۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

تصمیم دادگاه لاهه در مورد کوسوو


دیوان لاهه به پرسش مجمع عمومی سازمان ملل که آیا "بیانیه استقلال" کوزوو مغایرتی با حقوق ملل دارد موذیانه پاسخی منفی داد. این استدلال حقوقی به استناد این قاعده است که حقوق ملل مغایرتی با اصل جدائی طلبی ندارد زیرا هیچ تضمین حقوقی وجود ندارد که دول رسمی از درون پاشیده نشوند. در عین حال این حق نیز برای دول برسمیت شناخته می شود که جریانهای تجزیه طلبانه را با قهر سرکوب کنند.

مشکل حقوقی در این است که حقوق عمومی ملل ممنوعیتی نسبت به "بیانیه استقلال" نمی شناسد و بیان می کند که جدائی طلبی ممنوع نیست. نه بیشتر و نه کمتر. ولی آیا از انتشاز این بیانیه می توان نتیجه گرفت که کوزوو یک کشور مستقل است؟ در 10 ژوئن سال 1999 شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه ای به شماره 1244 به تصویب رسانید. این قطعنامه نظم موقت کوزوو را پس از دخالت نظامی نیروهای ناتو در یوگسلاوی مد نظر داشت. این قطعنامه مبنای حقوقی اداره منطقه کوزوو توسط سازمان ملل و حضور نظامیان خارجی در آن منطقه بود. در این قطعنامه رسما از نظم موقت در کوزوو سخن می رود که به کوزوو حق خود مختاری را عطا می کند در حالی که همزمان اعلام می کند که این حق خود مختاری باید با توجه به حق حاکمیت ملی و تمامیت ارضی جمهوری فدراتیو یوگسلاوی اعمال شود. حال ما با کلاف سردرگمی از بندهای حقوقی روبرو هستیم که کارشناسان باید تفسیر و نتایج آنرا برای ما قابل فهم کنند. دیوان لاهه رسما اعلام نمی کند که جدائی یکطرفانه کوزوو برحق است.

انتشار "بیانیه استقلال" ممنوع نیست. کوزوو حق خودگردانی دارد ولی باید در چارچوب یوگسلاوی و تحت حاکمیت آن باقی بماند. در عین حال حقوق ملل مغایرتی با جدائی طلبی ندارد. به این کلاف سردرگم باید این بند را نیز اضافه کنیم که دول سوم حق ندارند یک جریان تجزیه طلب را به صورت کشور مستقل به رسمیت بشناسند تا زمانیکه این جریان نتوانسته است به صورت موثر مستقر شود. در غیر این صورت دخالت در امور داخلی کشور دیگر محسوب می شود. اینکه تفسیر حقوقی واژه "موثر" چیست هنوز واضح نیست. شاید وجود قوای مسلح و دستگاه سرکوب که لازمه ساخت یک جامعه طبقاتی است مورد نظر باشد. شاید منظور این است تا موقعیکه جدائی طلبان نتوانسته اند دولتی ملی برای خویش با تمام ابزاری که یک دولت برای بقاء خویش نیاز دارد به وجود آورند نمی توان از یک اقدام موثر سخن گفت. مگر در کوزوو دولت مستقل بر سرکار است؟ مگر این ارتش ناتو نیست که بقاء کوزوو را تامین می کند؟ پس چگونه می توان مدعی شد که دولت کوزوو به صورت موثر مستقر شده است؟

حال این اظهارات حقوقی چه چیز را حل می کند؟ هیچ چیز را زیرا این اظهارات بیشتر برای توجیه استفاده از قهر برای پیشبرد اهداف سیاسی بکار گرفته می شود.

این تناقضات لاینحل حقوقی از آن جهت پدید می آیند که ماهیت پدیده کوزوو یک امر سیاسی است.

واقعیت این است که منطقه کوزوو هیچگاه کشور مستقلی از نظر تاریخی نبوده است و همیشه بخشی از خاک جمهوری فدراتیو یوگسلاوی محسوب می شده است. حتی در زمانی نیز که کشور آلبانی سوسیالیستی وجود داشت این کشور هرگز ادعای ارضی نسبت به منطقه آلبانی نشین یوگسلاوی نداشت. دیگر آنکه همه ساکنین این منطقه ریشه آلبانیائی ندارند تنها 88 در صد آنها آلبانیائی اند٬ بخش مهمی از آنها صربها هستند که مدعی شده اند که اگر منطق "هر کی بهر کی صادق است" آنها نیز به صربستان خواهند پیوست. بر اساس گزارش آقای مارتی آهتیزاری فنلاندی که نماینده سازمان ملل در کوزوو بود و به خاطر خدماتش به امپریالیستها جایزه افتخار دریافت کرد٬ باید به صربهای مقیم کوزوو خودمختاری گسترده محلی داد. وی همان حقوقی را که برای آلبانیهای کوزووئی در داخل صربستان برسمیت می شناسد حاضر نیست برای صربهای مقیم کوزوو برسمیت بشناسد. فاجه جدیدی در راه است. در ماه سپتامبر که مجمع عمومی سازمان ملل در مورد قطعنامه صربستان نظر می دهد٬ پاکسازی قومی صربها توسط کوزووئی ها بهیچوجه منتفی نیست. صربها و ناتو خود را برای این درگیری از هم اکنون آماده می کنند. در اینجا دیگر سخنی از کشتار قومی نمی شنوید زیرا این کشتار در خدمت منافع امپریالیستها و در کادر سیاست تجزیه کامل بالکان صورت می گیرد.

کمی به عقب برگردیم. یوگسلاوی کشور قدرتمند و پرنفوذی در جهان بود. در میان ممالک "دنیای سوم" محبوب بود و از موسسین و رهبران آن محسوب می شد. یوگسلاوی در عین حال مورد تائید امپریالیستها بود زیرا تیتوئیسم در واقع "راه سوم نیل به سوسیالیسم" جا زده می شد که در مقابل نمونه شوروی سوسیالیستی لنینی-استالینی بپا شده بود. یوگسلاوی استخوان لای زخم در اردوگاه سوسیالیسم بود و در اروپای شرقی به خرابکاری دست می زد و در جریان تلاش ضد انقلاب مجارستان و دخالت در کودتا در آلبانی و خرابکاری در جنبشهای کمونیستی دست داشت.

یوگسلاوی در دوران جنگ سرد عضو کنفرانس همکاری و امنیت در اروپا به حساب می آمد. این کنفرانس نشست مشترکی در سال 1975 در هلسینکی از اقمار شوروی و اقمار آمریکا بود که متفقا مرزها و مناطق نفوذ سیاسی یکدیگر را در اروپا برسمیت می شناختند. این به آن مفهوم است که تمامیت ارضی یوگسلاوی مورد تائید شرق و غرب اروپا بود. این وضعیت تا زمانی که ابر قدرت شوروی بپا بود و تناسب و توازن قوا تغییری نکرده بود به قوت خویش برجا بود. ولیکن به محض فروپاشی بساط رویزیونیستها در روسیه اوضاع بکلی فرق کرد. حال باید جغرافیای سیاسی جدیدی بر اساس توازن قوای جدید پدید می آمد. امپریالیستها با تکیه به وضعیت کنونی تلاش کردند که منطقه مهم بالکان را به همان شرایط قبل از جنگ جهانی اول باز گردانند و تمام دستآوردهای انقلاب اکتبر و نتایج آن را در جهان برهم زنند. این خواسته را وزیر امور خارجه آلمان تحت عنوان اینکه همه مرزها که بعد از جنگ اول جهانی با زور بوجود آمده اند باید به وضعیت نخست خود برگردند بر زبان آورد. بالکان باید به اجزاء خود تجزیه می شد. این نقشه با هدف تسلط امپریالیسم بر منطقه صورت می گرفت. امپریالیستها می خواستند تحت لوای حمایت از حق ملتها در تعیین سرنوشت خویش سرنوشت کشورها را در دست بگیرند و از یوگسلاوی بزرگ و قدرتمند٬ ممالک کوچک و قابل کنترلی بسازند که به مستعمره ممالک امپریالیستی با استقلالی ظاهری بدل شوند. طبیعتا ممالک کوچک نه قادرند ارتش قدرتمند منظم و نه اقتصاد قدرتمندی داشته باشند. آنها امکان ادامه بقاء ندارند مگر آنکه به عنوان برده امپریالیستها در خدمت آنها بکار پردازند. تقسیم مجدد بالکان با ماهیت امپریالیستی و با نیت پیدایش مناطق نفوذ جدید صورت گرفت و به این جهت ارتجاعی و بر ضد ملتهای بالکان است. هم اکنون کشور کرواسی نیمه مستعمره امپریالیست آلمان است٬ کشور "مستقل" بوسنی هرزگوین واحد جغرافیائی مسخره ای در دنیاست که کسی تره هم برایش خورد نمی کند و به مرکز تروریستهای اسلامی بدل شده است.

در همین رابطه باید اضافه کرد که جمهوری اسلامی ایران نقش بسیار ارتجاعی و مخربی در بالکان ایفاء کرد. ایران٬ ترکیه و عربستان سعودی عمال مسلح خویش را به یوگسلاوی اعزام کردند تا صربها را قتل عام کنند. دولت وقت آمریکا در حالی که مدعی بود یوگسلاوی را از راه دریا محاصره کرده است تا اسلحه به صربها نرسد دست جمهوری اسلامی و ممالک ارتجاعی اسلامی را باز گذارده بود تا سیل اسلحه های "اسلامی" را از هزینه ملتهایشان برای تجزیه یوگسلاوی سرازیر کنند. القاعده در تیرانا اردوگاه برپا کرد و به مرکز انتقال تروریستها بدل شد. پاسداران جمهوری اسلامی در سارایوو مستقر شدند و در خدمت منافع امپریالیستها زیر پرچم اسلام سبز محمدی جنگیدند. همین نمونه یوگسلاوی نشان می دهد که ماهیت دوگانه و ناپیگیر مبارزات این کشورها علیه امپریالیسم چگونه است. آنها از امروز به فردا به همدستان امپریالیستها بدل می شوند.

بهر حال کشورهای مونتنگرو٬ مقدونیه بوجود آمدند که کسی بندرت نام آنها را بیاد می آورد زیرا ممالکی هستند که به مراکز فساد٬ قاچاق و پولشوئی بدل شده اند. این ممالک امکان بقاء اقتصادی و سیاسی مستقل ندارند و کارگر ارزان قیمت به اروپای غربی صادر می کنند.

کوزوو که بخشی از آن را صربها تشکیل می دهند تنها با تکیه به ارتش خارجی به روی پای خود ایستاده است. رهبر جنبش "آزادیبخش" کوزوو (او چ کا UCK) بنام هاشم تاچی تحت تعقیب پلیس بین الملل بود که به علت خدمات شعبان بی مخی که به امپریالیستها کرد آب طهارت به سرش ریختند وی را غسل تعمید دادند که دیگر گانگستر نباشد و نامش را از صورت اسامی افراد قابل تعقیب حذف کردند. وی حال از خودی ها شد. کوزوو به فاحشه خانه سربازان ناتو بدل شده است. یکی از صادرات مهم کوزوو در کنار قاچاق مواد مخدر صدور روسپی به اروپا و به ویژه به آلمان است. کوزوو بهترین نمونه منفی در بیان جدائی طلبی است که مبارزه ملی را از مبارزه ضد امپریالیستی و انقلابی جدا کرده است. نمونه کوزوو بهترین نمونه، در نشان دادن سوء استفاده امپریالیستها از حق ملل در تعیین سرنوشت خود است. ارتش ناتو برهبری آلمان با بمباران کوزوو در جنگ مردم را وادار کرد که فرار کنند و این فرار را به حساب تجاوز صربها گذارده و یک تبلیغات گوشخراش در جهان براه انداخت تا امر تجزیه یوگسلاوی را به پایان برساند. آلبانیهای مقیم کوزوو به اروپا سرازیر شدند و زیر نظر آلمانها برای ایجاد یک کشور "مستقل" در بالکان تربیت شدند و پس از شکست یوگسلاوی به آن کشور گسیل گردیدند. مسئولیت فاجعه کوزوو مستقیما به گردن امپریالیستها و بویژه امپریالیست آلمان است.

تنها 69 کشور جهان کوزوو را برسمیت شناخته اند. قبل از تصمیم دیوان لاهه تنها 15 کشور از "استقلال" کوزوو حمایت می کردند.

جالب این است که وقتی از ممالک هوادار "استقلال" کوزوو پرسیده می شود که این تصمیم در مورد سایر ملل نظیر باسکها٬ کاتالونیها٬ قبرسیها نیز صادق است فورا مدعی می شوند که این تصمیم فقط در مورد کوزوو اعتبار دارد و بر جای دیگر قابل انطباق نیست. آنها ولی برای این تناقض گوئی خویش توضیحی ندارند. همین عمل نشان می دهد این تصمیم تا به چه حد جانبدارانه و با فشار امپریالیستهای آلمان و آمریکا بوجود آمده است.

صورت اسامی ممالکی که می توان مدعی شد این قطعنامه آبکی و موذیانه دیوان لاهه می تواند شامل حال آنها در آینده بر اساس منطق زور شود به قرار زیر است׃ دانمارک٬ انگلستان٬ اسپانیا٬ بلژیک٬ فرانسه٬ آلمان با اقلیت دانمارکی٬ قبرس٬ اسلاواکی٬ مجارستان٬ رومانی٬ روسیه٬ گرجستان٬ آذربایجان و ارمنستان٬ اسرائیل و فلسطین٬ ترکیه ٬ سوریه٬ ایران و عراق٬ هندوستان و پاکستان٬ چین٬ میانمار٬ فیلیپین٬ سریلانکا٬ مراکش٬ آنگولا٬ سودان٬ سومالی٬ کانادا٬ مکزیکو.

اکثریت ممالک جهان حاضر نشده اند کشوری به نام کوزوو را برسمیت بشناسند. حال باید منتظر فشارهای آمریکائی ها و آلمانها بود تا با رشوه و تهدید ممالک جهان را به اتخاذ چنین تصمیمی وا دارند. باید دید جمهوری اسلامی چکار می کند. آیا یک رای جدید در سازمان ملل برای تقویت امپریالیستها اضافه می کند که در هر رای گیری آتی به ضرر ایران رای دهد؟ جمهوری اسلامی هنرش این است که در کوزوو کلاس قرائت قرآن باز کرده و دانشجویان کوزووئی را در ایران برای مقاصد اسلامیش تعلیم داده و تربیت می کند. این سیاست رژیم جمهوری اسلامی مکمل سیاست خرابکارانه وی در یوگسلاوی است.


نقل از توفان شماره 126 ارگان مرکزی حزب کارایران شهریورماه 1389

www.toufan.org

toufan@toufan.org

هیچ نظری موجود نیست: