۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه

یک سال از قیام مردم گذشت

افتخار بر این مردم باد!


یک سال از کودتای انتخاباتی و تقلب بزرگ مافیای جمهوری اسلامی می گذرد. حزب ما به درستی این مضحکۀ انتخاباتی را تحریم کرد. چون اساس برگزاری این انتخابات مخدوش بود. چون اساساً انتخاباتی در بین نبود و مردم نمی توانستند با ارادۀ آزاد میان نامزدهای مورد علاقۀ خویش کسی را انتخاب کنند. نامزدهای انتخاباتی همگی منتصب رژیم و هوادار نظام بودند. آنها از مردم دعوت می کردند که برای مشروعیت بخشیدن به رژیم به پای صندوقﻫﺎﻯ رأی بروند. مردمی که در هفتهﻫﺎﻯ قبل از انتخابات با برخورداری از فضای باز سیاسی طعم دموکراسی تحمیلی به رژیم را می چشیدند و ناظر مناظرهﻫﺎﻯ شخصی و افشاءگرانۀ نامزدهای انتخاباتی بودند که پتهﻫﺎﻯ همدیگر را روی آب می ریزند، آن چنان به صندوقﻫﺎﻯ رأی هجوم آوردند و "مشروعیتی" را برای رژیم فراهم کردند که از گلوی رژیم پائین نرفت. آنها باران می خواستند ولی سیل آمد و سیل را امکان مهار نبود. برخورد تضادها چنان شد که مشروعیتی که رژیم در پی آن بود بلای جانش شد، استخوانی شد در حلقوم وی. این انتخابات نه تنها مشروعیتی برای رژیم فراهم نکرد هیچ، به تتمه آبروی وی نیز در ایران و جهان خسارت جبران ناپذیر وارد آورد.

کارگران و زحمتکشان از همان بدو امرشوق و تمایلی برای شرکت در انتخابات نشان ندادند. اتحادیهﻫﺎﻯ کارگری غیر رسمی خواهان تحریم انتخابات شدند. حدود 7 میلیون نفر بنا بر آمار خود رژیم در این تحریم شرکت داشتند. ولی با وجود این اکثریت مردم به امید واهی تغییر در انتخابات شرکت کردند و به دنبال تئوری "بد بهتر است از بدتر" راه افتادند تا بدون رهبری و افق روشن از تضادهای میان حاکمیت سود ببرند. حضور زنان و جوانان که از تضییقات احمدی نژاد دل پری داشتند در انتخابات چشمگیر بود. تقلب در انتخابات که در حقیقت تقلب در انتصابات بود کاخ توهم جوانان را درهم ریخت و سوار بر تضادهای درونی جناحﻫﺎﻯ گوناگون حاکمیت، جنبشی پا گرفت که کسی تصور آن را در ذهن خویش نیز خطور نمی داد. این که احمدی نژاد به هر صورت بر سر کار می آمد، این که رژیم استبدادی مذهبی به هر قیمت خود را برای این کارزار آماده کرده بود از همان روز نخست آشکار بود ولی این که درجۀ مقاومت مردم جان به لب رسیده تا به این حد قدرتمند بوده و از رهبری اصلاح طلب خویش نیز جلو می زند به مخیله کسی هم خطور نمی کرد. رژیم خود نیز غافلگیر شد و برای حفظ ظاهر چندین بار ساعتﻫﺎﻯ اخذ رأی را تمدید کردند. صفﻫﺎﻯ طویل مردم در حالی که دستبندهای سبز حمل می کردند خود بیان نتیجۀ انتخاب قبل از اعلام رسمی آن بود. همه می دانستند که جناح میرحسین موسوی که خود پارهﺍﻯ از پیکرۀ رژیم است رأی می آورد و احمدی نژاد بخت بزرگی ندارد.

این جنبش مرکب از دانشجویان، جوانان طبقات متوسط و مرفه، زنان، کارمندان، دانشگاهیان، تکنوکراتﻫﺎ، روشنفکران، آموزگاران بود. در یک کلام می توان از اقشار بورژوازی متوسط و خرده بورژوازی مرفه سخن گفت. طبیعتاً بخشی از بورژوازی تجاری و اقشار کلان سرمایهﺪاران که مورد تضییقات این رژیمﺍند و مستقیماً در حاکمیت دست ندارند و از فقدان امنیت سرمایهﻫﺎیشان رنج می برند جنبش را مورد حمایت ضمنی قرار می دادند، جناحی از حاکمیت و روحانیون نیز در کنار میرحسین موسوی و فشار از پائین قرار داشتند. شرکت کنندگان در جنبش، انتخابات آزاد، تساوی حقوق زن و مرد، آزادیﻫﺎﻯ فردی را درخواست می کردند و بر ضد ارتشاء و دزدیﻫﺎ اعتراض می نمودند و در عین حال با روحیۀ سرشار از میهن پرستی به میدان آمده بودند. ترکیب این طبقات تنها شامل نیروهای مترقی نبود، نیروهای ارتجاعی و نان به نرخ روز خورها نیز مانند هر جنبش اجتماعی در آن از منظر خویش شرکت داشتند. ولی این خواستﻫﺎ در واقع خواستﻫﺎﻯ بورژوا دموکراتیک بودند و رهبری فکری جنبش عملاً در دست اندیشهﻫﺎﻯ طبقات غیر پرولتری قرار داشت. غیر از این نیز نمی شود زیرا ما یا با ایدئولوژی سوسیالیسم روبرو هستیم و یا با لیبرالیسم بورژوائی. در شرایط فقدان هواداران سازمان یافته و قدرتمند سوسیالیسم که مهار جنبش را به کف بگیرند و آن را به راه انقلاب رهنمائی کنند، میدان برای افکار غیر پرولتری، برای افکار بورژوائی که از سابقۀ بیشتری برخوردار بوده، دارای سنت تاریخی قدرتمندتری است و در تار و پود مردم در طی قرنﻫﺎ نفوذ کرده است باز است. این جنبش سعی نمی کرد خود را با طبقۀ کارگر با طرح شعارهای آنها پیوند زند، سعی نمی کرد طبقات فقیر جامعه را نیز به سمت خویش جلب کند، می خواست به صورت مسالمت آمیز با طرح خواستﻫﺎﻯ بورژوازی در چارچوب نظام جمهوری اسلامی تحت سرپرستی همان رهبران سازشکار به موفقیت دست پیدا کند. شکست جنبش از همان ابتداء روشن بود. زیرا جنبش فاقد دورنما بود و دل در گرو محبت ولی فقیه گذارده بود. جنبش با رهبری سازشکارانهﺍش می خواست چارۀ درمان درد را از ولی فقیه بپرسد، از کسی که خود علت بحران است و مرکز دسیسه و توطئه. وقتی ولی فقیه کار را یکسره کرد و بی طرفی ظاهری خویش را کنار گذارد و جانب احمدی نژاد را گرفت، رهبران سازشکار و جنبش مردم نمی دانستند که چه باید بکنند. آنها به بعدش فکر نکرده بودند. آنها فکر نکرده بودند که اگر ولی فقیه خواستِ ابطال انتخابات تقلبی و یا بازشماری صندوقﻫﺎﻯ دست خورده را رد کرد، چه باید بکنند. آنها برای یک قیام که حقشان را از ولی فقیه به زور کسب کنند آمادگی نداشتند. کسی که برای انتخاب میان بد و بدتر به میدان می آید نمی تواند از این دایرۀ شیطانی خارج شود.

این جنبش به علت ماهیت بورژوائیﺍش نتوانست طبقۀ کارگر و زحمتکشان را جلب کرده به خیابانﻫﺎ بیاورد، کارخانجات را به تعطیل بکشاند، شعار اعتصاب عمومی را طرح کرده و زمینۀ عملی آن را مهیا نماید.

اکثریت شرکت کنندگان در جنبش در تهران بودند و آنهم از اهالی و ساکنین مرکز شهر به بالا. شهرستانﻫﺎ تنها در آغاز جنبش با تهرانیﻫﺎ همکاری کردند ولی در ادامۀ کار، حمایت آنها نه عملی بلکه معنوی بود. جنبش مردم در تهران تنها ماند. شاهدین حاضر در نمایشات اعتراضی گزارش می دادند که در مناطق جنوبی شهر تهران خبری نیست و این حرکت همه شهر را در بر نگرفته است. شبﻫﺎ مردم با آموزش از همان سنتﻫﺎﻯ انقلاب بهمن با شعار ﷲ اکبر بر پشت بامﻫﺎ می رفتند و فریاد اعتراض و همدردی و همبستگی سر می دادند ولی این فریادها تنها مناطق بالای شهر را در بر می گرفت.

این فقط طبقۀ حاکمه نبود که غافلگیر شده بود، رهبران سازش کار اپوزیسیون نیز از موج اعتراض مردم جا خورده بودند. خود مردم نیز انتظار چنین اعتراض گسترده و خودجوشی را نداشتند. سنتﻫﺎﻯ مبارزۀ خیابانی مجدداً پا می گرفت. شعارهای مردم که در ابتدای کار برای باز پس گرفتن رأی و یا اعتراض به تقلب بود همراه با مقاومت هیئت حاکمه رنگ افراطی به خود گرفت و تا مرگ بر دیکتاتور و آتش زدن تصاویر رهبران مذهبی ارتقاء پیدا کرد. رهبران سازشکار مردم را فرا می خواندند که در چارچوب قانون اساسی باقی بمانند و مطالبات خویش را به صورت مسالمت آمیز مطرح کنند ولی چگونه می شود با مسالمت رفتار کرد زمانی که گلولهﻫﺎﻯ بسیجیﻫﺎ و چماقداران صدها نفر را درو می کند. چگونه می شود با کسانی که فقط با زبان گلوله سخن می گویند از زبان قانون اساسی خودشان سخن راند. آنها قانون اساسی خودشان را نیز رعایت نمی کنند.

جنبش عملاً از رهبری سازشکار جلوتر رفت و در میدان بی دورنمائی خویش گم شد.

جنبش 22 خرداد طبیعتاً از تضاد درون جناحﻫﺎﻯ گوناگون حاکمیت نیز بهره برد. این جنبش تضادهای درون حاکمیت را تشدید کرد و نقاب بی طرفی ولی فقیه را درید. گرچه که بزرگان قوم در سرکوبی جنبش و حفظ نظام جمهوری اسلامی متفق القول بودند و هستند ولی اختلاف بر سر چگونگی ادامۀ حکومت و روشﻫﺎئی که باید اتخاذ کنند، اختلاف بر سر قطبﻫﺎﻯ مافیائی که ثروت ملی را غارت می کنند باقی مانده و این تضادها تشدید هم شده است. رژیم جامعه را از رأس تا پا به دو شقه تبدیل کرد و در مقابل هم قرار داد. این جراحت به سادگی درمان نمی پذیرد. جنبش 22 خرداد در یک نبرد نابرابر و نفس گیر شکست خورد ولی پایان یک آغاز نیست، آغاز یک پایان است.

لنین می گفت:

» برای انقلاب کردن کافی نیست که تودهﻫﺎﻯ استثمارشونده و ستمکش به عدم امکان زندگی به شیوۀ سابق پی ببرند و تغییر آن را طلب نمایند، برای انقلاب ضروری است که استثمارگران نتوانند به شیوۀ سابق زندگی و حکومت کنند. فقط آن هنگامی که "پائینی ها" نظام کهنه را نخواهند و "بالائیها" نتوانند به شیوۀ سابق ادامه دهند، فقط آن هنگام انقلاب می تواند پیروز گردد. « (بیماری کودکی کمونیسم به فارسی ص. 496).
انقلاب در عین حال به یک بحران ملی عمومی نیاز دارد، که مردم را به خیابانﻫﺎ کشیده و آمادۀ جانبازی کند. تئوری لنینی انقلاب در شکل معیوب آن هم اکنون در جامعۀ ایران بازتاب یافته است. تودهﻫﺎﻯ مردم به همان قیاس لنینی یعنی "پائینی ها" در اکثریت خود "پائینی ها" نیستند و "بالائیها" نیز علیرغم اختلافات و درگیریﻫﺎیشان که چشمگیر بوده و ملاها را در مقابل هم قرار داده است فاقد توانائی برای ادامۀ تسلط خویش نمی باشند. ولی به هر صورت تکانی در جامعه به وجود آمده که نطفهﻫﺎﻯ این نظریه را می توان در پائین و در بالا مشاهده نمود. جامعۀ ایران دیگر جامعۀ قبل از 22 خرداد نیست. در این مدت "حرمتﻫﺎئی" شکسته که ترمیم آنها از جانب حاکمیت امکان ندارد. مردم به نیروی قدرت تودهﺍﻯ و همبستگی و تداوم کار پی بردهﺍند. این مردم در این مدت کوتاه همان آموزشی را گرفتند که پدران آنها در انقلاب قبلی در آن آموزش دیدند. ایران دارای دو نسل انقلابی شده است. این جنبش کلاسی ابتدائی برای عبور به مرحلۀ بعدی انقلاب ایران است. خلق به این کلاس و تجربه اندوزی نیاز داشت تا بتواند انقلاب بعدی را عمیق تر و گسترده تر به پیش برد.

وظیفۀ کمونیستﻫﺎ شرکت فعال در جنبش است با تلاش به خاطر کسب رهبری و یا حتی ممانعت از این که جنبش به خسارت جبران ناپذیر دچار شود. این ما هستیم که باید بکوشیم ضربات را به حداقل برسانیم تا به جنبش کمترین صدمه بخورد. نمی شود از دور شاهد صحنه بود و مدعی شد که ما فقط از جنبشﻫﺎئی دفاع می کنیم که کمونیستی و انقلابی بوده و از قبل امکان پیروزیشان قطعی باشد. چنین جنبشﻫﺎئی هرگز رهبری کمونیستی پیدا نخواهند کرد. مارکس مخالف طغیان کمون پاریس بود زیرا آن را زودرس به حساب می آورد. ولی وقتی جنبش آغاز شد از این جنبش به حمایت برخواست و سپس علل شکست جنبش را جمع بندی کرد که دستآوردهای آن تا به امروز راهنمای راه جنبش کمونیستی جهانی است.

در چنین جنبشﻫﺎئی باید فعالانه شرکت کرد و شعارهای صحیح و انقلابی را جا انداخت و یک گام آن را به جلو برد. وقتی ارتجاع سلطنت طلب و یا قربانیان تبلیغات صهیونیستﻫﺎ که مردم را بر ضد مردم مبارز عرب و فلسطین تحریک می کنند و با شعارهای ارتجاعی به میدان می آیند تا از آب گل آلود ماهی گرفته و حتی برای تجاوز به ایران و یافتن همدست در ایران زمینه سازی فکری نمایند ما باید روشن کنیم که: "مردم چرا نشستین ایران شده فلسطین". این گونه شعارهاست که جهت مترقی مبارزۀ مردم را از نظریات ارتجاعی که مانند میکروب آن را درون جنبش پخش می کنند متمایز می گرداند. ما باید به طور صریح و روشن تحریمﻫﺎﻯ اقتصادی علیۀ ایران را محکوم کنیم و به افشای حامیان امپریالیست و سیاست ارتجاعی و ضد بشری عراقیزه کردن ایران بپردازیم. باید دائماً گوشزد کنیم، ما مخالف تحریم و تجاوز به ایران هستیم و امر سرنگونی رژیم جنایت پیشه و قصاب جمهوری اسلامی وظیفۀ انقلابی مردم ایران است و نه قدرتﻫﺎﻯ امپریالیستی و در رأس آن امپریالیست جنایتکار آمریکا.

حزب کار ایران (توفان) بارها تجارب مبارزۀ قهرمانانۀ مردم را جمعبندی نموده و این آموزشﻫﺎ را برای جنبش تودهﺍﻯ بعدی که در راه است عمیقاً تحلیل کرده است. اگر چه رژیم جمهوری اسلامی عفریت ترس و وحشت را در جامعۀ ایران مستقر ساخته است و سرکوبﻫﺎ را بعد از شکست جنبش گسترش داده، لیکن ارکان این رژیم مذهبی و خدائی ترک بر داشته و مشروعیتش برهم خورده است. مردم میهن ما طالب مرگ دیکتاتور و خامنهﺍﻯ شدند و عکسﻫﺎﻯ آنها را پاره کردند. دیگر این رژیم بعد از 22 خرداد رژیم قبل از 22 خرداد نیست. شبههﻫﺎ، تردیدها، دو دلیﻫﺎ برهم خورد. شمارش معکوس در ایران مدتهاست آغاز شده است. خامنهﺍﻯ ممکن است قبل از مرگ در اثر سرطان به دست مردم اعدام شود و در کنار رفسنجانی و مصباح یزدی دفن گردد. نسل جدید، نسل فرزندان انقلاب است. مردم ما چندین انقلاب را در آسیا و در جهان پشت سر گذاردهﺍند و به این راحتی تسلیم نمی شوند . حقیقتاً که افتخار بر این مردم.

جنبش 22 خرداد در آستانۀ تجربه اندوزی و خیزش مجدد در مقابل دشمن بیرحم و ضد بشری جمهوری اسلامیست. این جنبش باید قهر انقلابی و تودهﺍﻯ را برای سرنگونی رژیم در دستور کار خود قرار دهد. جنبش دمکراتیک باید تحت رهبری تشکیلات انقلابی قرار گیرد. بدون سازمان و حزب، جنبش را نمی توان رهبری کرد. کمونیستﻫﺎ باید حزب طبقۀ کارگر را تقویت کنند و به میان مردم برده و با آنها پیوند برقرار کنند.حزب کار ایران (توفان) مُبلغ و مروج این نظریۀ مارکسیستی ــ لنینیستی است.

یاد جانباختگان راه آزادی گرامی باد!

سرنگون باد رژیم سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی!

زنده باد آزادی و سوسیالیسم!

حزب کارایران(توفان)

www.toufan.org

toufan@toufan.org

خرداد ماه هزار و سیصد وهشتاد ونه

ژوئن دوهزار وده





هیچ نظری موجود نیست: