۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه

به یاد رفیق جانباخته و رزمندۀ توفانی جانبرار روحی




رفیق جانبرار روحی در تابستان 1360 به جرم دفاع پیگیر از کارگران و زحمتکشان به خاطر اعتقاد راسخ به مارکسیسم لنینیسم به عنوان یگانه ایدئولوژی رهائی بشریت از قید خرافات مذهبی، سرمایهﺪاری و امپریالیسم توسط شب پرستان آدمخوار جمهوری سرمایهﺪاری اسلامی تیرباران گردید. اکنون که بیست و نه سال از این جنایت هولناک و ضد بشری می گذرد، یک بار دیگر یادنامۀ رفیق را که درهمان سال شصت در ایران توسط حزب ما انتشار یافته است، منتشر می کنیم و یاد این رفیق جانباخته که تمام هستیﺍش را در راه سعادت و خوشبختی کارگران و زحمتکشان و همۀ ستمدیدگان فدا کرد، گرامی می داریم. اعدام ناجوانمردانۀ رفیق جانبرار و دهﻫﺎ رفیق دیگر٬ پرچم خونین حزب کار ایران را خونین تر ساخت و عزم ما را در امر رهائی زحمتکشان از یوغ ستم و استٽمار برای ایرانی آباد و آزاد و شکوفان استوارتر نمود.

یاد رفیق جانبرار و همۀ رزمندگان راه طبقۀ کارگر و آزادی گرامی باد!



جانبرارروحی یار و یاور زحمتکشان



« رفیق جان برار در تاریخ ٧ تیرماه ١٣٦۰ هنگامی که با تنها فرزندش از خانه بیرون می آمد٬ در شهر محمود آباد دستگیر می شود. پاسداران و مرتجعین شهر بی شرمانه برای او پرونده می سازند و اعلان می کنند که او را در بابلسر در حین فرار و با مود منفجره دستگیر کردهﺍند. رفیق از ٥۰ روز که در زندان بابل بود با توطئۀ ساواکیﻫﺎ و مرتجعینی چون قنبری٬ موسوی٬ رحمانی و ......گویا به بهشهر برده شد و بدون حتی محاکمۀ فرمایشی در ٢٧ مرداد ماه ٦۰ تیرباران می شود. خبر اعدام رفیق٬ همۀ مردم زحمتکش و آزادۀ شهر و روستا را متاٽر ساخت و علیرغم این که رژیم تعهد گرفته بود که هیچ مراسمی برگزار نگردد٬ اما مردم ساعتﻫﺎ برای ورود جنازۀ رفیق به شهر منتظر می مانند. پاسداران مسلح و مرتجعین محلی، شهر را محاصره کرده و حکومت نظامی را دو چندان می کنند و وقیحانه از دفن رفیق در گورستان شهر جلوگیری به عمل آورده و بالاخره مجبور می شوند پیکر له شدۀ رفیق جان برار را در حیاط خانهﺍش دفن کنند که این خود کینه و نفرت مردم را از این همه جنایات برانگیخت.

روستائیان و مردم شهر و همۀ آنهائی که زندگی سراسر مبارزۀ این رفیق را می شناختند از سایۀ شوم اختناق پاسداران مسلح و فالانژها نهراسیده و به خانۀ رفیق می آمدند و احساس همدردی می کردند.

رفیق جان برار در سال ١٣٢٧ در یک خانوادۀ دهقانی در شهر محمود آباد به دنیا آمد. بعد از اخذ دیپلم وارد دانشکدۀ علم و صنعت شد و در رشتۀ مهندسی مکانیک فارغﺍلتحصیل گشت. بعد از مدتی در شرکت نفت اهواز به عنوان دبیر هنرستان مشغول به کار شد. مدت ٥ سالی که در هنرستان تدریس می کرد٬ لحظهﺍﻯ از آگاه کردن هنر جویان غافل نبود و از اینرو بارها ساواک او را تعقیب و آزار کرد. در سال ١٣٥٦ در اٽر فشار ساواک از کار خود استعفا کرد و به زادگاهش برگشت. او بعد از چندی در هنرستان آمل مشغول تدریس شد. در اینجا هم پیوسته هنرجویان را تشویق به مبارزه علیۀ رژیم مزدور شاه می کرد و بین آنها مخفیانه کتاب پخش می نمود. به همین خاطر چهرهﺍﻯ دوست داشتنی در بین معلمان و محصلین بود. رفیق از سالﻫﺎ قبل تشکیلات "توفان" را به خوبی می شناخت و آرزوی قلبیش این بود که روزی به آن بپیوندد و سرانجام در اوایل سال ٥٧ رفیق جانبرار روحی به حزب پیشتاز طبقۀ کارگر٬ به حزب کار ایران (حزب کمونیست کارگران و دهقانان سابق) پیوست.

رفیق پس از پیوستن به صفوف حزب با شور و شعفی وصف ناپذیر به اجرای وظایف حزبی که همان آزادی طبقۀ کارگر و زحمتکشان ایران است٬ همت گماشت. با اوج گرفتن مبارزات خلق قهرمان علیۀ رژیم مزدور شاه٬ بنا به رهنمود حزب٬ رفیق جانبرار برای آگاه و متشکل کردن دهقانان به روستاهای اطراف محمود آباد رفت و با تشکیل کمیتۀ تحقیق و نشاء به کمک دهقانان شتافت. همه جا با صبر و حوصله که از خصوصیات بارز این رفیق بود برای دهقانان صحبت می کرد و در متشکل شدن دهقانان و تشکیل شورا و مصادرۀ زمینﻫﺎﻯ فئودالی و افشای ستمی که از سوی فئودالﻫﺎ و سرمایهﺪاران بر دهقانان می رفت٬ نقش به سزائی داشت. تلاشﻫﺎﻯ رفیق بی ٽمر نماند. در چندین روستا شورا به وجود آمد و در چندین مورد هم دهقانان به حقوق خود دست یافتند.

رفیق جانبرار در زمان حکومت نظامی بختیار به ایجاد کتابخانه که در نوع خود اولین کتابخانۀ شهر محمود آباد بود همت گماشت. اما واپسگرایان و مرتجعین بعد از انقلاب، مغول وار آن را به آتش کشیدند و خود او مدتﻫﺎ تحت تعقیب پاسداران و فالانژهای شهر بود. رفیق بر طبق رهنمودهای حزبش مبارزه را علیۀ امپریالیسم و رویزیونیسم و ایادی آنها و هم چنین برای دفاع از دستاورهای انقلاب بهمن سرسختانه به پیش برد.

رفیق خود را در غم و شادی روستائیان شریک می کرد و کمک و همدردی با آنها را وظیفۀ خود می دانست به طوری که در کار نشاء و وجین به روستاهای مختلف می رفت و چه روزهای پیاپی خستگی ناپذیر دوشادوش دهقانان کار می کرد و حتی تا آخرین سال زندگیش در نشاء و وجین کمک به دهقانان را دریغ نداشت. روستائیان محمود آباد به خوبی او را می شناختند. همه او را دوست داشتند و از سادگی و مهربانی و از عشق عظیم او به خودشان صحبت می کردند.

اعدام ناجوانمردانۀ رفیق جانبرار٬ پرچم خونین حزب طبقۀ کارگر٬ حزب کار ایران را خونین تر ساخت و عزم ما را در امر رهائی زحمتکشان از یوغ ستم و استٽمار برای ایرانی آباد و آزاد٬ استوارتر ساخت. «



تو آوای ما٬ ره در گذر کن

برو گرد جهان سیر و سفر کن

ببین بر زخم عالم مرهم ما

ببین بر گیتی پرچم ما

که موج است و خونین است و افشان

چو مشعل روشن و دائم فروزان







مردم و شهادت رفیق جانبرار روحی

(گزارشی از رفقای محمود آباد)



« درتاریخ ٢٧ مرداد ٦۰ گلی از توفان خلق برچیده شد. آری در سحرگاه ٢٧ مرداد شهید جان برار روحی (این شاگرد والای رفیق قدرت فاضلی) جانش را فدای خلق و آرمان والای خود کرد و تا آخرین لحظه مقاومت و ایستادگی از خود نشان داد و لب فروبست و اسرار خلق را برای دشمن بازگو نکرد و پرچم حزبش را با افتخار بالا نگاه داشت.

رفیق جان برار درباره مردادهای زندگیش، چنین می گفت: "همۀ مردادهای بعد از انقلاب را یا در حال جنگ و ستیز و یا در حال فرار از دست مرتجعین به سر بردم". و بالاخره در مرداد ماه بود که گلولهﻫﺎﻯ ارتجاع قلب قهرمانمان را شکافت و قلبی را که عمری در راه آرمان والای زحمتکشان و پیروزی آنان می تپید٬ از جمع مردم گرفت.

خبر اعدام روز بعد در روزنامهﻫﺎ چاپ شد و به گوش ما رسید. به دنبال جسد به شهر بهشهر رفتند و حدود ساعت ٥/٨ شب بود که جسد شکنجه شدۀ رفیقمان را آوردند و از خانوادۀ شهید تعهد گرفتند که هیچ گونه مراسمی برگزار نکنند و در گورستان مسلمین دفن نشود و تصمیم بر این شد که شهید در حیاط خانهﺍش دفن شود. مردم از هر نقطه در حیاط خانۀ شهید اجتماع کردند. با این که گفته بودند که کسی نباید در آنجا اجتماع کند ولی در حیاط جائی برای ایستادن نبود. زن و مرد گریه می کردند و بر سر و روی خود می کوفتند و هر یک از شهید و کارهایش صحبت می کردند. رفیق را بر زمین گذاشتند و مردم هر یک بر سر و رویش بوسه می زدند و خاطرات خوشی را که از او به یاد داشتند بازگو می کردند. از مهربانیش٬ از فداکاریش٬ از شجاعتش و از رفتار درست و با وقارش صحبت می کردند. رفیق را شبانه دفن کردند. مردم در سر کوچهﻫﺎ و دم در خانهﻫﺎ از او صحبت و ناله و زاری می کردند٬ انگار عزیزترین فرد خود را از دست داده بودند. با یک دیگر در این مورد صحبت می کردند که او چکار کرده که او را کشتهﺍند؟ نه جنایتی مرتکب شده٬ نه دزدی کرده و نه هیچ کار خلاف دیگری انجام داده. ما جز مهربانی، خوبی و محبت چیز دیگری از او ندیدهﺍیم. همسایگان رفیق برای او لباس سیاه پوشیده بودند٬ با این که از طرف سپاهیان جلاد گفته بودند هیچ گونه مراسمی نباید برای شهید گرفته شود و با همۀ شایعاتی که سرسپردگان انحصارطلبان در سطح شهر پخش کرده بودند مبنی بر این که دم در خانه شهید پاسدار هست و اسمتان را می نویسد٬ مردم دسته دسته هر روز برمزارش می آمدند و از پاکی و صداقتش سخن به میان می آوردند. می آمدند و عکسی از او می خواستند تا یادگاری برای خود نگهدارند. حتی از دورافتاده ترین دهات به خانۀ شهید می آمدند و از خوبیﻫﺎیش تعریف می کردند. زنی می گفت: "روزی گاوم را دزدیده بودند٬ او با من برخورد کرد و وقتی دید که من ناراحت هستم برایم گاو دیگری خرید و آورد". شخص دیگری می گفت: "من خانه سازی داشتم و او از نظر مالی خیلی به من کمک کرد تا خانهﺍم را درست کردم". زنی آه و ناله کنان میگفت: "من دوماه اجاره خانهﺍم عقب افتاده بود و پولی برای پرداخت آن نداشتم و با این که آشنائی با او (رفیق) نداشتم ولی او به من کمک کرد تا اجارهﺍم را پرداخت کنم".

افراد زیادی می آمدند و می گفتند: "در زمین ما برای نشا و وجین می آمد و به ما کمک می کرد". دیگری می گفت: "من به بیماری سختی مبتلا بودم و او به من کمک کرد و مرا برای درمان به دکتر رساند".........

همۀ این مسائل بازگو کنندۀ عشق بی اندازۀ او به خلق بود٬ عشق به زحمتکشانی بود که تمام طول زندگی خود را با درد و رنج گذارنده بودند٬ عشق به مردمی که به خاطر آنها جان خود را فدا کرد. در میان سپاه در مورد کسانی که می آمدند و می گفتند که شهید جان برار برای ما کاری انجام داده است و از خوبیﻫﺎیش و فداکاریﻫﺎیش تعریف و تمجید می کردند٬ میگفتند: "اینان (مردم) اجیر شده هستند و پول می گیرند و وظیفه دارند که برای این شخص تبلیغ کنند". آنها با این وسیله سعی در تحریک مردم داشتند که دیگر مردم برای رفیق جان برار تبلیغ نکنند. اینان (سپاه و .........) با هر وسیلهﺍﻯ و امکانی سعی داشتند رفیق را در میان مردم بد جلوه دهند ولی زهی خیال باطل! که رفیقمان آن چنان کارهایش در دل مردم نشسته است که این دست و پا زدنﻫﺎﻯ رژیم هیچ سودی ندارد. «



برگرفته از یاد نامۀ جانباختگان حزب کارایران، مرغان پرکشیدۀ توفان





* * * * * * * * *



جان برار



آه٬ جان برار !

به آرمان حزب کار قسم

کز قطره قطره خون تو

جان براری تازه سر بر خواهد کرد:

قطره قطره خون تو باید جمع گردد وانگهی دریا شود.

آه٬ ای جان برار !

خلق قهرمان ما

با دریای خون خود

پاک خواهد کرد کشور ما را از پلیدی ها

هنگام که طفل کوچک تو

بزرگ جان براری دیگر شود

هنگام که پرولتاریای ایران

تحت هدایت حزب کار خود

ناانسانﻫﺎ را بروبد از زمین٬ آنزمان

همه با هم فریاد می زنیم:

خون جان برارها: خون خلق٬ در رگهایمان

در رگهایمان می جوشد

که سرب داغ جلادان را به سخره می گیرد

آه ٬ ای جان برار!

به آرمان حزب کارمان قسم

که وفای به عهد را

با رنگ سرخ خون خود هم چون تو

بر پهنۀ سرخ تاریخ

با قلم تودهﻫﺎﻯ مبارز

حک خواهیم کرد

و یاد تو و یاران را بلند آواره خواهیم کرد

ما پاسداران آرمان توایم٬

آرمان حزب پرولتاریا.

ما پاسداریم خلق قهرمان ایران را

و پاسداریم فرزند کوچک تو را

تا جان برار دیگری شود برای حزب پرولتاریا

تا راه پویای تو را

همچون پویندگان با ایمان

همچون تو فرزند کارگران

و همچون داریوش و نبی و .....به پیماید.

زنده حزب ما

زنده باد پرولتاریا و خلق قهرمان ما

"چرا اینگونه باغ زندگی

از گل تهی گردد"

****************************************

زندگی هر چند شیرین است

زندگی هر چند نوشین است

و اما بندگی و بردگی ننگ است

و باید بندهای ظلم و استٽمار را از هم گسست

اگر چه جایگاه ما شود زندان

و یا چوبهﻫﺎﻯ دار

***************************************

سلام ای نوگلان باغ

سلام ای پرپر از بیداد دژخیمان

سلام ای یاوران صبح

اگر چه دیو استبداد

ز خشمش کف به لب دارد

وگرچه دشمن زخمی

خیال حملهﻫﺎ دارد

ولی آنان که با ما عهدها بستند

و آنان که وفا کردند و نشکستند

و قامت را به چوبهﻫﺎﻯ دار به سپردند

و زیر بارش رگبارها مردانه آزادی صدا کردند

یادشان در خاطرۀ آزادگان

همواره جاوید است

همواره پا برجاست

و راهشان پاینده و برپاست

خون سرخ این شهیدان

پرچم فردای ماست

قلب خونین و هزاران پاره شان

رهنمای ماست

زنده باید بود

از برای رفع استبداد

و از برای انتقام این شهیدان

زندگی را دوست باید داشت.

بهروز ٥/٥/٦۰

هیچ نظری موجود نیست: