارای کدام اعتقادات و ایدئولوژی است. این برسمیت شناختن حقوق بورژوائی به مفهوم آن است که ما برای آنچه که نبوده است و تا کنون به عنوان اسلحه تبعیض در دست مردان و یا طبقات حاکمه مورد استفاده قرار می گرفته است و پایه مردسالاری در جامعه است مبارزه می کنیم. مبارزه برای کسب این حقوق بورژوائی مبارزه برای رفع تبعیض بطور کلی است. حال اگر کسی پیدا شود که اساس را نه بر رفع تبعیض، بلکه بر ایجاد تبعیض بگذارد در هیج زمینه ای دموکرات نیست، اساسا مفهوم دموکراسی بورژوائی را نفهمیده است و کلاش است. جامعه ای را تصور کنید که عده ای با نقاب کمونیست و یا کمونیست کارگری حاضر شوند و مدعی شوند ما هوادار تساوی حقوق زن و مرد هستیم ولی زنان سلطنت طلب، مسلمان مجاهد و یا غیر مجاهد و... حق ندارند از این حقوق برخودار باشند، آنوقت چنین جامعه ای نه ارباب دموکراسی بورژوائی است و نه صاحب یک جامعه کمونیستی. این جامعه فاشیستی و صهیونیستی است که در آن فقط یهودیان صاحب حقوق اند.

صورت مسئله این نیست که باید جلوی بنیادگراها را گرفت یا نگرفت، صورت مسئله این است که با نادانی چند هزارساله با چه طریقی باید مبارزه کرد. می شود مبارزه با مذهب را جنگ گلادیاتورها دید و می شود برای مبارزه با مذهب با حوصله با سیاست با تاکتیک و با زبان مناسب و در متن مبارزه طبقاتی و سیاسی مبارزه کرد. با هتاکی به پیامبر اسلام کسی لامذهب نمی شود. با فحاشی به قرآن کسی قانع نمی شود که آدم و حوا دروغی بیش نیستند و نباید به افسانه آفرینش دل بست. وقتی کسی و یا کسانی در اینترنت برای بیان کینه ضد اسلامی خود می نویسند׃"... به اسلام" و یا " از اسلام استفراغم می گیرد" کوچکترین قدمی در جهت آگاهی توده مردم برنداشته اند و تنها دق دلی خویش را خالی کرده اند که اگر ضرر نداشته باشد پشیزی ارزش ندارد.

هر ساله در اروپا میلیونها انسان مذهبی برای دست بوسی به واتیکان می روند آیا در اروپا کتب افشاءگرانه مذهبی کم انتشار یافته است؟ کتب کمونیستی و فلسفه مادی را در هر گوشه ای می توانید براحتی تهیه کنید، پس چرا این کتب معجزه نمی کنند؟ زیرا مبارزه با مذهب امری طولانی، با حوصله، روشنگرانه و بطور عمده بر متن مبارزه طبقاتی صورت می گیرد. زیرا دشمن شما نیز بیکار ننشسته است تا شما بدون موانع با وی مبارزه کنید. این یک مبارزه ایدئولوژیک است. یک مبارزه فلسفی است که هردو زیرمجموعه مبارزه طبقاتی میباشد.

اسلام ستیزی آنهم تا بحدی که حاضر باشیم همه حقوق دموکرایک و دستآوردهای بشری را به زیر پا نهیم، ما را به عمال ارتجاع و فاشیسم بدل می کند. این اسلام ستیزی دستآورد کسانی است که تصویر سیاسی جهان را جنگ اسلام با آمریکا جا می زنند و نه جنگ ستمگران بر ضد ستمکشان. آنها همدستان امپریالیسم و صهیونیسم در جهان اند.

ما در اینجا به انتشار یک اثر لنین دست می زنیم تا حداقل برای کمونیستها روشن شود که اسلام ستیزی جورج بوش و منصور حکمت و دارودسته های آنها به فاشیسم و همدستی با صهیونیسم می انجامد همانطور که انجامیده است. رهبران حزب کمونیست کارگری به بلندگوی فاشیستها و ضد خارجیان در آلمان بدل شده اند. به مقاله دیگر ما تحت نام "دین از دید لنین" در همین شماره مراجعه نمائید.

*****

بر گرفته ازتوفان شماره 129 آذر ماه 1389 ارگان مرکزی حزب کارایران

www.toufan.org

toufan@toufan.org



هیچ نظری موجود نیست: