شبکه های اجتماعی، عرصه مهمی در نبرد طبقاتی(4)
تاثیرات شبکه های اجتماعی در مردم
حضور فردی بدون سیاست راهبردی، بدون داشتن خط مشی و خواستهای روشن در فیس بوک، دردی را دوا نمی کند. اگر هزاران نیروی انقلابی نیز در فیس بوک باشند که تصور روشنی از دورنمای مبارزاتی نداشته باشند، قادر نیستند مبارزه مردم را رهبری کنند.
همانگونه که حزب طبقه کارگر، ستاد فرماندهی طبقه در جنگ طبقاتی است، در این عرصه مبارزه طبقاتی نیز حزب است که باید خطوط تبلیغاتی، تعرض و عقب نشینی را تعیین کند. برای کسب رهبری مردم باید در فیس بوک هم رهبری را بدست آورد و اعتماد مردم را به صفحات و یا شخصیتهای معینی که مورد اعتماد مردم قرار بگیرند و امتحان خویش را داده باشند جلب کرد. پیروزی در چنین سیاستی صفحه و یا شخصیت مربوطه را به منبع الهام و یا رجوع در فیس بوک بدل خواهد کرد و در زمانهای بحرانی می تواند رهنمودهای راه گشا به مردم دهد و در شعارها و برنامه های آنها موثر افتد. یک نکته را نباید فراموش کرد که در ممالکی نظیر ایران اساسا جوانان و یا روشنفکران طبقات مرفه و متوسط اجتماعی در عرصه فیس بوک فعالند و اتفاقا همین طبقه و اقشار وابسته به آن هستند که زمینه بنای افکار عمومی را ایجاد می کنند. شکنجه یک دانشجو و کشته شدنش در زیر شکنجه، وجدان بورژواها را بشدت معذب می کند تا کشته شدن یک جوان گمنام کارگر که شاید هر روز قربانی شرایط سخت کاری و محیطهای غیر ایمنی است.
در ایران با درخواست صفحه فیس بوک "جنگ تفنگ آبپاش" که سه هزار عضو دارد، مردم به آب بازی رفته اند و روز دیگر به هندوانه خوری. زمستان در پیش است، اگر آب بازی در تابستان هوادار دارد، چرا برف بازی در زمستان خواستگار نداشته باشد. رژیم جمهوری اسلامی بشدت از این اقدام مردم که یک اقدام ظاهرا غیر سیاسی است، ترسیده است. فراخواندن به آب بازی با تفنگ آبپاش کاری غیر سیاسی است، ولی منبعی را خلق کرده که قدرت بسیج پیدا نموده است. این صفحه در ایران منبع رجوع مردم شده است و در زمان بحران می توانند به مرکز خبررسای و خبرگیری تبدیل شده به نیروئی قدرتمند بدل گشته و به اعتراض دعوت کند. آب بازی با تفنگ آبپاش به آتش بازی و بازی با تفنگ حقیقی بدل شود و یا به یک اقدام جدی دیگر. این فراخوانهای غیر سیاسی یک دنیا نیروی بالقوه سیاسی در خود پنهان دارد، که می تواند بیک انفجار واقعی بدل شود. رژیم در همان بلاتکلیفی خویش نمی داند که چه واکنشی باید نشان دهد. این فراخوانیها بیشتر تدارکاتی است، آزمایشی است، سنجش قدرت بسیج را نشان می دهد و بیک سنت جدید در ایران بدل می شود. فردا ممکن است صفحه ای در فیس بوک که مورد توجه مردم است، دعوت کند که همه با لباس سفید بیرون آیند و یا چراغهای ماشینها را روشن کنند. نفس روشن کردن چراخهای ماشین خطرناک و قابل تعقیب نیست، ولی اگر چند میلیون نفر با لباس سفید بیرون آمدند و چراغهای ماشین خود را روشن کردند، نه تنها قدرت تاثیر گذاری فیس بوک نشان داده می شود، بلکه در جنگ نخست روانی، رژیم باخته است و هراس برش می دارد، زیرا به هر که در اطراف خویش نگاه می کند "دشمن" است. و در عین حال مردم به نیروی خویش پی می برند و ضعف دشمن را به چشم می بینند. در فراخوان بعدی که تبلیغات فیس بوک با تبلیغات دهان بدهان تکمیل شده، مردم مصمم تر و با هراس کمتر و با تعداد بیشتر و سازمانیافته تر به میدان می آیند. خودِ نفس شرکت ده ها میلیون نفر مخالف رژیم در شهرهای بزرگ ایران، نیروی سرکوب رژیم را هراسناک ساخته و ماشین سرکوب ترک بر می دارد و ریزش می کند. تجربه زمان شاه در مقابل ماست. بی جهت نیست که سایت امنیتی "بولتن نیوز" این گونه برنامه های تفریحی را جنگ نرم سازماندهی شده از جانب جنبش سبز توصیف کرده است. در شرایط استبدادی و سرکوب نمی توان جلوی ابتکارات و استعدادهای بیکران مردم را گرفت، زیرا علت این شرایط در بطن استبداد نهفته شده است. در جامعه ایکه انتخاباتش تقلبی است، مطبوعاتش سانسور می شوند، دروغ حکومت می کند، فساد مانند قانقاریا تمام کاخ استبداد را در برگرفته است و مافیا در حکومت است. احزاب قدغن بوده و زندانها از زندانیان سیاسی پر است، حقوق بشر به زیر پا گذارده می شود و قصاص بجای قوانین عرفی حکومت می کند، امنیت از کشور رخت بر بسته و اوباشان زمام حکومت را بدست گرفته اند، امکان ندارد رژیم جمهوری اسلامی بتواند در عرصه نبرد سایبری پیروز شود. باخت این رژیم از هم اکنون روشن است و این آن واقعیتی است که اصلاح طلبان در ایران فهمیده اند. اگر رژیم به اصلاح طلبان تسلیم شود بقاء خویش تداوم می بخشد وگرنه دیر یا زود باید با طغیان جدیدی در ایران روبرو شود که می تواند از اعتراض به خشک شدن دریاچه ارومیه شروع شود و یا به خودسوزی یک جوانی در تهران. جامعه ایران بسرحد انفجار رسیده است و بر این متن فیس بوک می تواند با تبلیغ سیاست معینی نقش بسیار مترقی و سازنده و یا خرابکارانه ای ایجاد کند. همه چیز بر می گردد به رهبری این مبارزه و اعتماد عمومی و درجه رشد فکری مردم.
در سال گذشته رژیم جمهوری اسلامی فیلم مستندی تهیه کرد بنام "هیولایی بنام فیس بوک، که در تلویزیون ایران نمایش داده شد و در آنجا "زاکربرگ" بنیان گذار فیس بوک، جاسوس صهیونیست ها معرفی شد. البته این حقیقت همه دانسته است که زاربرگ یهودی آمریکائی است، ولی این بخودی خود مسئله ساز نیست. وقتی رژیم جمهوری اسلامی به چنین ابزاری برای حقانیت خویش متوسل می شود، فقط عجز خویش را نشان می دهد. فقط نشان می دهد که فاقد سیاست راهبردی برای مقابله با تبلیغات در فیس بوک است. نشریه نیمروز به نقل از هفته نامه نیوزویک در مقاله ای از مازیار بهاری روزنامه نگار ایرانی که مصاحبه ای با یک دانشجوی 26 ساله ایرانی بنام مستعار روزبه دارد نوشت: "سپاه پاسداران آن چنان نگران فعالیت مخالفان از طریق شبکه اینترنت است که یک معاونت جدید تحت عنوان "جنگ نرم" در این نهاد ایجاد شده است که به گفته محمد علی جعفری ، فرمانده سپاه پاسداران، وظیفه آن "رفع ضعف ها و مستحکم کردن شکاف ها در سیستم دفاعی علیه جنگ نرم است".(نیمروز 17 دیماه 1389). همین نشریه نوشت: "سپاه پاسداران در نظر دارد که نیروی ویژه نفوذ در شبکه فیس بوک را تقویت کند که وظیفه آن بررسی ارتباطات در این شبکه برای شناسائی مخالفان و مسدود کردن دسترسی کاربران معمولی به این شبکه است. در ماههای اخیر بازجوئی از جوانان ایرانی که از خارج به تهران باز می گردند در فرودگاه بین المللی تهران و سوال در مورد نوع استفاده آنها از فیس بوک به امری عادی بدل شده است". (نیمروز 17 دیماه 1389 به نقل از نیوزویک).
خطر "انقلاب مخملی"
این خطر که یک امکان جدی است، در ایران وجود دارد. در پشت "انقلاب مخملی" تمام دستگاههای جاسوسی فعال می شوند و تمام سیاست راهبردی طولانی خویش را بکار می گیرند. سازمانهای جاسوسی بیکباره در کار ارتباطات نیروهای انقلابی که آنها را از قبل شناسائی کرده اند، از طرق فنی اخلال می کنند، تا امکان روشنگری از بین برود. زمینه مادی برای پذیرش مطالبات دموکراتیک، آزادیهای عمومی و خصوصی، ایجاد امنیت و مجازاتِ راهزنان اسلامی و شیادان مذهبی و... موجود است. سازمانهای غیر دولتی و دموکراتیک و حقوق بشری و محیط زیستی و... که بدون تابلوهای سیاسی، از قبل بوجود آمده اند، گرچه اعضاء عادیشان همه وطندوست و سالمند، ولی از نظر طبقاتی حتی اگر باطنا نیز مدافع منافع طبقه کارگر بوده و برای استقرار عدالت اجتماعی نیز فعال باشند، استقلال عمل خویش را در متن جریان سهمگین تفکر لیبرالی-امپریالیستی از دست می دهند و به ابزار اجرای مقاصد و نیات شوم امپریالیستها بدل می شوند. ما هم اکنون در این زمینه با محافلی از روشنفکران ایرانی در داخل و خارج ایران روبرو هستیم، که به خیال خودشان برای دموکراسی در ایران مبارزه می کنند، در حالیکه با رادیوهای بیگانه کار کرده و از منابع آنها تغذیه می شوند. دستمزدهای کلان برای مقالات و مصاحبه های خویش دریافت می کنند، مخارج مسافرتها و پناهندگی آنها از منابع نامعلوم تامین می شود، در کلاسهای تخصصی دوره های خبرنگاری، گزارش دهی، آشنائی با فن آوری نوین ارتباطات می بینند و... آنها برای اینکه این امکانات را از دست ندهند، از انتقاد به سیاست آمریکا و اسرائیل دوری می جویند، در مورد محاصره اقتصادی ایران حرفی نمی زنند، در مورد حق غنی سازی اورانیوم کشور ایران و سایر حقوق ملت ایران و نه جمهوری اسلامی لال می شوند، تا مستمری آنها قطع نشود. این عده پیاده نظام "انقلاب مخملی" در ایران هستند. "انقلاب مخملی" پیاده نظام دیگری هم دارد و آن همه ی توده ناراضی ضد رژیم است که در سطح حرکت می کند و عمق تحولات را که بغرنجتر است نمی بیند. آنها جمهوری اسلامی را می بینند، ولی ایران و وضعیت جغرافیای سیاسی منطقه را نمی بینند. آنها در شرایط بحرانی به صورت میلیونی به میدان می ریزند و به گوشت دم توپ بدل می شوند. این سناریو در سطوح گوناگون اجراء می شود. در بالای سر این پیاده نظام فکری و فیزیکی، پاره ای سازمانهای سیاسی ایرانی هستند، که خود را با شعارها و برچسبهای غیر طبقاتی نظیر سکولاریسم و جمهوری خواهی و... پنهان کرده اند. سازمانهای امپریالیستی از طریق عناصر نادان و یا خودفروخته و یا کاریریستهای این تشکلها، مقاصد خویش را به پیش می برند و دست آخر عناصر خویش را به جلوی پرده آورده و رهبری را در دست خود می گیرند. آنها با تبلیغات کر کننده و مصاحبه های از قبل تنظیم شده، چهره های معینی را بخورد مردم می دهند و برایشان سابقه های درخشان تاریخی می سازند. مشتی نادان سیاسی خوش قلب، تصور می کنند با سیاستهای خویش می توانند سَرِ سازمانهای جاسوسی و امپریالیستهایِ مار خورده افعی شده را، کلاه بگذارند. از امکانات آنها استفاده کنند و سر بزنگاه گردشی به نفع مردم ایران بنمایند. باین افراد باید گفت که مبارزه سیاسی قمار نیست و اگر امپریالیستها و سازمانهای جاسوسی پر تجربه آنها قادر نشوند کنترل این افراد را بدست گرفته و بی ضررشان کنند، در یک ترور ساختگی بدست جمهوری اسلامی و یا تروریستهای القاعده، حماس و یا حزب اله لبنان و یا تصادف ماشین به کارشان خاتمه می دهند. این افراد هنوز نمی فهمند که انقلاب کار توده های مردم و نه عناصر خرده بورژوا که ارزش خودشان را غیر واقعی تخمین می زنند، خواهد بود. امپریالیستها و صهیونیستها بیش از بیست سال است که با سیاست راهبردی در این زمینه فعالند و این فعالیت را بعد از سقوط دوران قلدرمنشی آشکار جرج بوش تشدید کرده اند. لندن، پاریس، آمستردام و لاهه، برلین، پراک، واشنگتن، دوبی از مراکز فعالیتهای آنهاست. آنها رودخانه ای از افکار مسموم و لیبرالی خویش، بدست تبلیغات و عمال آگاه و ناآگاه خویش ایجاد می کنند و این معجون مسموم کننده را بخورد افکار عمومی می دهند. وقتی سیل راه افتاد به حکم شالوده عمیق تفکر ریشه دار بورژوازی سنتی و تبلیغات مسموم و رهبری شده و عوامل فعال و چهره های شناخته شده ی پرورشی، در این دوران از وکیل و وزیر و نویسنده و سخنگو و هنرمند و جایزه و مدال گرفته تا بی مدال و بی نشانه به میدان می آیند و نطقهای غرا می کنند تا کسی نتواند در میان این سیل در خلاف جریان شنا کند و اگر کسی نیز به این توهم دچار باشد، ببیند که شنایش در خلاف جریان در تعیین مسیر سیل تاثیری ندارد. این سیاست راهبردی و دوراندیشانه و تدارک دیده امپریالیستی را در مقابل دخیل بندی و دعا خوانی و ترورهای فردی آخوندی بگذارید. کدامش موثرتر و "نوید دهنده تر" است؟
عوامل این تفکر از هم اکنون نمونه "موفق لیبی" را تبلیغ می کنند و مدعی می شوند که اگر حماس و حزب اله از رژیم جمهوری اسلامی کمک مالی دریافت می دارند، چرا ما از اسرائیلیها و آمریکائیها، آنهم در دنیائی که دیگر تابوهای ایدئولوژیک شکسته و وجود ندارد، پول نگیریم. آنها در پی ایجاد فضائی هستند که هر خیانت ملی را توجیه نموده و سرانجام در مخالفت با جبهه های ضد جنگ در خارج و داخل ایران، در پا رکابی امپریالیسم و صهیونیسم به عنوان ستون پنجم آنها در ایران فعال شوند و "سرِ امپریالیستهای جهان و صهیونیسم و همه سازمانهای جاسوسی و عوامل نفوذی آنها را همه با هم کلاه بگذارند". البته این کلاه گشاد برای سر دنباله روان نادان و ناآگاه و خوشخیالِ این حرکتهای لیبرالی است وگرنه مارخورده افعی شده های آنها، که دوره دیده اند، زندگی خویش را با ثروت مکفی نجات می دهند و ایران را قربانی می کنند. برای آنها نجات جیبشان مطرح است و نه نجات ایران.
به شبکه های اجتماعی رجوع کنید موجی از تبلیغات ضد عرب و ایجاد دشمنی با خلقهای عرب و بویژه فلسطین و لبنان و سوریه در جریان است. در کنار این تبلیغات بدشمنی با چین و روسیه دامن زده می شود. آنها پای چاوز و فیدل کاستر و هر کس که بنحوی از سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران حمایت می کند و یا مخالف قلدرمنشی های امپریالیستها برای زمینه سازی تجاوز به ایران است را، به میدان می کشند. شعار نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران و یا ایجاد صفحه های تبلیغاتی در شبکه های اجتماعی بر ضد سوریه و حتی فراخواندن به تظاهرات در جلوی سفارت سوریه در لندن و حمایت از تجاوز ناتو به لیبی و تکرار مکرر و سازمانیافته این نظریات سیاسی با نامهای گوناگون و چهره های مستعار برای اینکه جا بیفتد، آنهم بیشتر توسط سازمانهای "فراماسونری" که در تل آویو و واشنگتن و لندن و... نشسته اند و خود را ایرانی معرفی می کنند، یک مجموعه سیاستهائی است که دست صهیونیستها و امپریالیستها در پشت آن آشکارا نمایان است. البته برای حزب ما پاره ای واکنشهای طبیعی مردم بویژه در مورد شعار نه غزه و نه لبنان جانم فدای ایران روشن است، ولی این طرح شعارها صرفنظر از انگیزه های سالم یا ناسالم افراد، در واقع یک سیاست را دنبال می کند. حمایت از محاصره غیر قانونی اقتصادی، سیاسی، نظامی ایران برای گرسنگی دادن مردم ایران و به تسلیم واداشتن این مردم، حمایت از تجاوز به سایر کشورها و از جمله ایران، نقض حقوق ملل به بهانه حمایت از حقوق بشر، ایجاد دشمنی با ممالک و سایر کشورهائی که محاصره اقتصادی ایران را بدرستی جدی نمی گیرند و مخالف تجاوز نظامی به ایران هستند، ایجاد دشمنی با خلقهای عرب بویژه خلقهای فلسطین و لبنان و سوریه که سپر بلای تجاوز امپریالیستها به ایران هستند و در پشت جبهه اسرائیل از تمامیت ارضی و حق حاکمیت ملی ایران دفاع می کنند. سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی وظیفه مردم ایران است و نه قوای اجنبی. این ویروس سیاسی باندهای اسرائیلی و امپریالیستی در شبکه های اجتماعی است که به بسیاری نیروهای سالم و ایراندوست نیز متاسفانه بدون توجه به عواقب آن سرایت می کند.
راه چاره
بنظر حزب کار ایران(توفان) امکان ندارد که با خرده کاری و در گیری با این جناح و یا آن جناح بتوان در مقابل این سیل عظیم خرابکارانه متشکل از سازمانهای جاسوسی و تشکیلات کارشناسانه و کارکشته و انبوهی افراد نادان فریب خورده و دشمنان فعال طبقاتی و...، مقاومت کرد. حزب ما نیز سیاست راهبردی خویش را باید در این مبارزه در پیش بگیرد و با این پرچم به جنگ آنها رود. باید به شناخت سیاستهای دشمن ملی و طبقاتی موفق شد تا توانست بدل دسیسه های وی را بکار برد. این که حزب ما تا به چه موفق خواهد بود تنها به درستی این سیاست مربوط نمی شود، به تناسب قوای طبقاتی و شرایط عینی نیز وابسته است. البته شرط پیروزی داشتن خط مشی صحیح است، ولی شرط لازم و نه کافیست.
بنظرحزب ما فعالین حزبی، نیروهای دموکرات و انقلابی، ایرانیان وطندوست باید طبیعتا از حقوق دموکراتیک و مطالبات دموکراتیک مردم و به ویژه خواستهای طبقه کارگر دفاع کنند. تکیه به خواستهای طبقه کارگر از قبیل آزادی احزاب سیاسی و اتحادیه های کارگری، حق اعتصاب، برچیدن قراردادهای استخدام موقت، پرداخت حقوق معوقه و... دست لیبرالها، امپریالیستها و صهیونیستها را در پوست گردو می گذارد. این سیاست مغایر سیاست راهبردی آنهاست، زیرا یک زمینه فکری برای حمایت از حقوق کارگران در لشگر شبکه های اجتماعی ایجاد می کند که ماهیتا نمی تواند با سیاستهای استثماری آنها هماهنگ باشد. تشویق جوانان و ایرانیان میهندوست تا برای پیوند با جنبش کارگری تلاش کنند و در خواستهای دموکراتیک خویش از جمله خواست تساوی حقوق زن و مرد را در کنار مطالبات طبقه کارگر مطرح نمایند باید در دستور کار قرار گیرد. شرکت کارگران در مبارزه مردم، شرکت زنان در مبارزه عمومی مردم، هم دست نیروهای ملی مذهبی را در عقبگرد بعدی می بندد و هم دست سرمایه داران و همدستان جهانی آنها را برای صدمه زدن به جنبش مردم خواهد بست. در عین حال باید در کنار افشاء رژیم جمهوری اسلامی در کلیه زمینه ها، با صهیونیسم و امپریالیسم و سیاستهای آنها در عرصه جهان مبارزه کرد. باید میان حقوق ایران به عنوان یک کشور دائمی و عضو سازمان ملل متحد با حقوق کامل و پایدار با رژیم گذرا و میرنده جمهوری اسلامی فرق گذارد. باید از حقوق ملل همان قدر حمایت کرد که از حقوق بشر. باید از مبارزه مردم فلسطین و لبنان به دفاع برخاست و با شعارهای قابل فهم، ولی عملا بنفع اسرائیل نظیر "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" که اهداف راهبردی را دنبال می کند، پرهیز کرد و بجای تحریک علیه ملتهای مبارزه در همسایگی ما، سیاست دوستی و برادری و احترام متقابل را با آنها در پیش گرفت. باید تجاوز به عراق و افغانستان و لیبی و تحریکات در سوریه را محکوم کرد. باید تجاوز به بحرین را محکوم کرد و خواهان آن شد که عربستان سعودی خاک بحرین را ترک کند. تبلیغ چنین سیاست راهبردی از جانب نیروهای انقلابی و ایراندوست، آن سد غیر قابل نفوذی است که در مقابل سیل خانمان برانداز "انقلاب مخملی" ایجاد خواهد شد و مبارزه توده عظیم مردم را به مسیر صحیح رهنمون می شود. با آغاز هماهنگ این مبارزه در شبکه های اجتماعی، فضای این شبکه ها تغییر می یابد. دست عمال امپریالیستها رو می شود، افکار عمومی تغییر می کند، اکثریت با دیدن برخورد آراء و عقاید مجبور می شوند از سطح به عمق بروند و در اینجاست که دست عمال دشمن که اکثریت ناچیزی هستند، ولی در کل زنجیر شبکه اجتماعی، اجزاء ارتباط را بوجود آورده اند، رو می شود. این حلقه ها پاره می شوند و دشمن نمی تواند سیاست راهبردی خویش را پیاده کند. بسیاری از این روشنفکران خرده بورژوا و خودنما که نشانه های خریده شدن از مراجع امپریالیستی را نفهمیده به سینه زده اند تغییر موضع خواهند داد و به دامن اکثریت خلق بازمی گردند. این قانون همه جنبشهای اجتماعی است.
حزب کار ایران(توفان) از این سیاست در طی سالها دفاع کرده و حقانیت خویش را در عمل بدست آورده است. روی سخن ما به سایر نیروهای دموکراتیک، انقلابی و ایراندوست است. در شبکه های اجتماعی فعال شوید و با انتخاب این سیاست و دوستیابی، تلاش کنید مسیر سیل مسمومی را که راه افتاده است، منحرف کنید و به مجرای صحیح بازگردانید. این شبکه های اجتماعی با تکیه بر این اصل اساسی دیالکتیک، کمیتش با افزایش، به کیفیت جدیدی ترقی می کند، بیکی از عرصه های مهم مبارزه طبقاتی بدل شده است. ما باید در آن موثر باشیم.
*****
بر گرفته ازتوفان شماره 143 بهمن ماه ۱۳۹۰ فوریه 2012، ارگان مرکزی حزب کارایران
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت. www.toufan.org
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل). toufan@toufan.org
تاثیرات شبکه های اجتماعی در مردم
حضور فردی بدون سیاست راهبردی، بدون داشتن خط مشی و خواستهای روشن در فیس بوک، دردی را دوا نمی کند. اگر هزاران نیروی انقلابی نیز در فیس بوک باشند که تصور روشنی از دورنمای مبارزاتی نداشته باشند، قادر نیستند مبارزه مردم را رهبری کنند.
همانگونه که حزب طبقه کارگر، ستاد فرماندهی طبقه در جنگ طبقاتی است، در این عرصه مبارزه طبقاتی نیز حزب است که باید خطوط تبلیغاتی، تعرض و عقب نشینی را تعیین کند. برای کسب رهبری مردم باید در فیس بوک هم رهبری را بدست آورد و اعتماد مردم را به صفحات و یا شخصیتهای معینی که مورد اعتماد مردم قرار بگیرند و امتحان خویش را داده باشند جلب کرد. پیروزی در چنین سیاستی صفحه و یا شخصیت مربوطه را به منبع الهام و یا رجوع در فیس بوک بدل خواهد کرد و در زمانهای بحرانی می تواند رهنمودهای راه گشا به مردم دهد و در شعارها و برنامه های آنها موثر افتد. یک نکته را نباید فراموش کرد که در ممالکی نظیر ایران اساسا جوانان و یا روشنفکران طبقات مرفه و متوسط اجتماعی در عرصه فیس بوک فعالند و اتفاقا همین طبقه و اقشار وابسته به آن هستند که زمینه بنای افکار عمومی را ایجاد می کنند. شکنجه یک دانشجو و کشته شدنش در زیر شکنجه، وجدان بورژواها را بشدت معذب می کند تا کشته شدن یک جوان گمنام کارگر که شاید هر روز قربانی شرایط سخت کاری و محیطهای غیر ایمنی است.
در ایران با درخواست صفحه فیس بوک "جنگ تفنگ آبپاش" که سه هزار عضو دارد، مردم به آب بازی رفته اند و روز دیگر به هندوانه خوری. زمستان در پیش است، اگر آب بازی در تابستان هوادار دارد، چرا برف بازی در زمستان خواستگار نداشته باشد. رژیم جمهوری اسلامی بشدت از این اقدام مردم که یک اقدام ظاهرا غیر سیاسی است، ترسیده است. فراخواندن به آب بازی با تفنگ آبپاش کاری غیر سیاسی است، ولی منبعی را خلق کرده که قدرت بسیج پیدا نموده است. این صفحه در ایران منبع رجوع مردم شده است و در زمان بحران می توانند به مرکز خبررسای و خبرگیری تبدیل شده به نیروئی قدرتمند بدل گشته و به اعتراض دعوت کند. آب بازی با تفنگ آبپاش به آتش بازی و بازی با تفنگ حقیقی بدل شود و یا به یک اقدام جدی دیگر. این فراخوانهای غیر سیاسی یک دنیا نیروی بالقوه سیاسی در خود پنهان دارد، که می تواند بیک انفجار واقعی بدل شود. رژیم در همان بلاتکلیفی خویش نمی داند که چه واکنشی باید نشان دهد. این فراخوانیها بیشتر تدارکاتی است، آزمایشی است، سنجش قدرت بسیج را نشان می دهد و بیک سنت جدید در ایران بدل می شود. فردا ممکن است صفحه ای در فیس بوک که مورد توجه مردم است، دعوت کند که همه با لباس سفید بیرون آیند و یا چراغهای ماشینها را روشن کنند. نفس روشن کردن چراخهای ماشین خطرناک و قابل تعقیب نیست، ولی اگر چند میلیون نفر با لباس سفید بیرون آمدند و چراغهای ماشین خود را روشن کردند، نه تنها قدرت تاثیر گذاری فیس بوک نشان داده می شود، بلکه در جنگ نخست روانی، رژیم باخته است و هراس برش می دارد، زیرا به هر که در اطراف خویش نگاه می کند "دشمن" است. و در عین حال مردم به نیروی خویش پی می برند و ضعف دشمن را به چشم می بینند. در فراخوان بعدی که تبلیغات فیس بوک با تبلیغات دهان بدهان تکمیل شده، مردم مصمم تر و با هراس کمتر و با تعداد بیشتر و سازمانیافته تر به میدان می آیند. خودِ نفس شرکت ده ها میلیون نفر مخالف رژیم در شهرهای بزرگ ایران، نیروی سرکوب رژیم را هراسناک ساخته و ماشین سرکوب ترک بر می دارد و ریزش می کند. تجربه زمان شاه در مقابل ماست. بی جهت نیست که سایت امنیتی "بولتن نیوز" این گونه برنامه های تفریحی را جنگ نرم سازماندهی شده از جانب جنبش سبز توصیف کرده است. در شرایط استبدادی و سرکوب نمی توان جلوی ابتکارات و استعدادهای بیکران مردم را گرفت، زیرا علت این شرایط در بطن استبداد نهفته شده است. در جامعه ایکه انتخاباتش تقلبی است، مطبوعاتش سانسور می شوند، دروغ حکومت می کند، فساد مانند قانقاریا تمام کاخ استبداد را در برگرفته است و مافیا در حکومت است. احزاب قدغن بوده و زندانها از زندانیان سیاسی پر است، حقوق بشر به زیر پا گذارده می شود و قصاص بجای قوانین عرفی حکومت می کند، امنیت از کشور رخت بر بسته و اوباشان زمام حکومت را بدست گرفته اند، امکان ندارد رژیم جمهوری اسلامی بتواند در عرصه نبرد سایبری پیروز شود. باخت این رژیم از هم اکنون روشن است و این آن واقعیتی است که اصلاح طلبان در ایران فهمیده اند. اگر رژیم به اصلاح طلبان تسلیم شود بقاء خویش تداوم می بخشد وگرنه دیر یا زود باید با طغیان جدیدی در ایران روبرو شود که می تواند از اعتراض به خشک شدن دریاچه ارومیه شروع شود و یا به خودسوزی یک جوانی در تهران. جامعه ایران بسرحد انفجار رسیده است و بر این متن فیس بوک می تواند با تبلیغ سیاست معینی نقش بسیار مترقی و سازنده و یا خرابکارانه ای ایجاد کند. همه چیز بر می گردد به رهبری این مبارزه و اعتماد عمومی و درجه رشد فکری مردم.
در سال گذشته رژیم جمهوری اسلامی فیلم مستندی تهیه کرد بنام "هیولایی بنام فیس بوک، که در تلویزیون ایران نمایش داده شد و در آنجا "زاکربرگ" بنیان گذار فیس بوک، جاسوس صهیونیست ها معرفی شد. البته این حقیقت همه دانسته است که زاربرگ یهودی آمریکائی است، ولی این بخودی خود مسئله ساز نیست. وقتی رژیم جمهوری اسلامی به چنین ابزاری برای حقانیت خویش متوسل می شود، فقط عجز خویش را نشان می دهد. فقط نشان می دهد که فاقد سیاست راهبردی برای مقابله با تبلیغات در فیس بوک است. نشریه نیمروز به نقل از هفته نامه نیوزویک در مقاله ای از مازیار بهاری روزنامه نگار ایرانی که مصاحبه ای با یک دانشجوی 26 ساله ایرانی بنام مستعار روزبه دارد نوشت: "سپاه پاسداران آن چنان نگران فعالیت مخالفان از طریق شبکه اینترنت است که یک معاونت جدید تحت عنوان "جنگ نرم" در این نهاد ایجاد شده است که به گفته محمد علی جعفری ، فرمانده سپاه پاسداران، وظیفه آن "رفع ضعف ها و مستحکم کردن شکاف ها در سیستم دفاعی علیه جنگ نرم است".(نیمروز 17 دیماه 1389). همین نشریه نوشت: "سپاه پاسداران در نظر دارد که نیروی ویژه نفوذ در شبکه فیس بوک را تقویت کند که وظیفه آن بررسی ارتباطات در این شبکه برای شناسائی مخالفان و مسدود کردن دسترسی کاربران معمولی به این شبکه است. در ماههای اخیر بازجوئی از جوانان ایرانی که از خارج به تهران باز می گردند در فرودگاه بین المللی تهران و سوال در مورد نوع استفاده آنها از فیس بوک به امری عادی بدل شده است". (نیمروز 17 دیماه 1389 به نقل از نیوزویک).
خطر "انقلاب مخملی"
این خطر که یک امکان جدی است، در ایران وجود دارد. در پشت "انقلاب مخملی" تمام دستگاههای جاسوسی فعال می شوند و تمام سیاست راهبردی طولانی خویش را بکار می گیرند. سازمانهای جاسوسی بیکباره در کار ارتباطات نیروهای انقلابی که آنها را از قبل شناسائی کرده اند، از طرق فنی اخلال می کنند، تا امکان روشنگری از بین برود. زمینه مادی برای پذیرش مطالبات دموکراتیک، آزادیهای عمومی و خصوصی، ایجاد امنیت و مجازاتِ راهزنان اسلامی و شیادان مذهبی و... موجود است. سازمانهای غیر دولتی و دموکراتیک و حقوق بشری و محیط زیستی و... که بدون تابلوهای سیاسی، از قبل بوجود آمده اند، گرچه اعضاء عادیشان همه وطندوست و سالمند، ولی از نظر طبقاتی حتی اگر باطنا نیز مدافع منافع طبقه کارگر بوده و برای استقرار عدالت اجتماعی نیز فعال باشند، استقلال عمل خویش را در متن جریان سهمگین تفکر لیبرالی-امپریالیستی از دست می دهند و به ابزار اجرای مقاصد و نیات شوم امپریالیستها بدل می شوند. ما هم اکنون در این زمینه با محافلی از روشنفکران ایرانی در داخل و خارج ایران روبرو هستیم، که به خیال خودشان برای دموکراسی در ایران مبارزه می کنند، در حالیکه با رادیوهای بیگانه کار کرده و از منابع آنها تغذیه می شوند. دستمزدهای کلان برای مقالات و مصاحبه های خویش دریافت می کنند، مخارج مسافرتها و پناهندگی آنها از منابع نامعلوم تامین می شود، در کلاسهای تخصصی دوره های خبرنگاری، گزارش دهی، آشنائی با فن آوری نوین ارتباطات می بینند و... آنها برای اینکه این امکانات را از دست ندهند، از انتقاد به سیاست آمریکا و اسرائیل دوری می جویند، در مورد محاصره اقتصادی ایران حرفی نمی زنند، در مورد حق غنی سازی اورانیوم کشور ایران و سایر حقوق ملت ایران و نه جمهوری اسلامی لال می شوند، تا مستمری آنها قطع نشود. این عده پیاده نظام "انقلاب مخملی" در ایران هستند. "انقلاب مخملی" پیاده نظام دیگری هم دارد و آن همه ی توده ناراضی ضد رژیم است که در سطح حرکت می کند و عمق تحولات را که بغرنجتر است نمی بیند. آنها جمهوری اسلامی را می بینند، ولی ایران و وضعیت جغرافیای سیاسی منطقه را نمی بینند. آنها در شرایط بحرانی به صورت میلیونی به میدان می ریزند و به گوشت دم توپ بدل می شوند. این سناریو در سطوح گوناگون اجراء می شود. در بالای سر این پیاده نظام فکری و فیزیکی، پاره ای سازمانهای سیاسی ایرانی هستند، که خود را با شعارها و برچسبهای غیر طبقاتی نظیر سکولاریسم و جمهوری خواهی و... پنهان کرده اند. سازمانهای امپریالیستی از طریق عناصر نادان و یا خودفروخته و یا کاریریستهای این تشکلها، مقاصد خویش را به پیش می برند و دست آخر عناصر خویش را به جلوی پرده آورده و رهبری را در دست خود می گیرند. آنها با تبلیغات کر کننده و مصاحبه های از قبل تنظیم شده، چهره های معینی را بخورد مردم می دهند و برایشان سابقه های درخشان تاریخی می سازند. مشتی نادان سیاسی خوش قلب، تصور می کنند با سیاستهای خویش می توانند سَرِ سازمانهای جاسوسی و امپریالیستهایِ مار خورده افعی شده را، کلاه بگذارند. از امکانات آنها استفاده کنند و سر بزنگاه گردشی به نفع مردم ایران بنمایند. باین افراد باید گفت که مبارزه سیاسی قمار نیست و اگر امپریالیستها و سازمانهای جاسوسی پر تجربه آنها قادر نشوند کنترل این افراد را بدست گرفته و بی ضررشان کنند، در یک ترور ساختگی بدست جمهوری اسلامی و یا تروریستهای القاعده، حماس و یا حزب اله لبنان و یا تصادف ماشین به کارشان خاتمه می دهند. این افراد هنوز نمی فهمند که انقلاب کار توده های مردم و نه عناصر خرده بورژوا که ارزش خودشان را غیر واقعی تخمین می زنند، خواهد بود. امپریالیستها و صهیونیستها بیش از بیست سال است که با سیاست راهبردی در این زمینه فعالند و این فعالیت را بعد از سقوط دوران قلدرمنشی آشکار جرج بوش تشدید کرده اند. لندن، پاریس، آمستردام و لاهه، برلین، پراک، واشنگتن، دوبی از مراکز فعالیتهای آنهاست. آنها رودخانه ای از افکار مسموم و لیبرالی خویش، بدست تبلیغات و عمال آگاه و ناآگاه خویش ایجاد می کنند و این معجون مسموم کننده را بخورد افکار عمومی می دهند. وقتی سیل راه افتاد به حکم شالوده عمیق تفکر ریشه دار بورژوازی سنتی و تبلیغات مسموم و رهبری شده و عوامل فعال و چهره های شناخته شده ی پرورشی، در این دوران از وکیل و وزیر و نویسنده و سخنگو و هنرمند و جایزه و مدال گرفته تا بی مدال و بی نشانه به میدان می آیند و نطقهای غرا می کنند تا کسی نتواند در میان این سیل در خلاف جریان شنا کند و اگر کسی نیز به این توهم دچار باشد، ببیند که شنایش در خلاف جریان در تعیین مسیر سیل تاثیری ندارد. این سیاست راهبردی و دوراندیشانه و تدارک دیده امپریالیستی را در مقابل دخیل بندی و دعا خوانی و ترورهای فردی آخوندی بگذارید. کدامش موثرتر و "نوید دهنده تر" است؟
عوامل این تفکر از هم اکنون نمونه "موفق لیبی" را تبلیغ می کنند و مدعی می شوند که اگر حماس و حزب اله از رژیم جمهوری اسلامی کمک مالی دریافت می دارند، چرا ما از اسرائیلیها و آمریکائیها، آنهم در دنیائی که دیگر تابوهای ایدئولوژیک شکسته و وجود ندارد، پول نگیریم. آنها در پی ایجاد فضائی هستند که هر خیانت ملی را توجیه نموده و سرانجام در مخالفت با جبهه های ضد جنگ در خارج و داخل ایران، در پا رکابی امپریالیسم و صهیونیسم به عنوان ستون پنجم آنها در ایران فعال شوند و "سرِ امپریالیستهای جهان و صهیونیسم و همه سازمانهای جاسوسی و عوامل نفوذی آنها را همه با هم کلاه بگذارند". البته این کلاه گشاد برای سر دنباله روان نادان و ناآگاه و خوشخیالِ این حرکتهای لیبرالی است وگرنه مارخورده افعی شده های آنها، که دوره دیده اند، زندگی خویش را با ثروت مکفی نجات می دهند و ایران را قربانی می کنند. برای آنها نجات جیبشان مطرح است و نه نجات ایران.
به شبکه های اجتماعی رجوع کنید موجی از تبلیغات ضد عرب و ایجاد دشمنی با خلقهای عرب و بویژه فلسطین و لبنان و سوریه در جریان است. در کنار این تبلیغات بدشمنی با چین و روسیه دامن زده می شود. آنها پای چاوز و فیدل کاستر و هر کس که بنحوی از سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران حمایت می کند و یا مخالف قلدرمنشی های امپریالیستها برای زمینه سازی تجاوز به ایران است را، به میدان می کشند. شعار نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران و یا ایجاد صفحه های تبلیغاتی در شبکه های اجتماعی بر ضد سوریه و حتی فراخواندن به تظاهرات در جلوی سفارت سوریه در لندن و حمایت از تجاوز ناتو به لیبی و تکرار مکرر و سازمانیافته این نظریات سیاسی با نامهای گوناگون و چهره های مستعار برای اینکه جا بیفتد، آنهم بیشتر توسط سازمانهای "فراماسونری" که در تل آویو و واشنگتن و لندن و... نشسته اند و خود را ایرانی معرفی می کنند، یک مجموعه سیاستهائی است که دست صهیونیستها و امپریالیستها در پشت آن آشکارا نمایان است. البته برای حزب ما پاره ای واکنشهای طبیعی مردم بویژه در مورد شعار نه غزه و نه لبنان جانم فدای ایران روشن است، ولی این طرح شعارها صرفنظر از انگیزه های سالم یا ناسالم افراد، در واقع یک سیاست را دنبال می کند. حمایت از محاصره غیر قانونی اقتصادی، سیاسی، نظامی ایران برای گرسنگی دادن مردم ایران و به تسلیم واداشتن این مردم، حمایت از تجاوز به سایر کشورها و از جمله ایران، نقض حقوق ملل به بهانه حمایت از حقوق بشر، ایجاد دشمنی با ممالک و سایر کشورهائی که محاصره اقتصادی ایران را بدرستی جدی نمی گیرند و مخالف تجاوز نظامی به ایران هستند، ایجاد دشمنی با خلقهای عرب بویژه خلقهای فلسطین و لبنان و سوریه که سپر بلای تجاوز امپریالیستها به ایران هستند و در پشت جبهه اسرائیل از تمامیت ارضی و حق حاکمیت ملی ایران دفاع می کنند. سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی وظیفه مردم ایران است و نه قوای اجنبی. این ویروس سیاسی باندهای اسرائیلی و امپریالیستی در شبکه های اجتماعی است که به بسیاری نیروهای سالم و ایراندوست نیز متاسفانه بدون توجه به عواقب آن سرایت می کند.
راه چاره
بنظر حزب کار ایران(توفان) امکان ندارد که با خرده کاری و در گیری با این جناح و یا آن جناح بتوان در مقابل این سیل عظیم خرابکارانه متشکل از سازمانهای جاسوسی و تشکیلات کارشناسانه و کارکشته و انبوهی افراد نادان فریب خورده و دشمنان فعال طبقاتی و...، مقاومت کرد. حزب ما نیز سیاست راهبردی خویش را باید در این مبارزه در پیش بگیرد و با این پرچم به جنگ آنها رود. باید به شناخت سیاستهای دشمن ملی و طبقاتی موفق شد تا توانست بدل دسیسه های وی را بکار برد. این که حزب ما تا به چه موفق خواهد بود تنها به درستی این سیاست مربوط نمی شود، به تناسب قوای طبقاتی و شرایط عینی نیز وابسته است. البته شرط پیروزی داشتن خط مشی صحیح است، ولی شرط لازم و نه کافیست.
بنظرحزب ما فعالین حزبی، نیروهای دموکرات و انقلابی، ایرانیان وطندوست باید طبیعتا از حقوق دموکراتیک و مطالبات دموکراتیک مردم و به ویژه خواستهای طبقه کارگر دفاع کنند. تکیه به خواستهای طبقه کارگر از قبیل آزادی احزاب سیاسی و اتحادیه های کارگری، حق اعتصاب، برچیدن قراردادهای استخدام موقت، پرداخت حقوق معوقه و... دست لیبرالها، امپریالیستها و صهیونیستها را در پوست گردو می گذارد. این سیاست مغایر سیاست راهبردی آنهاست، زیرا یک زمینه فکری برای حمایت از حقوق کارگران در لشگر شبکه های اجتماعی ایجاد می کند که ماهیتا نمی تواند با سیاستهای استثماری آنها هماهنگ باشد. تشویق جوانان و ایرانیان میهندوست تا برای پیوند با جنبش کارگری تلاش کنند و در خواستهای دموکراتیک خویش از جمله خواست تساوی حقوق زن و مرد را در کنار مطالبات طبقه کارگر مطرح نمایند باید در دستور کار قرار گیرد. شرکت کارگران در مبارزه مردم، شرکت زنان در مبارزه عمومی مردم، هم دست نیروهای ملی مذهبی را در عقبگرد بعدی می بندد و هم دست سرمایه داران و همدستان جهانی آنها را برای صدمه زدن به جنبش مردم خواهد بست. در عین حال باید در کنار افشاء رژیم جمهوری اسلامی در کلیه زمینه ها، با صهیونیسم و امپریالیسم و سیاستهای آنها در عرصه جهان مبارزه کرد. باید میان حقوق ایران به عنوان یک کشور دائمی و عضو سازمان ملل متحد با حقوق کامل و پایدار با رژیم گذرا و میرنده جمهوری اسلامی فرق گذارد. باید از حقوق ملل همان قدر حمایت کرد که از حقوق بشر. باید از مبارزه مردم فلسطین و لبنان به دفاع برخاست و با شعارهای قابل فهم، ولی عملا بنفع اسرائیل نظیر "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" که اهداف راهبردی را دنبال می کند، پرهیز کرد و بجای تحریک علیه ملتهای مبارزه در همسایگی ما، سیاست دوستی و برادری و احترام متقابل را با آنها در پیش گرفت. باید تجاوز به عراق و افغانستان و لیبی و تحریکات در سوریه را محکوم کرد. باید تجاوز به بحرین را محکوم کرد و خواهان آن شد که عربستان سعودی خاک بحرین را ترک کند. تبلیغ چنین سیاست راهبردی از جانب نیروهای انقلابی و ایراندوست، آن سد غیر قابل نفوذی است که در مقابل سیل خانمان برانداز "انقلاب مخملی" ایجاد خواهد شد و مبارزه توده عظیم مردم را به مسیر صحیح رهنمون می شود. با آغاز هماهنگ این مبارزه در شبکه های اجتماعی، فضای این شبکه ها تغییر می یابد. دست عمال امپریالیستها رو می شود، افکار عمومی تغییر می کند، اکثریت با دیدن برخورد آراء و عقاید مجبور می شوند از سطح به عمق بروند و در اینجاست که دست عمال دشمن که اکثریت ناچیزی هستند، ولی در کل زنجیر شبکه اجتماعی، اجزاء ارتباط را بوجود آورده اند، رو می شود. این حلقه ها پاره می شوند و دشمن نمی تواند سیاست راهبردی خویش را پیاده کند. بسیاری از این روشنفکران خرده بورژوا و خودنما که نشانه های خریده شدن از مراجع امپریالیستی را نفهمیده به سینه زده اند تغییر موضع خواهند داد و به دامن اکثریت خلق بازمی گردند. این قانون همه جنبشهای اجتماعی است.
حزب کار ایران(توفان) از این سیاست در طی سالها دفاع کرده و حقانیت خویش را در عمل بدست آورده است. روی سخن ما به سایر نیروهای دموکراتیک، انقلابی و ایراندوست است. در شبکه های اجتماعی فعال شوید و با انتخاب این سیاست و دوستیابی، تلاش کنید مسیر سیل مسمومی را که راه افتاده است، منحرف کنید و به مجرای صحیح بازگردانید. این شبکه های اجتماعی با تکیه بر این اصل اساسی دیالکتیک، کمیتش با افزایش، به کیفیت جدیدی ترقی می کند، بیکی از عرصه های مهم مبارزه طبقاتی بدل شده است. ما باید در آن موثر باشیم.
*****
بر گرفته ازتوفان شماره 143 بهمن ماه ۱۳۹۰ فوریه 2012، ارگان مرکزی حزب کارایران
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت. www.toufan.org
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل). toufan@toufan.org
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر