سال نو – فال نو
رضا مرزبان
(سرودۀ دیروز، تازه تا امروز و زمزمۀ هر روز)
سال نو را شتاب میبینم همه جا انقلاب میبینم
کوهِ خشمِ خروش مردم را فوران مذاب میبینم
در فلق سرخی سحرگه نیست که تب التهاب میبینم
خانۀ ظلم را - که آباد است، از تَفِ آن خراب میبینم
در دل این شب ظلام پلید نطفۀ آفتاب میبینم
خیل غارتگران ِ ملت را در نکال و عِقاب میبینم
مفتخواران شهر را یکسر خانه بر روی آب میبینم
مالکان ِ عذاب مردم را بند پیچ عذاب میبینم
دستِ باطل، وبال گردن شیخ پای حق در رکاب میبینم
هرچه آخوند و سیّد و ملاست در تبِ اضطراب میبینم
وین برادر کشان مفسد را دل ز حسرت کباب میبینم
هرچه عمامه هست در ایران بر درختان طناب میبینم
شهر و ده، هرکجا درختی هست دار ِ عالیجناب میبینم
بر سر دار، شیخ و ملا را سخت در پیچ و تاب میبینم
هرکه با شیخ همقدم شد، در تنگنای حساب میبینم
زن، رهد از حجاب ِ شیخ امّا شیخ را در حجاب میبینم
گُل بهروی شما، جماران را غرق در منجلاب میبینم
ریش "روح خدا" خمینی را از نجاست خضاب میبینم
مردگان هزار ساله که نک زنده زیر قِباب* میبینم
هست زودا که در مزار نمور جملگی غرق خواب میبینم
نقشههای جناح بازرگان همه را نقش آب میبینم
از بنیصدریان قطرهصفت روی دریا حباب میبینم
شاه را – این زبالۀ تاریخ جای در فاضلاب میبینم
پسرش را و شهپرستان را روی سرگین، ذُباب میبینم
شور شورای سلطنتشان را چون عواء کلاب** میبینم
بعد قرنی که با مرارت رفت خلق را کامیاب میبینم
پرچم خلق را بهجمهوری سرخ چون خون ناب میبینم
کفتران نجیب عاشق را حملهور بر عقاب میبینم
گردش چرخ را بهکام دلِ اهل کار و کتاب میبینم
محفل گرم بادهخواران را جامها پر شراب میبینم
وندرین فالگونه بی تردید اقترانِ شتاب میبینم
قاصد سال نو ز راه رسید تا نگویی که خواب میبینم
(از چاپ شدهها در نشریۀ "آهنگر")
* - قِباب = قُبه- گنبد، حباب
** - عوعوی سگان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر