۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه

وحشت رژیم از قیام کارگران و زحمتکشان




بحران سیاسی و اقتصادی که ناشی از عملکرد جنایتکارانه و غارتگرانۀ باندهای مافیائی جمهوری اسلامی در سی و یک سال گذشته است، جامعه را در حالتی انفجاری قرار داده است.

بیکاری، فقر، گرانی، تورم و فساد و رانت خواری در کنار اجحاف و خفقان و استبداد و نا امنی عوامل عینی شکل گیری جنبش ضد دیکتاتوری یک سالۀ گذشته و آتش زیر خاکستر خیزش انقلابی کارگران و زحمتکشان خواهند بود.

از آغاز انقلاب، طرح تبدیل ایران به مرکزی تجاری و مخالفت با شکل گیری اقتصادی بر پایۀ رشد و گسترش تولیدات داخلی و ملی و از این طریق نابودی صنایع و کشاورزی ملی و به تبع آن تضعیف کمی و کیفی نقش طبقۀ کارگر صنعتی در اقتصاد ایران، توسط باندهای قدرتمند مافیائی هیئتﻫﺎﻯ مؤتلفۀ اسلامی و انجمن حجتیه در حاکمیت مطرح و توسط عوامل آن به پیش برده می شد. این طرح به خصوص بعد از پایان جنگ ایران و عراق و در هماهنگی با اجرای سیاستﻫﺎﻯ نئولیبرالیستی دیکته شده توسط صندوق بین المللی پول و بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی به سر لوحه و استراتژی برنامهﻫﺎﻯ اقتصادی رژیم جمهوری اسلامی در آمد. از شاخصهﻫﺎﻯ این استراتژی، لغو مداخلۀ دولت در مسائل اقتصادی، آزادی حرکت سرمایه، کالا، خدمات، خصوصی سازی بانکﻫﺎ، صنایع، سیستم حمل و نقل، برق، آب و مدارس و بیمارستانﻫﺎ و آزادی شرکتﻫﺎﻯ خصوصی از هر محدودیتی، آزادی تجارت، برداشتن موانع تجارت، برداشتن تعرفهﻫﺎ و یارانهﻫﺎ، قطع هزینهﻫﺎﻯ عمومی خدمات اجتماعی مانند آموزش و مراقبتﻫﺎﻯ بهداشتی، تأمین امنیت سرمایه و تنظیم قوانین کاری در راستای منافع سرمایه و بی حقوقی نیروی کار می باشد.

اجرای این سیاستﻫﺎﻯ اقتصادی به خصوص در دو دهۀ اخیر باعث سرازیر شدن سیل واردات به ایران و ورشکستگی و رکود صنایع نساجی، پوشاک، کفش، چرمسازی، فولاد، سیمان، سیم و کابل، لاستیک، پلاستیک، سرب و روی، لوله و پروفیل، لوازم خانگی، قند و شکر، صنایع زیر مجموعۀ پتروشیمی و بحران مالی نزدیک به هفت هزار واحد صنعتی در کنار نابودی شالیزارهای برنج و مزارع چای و نیشکر و چغندر قند و باغﻫﺎﻯ میوه در بخش کشاورزی شد.

سیاست تخریب صنایع ملی و تولیدات داخلی کار را به آنجا کشانده که حتی صنایع دستی اصفهان و گلاب قمصر کاشان و زنجیر و علم و کتل عزاداری و سنگ قبر هم در خارج تولید و وارد ایران می شود و حتی تولید کنندگان کارگاهی را به فروشنده تبدیل کرده است.

فقدان امنیت شغلی، اخراجﻫﺎ، بیکاری 21.8 درصدی جوانان، عدم پرداخت به موقع دستمزدها، بازداشت و زندانی کردن فعالین کارگری، فقر و گرسنگی و بی خانمانی، از هم پاشیدگی کانون خانوادهﻫﺎ، گسترش بیماریﻫﺎﻯ روحی و روانی، خودکشی و قتل و صدها معضل اجتماعی دیگر جهنمی واقعی برای کارگران و زحمتکشان ایجاد کرده که از پیامدهای برنامهﻫﺎﻯ اقتصادی جمهوری اسلامی است و با اجرای طرح تحول اقتصادی و حذف یارانهﻫﺎ وضعیت دهشتناک فوق تشدید خواهد شد و جامعه را هر چه بیشتر در شرایط انفجاری قرار خواهد داد.

دلیل اصلی کودتای انتخاباتی و قبضه شدن قوای مجریه و مقننه و قضائیه توسط باندهای نظامی و امنیتی در جهت پیشبرد سیاستﻫﺎﻯ سرکوبگرانه و مقابله با جنبشﻫﺎﻯ اجتماعی در داخل و دست باز برای پیش بردن سیاستﻫﺎﻯ ماجراجویانه در عرصۀ خارجی به منظور کنار آمدن با امپریالیستﻫﺎ و یا تضمین تداوم حاکمیت مافیائی روحانی ــ نظامی ــ بازاری است.

سردار سرتیپ دوم سعید قاسمی از فرماندهان سپاه پاسداران در سخنرانیﺍﻯ که بعد از جنایات کهریزک برای جمعی از اعضاء بسیج می کند، خطاب به آنها می گوید: "از آن روزی باید بترسیم که دمپائی پوشﻫﺎ و کفش ملی پوشﻫﺎﻯ شوش و شاه عبدالعظیم و خیابان پیروزی قاط بزنند (شورش کنند). اگر آنها پشت آقا نبودند، اگر آنها پشت ولایت نبودند اون روز فرار کن برو خارج. اگر آنها ول کردند پشت خط را ، اون روز باید بترسیم."

سردار قاسمی در این جلسه توجیهی به عنوان نمایندۀ مافیای حاکم (روحانی ــ نظامی ــ بازاری) به درستی خطر واقعی شورش کارگران و زحمتکشان و ماهیت انقلابی مبارزات آنها را به نیروهای مزدور رژیم گوشزد می کند.

البته سردار سعید قاسمی و سایر شعبان بی مخﻫﺎﻯ جمهوری اسلامی خوب می دانند که کارگران و زحمتکشان نه تنها هیچ گاه پشت آقا و ولایت نبودهﺍند بلکه به شدت از این رژیم ضد کارگری و فاشیستی متنفرند. سردار قاسمی خوب می داند که تنها مزدوران نظامی و شبه نظامی و امنیتی و دزدان بازاری و شکنجه گران و اراذل و اوباش زندانبان پشت آقا و ولایت هستند. اگر غیر از این بود و تودۀ زحمتکش از این رژیم حمایت می کرد احتیاج به این همه دستگاهﻫﺎﻯ عریض و طویل امنیتی و اطلاعاتی و سرکوب در محیط کار و زندگیشان نبود.

در شرایط کنونی تقریباً تمامی صنایع کلیدی، اصلی و بزرگ ایران به طور مستقیم توسط نیروهای نظامی و امنیتی و اطلاعاتی اداره می شوند و یا غیر مستقیم توسط دستگاهﻫﺎﻯ حراست از طریق نیروهای امنیتی کنترل می شوند. وظیفۀ حراست بررسی و کنترل سوابق و عملکرد فعلی و طرز تفکر پرسنل است. کنترل کارگران مبارز و آگاه و با نفوذ و محبوب از طریق استراق سمع و دوربینﻫﺎﻯ مدار بسته در محیط کار و کنترل ایمیلﻫﺎ و ارتباطات اینترنتی از وظایف روزمرۀ این ارگان امنیتی است. ایجاد چنین وضعیت پلیسی و امنیتی و فاشیستی بی نظیر در کارخانجات و مراکز صنعتی تنها و تنها نشان دهندۀ وحشت و هراس این رژیم ضد مردمی از آگاهی و اتحاد و همبستگی و سازمان یابی کارگران و زحمتکشان است.

رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی به منظور ایجاد رعب در آستانۀ سالگرد قیام آزادیخواهانۀ مردم ایران، پنج نفر از زندانیان سیاسی را به جوخهﻫﺎﻯ اعدام سپرد .

طی یک هفته قبل از آن دو نفر از اعضاء هیئت مدیرۀ سندیکای کارگران اتوبوسرانی تهران و حومه را، آقایان سعید ترابیان مسئول روابط عمومی سندیکا و رضا شهابی خزانهﺪار سندیکا را دستگیر و هم چون رفقای دربندشان منصور اسالو دبیر سندیکای اتوبوسرانی و ابراهیم مددی معاون سندیکا به اسارت می برند.

علیرضا اخوان از فعالین "کانون مدافعان حقوق کارگری" روز 13 خرداد و بهنام ابراهیم زاده کارگر لوله سازی پلی اتیلن شور آباد شهر ری و از فعالین کارگری روز 22 خرداد دستگیر شدند.

فرج الله زنده دلان از فعالان انجمن صنفی معلمان در هشتم خرداد در محل کارش دستگیر و به رفقای معلم زندانیش باغانی، بهشتی، داوری، بداغی، خواستار و اسماعیل عبدی در سیاه چالﻫﺎﻯ رژیم پیوست.

سایت سندیکای شرکت واحد و سایتﻫﺎﻯ کارگری "ظفر سرخ" و "کارگر آگاه" که با آدرسﻫﺎﻯ جدید منتشر می شدند برای چندمین بار فیلتر شدند.

روز سه شنبه 29 خرداد ماه مأمورین وزارت اطلاعات که تحت عنوان مأمورین حراست شرکت اتوبوسرانی تهران و حومه عمل می کنند به منزل مادر سعید ترابیان که از ناراحتی قلبی رنج می برد و تنها زندگی می کند هجوم برده و این مادر سالخورده و بیمار را مورد آزار، اذیت و توهین قرار می دهند که باعث اعتراض و واکنش خشم آگین همسایهﻫﺎ شده و در نتیجه آن مأمورین حراست وحشت زده از مردم پا به فرار می گذارند.

رژیم منحوس و نفرت انگیز جمهوری اسلامی با آگاهی از این که شیشۀ مرگش در دستان قدرتمند طبقۀ کارگر و زحمتکشان است به هر وسیلۀ جنایتکارانه و رذیلانه و هر خدعه و فریب و نیرنگی متوسل می شود تا از سازمان یابی آنها جلوگیری کند.

تنها با به میدان آمدن متشکل کارگران و اعتصاب عمومی و پیوستن جنبش دمکراتیک زنان و دانشجویان و جوانان و روشنفکران و سایر اقشار اجتماعی زحمتکش به این اعتصاب است که می توان نظام سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی را فلج ساخت و با تعرض و موضع برتر وی را به عقب نشینی وادار و شرایط فروپاشی آن را فراهم کرد.

یک سال از قیام مردم گذشت

افتخار بر این مردم باد!


یک سال از کودتای انتخاباتی و تقلب بزرگ مافیای جمهوری اسلامی می گذرد. حزب ما به درستی این مضحکۀ انتخاباتی را تحریم کرد. چون اساس برگزاری این انتخابات مخدوش بود. چون اساساً انتخاباتی در بین نبود و مردم نمی توانستند با ارادۀ آزاد میان نامزدهای مورد علاقۀ خویش کسی را انتخاب کنند. نامزدهای انتخاباتی همگی منتصب رژیم و هوادار نظام بودند. آنها از مردم دعوت می کردند که برای مشروعیت بخشیدن به رژیم به پای صندوقﻫﺎﻯ رأی بروند. مردمی که در هفتهﻫﺎﻯ قبل از انتخابات با برخورداری از فضای باز سیاسی طعم دموکراسی تحمیلی به رژیم را می چشیدند و ناظر مناظرهﻫﺎﻯ شخصی و افشاءگرانۀ نامزدهای انتخاباتی بودند که پتهﻫﺎﻯ همدیگر را روی آب می ریزند، آن چنان به صندوقﻫﺎﻯ رأی هجوم آوردند و "مشروعیتی" را برای رژیم فراهم کردند که از گلوی رژیم پائین نرفت. آنها باران می خواستند ولی سیل آمد و سیل را امکان مهار نبود. برخورد تضادها چنان شد که مشروعیتی که رژیم در پی آن بود بلای جانش شد، استخوانی شد در حلقوم وی. این انتخابات نه تنها مشروعیتی برای رژیم فراهم نکرد هیچ، به تتمه آبروی وی نیز در ایران و جهان خسارت جبران ناپذیر وارد آورد.

کارگران و زحمتکشان از همان بدو امرشوق و تمایلی برای شرکت در انتخابات نشان ندادند. اتحادیهﻫﺎﻯ کارگری غیر رسمی خواهان تحریم انتخابات شدند. حدود 7 میلیون نفر بنا بر آمار خود رژیم در این تحریم شرکت داشتند. ولی با وجود این اکثریت مردم به امید واهی تغییر در انتخابات شرکت کردند و به دنبال تئوری "بد بهتر است از بدتر" راه افتادند تا بدون رهبری و افق روشن از تضادهای میان حاکمیت سود ببرند. حضور زنان و جوانان که از تضییقات احمدی نژاد دل پری داشتند در انتخابات چشمگیر بود. تقلب در انتخابات که در حقیقت تقلب در انتصابات بود کاخ توهم جوانان را درهم ریخت و سوار بر تضادهای درونی جناحﻫﺎﻯ گوناگون حاکمیت، جنبشی پا گرفت که کسی تصور آن را در ذهن خویش نیز خطور نمی داد. این که احمدی نژاد به هر صورت بر سر کار می آمد، این که رژیم استبدادی مذهبی به هر قیمت خود را برای این کارزار آماده کرده بود از همان روز نخست آشکار بود ولی این که درجۀ مقاومت مردم جان به لب رسیده تا به این حد قدرتمند بوده و از رهبری اصلاح طلب خویش نیز جلو می زند به مخیله کسی هم خطور نمی کرد. رژیم خود نیز غافلگیر شد و برای حفظ ظاهر چندین بار ساعتﻫﺎﻯ اخذ رأی را تمدید کردند. صفﻫﺎﻯ طویل مردم در حالی که دستبندهای سبز حمل می کردند خود بیان نتیجۀ انتخاب قبل از اعلام رسمی آن بود. همه می دانستند که جناح میرحسین موسوی که خود پارهﺍﻯ از پیکرۀ رژیم است رأی می آورد و احمدی نژاد بخت بزرگی ندارد.

این جنبش مرکب از دانشجویان، جوانان طبقات متوسط و مرفه، زنان، کارمندان، دانشگاهیان، تکنوکراتﻫﺎ، روشنفکران، آموزگاران بود. در یک کلام می توان از اقشار بورژوازی متوسط و خرده بورژوازی مرفه سخن گفت. طبیعتاً بخشی از بورژوازی تجاری و اقشار کلان سرمایهﺪاران که مورد تضییقات این رژیمﺍند و مستقیماً در حاکمیت دست ندارند و از فقدان امنیت سرمایهﻫﺎیشان رنج می برند جنبش را مورد حمایت ضمنی قرار می دادند، جناحی از حاکمیت و روحانیون نیز در کنار میرحسین موسوی و فشار از پائین قرار داشتند. شرکت کنندگان در جنبش، انتخابات آزاد، تساوی حقوق زن و مرد، آزادیﻫﺎﻯ فردی را درخواست می کردند و بر ضد ارتشاء و دزدیﻫﺎ اعتراض می نمودند و در عین حال با روحیۀ سرشار از میهن پرستی به میدان آمده بودند. ترکیب این طبقات تنها شامل نیروهای مترقی نبود، نیروهای ارتجاعی و نان به نرخ روز خورها نیز مانند هر جنبش اجتماعی در آن از منظر خویش شرکت داشتند. ولی این خواستﻫﺎ در واقع خواستﻫﺎﻯ بورژوا دموکراتیک بودند و رهبری فکری جنبش عملاً در دست اندیشهﻫﺎﻯ طبقات غیر پرولتری قرار داشت. غیر از این نیز نمی شود زیرا ما یا با ایدئولوژی سوسیالیسم روبرو هستیم و یا با لیبرالیسم بورژوائی. در شرایط فقدان هواداران سازمان یافته و قدرتمند سوسیالیسم که مهار جنبش را به کف بگیرند و آن را به راه انقلاب رهنمائی کنند، میدان برای افکار غیر پرولتری، برای افکار بورژوائی که از سابقۀ بیشتری برخوردار بوده، دارای سنت تاریخی قدرتمندتری است و در تار و پود مردم در طی قرنﻫﺎ نفوذ کرده است باز است. این جنبش سعی نمی کرد خود را با طبقۀ کارگر با طرح شعارهای آنها پیوند زند، سعی نمی کرد طبقات فقیر جامعه را نیز به سمت خویش جلب کند، می خواست به صورت مسالمت آمیز با طرح خواستﻫﺎﻯ بورژوازی در چارچوب نظام جمهوری اسلامی تحت سرپرستی همان رهبران سازشکار به موفقیت دست پیدا کند. شکست جنبش از همان ابتداء روشن بود. زیرا جنبش فاقد دورنما بود و دل در گرو محبت ولی فقیه گذارده بود. جنبش با رهبری سازشکارانهﺍش می خواست چارۀ درمان درد را از ولی فقیه بپرسد، از کسی که خود علت بحران است و مرکز دسیسه و توطئه. وقتی ولی فقیه کار را یکسره کرد و بی طرفی ظاهری خویش را کنار گذارد و جانب احمدی نژاد را گرفت، رهبران سازشکار و جنبش مردم نمی دانستند که چه باید بکنند. آنها به بعدش فکر نکرده بودند. آنها فکر نکرده بودند که اگر ولی فقیه خواستِ ابطال انتخابات تقلبی و یا بازشماری صندوقﻫﺎﻯ دست خورده را رد کرد، چه باید بکنند. آنها برای یک قیام که حقشان را از ولی فقیه به زور کسب کنند آمادگی نداشتند. کسی که برای انتخاب میان بد و بدتر به میدان می آید نمی تواند از این دایرۀ شیطانی خارج شود.

این جنبش به علت ماهیت بورژوائیﺍش نتوانست طبقۀ کارگر و زحمتکشان را جلب کرده به خیابانﻫﺎ بیاورد، کارخانجات را به تعطیل بکشاند، شعار اعتصاب عمومی را طرح کرده و زمینۀ عملی آن را مهیا نماید.

اکثریت شرکت کنندگان در جنبش در تهران بودند و آنهم از اهالی و ساکنین مرکز شهر به بالا. شهرستانﻫﺎ تنها در آغاز جنبش با تهرانیﻫﺎ همکاری کردند ولی در ادامۀ کار، حمایت آنها نه عملی بلکه معنوی بود. جنبش مردم در تهران تنها ماند. شاهدین حاضر در نمایشات اعتراضی گزارش می دادند که در مناطق جنوبی شهر تهران خبری نیست و این حرکت همه شهر را در بر نگرفته است. شبﻫﺎ مردم با آموزش از همان سنتﻫﺎﻯ انقلاب بهمن با شعار ﷲ اکبر بر پشت بامﻫﺎ می رفتند و فریاد اعتراض و همدردی و همبستگی سر می دادند ولی این فریادها تنها مناطق بالای شهر را در بر می گرفت.

این فقط طبقۀ حاکمه نبود که غافلگیر شده بود، رهبران سازش کار اپوزیسیون نیز از موج اعتراض مردم جا خورده بودند. خود مردم نیز انتظار چنین اعتراض گسترده و خودجوشی را نداشتند. سنتﻫﺎﻯ مبارزۀ خیابانی مجدداً پا می گرفت. شعارهای مردم که در ابتدای کار برای باز پس گرفتن رأی و یا اعتراض به تقلب بود همراه با مقاومت هیئت حاکمه رنگ افراطی به خود گرفت و تا مرگ بر دیکتاتور و آتش زدن تصاویر رهبران مذهبی ارتقاء پیدا کرد. رهبران سازشکار مردم را فرا می خواندند که در چارچوب قانون اساسی باقی بمانند و مطالبات خویش را به صورت مسالمت آمیز مطرح کنند ولی چگونه می شود با مسالمت رفتار کرد زمانی که گلولهﻫﺎﻯ بسیجیﻫﺎ و چماقداران صدها نفر را درو می کند. چگونه می شود با کسانی که فقط با زبان گلوله سخن می گویند از زبان قانون اساسی خودشان سخن راند. آنها قانون اساسی خودشان را نیز رعایت نمی کنند.

جنبش عملاً از رهبری سازشکار جلوتر رفت و در میدان بی دورنمائی خویش گم شد.

جنبش 22 خرداد طبیعتاً از تضاد درون جناحﻫﺎﻯ گوناگون حاکمیت نیز بهره برد. این جنبش تضادهای درون حاکمیت را تشدید کرد و نقاب بی طرفی ولی فقیه را درید. گرچه که بزرگان قوم در سرکوبی جنبش و حفظ نظام جمهوری اسلامی متفق القول بودند و هستند ولی اختلاف بر سر چگونگی ادامۀ حکومت و روشﻫﺎئی که باید اتخاذ کنند، اختلاف بر سر قطبﻫﺎﻯ مافیائی که ثروت ملی را غارت می کنند باقی مانده و این تضادها تشدید هم شده است. رژیم جامعه را از رأس تا پا به دو شقه تبدیل کرد و در مقابل هم قرار داد. این جراحت به سادگی درمان نمی پذیرد. جنبش 22 خرداد در یک نبرد نابرابر و نفس گیر شکست خورد ولی پایان یک آغاز نیست، آغاز یک پایان است.

لنین می گفت:

» برای انقلاب کردن کافی نیست که تودهﻫﺎﻯ استثمارشونده و ستمکش به عدم امکان زندگی به شیوۀ سابق پی ببرند و تغییر آن را طلب نمایند، برای انقلاب ضروری است که استثمارگران نتوانند به شیوۀ سابق زندگی و حکومت کنند. فقط آن هنگامی که "پائینی ها" نظام کهنه را نخواهند و "بالائیها" نتوانند به شیوۀ سابق ادامه دهند، فقط آن هنگام انقلاب می تواند پیروز گردد. « (بیماری کودکی کمونیسم به فارسی ص. 496).
انقلاب در عین حال به یک بحران ملی عمومی نیاز دارد، که مردم را به خیابانﻫﺎ کشیده و آمادۀ جانبازی کند. تئوری لنینی انقلاب در شکل معیوب آن هم اکنون در جامعۀ ایران بازتاب یافته است. تودهﻫﺎﻯ مردم به همان قیاس لنینی یعنی "پائینی ها" در اکثریت خود "پائینی ها" نیستند و "بالائیها" نیز علیرغم اختلافات و درگیریﻫﺎیشان که چشمگیر بوده و ملاها را در مقابل هم قرار داده است فاقد توانائی برای ادامۀ تسلط خویش نمی باشند. ولی به هر صورت تکانی در جامعه به وجود آمده که نطفهﻫﺎﻯ این نظریه را می توان در پائین و در بالا مشاهده نمود. جامعۀ ایران دیگر جامعۀ قبل از 22 خرداد نیست. در این مدت "حرمتﻫﺎئی" شکسته که ترمیم آنها از جانب حاکمیت امکان ندارد. مردم به نیروی قدرت تودهﺍﻯ و همبستگی و تداوم کار پی بردهﺍند. این مردم در این مدت کوتاه همان آموزشی را گرفتند که پدران آنها در انقلاب قبلی در آن آموزش دیدند. ایران دارای دو نسل انقلابی شده است. این جنبش کلاسی ابتدائی برای عبور به مرحلۀ بعدی انقلاب ایران است. خلق به این کلاس و تجربه اندوزی نیاز داشت تا بتواند انقلاب بعدی را عمیق تر و گسترده تر به پیش برد.

وظیفۀ کمونیستﻫﺎ شرکت فعال در جنبش است با تلاش به خاطر کسب رهبری و یا حتی ممانعت از این که جنبش به خسارت جبران ناپذیر دچار شود. این ما هستیم که باید بکوشیم ضربات را به حداقل برسانیم تا به جنبش کمترین صدمه بخورد. نمی شود از دور شاهد صحنه بود و مدعی شد که ما فقط از جنبشﻫﺎئی دفاع می کنیم که کمونیستی و انقلابی بوده و از قبل امکان پیروزیشان قطعی باشد. چنین جنبشﻫﺎئی هرگز رهبری کمونیستی پیدا نخواهند کرد. مارکس مخالف طغیان کمون پاریس بود زیرا آن را زودرس به حساب می آورد. ولی وقتی جنبش آغاز شد از این جنبش به حمایت برخواست و سپس علل شکست جنبش را جمع بندی کرد که دستآوردهای آن تا به امروز راهنمای راه جنبش کمونیستی جهانی است.

در چنین جنبشﻫﺎئی باید فعالانه شرکت کرد و شعارهای صحیح و انقلابی را جا انداخت و یک گام آن را به جلو برد. وقتی ارتجاع سلطنت طلب و یا قربانیان تبلیغات صهیونیستﻫﺎ که مردم را بر ضد مردم مبارز عرب و فلسطین تحریک می کنند و با شعارهای ارتجاعی به میدان می آیند تا از آب گل آلود ماهی گرفته و حتی برای تجاوز به ایران و یافتن همدست در ایران زمینه سازی فکری نمایند ما باید روشن کنیم که: "مردم چرا نشستین ایران شده فلسطین". این گونه شعارهاست که جهت مترقی مبارزۀ مردم را از نظریات ارتجاعی که مانند میکروب آن را درون جنبش پخش می کنند متمایز می گرداند. ما باید به طور صریح و روشن تحریمﻫﺎﻯ اقتصادی علیۀ ایران را محکوم کنیم و به افشای حامیان امپریالیست و سیاست ارتجاعی و ضد بشری عراقیزه کردن ایران بپردازیم. باید دائماً گوشزد کنیم، ما مخالف تحریم و تجاوز به ایران هستیم و امر سرنگونی رژیم جنایت پیشه و قصاب جمهوری اسلامی وظیفۀ انقلابی مردم ایران است و نه قدرتﻫﺎﻯ امپریالیستی و در رأس آن امپریالیست جنایتکار آمریکا.

حزب کار ایران (توفان) بارها تجارب مبارزۀ قهرمانانۀ مردم را جمعبندی نموده و این آموزشﻫﺎ را برای جنبش تودهﺍﻯ بعدی که در راه است عمیقاً تحلیل کرده است. اگر چه رژیم جمهوری اسلامی عفریت ترس و وحشت را در جامعۀ ایران مستقر ساخته است و سرکوبﻫﺎ را بعد از شکست جنبش گسترش داده، لیکن ارکان این رژیم مذهبی و خدائی ترک بر داشته و مشروعیتش برهم خورده است. مردم میهن ما طالب مرگ دیکتاتور و خامنهﺍﻯ شدند و عکسﻫﺎﻯ آنها را پاره کردند. دیگر این رژیم بعد از 22 خرداد رژیم قبل از 22 خرداد نیست. شبههﻫﺎ، تردیدها، دو دلیﻫﺎ برهم خورد. شمارش معکوس در ایران مدتهاست آغاز شده است. خامنهﺍﻯ ممکن است قبل از مرگ در اثر سرطان به دست مردم اعدام شود و در کنار رفسنجانی و مصباح یزدی دفن گردد. نسل جدید، نسل فرزندان انقلاب است. مردم ما چندین انقلاب را در آسیا و در جهان پشت سر گذاردهﺍند و به این راحتی تسلیم نمی شوند . حقیقتاً که افتخار بر این مردم.

جنبش 22 خرداد در آستانۀ تجربه اندوزی و خیزش مجدد در مقابل دشمن بیرحم و ضد بشری جمهوری اسلامیست. این جنبش باید قهر انقلابی و تودهﺍﻯ را برای سرنگونی رژیم در دستور کار خود قرار دهد. جنبش دمکراتیک باید تحت رهبری تشکیلات انقلابی قرار گیرد. بدون سازمان و حزب، جنبش را نمی توان رهبری کرد. کمونیستﻫﺎ باید حزب طبقۀ کارگر را تقویت کنند و به میان مردم برده و با آنها پیوند برقرار کنند.حزب کار ایران (توفان) مُبلغ و مروج این نظریۀ مارکسیستی ــ لنینیستی است.

یاد جانباختگان راه آزادی گرامی باد!

سرنگون باد رژیم سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی!

زنده باد آزادی و سوسیالیسم!

حزب کارایران(توفان)

www.toufan.org

toufan@toufan.org

خرداد ماه هزار و سیصد وهشتاد ونه

ژوئن دوهزار وده





بیانیۀ هیجدهم و روده درازیﻫﺎﻯ میرحسین موسوی



اخیراً میرحسن موسوی به مناسبت سالگرد میلیونی مردم ایران، 25 خرداد 88 بیانیهﺍﻯ تحت نام "منشوری برای جنبش سبز" انتشارداده و مطالبات و نقطه نظرات خویش و همین طور راه برون رفت از بن بست کنونی را بیان کرده است. وی که این بیانیه را برای جنبش سبز انتشارداده است حتماً خود را نیز رهبر سیاسی و معنوی این جنبش محسوب می کند و قصد هدایت و به سرمنزل مقصود رساندن آن را در سر می پروراند. لیکن آن چه بیشتر در این بیانیه به چشم می خورد سوای روده درازیﻫﺎ و کلی گوئیﻫﺎﻯ رایج و اشاره به "تقلب انتخاباتی، زور و سرکوب جناح حاکم، نقض حقوق انسانی، مبارزۀ مسالمت آمیز و حقوق مدنی"، حرفی برای گفتن ندارد و نشانی از چگونگی برون رفت از این مخمصه و بحران کنونی دیده نمی شود. در این بیانیه همانند دیگر بیانیهﻫﺎﻯ وی جز سردر گمی و بی دورنمائی رهنمودی ندارد، چون کلافی به دورخود می پیچد.

اصلاح طلبان و نماینده شان میرحسین موسوی مدتﻫﺎست که در برزخ بن بست و بحران سیاسی گرفتار آمده و در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی و نظام ولائی به دست و پازدن مشغولند. واقعیت این است تضادی که بین جناح میرحسین موسوی و جناح احمدی نژاد و دسته بندیﻫﺎﻯ کل نظام اسلامی وجود دارد و هم اکنون به اوج خود رسیده است، تضاد منافع لایهﻫﺎﻯ مختلف سرمایهﺪاری ایران بر سر غارت مردم و ثروت عظیم کشوراست. جناحی از رژیم به رهبری احمدی نژاد و خامنهﺍﻯ و با اتکاء به سرنیزۀ سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی، انحصار مالی کشور را در دست خود متمرکز کرده و به هیچ وجه خواهان تقسیم قدرت و ثروت با جناح اصلاح طلب نیست. پاسخ این جناح به اصلاح طلبان چنین است: یا تمکین کنید تحت نظارت و کنترل ما در گوشهﺍﻯ از سفرۀ غارت بیتﺍلمال بنشینید و یا اگر پا را فراتر از این بگذارید، سرکوب و ترور و زندان و شکنجه درانتظارتان خواهد بود. این پاسخی است که جناح فوقانی بازار و سازمان نظامی سپاه در خلال ده سال اخیر به جناح اصلاح طلب داده و بی پرده و صریح نیز عمل نموده است. دامنۀ این تضادها در اثر بحران اقتصادی و رشد مبارزۀ طبقاتی حادتر گشته و با نیشتر تقلب انتخاباتی در 22 خرداد به اوج خود رسیده است.

آقای میرحسین موسوی دربیانیۀ خود در رابطه با غارت بیتﺍلمال توسط جناح حاکم چنین می گوید: "امروز بیتﺍلمال در معرض یغمای یغماگران قدیس مآب است و هنوز ملت علیرغم ادعاها و دستورهای شدید از شناسائی و معرفی محاکمه این مفسدان چیزی ندیده اند". میرحسین موسوی "از واگذاریﻫﺎﻯ بزرگ به بهانۀ اجرای اصل 44 به مراکز قدرت، ایجاد انحصارهای بزرگ اقتصادی، نبود کمترین نظارت مالی بر دستگاهﻫﺎﻯ نظامی و امنیتی و نهادهای شبه دولتی و پنهانکاری ازملت" اشاره دارد و از رفتار آشتی ناپذیر، غیرمتعارف و خشن انحصارطلبان می نالد. وی اما در شرایطی از غارت بیتﺍلمال سخن می گوید که آقای هاشمی رفسنجانی، عالیجناب سرخ پوش و خانوادۀ هزارفامیلش که ثروتﻫﺎﻯ افسانهﺍﻯ به جیب زدهﺍند، پشتیبان کاندیتاتوری وی در دهمین دورۀ انتخابات ریاست جمهوری بوده است. دزدیﻫﺎﻯ هاشمی رفسنجانی بر کسی پنهان نیست و مناظرهﻫﺎﻯ تلویزیونی در آستانۀ انتخابات باز هم بیشتر موجب افشای باندهای غارتگر گردید. پس گلایۀ آقای میرحسین موسوی و انتقاد به غارتگران بیتﺍلمال به معنی قطع دست دزدان و غارتگران جامعه و تقسیم عادلانۀ ثروت در بین مردم محروم نیست، چنین ادعائی یک فریب محض است. این را همه کس دانسته است که سیاستﻫﺎﻯ اقتصادی نئولیبرالی احمدی نژاد ادامۀ همان سیاستﻫﺎﻯ دوران هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی است و در این زمینه اختلاف اساسی بین دو جناح نظام سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی نیست. از این رو تمام تلاش آقای میرحسین موسوی و جناح وی نه طلب عدالت برای مردم بلکه سهم خواهی بیشتر و سهیم شدن در قدرت سیاسی است.

میرحسین موسوی که بند نافش به قانون اساسی جمهوری اسلامی وصل است در این منشور تصریح کرده است که "مبارزه و ایستادگی از طریق مسالمت آمیز در چهارجوب قانون اساسی کارآمدترین اسلحه در مقابل چماقداران و قداره کشان بی فرهنگ می باشد". وی که خود را اصلاح طلب می نامد اما درعین حال منادی حفظ وحدت ملت در چهارچوب قانون اساسی کپک زدۀ جمهوری اسلامی می باشد و در سرتاسر بیانیۀ وی کوچک ترین سخنی از جدائی دین از دولت و منشور جهانی بورژوائی حقوق بشر نمی رود. وی هم چنان بر اصل ناقصﺍلخلقۀ جمهوری و اسلامیت، قانون اساسی و الگوی نظام اسلامی پای می فشارد و تمام تاکتیکﻫﺎ و سیاستﻫﺎیش بر این اساس تدوین شده است. پس روشن است جنبشی که در این چهارچوب قرارگیرد از پیش محکوم به درجا زدن و شکست است و جز این نیز نخواهد بود. اما جنبش مردم ایران مدتﻫﺎست از این چهارچوب تنگ ارتجاعی خارج شده و گوشش دیگر به حرفﻫﺎﻯ بی سر و ته موسوی و کروبی بدهکار نیست. مردم ایران دریک سال گذشته به وِیژه بعد از تظاهرات عاشورا تکلیفش را با موسوی و کروبی و جناح اصلاح طلب روشن کرده و با شعارهای ساختار شکن و ضد اصل ولایت فقیه و مرگ بر رهبر و مرگ بر این نظام مردم فریب، لرزه براندام همۀ کسانی انداخت که خواهان حفظ این نظام ضد بشریﺍند. میرحسین موسوی بعد از تظاهرات شکوهمند و قهرمانانۀ مردم در روزعاشورا، بُزدلانه دست به عقب نشینی زد و با نامهﻫﺎﻯ رنگارنگ، ضمن التزام مکرر به نظام و تأکید بر قانون اساسی و شعاراصلاحات فقط در این چهارچوب، از رادیکالیسم مبارزات مردم رسماً فاصله گرفت و در ادامۀ این سیاست ارتجاعی پرچم سفید را در مقابل جناح حاکم به اهتزاز درآورد. خالی کردن پشت مردم در تظاهرات 22 بهمن، سالگرد انقلاب و همین طور عدم شرکت در تظاهرات 22 خرداد، یکمین سالگرد کودتای انتخاباتی به بهانۀ عدم دریافت مجوز قانونی از کودتاچیان تبهکار حاکم، اوج ذلت و زبونی و بی خاصیتی این نارهبر را به نمایش گذاشت. رهبرانی که خود آلوده به کشتار و قتل و غارتند و در قتل عام سالﻫﺎﻯ 60 و67 دست داشتهﺍند، فاقد صلاحیت و سلامت اخلاقی برای هدایت جنبش مردمند. اینان سودائی جز به انحراف بردن جنبش دموکراتیک مردم و کنترل آن در چهارچوب قانون اساسی در سر ندارند.

نخستین گام برای برون رفت از شرایط دردناک و جهنمی موجود تصفیه حساب با کلیت نظام جمهوری اسلامی و پذیرش براندازی قهرآمیز آن، پذیرش اصل آزادیﻫﺎﻯ دموکراتیک، آزادی بیان وعقیده و اجتماعات و احزاب، جدائی دین از دولت و اعلام برابری تمامی ادیان و لغو دین رسمی، برابری زن ومرد، اجرای عدالت اجتماعی و تقسیم عادلانۀ ثروت و توجه به خواستهﻫﺎﻯ پایهﺍﻯ و مطالبات سوزان کارگران و زحمتکشان است. اینها مطالبات و خواستهﻫﺎئی هستند که در دو انقلاب مشروطه و بهمن 57 طرح گشته و نهری از خون برای تحققشان جاری گشت. شکست این دو انقلاب بزرگ ایران نشان می دهد که رسالت تحقق چنین مطالباتی تنها در ماهیت طبقۀ کارگر و حزبش است و فقط با به میدان آمدن این طبقه و سرکردگی آن بر جنبش است که می توان از این بن بست رهائی جست. راه دیگری متصور نیست.


قطعنامۀ چهارم شورای امنیت سازمان ملل و تحریمﻫﺎﻯ تازه علیۀ ایران را محکوم می کنیم



شورای امنیت سازمان ملل متحد در ۱۹ خرداد هشتاد و نه (۹ ژوئن دوهزار وده میلادی) با دوازده رأی موافق، دو رأی مخالف و یک رأی ممتنع قطعنامۀ جدیدی را علیۀ ایران به تصویب رساند. ترکیه و برزیل، اعضای غیر دائم شورای امنیت به این قطعنامه رأی منفی دادند و لبنان رأی ممتنع داد.

نمایندۀ برزیل و ترکیه از این که به توافقنامهﺍﻯ که میان این دو کشور و دولت ایران بر سر پیشنهاد تبادل سوخت امضا شده بود، توجه کافی نشد، رأی مخالف دادند و زیر بار این قطعنامه نرفتند. اتحادیۀ اروپا نیز در ادامۀ این قطعنامه تحریمﻫﺎﻯ جدیدی را علیۀ ایران در دستور کار خود قرارداده است.

به نظر حزب ما این قطعنامه همانند قطعنامهﻫﺎﻯ پیشین شورای امنیت اقدامی غیر قانونی و زیرپا گذاردن تمامی موازین و مقررات ام. پی.تی است و از این منظر فاقد مشروعیت حقوقی است. این یک اقدام سیاسی از سوی امپریالیسم آمریکا است تا در آینده با اشاره به همین قطعنامهﻫﺎﻯ کذائی، شرایط را برای تجاوز نظامی علیۀ مردم ایران آماده کند. تحریم، توطئه، تحریکات مرزی، گسیل ناوگانﻫﺎﻯ غول پیکر جنگی در آبﻫﺎﻯ خلیج فارس و تهدید اتمی علیۀ ایران.... سیاست مشخص و طرح ریزی شدهﺍﻯ است که توسط امپریالیسم آمریکا علیۀ مردم ایران اجرا می گردد و در دراز مدت عواقب شومی را به دنبال خواهد داشت. این تحریمﻫﺎ را باید از منظر رقابتﻫﺎﻯ جهانی بین قدرتﻫﺎﻯ امپریالیستی در منطقه بر سر کنترل انرژی و اعمال هژمونی بر سایر رقبا مورد بررسی قرار داد. مسئلۀ آمریکا دست یافتن به منابع انرژی ایران است، همان طور که درعراق با همین هدف آن کشور را به اشغال خود در آورد.

امپریالیسم آمریکا با اشاره به فناوری هستهﺍﻯ ایران و دلایل مضحک و غلو آمیز در مورد خطر اتمی ایران به تحریک و توطئه علیۀ مردم ایران ادامه می دهد. حزب ما تحریم تازۀ ایران توسط شورای امنیت را یک اقدام استعماری و زورگویانه و در راستای منافع امپریالیستﻫﺎ به ویژه امپریالیسم آمریکا ارزیابی می کند و آن را به شدت محکوم می کند.

همان طور که ما بارها تحلیل کردهﺍیم تحریمﻫﺎﻯ اقتصادی علیۀ ایران با اهداف امپریالیستی و استعماری و غارت منابع طبیعی ایران صورت می گیرد و شامل حال تمام ممالکی است که مزدور و گماشتۀ امپریالیستﻫﺎ نیستند. آنها با همین ترفند تحریمﻫﺎﻯ اقتصادی و سپس نظامی، رژیم صدام حسین را برانداختند و جلال طالبانی و شرکاء را بر جای وی نشاندند و سپس کنترل مستقیم منابع نفتی را در ید خود گرفتند. آنها به بهانۀ بمب اتمی موهومی صدام و همکاری وی "با تروریستﻫﺎ و طالبان" کشور عراق را به خاک وخون کشیدند و تمام زیربنای اولیۀ آن را نابود کردند.شرایطی آفریدند که که صدها بار از دوران حکومت بعثی عراق غیر قابل تحمل تر، ضد انسانی تر و خطرناک تر است. حال همین دیوصفتان با همین انگیزه و اهداف استعماری ضمن تحریمﻫﺎﻯ اقتصادی و"متمدنانه" و در عین حال پیام همدردی به مردم ایران و اشک تمساح ریختن، به فریب تودهﻫﺎﻯ ناراضی و لگد کوب شدۀ ایران مشغولند. در اثر تحریمﻫﺎﻯ شورای امنیت به رهبری امپریالیست آمریکا، 800000 کودک عراقی جان باختند و این جنایتی فراموش نشدنی و داغ ننگی بر پیشانی جریانات و محافلی است که از این اقدام ضد بشری به دفاع برخاسته و یا حتا موذیانه سکوت پیشه کرده بودند.

حزب ما ضمن محکوم کردن این تحریم قلدرمنشانه و ضدبشری از تمامی نیروهای مترقی و مردمی و میهن دوست می خواهد که در مقابل قطعنامهﻫﺎﻯ ارتجاعی و زورگویانه و استعماری شورای امنیت بایستند و آنها را محکوم نمایند. در اینجا وظیفۀ سترگی به گردن روشنفکران و به وِیژه کمونیستﻫﺎست که در خلاف جریان آب حرکت کنند و تمام امکانات و توان خویش را در افشای دسیسهﻫﺎﻯ امپریالیستﻫﺎ به کاربرند. باید همواره ضمن مبارزه علیۀ رژیم جمهوری اسلامی به مردم رهنمود دهیم که فریب "تبلیغات" امپریالیستﻫﺎ را نخورند و هوشیارانه به پیکارشان علیۀ استبداد ادامه دهند. نفرت از رژیم ننگین جمهوری اسلامی نباید به آنجا بیانجامد که برای خنک شدن دلمان توطئهﻫﺎﻯ امپریالیستﻫﺎ علیۀ مردم ایران را نادیده بگیریم و دنباله رو تبلیغات هوچی گرانۀ رسانهﻫﺎﻯ امپریالیستی گردیم. نیروهای انقلابی و مترقی باید از اشغال بربرمنشانۀ عراق و نتایج مترتب بر تحریمﻫﺎﻯ اقتصادی علیۀ این کشوردرس بگیرند، آگاهانه و هدفمند به مبارزه شان علیۀ ارتجاع و امپریالیسم ادامه دهند.

حزب کارایران(توفان)

ژوئن دوهزار وده

خرداد هشتادونه

به یاد رفیق جانباخته و رزمندۀ توفانی جانبرار روحی




رفیق جانبرار روحی در تابستان 1360 به جرم دفاع پیگیر از کارگران و زحمتکشان به خاطر اعتقاد راسخ به مارکسیسم لنینیسم به عنوان یگانه ایدئولوژی رهائی بشریت از قید خرافات مذهبی، سرمایهﺪاری و امپریالیسم توسط شب پرستان آدمخوار جمهوری سرمایهﺪاری اسلامی تیرباران گردید. اکنون که بیست و نه سال از این جنایت هولناک و ضد بشری می گذرد، یک بار دیگر یادنامۀ رفیق را که درهمان سال شصت در ایران توسط حزب ما انتشار یافته است، منتشر می کنیم و یاد این رفیق جانباخته که تمام هستیﺍش را در راه سعادت و خوشبختی کارگران و زحمتکشان و همۀ ستمدیدگان فدا کرد، گرامی می داریم. اعدام ناجوانمردانۀ رفیق جانبرار و دهﻫﺎ رفیق دیگر٬ پرچم خونین حزب کار ایران را خونین تر ساخت و عزم ما را در امر رهائی زحمتکشان از یوغ ستم و استٽمار برای ایرانی آباد و آزاد و شکوفان استوارتر نمود.

یاد رفیق جانبرار و همۀ رزمندگان راه طبقۀ کارگر و آزادی گرامی باد!



جانبرارروحی یار و یاور زحمتکشان



« رفیق جان برار در تاریخ ٧ تیرماه ١٣٦۰ هنگامی که با تنها فرزندش از خانه بیرون می آمد٬ در شهر محمود آباد دستگیر می شود. پاسداران و مرتجعین شهر بی شرمانه برای او پرونده می سازند و اعلان می کنند که او را در بابلسر در حین فرار و با مود منفجره دستگیر کردهﺍند. رفیق از ٥۰ روز که در زندان بابل بود با توطئۀ ساواکیﻫﺎ و مرتجعینی چون قنبری٬ موسوی٬ رحمانی و ......گویا به بهشهر برده شد و بدون حتی محاکمۀ فرمایشی در ٢٧ مرداد ماه ٦۰ تیرباران می شود. خبر اعدام رفیق٬ همۀ مردم زحمتکش و آزادۀ شهر و روستا را متاٽر ساخت و علیرغم این که رژیم تعهد گرفته بود که هیچ مراسمی برگزار نگردد٬ اما مردم ساعتﻫﺎ برای ورود جنازۀ رفیق به شهر منتظر می مانند. پاسداران مسلح و مرتجعین محلی، شهر را محاصره کرده و حکومت نظامی را دو چندان می کنند و وقیحانه از دفن رفیق در گورستان شهر جلوگیری به عمل آورده و بالاخره مجبور می شوند پیکر له شدۀ رفیق جان برار را در حیاط خانهﺍش دفن کنند که این خود کینه و نفرت مردم را از این همه جنایات برانگیخت.

روستائیان و مردم شهر و همۀ آنهائی که زندگی سراسر مبارزۀ این رفیق را می شناختند از سایۀ شوم اختناق پاسداران مسلح و فالانژها نهراسیده و به خانۀ رفیق می آمدند و احساس همدردی می کردند.

رفیق جان برار در سال ١٣٢٧ در یک خانوادۀ دهقانی در شهر محمود آباد به دنیا آمد. بعد از اخذ دیپلم وارد دانشکدۀ علم و صنعت شد و در رشتۀ مهندسی مکانیک فارغﺍلتحصیل گشت. بعد از مدتی در شرکت نفت اهواز به عنوان دبیر هنرستان مشغول به کار شد. مدت ٥ سالی که در هنرستان تدریس می کرد٬ لحظهﺍﻯ از آگاه کردن هنر جویان غافل نبود و از اینرو بارها ساواک او را تعقیب و آزار کرد. در سال ١٣٥٦ در اٽر فشار ساواک از کار خود استعفا کرد و به زادگاهش برگشت. او بعد از چندی در هنرستان آمل مشغول تدریس شد. در اینجا هم پیوسته هنرجویان را تشویق به مبارزه علیۀ رژیم مزدور شاه می کرد و بین آنها مخفیانه کتاب پخش می نمود. به همین خاطر چهرهﺍﻯ دوست داشتنی در بین معلمان و محصلین بود. رفیق از سالﻫﺎ قبل تشکیلات "توفان" را به خوبی می شناخت و آرزوی قلبیش این بود که روزی به آن بپیوندد و سرانجام در اوایل سال ٥٧ رفیق جانبرار روحی به حزب پیشتاز طبقۀ کارگر٬ به حزب کار ایران (حزب کمونیست کارگران و دهقانان سابق) پیوست.

رفیق پس از پیوستن به صفوف حزب با شور و شعفی وصف ناپذیر به اجرای وظایف حزبی که همان آزادی طبقۀ کارگر و زحمتکشان ایران است٬ همت گماشت. با اوج گرفتن مبارزات خلق قهرمان علیۀ رژیم مزدور شاه٬ بنا به رهنمود حزب٬ رفیق جانبرار برای آگاه و متشکل کردن دهقانان به روستاهای اطراف محمود آباد رفت و با تشکیل کمیتۀ تحقیق و نشاء به کمک دهقانان شتافت. همه جا با صبر و حوصله که از خصوصیات بارز این رفیق بود برای دهقانان صحبت می کرد و در متشکل شدن دهقانان و تشکیل شورا و مصادرۀ زمینﻫﺎﻯ فئودالی و افشای ستمی که از سوی فئودالﻫﺎ و سرمایهﺪاران بر دهقانان می رفت٬ نقش به سزائی داشت. تلاشﻫﺎﻯ رفیق بی ٽمر نماند. در چندین روستا شورا به وجود آمد و در چندین مورد هم دهقانان به حقوق خود دست یافتند.

رفیق جانبرار در زمان حکومت نظامی بختیار به ایجاد کتابخانه که در نوع خود اولین کتابخانۀ شهر محمود آباد بود همت گماشت. اما واپسگرایان و مرتجعین بعد از انقلاب، مغول وار آن را به آتش کشیدند و خود او مدتﻫﺎ تحت تعقیب پاسداران و فالانژهای شهر بود. رفیق بر طبق رهنمودهای حزبش مبارزه را علیۀ امپریالیسم و رویزیونیسم و ایادی آنها و هم چنین برای دفاع از دستاورهای انقلاب بهمن سرسختانه به پیش برد.

رفیق خود را در غم و شادی روستائیان شریک می کرد و کمک و همدردی با آنها را وظیفۀ خود می دانست به طوری که در کار نشاء و وجین به روستاهای مختلف می رفت و چه روزهای پیاپی خستگی ناپذیر دوشادوش دهقانان کار می کرد و حتی تا آخرین سال زندگیش در نشاء و وجین کمک به دهقانان را دریغ نداشت. روستائیان محمود آباد به خوبی او را می شناختند. همه او را دوست داشتند و از سادگی و مهربانی و از عشق عظیم او به خودشان صحبت می کردند.

اعدام ناجوانمردانۀ رفیق جانبرار٬ پرچم خونین حزب طبقۀ کارگر٬ حزب کار ایران را خونین تر ساخت و عزم ما را در امر رهائی زحمتکشان از یوغ ستم و استٽمار برای ایرانی آباد و آزاد٬ استوارتر ساخت. «



تو آوای ما٬ ره در گذر کن

برو گرد جهان سیر و سفر کن

ببین بر زخم عالم مرهم ما

ببین بر گیتی پرچم ما

که موج است و خونین است و افشان

چو مشعل روشن و دائم فروزان







مردم و شهادت رفیق جانبرار روحی

(گزارشی از رفقای محمود آباد)



« درتاریخ ٢٧ مرداد ٦۰ گلی از توفان خلق برچیده شد. آری در سحرگاه ٢٧ مرداد شهید جان برار روحی (این شاگرد والای رفیق قدرت فاضلی) جانش را فدای خلق و آرمان والای خود کرد و تا آخرین لحظه مقاومت و ایستادگی از خود نشان داد و لب فروبست و اسرار خلق را برای دشمن بازگو نکرد و پرچم حزبش را با افتخار بالا نگاه داشت.

رفیق جان برار درباره مردادهای زندگیش، چنین می گفت: "همۀ مردادهای بعد از انقلاب را یا در حال جنگ و ستیز و یا در حال فرار از دست مرتجعین به سر بردم". و بالاخره در مرداد ماه بود که گلولهﻫﺎﻯ ارتجاع قلب قهرمانمان را شکافت و قلبی را که عمری در راه آرمان والای زحمتکشان و پیروزی آنان می تپید٬ از جمع مردم گرفت.

خبر اعدام روز بعد در روزنامهﻫﺎ چاپ شد و به گوش ما رسید. به دنبال جسد به شهر بهشهر رفتند و حدود ساعت ٥/٨ شب بود که جسد شکنجه شدۀ رفیقمان را آوردند و از خانوادۀ شهید تعهد گرفتند که هیچ گونه مراسمی برگزار نکنند و در گورستان مسلمین دفن نشود و تصمیم بر این شد که شهید در حیاط خانهﺍش دفن شود. مردم از هر نقطه در حیاط خانۀ شهید اجتماع کردند. با این که گفته بودند که کسی نباید در آنجا اجتماع کند ولی در حیاط جائی برای ایستادن نبود. زن و مرد گریه می کردند و بر سر و روی خود می کوفتند و هر یک از شهید و کارهایش صحبت می کردند. رفیق را بر زمین گذاشتند و مردم هر یک بر سر و رویش بوسه می زدند و خاطرات خوشی را که از او به یاد داشتند بازگو می کردند. از مهربانیش٬ از فداکاریش٬ از شجاعتش و از رفتار درست و با وقارش صحبت می کردند. رفیق را شبانه دفن کردند. مردم در سر کوچهﻫﺎ و دم در خانهﻫﺎ از او صحبت و ناله و زاری می کردند٬ انگار عزیزترین فرد خود را از دست داده بودند. با یک دیگر در این مورد صحبت می کردند که او چکار کرده که او را کشتهﺍند؟ نه جنایتی مرتکب شده٬ نه دزدی کرده و نه هیچ کار خلاف دیگری انجام داده. ما جز مهربانی، خوبی و محبت چیز دیگری از او ندیدهﺍیم. همسایگان رفیق برای او لباس سیاه پوشیده بودند٬ با این که از طرف سپاهیان جلاد گفته بودند هیچ گونه مراسمی نباید برای شهید گرفته شود و با همۀ شایعاتی که سرسپردگان انحصارطلبان در سطح شهر پخش کرده بودند مبنی بر این که دم در خانه شهید پاسدار هست و اسمتان را می نویسد٬ مردم دسته دسته هر روز برمزارش می آمدند و از پاکی و صداقتش سخن به میان می آوردند. می آمدند و عکسی از او می خواستند تا یادگاری برای خود نگهدارند. حتی از دورافتاده ترین دهات به خانۀ شهید می آمدند و از خوبیﻫﺎیش تعریف می کردند. زنی می گفت: "روزی گاوم را دزدیده بودند٬ او با من برخورد کرد و وقتی دید که من ناراحت هستم برایم گاو دیگری خرید و آورد". شخص دیگری می گفت: "من خانه سازی داشتم و او از نظر مالی خیلی به من کمک کرد تا خانهﺍم را درست کردم". زنی آه و ناله کنان میگفت: "من دوماه اجاره خانهﺍم عقب افتاده بود و پولی برای پرداخت آن نداشتم و با این که آشنائی با او (رفیق) نداشتم ولی او به من کمک کرد تا اجارهﺍم را پرداخت کنم".

افراد زیادی می آمدند و می گفتند: "در زمین ما برای نشا و وجین می آمد و به ما کمک می کرد". دیگری می گفت: "من به بیماری سختی مبتلا بودم و او به من کمک کرد و مرا برای درمان به دکتر رساند".........

همۀ این مسائل بازگو کنندۀ عشق بی اندازۀ او به خلق بود٬ عشق به زحمتکشانی بود که تمام طول زندگی خود را با درد و رنج گذارنده بودند٬ عشق به مردمی که به خاطر آنها جان خود را فدا کرد. در میان سپاه در مورد کسانی که می آمدند و می گفتند که شهید جان برار برای ما کاری انجام داده است و از خوبیﻫﺎیش و فداکاریﻫﺎیش تعریف و تمجید می کردند٬ میگفتند: "اینان (مردم) اجیر شده هستند و پول می گیرند و وظیفه دارند که برای این شخص تبلیغ کنند". آنها با این وسیله سعی در تحریک مردم داشتند که دیگر مردم برای رفیق جان برار تبلیغ نکنند. اینان (سپاه و .........) با هر وسیلهﺍﻯ و امکانی سعی داشتند رفیق را در میان مردم بد جلوه دهند ولی زهی خیال باطل! که رفیقمان آن چنان کارهایش در دل مردم نشسته است که این دست و پا زدنﻫﺎﻯ رژیم هیچ سودی ندارد. «



برگرفته از یاد نامۀ جانباختگان حزب کارایران، مرغان پرکشیدۀ توفان





* * * * * * * * *



جان برار



آه٬ جان برار !

به آرمان حزب کار قسم

کز قطره قطره خون تو

جان براری تازه سر بر خواهد کرد:

قطره قطره خون تو باید جمع گردد وانگهی دریا شود.

آه٬ ای جان برار !

خلق قهرمان ما

با دریای خون خود

پاک خواهد کرد کشور ما را از پلیدی ها

هنگام که طفل کوچک تو

بزرگ جان براری دیگر شود

هنگام که پرولتاریای ایران

تحت هدایت حزب کار خود

ناانسانﻫﺎ را بروبد از زمین٬ آنزمان

همه با هم فریاد می زنیم:

خون جان برارها: خون خلق٬ در رگهایمان

در رگهایمان می جوشد

که سرب داغ جلادان را به سخره می گیرد

آه ٬ ای جان برار!

به آرمان حزب کارمان قسم

که وفای به عهد را

با رنگ سرخ خون خود هم چون تو

بر پهنۀ سرخ تاریخ

با قلم تودهﻫﺎﻯ مبارز

حک خواهیم کرد

و یاد تو و یاران را بلند آواره خواهیم کرد

ما پاسداران آرمان توایم٬

آرمان حزب پرولتاریا.

ما پاسداریم خلق قهرمان ایران را

و پاسداریم فرزند کوچک تو را

تا جان برار دیگری شود برای حزب پرولتاریا

تا راه پویای تو را

همچون پویندگان با ایمان

همچون تو فرزند کارگران

و همچون داریوش و نبی و .....به پیماید.

زنده حزب ما

زنده باد پرولتاریا و خلق قهرمان ما

"چرا اینگونه باغ زندگی

از گل تهی گردد"

****************************************

زندگی هر چند شیرین است

زندگی هر چند نوشین است

و اما بندگی و بردگی ننگ است

و باید بندهای ظلم و استٽمار را از هم گسست

اگر چه جایگاه ما شود زندان

و یا چوبهﻫﺎﻯ دار

***************************************

سلام ای نوگلان باغ

سلام ای پرپر از بیداد دژخیمان

سلام ای یاوران صبح

اگر چه دیو استبداد

ز خشمش کف به لب دارد

وگرچه دشمن زخمی

خیال حملهﻫﺎ دارد

ولی آنان که با ما عهدها بستند

و آنان که وفا کردند و نشکستند

و قامت را به چوبهﻫﺎﻯ دار به سپردند

و زیر بارش رگبارها مردانه آزادی صدا کردند

یادشان در خاطرۀ آزادگان

همواره جاوید است

همواره پا برجاست

و راهشان پاینده و برپاست

خون سرخ این شهیدان

پرچم فردای ماست

قلب خونین و هزاران پاره شان

رهنمای ماست

زنده باید بود

از برای رفع استبداد

و از برای انتقام این شهیدان

زندگی را دوست باید داشت.

بهروز ٥/٥/٦۰

همکاری سلطنت طلبان و حزب کمونیست کارگری درلندن




همکاری حزب کمونیست کارگری که نه کمونیست است و نه کارگری با سلطنت طلبان مزدور پدیدۀ جدیدی نیست. رهبر مرحوم این حزب منصور حکمت سالﻫﺎ قبل از مرگش با تدوین تز سناریوی سیاه و سفید، همکاری و ائتلاف با ارتجاع سلطنتی و عوامل امپریالیست را تئوریزه نمود و به خورد هواداران حزب اللهیﺍش داد. حزب کار ایران (توفان) نخستین تشکل سیاسی در ایران بود که شجاعانه پرده از ماهیت کثیف این حزب درید و با انتشار صدها مقالۀ تحلیلی ارزشمند سیاستﻫﺎﻯ امپریالیسم و صهیونیسم در ایران و منطقه را افشا ساخت. آن چه امروز در لندن در سالروز جانباختن ندا آقاسلطان و همکاری حزب کمونیست کارگری و سلطنت طلبان شاهدیم نتیجه طبیعی سیاستی است که سالهاست میوه داده و آئینۀ تمام عیار سیاست نواستعماری حزب کمونیست کارگری است که با کمکﻫﺎﻯ مالی اسرائیل به انجام وظیفه در ایران و منطقه مشغول است. حزب کارایران همواره بر این اصول پای فشرده است که مبارزه علیۀ جمهوری اسلامی بدون مرزبندی با صهیونیسم و امپریالیسم و عوامل ریز و درشتشان در ایران و منطقه کژراهه است و ثمری نخواهد داشت. شعار سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی خود به خود امر مترقی نیست همان طور که سرنگونی رژیم صدام حسین توسط آمریکا امر مترقی نبود و جز مصیبت بیشتر حاصلی نداشت. مبارزه علیۀ رژیم اسلامی برای آزادی و پیوند این مبارزه علیۀ امپریالیسم و صهیونیسم باید آویزۀ گوش تمامی آزادیخواهان و عدالت جویان ایران باشد و تنها دراین صورت است که پیکارمردم ایران به سر منزل مقصود خواهد رسید.

نقل از فیس بوک حزب کار ایران (توفان) جمعه 25 ژوئن

لطفا به فیلم تظاهرات لندن و صف متحد سلطنت طلبان رضا خانی و حکمتیاران کارگری توجه کنید!

http://www.youtube.com/watch?v=REdafSKbb4c

۱۳۸۹ تیر ۸, سه‌شنبه

تهاجم گسترده رژیم جمهوری اسلامی در خارج از کشور




بعد از جنبش دموکراتیک مردم ایران در 22 خرداد موجی از حمایت در خارج از کشور میان میلیونها ایرانی علیه رژیم جمهوری اسلامی برخاست. همه مخالفین رژیم همراه و مستقل از یکدیگر بر ضد رژیم بسیج شدند. هزاران ایرانی که تا دیروز علاقه ای به مبارزه اجتماعی و سیاسی نشان نمی دادند بیکباره در مقابل وحشیگری رژیم جمهوری اسلامی بپاخاستند و وجدانشان از این همه جنایات رژیم معذب شد. چهره های ناشناخته در میان نمایشات اعتراضی به چشم می خوردند. طبیعتا مانند همه جنبشهای توده ای بسیاری با انگیزه و اهداف خویش به این جنبشها روی می آورند. پاره ای فکر می کنند که کار رژیم تمام است و آنها باید برای خود در میان اپوزیسیون یک حساب سپرده ثابت باز کنند. هدف آنها آینده نگری کاسبکارانه است. عده ای که اکثریت را تشکیل می دهند بدلایل انسانی و نفرت از استبداد به میدان می آیند و بر زبان می آورند وقتی هموطنان ما با دست خالی در مقابل توپ و تانک و مسلسل بسیجی و اوباش و پاسدار ایستادگی می کنند و برای تحول در وطنشان جان خود یعنی عزیزترین کالائی را که دارند هدیه می کنند این حداقل وظیفه ما در خارج است که ندای آنها را به گوش جهانیان برسانیم و بگوئیم که شما تنها نیستید ما هم با شما هستیم. پاره ای از اپوزیسیون بویژه سلطنت طلبان که تا کنون مردم از آنها مانند جزامیها پرهیز می کردند کوشیدند تا با طرح شعارهای انحرافی و چسباندن خویش به جنبش و تحریف مضمون شعار مردم که “ ما همه با هم هستیم“ خود را به بدنه جنبش خارج بچسبانند و با تکیه به محافل صهیونیسیت و امپریالیستی که رسانه های گروهی را کنترل می کنند برای خویش در پی کسب آبرو برآیند. مدعی بی تاج و تخت و تعلیم دیده پادشاهی ایران را راهی کردند که در سراسر جهان سخنرانی کند، خود را مدافع دموکراسی و حقوق بشر جا بزند و سخن از استقلال ایران بگوید و رژیم جمهوری اسلامی را مورد انتقاد قرار دهد که منافع ملی ایران را رعایت نکرده و به مصداق “آی دزد آی دزد“ مستبد و غارتگرند.

در بدو امر که اپوزیسیون ایران در خارج غافلگیر شده بود ما با سردرگمی آنها روبرو بودیم. پاره ای برایشان بی اهمیت بود که حتی با سلطنت طلبان به این بهانه که “دشمن اصلی“ رژیم جمهوری اسلامی است بیعت کنند و همان اشتباهات گذشته را تکرار نمایند. برای آنها جنبش همه چیز و هدف هیچ چیز بود. در عمل هر کس با ساز خود به میدان می آمد و شعارهای خویش را که حتی می توانست با شعار دیگر دسته ها متضاد باشد مطرح می کرد. این روش به اینجا منجر شد که جریانهای بی نام نشان و فاقد هویت سیاسی بتوانند به یاری رسانه های امپریالیستی و حمایت آنها مکانیسمی بوجود آورند که در راس حرکتهای اعتراضی قرار گرفته و از حضور نیروهای انقلابی در تبلیغات خویش بعنوان سیاهی لشگر استفاده کنند. خوشبختانه این معضل مورد توجه بسیاری نیروهای صمیمی قرار گرفت و حرکتهائی در جهت ایجاد تشکلهای توده ای دموکراتیک مستقل با شعارهای روشن انجام پذیرفت. این عمل هویت سیاسی اپوزیسیون را در کادر یک مبارزه دموکراتیک حفظ می کند و مانع می شود تا به بهانه “همه با هم“ استقلال خویش را در عمل از دست بدهد. پیروان تئوریهای منصور حکمت مجددا ماهیت خویش را به نمایش گذاردند و به بهانه حمایت از حقوق بشر نشست گفتگو با مدعی بی تاج و تخت پادشاهی ایران در شهر بن در آلمان فدرال تشکیل دادند و برگ غیرت اعضای این تشکل نیز برنخورد. این نزدیکی تف سر بالا به دست آوردهای انقلاب پرشکوه بهمن بود که یکبار برای همیشه به دوران پادشاهی در ایران پایان داد.

اندیشمندان رژیم جمهوری اسلامی که در بادی امر از این موج اعتراض غافلگیر شده بودند فورا دست بکار شده و تهاجم گسترده و با حسابی را نسبت به خارج در پیش گرفتند. هم اکنون در خارج از کشور مبارزه ای برای جلب ایرانیان و تسلط بر سیاست تبلیغاتی در گرفته است. سیاست رژیم جمهوری اسلامی مبتنی بر این است که از یک طرف به ایجاد “خانه های ایران“ در سراسر جهان بپردازد و با ارسال دعوتنامه به ایرانیان آنها را برای شرکت در این خانه ها دعوت کند و از جانب دیگر همان سیاست سرکوب را ادامه دهد.

رژیم جمهوری اسلامی برای افرادی که بهر صورت به علل گوناگون خانوادگی و یا شغلی ناچارند با سفارتخانه ایران در ممالک خارج در ارتباط باشند و آدرسهای خویش را در اختیار آنها گذارده اند تماس می گیرد و کنترل می کند که چه کسانی به این دعوتنامه ها اهمیت داده اند و چه کسانی آنها را به سطل خاکروبه افکنده اند. آنها می خواهند با این روش یک کنترل امنیتی در خارج از کشور ایجاد نمایند. حتی شواهدی در دست است که آنها به تماس تلفنی مستقیم با مهمانان می پردازند و یادآوری می کنند که مبادا تاریخ برگزاری جشنها و نشستها را فراموش کنند. این یک روش ارعاب جدید است. در کنار این کار آنها تصاویر معترضین را جمع آوری کرده و برای آنها در صورت مسافرت به ایران تولید مزاحمت می نمایند. پاره ای از دانشجویان معترض را که به ایران رفته بودند دستگیر کرده و به زندان انداخته اند. بارها در نشریات جمهوری اسلامی ایرانیان را از همکاری با اپوزیسیون انقلابی و یا شرکت در اعتراضات منع کرده اند و تهدید نموده اند که آنها را در صورت شناسائی مورد تعقب قرار می دهند. دوربینهای مخفی آنها در سفارتخانه ها از اعتراض مخالفین تصویر برداری می کند تا از آنها برای ایجاد رعب در میان ایرانیان استفاده کند.

در کنار این روش رهبران اصلاح طلب نیز عوامل خویش در خارج نظیر مخملباف، سروش، مهاجرانی و... را فعال کرده اند تا تلاش کنند رهبری جنبش سبز در خارج را به کف آوردند و اپوزیسیون انقلابی ایران را منفرد کنند.

برخورد آنها به اشغال سفارتخانه ایران در هلند بهترین نمونه برای شناخت ماهیت این “اصلاح طلبان“ است. آنها می خواهند در چارچوب یک جمهوری اسلامی “اصلاح شده“ فعالیت کنند و حاضر نیستند بپذیرند که دولت باید از دین جدا باشد. آنها تلاش می کنند با خلط مبحث که مسلمانان نیز باید در سیاست دخالت کنند همان وابستگی دولت به دین را در مقابل جنبش سکولار قرار دهند.

در حقیت مرزها در خارج از کشور روز بروز بیشتر روشن می شود و محافل گوناگون بهتر ماهیت خویش را روشن می کنند. این عده با سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی مخالفند چه برسد به سرنگونی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی. آنها بیشتر در جانب رژیم هستند تا در جانب مردم. رشد تضادها و تشدید مبارزه مردم وضعیت را شفافتر خواهد کرد. نیروهای انقلابی در این مبارزه باید در جهت بیان هویت سیاسیی خویش بکوشند و نه آنکه در زیر حجاب “همه با هم“ و یا “دشمن اصلی“ رژیم جمهوری اسلامی است پنهان شوند و مردم را به گمراهی بکشانند. هم سلطنت را تائید کنند و هم زمینه محاصره اقتصادی و تجاوز به ایران را فراهم آورند.

جالب این است که این وظیفه تهاجم فرهنگی و امنیتی را تحت عناوین غیر سیاسی با توزیع فیلم، برگزاری جشنهای موسیقی و تاتر و... انجام می دهند. ورودیه یا ندارد و یا اگر دارد بسیار ناچیز است. آنها تلاش می کنند در این عرصه ابتکار عمل را در خارج به کف آوردند. مسافرت آقای رحیم مشائی مشاور رئیس جمهور به خارج و شرکتش در جشن نوروزی کنسولگری ایران در مونیخ که همه را دعوت به پیوستن به خانه ایران می کرد از این قبیل است. این “خانه“ ها معمولا خود را غیر سیاسی معرفی کرده و با خط درشت در اساسنامه خویش جمله معروف “ما به هیچ گروه و سازمان سیاسی متعلق نیستیم“ و یا ما “گروه مستقلی بوده به هیچ حزب و سازمانی وابستگی“ نداریم را می نویسند تا مردم را به جمعیت خویش بکشانند و اهداف خود را از طریق این جمعیتها برآورده نمایند.

رژیم در این امر از یاری اپوزیسیون سازشکار درخارج از کشور، بریده های سردرگم سازمانهای سیاسی اپوزیسیون برخوردار است. ما در مورد امکانات مالی و تبلیغاتی و خدمات دیگر این خانه ها به مصداق “آنچه عیان است چه حاجت به بیان است“ چیزی نمی گوئیم.

وظیفه نیروهای انقلابی در خارج از کشور این است که از تبلیغ در مورد این تشکلهای بی هویت که نمی خواهند کوچکترین مسئولیتی نسبت به سرنوشت مردم میهنشان داشته باشند در اینترنت و یا هر محل دیگری خود داری کنند. باید بکوشند با افشاء آنها مانع شوند تا مردم عادی به این تشکلها روی آورند. باید سیاست رژیم را به عکس آن بدل کرد. این تشکلهای دست پرورده رژیم نباشند که نیروهای اپوزیسیون را منزوی می کنند بلکه برعکس نیروهای اپوزیسیون باشند که این تشکلها را به عنوان دست آموزان رژیم منفرد کنند.

*****

نقل ازتوفان شماره 122 اردبهشت 1389 ارگان مرکزی حزب کارایران

www.toufan.org

toufan@toufan.org



احضار پسر منصور اسانلو


پسر کوچک منصور اسانلو به شعبه 1027 فراخوانده شد و امروز می بايست در دادگاه حضور يابد.

پروانه اسانلو، همسر منصور اسانلو در مصاحبه با "روز" با بيان اين خبر توضيح داد: پسر من روز دوم تير ماه سال گذشته بازداشت و بعد از 18 روز آزاد شده و پرونده او منع تعقيب خورده بود؛ اما نمی دانيم باز چرا او را احضار کرده اند.

خانم اسانلو در تشريح پرونده پسرش گفت: روز دوم تير خيابان ها آرام بودند و خبری از شلوغی های روزهای قبل نبود. پسرم برای خريد کفش بيرون رفت و او را به همراه تعدادی ديگر بازداشت کردند. خيلی آسيب روحی و روانی ديده بود 18 روز بعد آزاد شد و بعد برای بازپرسی او را احضار کردند که من هم رفتم و پرونده پزشکی پسرم را هم بردم و گفتم که پسر من به دليل جراحی سنگينی که روی جمجمه اش انجام شده، تحت نظر پزشک است و اکنون در جمجه او پروتز گذاشته اند و او اصلا از خانه بيرون هم نمی رود و با کسی هم ارتباط ندارد. از پسرم سئوال و جواب کردند و تمام شد بعد هم به پرونده اش منع تعقيب زدند.

خانم اسانلو افزود: ديروز باز زنگ زدند و گفتند پسرم بايد در راستای همان پرونده به شعبه 1027 برود. نمی دانم چرا؟ آقای اسانلو که 4 سال است در زندان است و اکنون خانواده اش را اين گونه تحت فشار قرار می دهند. قضيه عروسم تمام نشده، اين مشکل را پيش آورده اند؛ همه اينها برای اعمال فشار به آقای اسانلو است. من ديروز که آقای اسانلو زنگ زد موضوع پسرم را نگفتم تا ببينيم امروز چه اتفاقی می افتد.
وی در خصوص وضعيت جسمی و روحی عروس اش، خانم زويا صمدی گفت: همچنان مشکل روحی دارد، اعصابش به هم ريخته است و دست راستش را هم نمی تواند تکان بدهد. زير نظر پزشک است و از اين پزشک به آن پزشک، مدام در رفت و آمد هستيم.
خانم اسانلو که پيش تر به "روز" گفته بود قضيه خانم صمدی را از طريق قانونی پی گيری خواهد کرد، خبر داد که به مراجع قضايی شکايت کرده و خواهان پی گيری قضايی موضوع شده است.

۱۳۸۹ تیر ۶, یکشنبه

همسر منصور اسانلو : براثر حمله ماموران، عروسم فرزندش را سقط کرد


روز آنلاین ، فرشته قاضی : خانواده منصور اسانلو، خواستار پی گیری قانونی بازداشت و ضرب و شتم عروس جوان این خانواده شدند. خانم اسانلو، در مصاحبه با روز ضمن اعلام این خبرهمچنین گفت: عروس من دو ماهه باردار بود و ما این قضیه کاملا بی اطلاع بودیم.او در اثر این حمله به شدت دچار خونریزی شده و وقتی پی گیری کردیم متوجه شدیم دو ماهه باردار بوده و جنین متاسفانه سقط شد.
پروانه اسانلو همچنین به "روز" گفت: قضیه عروسم، زنگ خطری برای همه ما بود. من از نهادهای بین المللی حقوق بشری میخواهم کمک کنند و نگذارند چنین اقداماتی در هیچ کجای دنیا اتفاق بیفتد و همین جا اعلام میکنم که هر یک از اعضای خانواده من جانش به خطر بیفتد و یا اتفاقی برای ما بیفتد مسئولان قوه قضائیه و مسئولان جمهوری اسلامی مقصر هستند.
منصور اسانلو، رئیس هيات مديره سنديكای کارگران شركت واحد اتوبرسرانی ایران و از سرشناس ترین فعالان کارگری ایران است که با اتهاماتی امنیتی به تحمل 5 سال حبس تعزیری محکوم شده است.
اکنون و در حالیکه آقای اسانلو، چهارمین سال زندان خود را پشت سر می گذارد، عروس جوان او براساس اعلام خانواده اش، بازداشت و در مکانی نامعلوم مورد ضرب و شتم قرار گرفته و پس از تهدید برای عدم افشای این قضیه، در پل سید خندان رها شده است.
در حالیکه مقامات قضایی و مسئولان امنیتی جمهوری اسلامی تاکنون در این زمینه سکوت اختیار کرده و از ارائه هر گونه توضیحی خودداری کرده اند، پروانه اسانلو در گفتگو با "روز" از وضعیت جسمی و روحی عروس خانواده و سایر اعضای خانواده آقای اسانلو سخن گفته و اعلام کرده است که خانواده او هیچ گونه امنیتی ندارند و مسئولیت هر اتفاقی برای هر یک از اعضای خانواده آقای اسانلو به عهده مسئولان جمهوری اسلامی است.
این گفتگو را در ذیل بخوانید.
خانم اسانلو، طی روزهای گذشته اخباری مبنی بر بازداشت و ضرب و شتم خانم زویا صمدی منتشر شده است. آیا شما این قضیه را به صورت قانونی پی گیری خواهید کرد؟
بله قطعا پی گیری می کنیم و رسما شکایت خواهیم کرد. متاسفانه وقتی این اتفاق افتاد شب تعطیلی بود و بعد از آن هم تا سه روز تعطیل بود و ما نتوانستیم کاری صورت بدهیم اما قطعا روز یک شنبه در این خصوص اقدام خواهیم کرد تا ببینیم آیا برای اولین بار هم که شده در این گونه موارد رسیدگی خواهد شد یا نه.
فکر میکنید چرا چنین برخوردی با یکی از اعضای خانواده شما صورت گرفته است؟
فقط قصد ایجاد رعب و وحشت برای خانواده ما را دارند. می خواهند آقای اسانلو را تحت فشار قرار دهند.
آقای اسانلو که زندان هستند، چرا باید ایشان را تحت فشار بیشتر قرار دهند؟
این را باید خود آقایان پاسخ دهند که چرا از منصور که 4 سال است در زندان به سر می برد اینقدر می ترسند و چرا با خانواده کسی که هزینه همه فعالیت های صنفی اش را می پردازد، این چنین رفتار میکنند.
آیا عروس شما فعالیت سیاسی یا اجتماعی خاصی انجام میدهند؟
نه خیر، ایشان مهندس هستند و هیچ گونه فعالیت خاصی انجام نمی دهند. این مساله کاملا در راستای ایجاد فشار مضاعف برای آقای اسانلو صورت گرفته و عروس بی گناه مرا برده و به شدت به روح و روان و جسم او آسیب زده اند تا آقای اسانلو و ما را بترسانند.
آیا شما میدانید این اتفاق از سوی چه ارگان یا نهادی صورت گرفته؟
نه، زویا چشم بند داشته و نه میداند او را کجا برده اند و نه میدانیم که چه کسانی بوده اند.
مشخصا خواسته شان از خانم زویا صمدی چه بوده است؟
از او خواسته بودند برگه تعهدی را امضا کند که براساس آن تعهد دهد آقای اسانلو، بعد از آزادی فعالیتی انجام ندهد و به همراه خانواده اش از کشور خارج شود!
آقای اسانلو در جریان این قضیه هستند؟ ایشان چه نظری دارند؟
ابتدا تصمیم گرفتم چیزی به او نگویم؛ نمی خواستم نگرانی اش بیشتر شود اما خبر را شنیده بود و ناچار شدم همه چیز را به او بگویم. به شدت ناراحت شد و گفت باید از طریق قانونی موضوع را پی گیری کنیم و من هم به ایشان قول دادم که صد در صد این موضوع را پی گیری خواهیم کرد.
این برخوردها با خانواده شما آیا مسبوق به سابقه بوده و تهدیداتی دریافت کرده بودید؟
از یک سال پیش عروسم را بارها به صورت تلفنی تهدید کرده بودند. چند بار به محل کارش رفته بودند و حتی یکبار در خیابان یک کلت کمری را به پهلویش گذاشته و تهدید کرده بودند. یکبار هم به شعبه 14 احضارش کردند و من رفتم اما در آن شعبه گفتند ما احضار نکرده ایم. اما ما هیچ گاه تصور نمی کردیم چنین اتفاقی بیفتد. آقای اسانلو یک فعال صنفی است و هیچ کار غیر قانونی و امنیتی انجام نداده است. او همیشه در چارچوب قانون رفتار کرده و عروسم هم بیگناه است او تا کنون تنها یک بار آقای اسانلو را در شب نامزدی اش دیده و حتی تاکنون به ملاقات آقای اسانلو در زندان هم نرفته است وهیچ ارتباطی با فعالیت های آقای اسانلو ندارد؛واقعا چنین برخوردی برای ما غیر قابل تصور بود.
در خصوص این برخوردها و تهدیداتی که می گویید از یک سال پیش در جریان بوده آیا پی گیری خاصی کرده اید؟
بله بارها به رئیس قوه قضائیه، دادستان تهران و دفتر حقوق شهروندی قوه قضائیه نامه نوشته و همه مسائل را شرح داده ایم اما دریغ از یک پیگیری، نه با ما تماسی گرفتند و نه پی گیری کردند و کار کشید به همین جا که می بینید.
در حال حاضر وضعیت جسمی و روحی خانم صمدی چگونه است؟
متاسفانه آسیب فراوانی دیده است. همچنان در حالت شوک است. هنوز تعادل روانی خود را باز نیافته است. غیر از خونریزی بینی و لثه و آسیبی که به دندان هایش وارد شده، عروس من دو ماهه باردار بود و ما این قضیه کاملا بی اطلاع بودیم. به شدت دچار خونریزی شده و وقتی پی گیری کردیم متوجه شدیم دو ماهه باردار بوده و جنین متاسفانه سقط شد.
این روزها برخی شایعات نیز درباره احتمال آزادی آقای اسانلو به گوش میرسد.
منصور الان 4 سال است در زندان به سر می برد و یک سال از محکومیت او باقی مانده. این زمزمه ها را ما نیز شنیده ایم اما هنوز هیچ نشانه ای از آزادی او نه ما دیده ایم و نه خود منصور.
آقای اسانلو اکنون در چه شرایطی هستند؟
منصور الان در اندرزگاه 3 سالن 8 زندان رجایی شهر است. متاسفانه هم چشم او نیاز به معاینات پزشکی دارد و هم قلب او نیاز به آنژیوگرافی دارد، اما توجهی نمی شود.
با این اوصافی که می فرمایید، شما چه اقداماتی صورت خواهید داد؟
کاری نمی توانیم بکنیم. ما تنها می توانیم به مراجه قضایی مراجعه کنیم و منتظر بمانیم که پی گیری کنند. ما اصلا احساس امنیت نمی کنیم. هر لحظه امکان دارد برای یکی دیگر از اعضای خانواده چنین مشکلاتی ایجاد کنند؛ قضیه عروسم، زنگ خطری برای همه ما بود. من از نهادهای بین المللی حقوق بشری میخواهم کمک کنند و نگذارند چنین اقداماتی در هیچ کجای دنیا اتفاق بیفتد و همین جا اعلام میکنم که هر یک از اعضای خانواده من جانش به خطر بیفتد و یا اتفاقی برای ما بیفتد مسئولان قوه قضائیه و مسئولان جمهوری اسلامی مقصر هستند.
بیانیه کنفرانس بین المللی احزاب و سازمانهای کمونیست مارکسیست-لنینیست(ICMLPO)




بر علیه بربریت دولت فاشیستی اسرائیل!



همبستگی با خلق فلسطین!



باید تعرض سبعانه ارتش هیتلری صهیونیسم به "شناورهای آزادی" را بطور صریح و قاطع محکوم و رد کرد و از جانب عموم جامعه تقبیح شود. کشور اسرائیل با همدستی ساکت کشورهائی که اشتباها دمکراتیک نام گرفته اند بطور سیستماتیک دست به نسل کشی فلسطینیان زده است ، جمعیت یک و نیم میلیونی غزه را در نواری بطول 40 کیلومتر و عرض 6 کیلومتر درگرسنگی کامل قرارداده ، و اجازه ورود هیچ نوع کمک های انسانی و ما یحتاج عمومی مانند غذا ، دارو ، لوازم التحریر ، مصالح ساختمانی برای بازسازی مساکن بمباران شده توسط اسرائیل و ... را بآن نمیدهد.

"شناور های آزادی" چندین تن کمکهای اولیه با خود حمل میکردند که کشور اسرائیل با ارتش خون آشام خود از ورود آنها به غزه جلوگیری نمود. این کشور نه به قطعنامه های سازمان ملل و نه به توافقات و موازین بین المللی احترام میگذارد بلکه تنها منطق زور و حمایت امپریالیسم آمریکا و متحدینش را درکیسه خود دارد

شناور "ماوی مرمره" از ترکیه که بر فراز آن نیز پرچم ترکیه در اهتزاز بود مورد تجاوز قایقهای نظامی و کماندوهای ویژه در بالگرد های ارتش اسرائیل قرار گرفت و سرنشینان آن که از کشورهای مختلف جهان برای رساندن کمکهای انسانی عازم نوار غزه بودند به گلوله بسته شدند. این عملیات نظامی بر علیه سرنشینان غیر نظامی و غیر مسلح شناور کمکهای انسانی که با بیان همبستگی با مردم فلسطین برای صلح و عدالت مبارزه میکنند ،صورت گرفت. دولت تل آویو در کمال وقاحت ادعا کرد که سربازان اسرائیلی بر علیه سرنشینان مسلح شناور مرمره و در "دفاع از خود" عمل نمودند. سلاح های توقیف شده توسط کماندو های اسرائیلی عبارتند از پیچ گوشتی ، چاقوی کوچک سوئیسی ، ابزارهای مورد نیاز در شناور ها ، چکش ، یک جفت تایر ، و امثالهم میباشند. این تجاوز در آبهای بین المللی صورت گرفت و یا بعبارت دیگر ، این عمل یک راهزنی دریائی در عین اهانت بیحد و مرز یه قوانین بین المللی بود و ناتو که کشور ترکیه عضو آن است فقط به اظها رتاسف نسبت به حادثه بسنده نمود، درست مانند سازمان ملل که در آن آمریکا قطعنامه محکومیت اسرائیل را وتو نمود. امپریالیسم آمریکا بعنوان حامی و حافظ اصلی اسرائیل بار دیگر از محکومیت این کشور فاشیستی جلوگیری نمود.

خشم و نفرت و انزجار بر ضد این عمل فاشیستی در سراسر جهان برانگیخته شد و مردم در بسیاری کشور ها بویژه در اروپا ، فرانسه ، آلمان ، ایتالیا ، اسپانیا ، بلژیک ، پرتغال، .. و بطور رزمنده در ترکیه دست به تظاهرات زدند.دولت ها که در مقابل این انزجار عمومی قرار گرفتند با ریاکاری مجبور به اتخاذ صرفا موضع " محکوم نموده و خواستار توضیح هستیم" شدند در حالی که کشور صهیونیستی اسرائیل باید از نهاد های جهانی اخراج شود و توافقات امتیازدار بین اتحادیه اروپا و اسرائیل ملغی گردند.

حتی تا امروز 2 ژوئن 2010 ، تعداد کشته شدگان و زخمی ها در این عملیات نظامی هنوز مخفی نگه داشته شده اند. سفیر اسرائیل در اسپانیا با وقاحت تمام و بی تفاوتی نسبت به جان انسانها و تکرار ترجیع بند "دفاع از خود" گفت که " فقط یک دوجین از میان بیش از 700 سر نشین شناور مرمره کشته شده اند که این در صد بسیار کوچکی است".

اوباما رئیس جمهور آمریکا از حزب دمکرات که این روزها بر طبل جنگ بر علیه ایران و کره شمالی میکوبد و محاصره اقتصادی کوبا و جنگ در عراق و افغانستان را همچنان ادامه میدهد فقط به اظهار تاسف از این حادثه بسنده نموده است. همین و فقط همین!

بی عملی نسبت به تجاوزات و جنایات کشور اسرائیل تا کنون این کشور فاشیستی را از مجازات مصون داشته است. زمان آن رسیده است که به این وضعیت پایان داده شود. کشور فاشیستی و ارتجاعی و نژاد پرست اسرائیل باید برای جنایاتش محکوم شده و با آن مبارزه شود. فلسطینیان حق دارند که کشور مستقل خود را با مرزهای جغرافیائی امن تشکیل دهند ، سرزمینهای اشغال شده توسط صهیونیستها را پس بگیرند و برای خسارات وارده تقاضای غرامت کنند.

ما باید همبستگی خود با خلق فلسطین را افزایش دهیم و همزمان بر علیه صهیونیسم و حامیان و حافظان آن مبارزه کنیم . اسرائیل دارای چهارمین ارتش قدرتمند جهان است و زراد خانه ای از سلاح های اتمی و کشتار دسته جمعی را در دست دارد که نه تنها برای خاورمیانه بلکه برای جهان بشکه باروتی شده اند.

کنفرانس بین المللی احزاب و سازمانهای کمونیست مارکسیست-لنینیست همبستگی خود را با مردم فلسطین و مبارزه بر حق آنها ابراز میدارد و آنرا در در عمل مشخص بیان میدارد. ما همبستگی خود را با قربانیان راهزنی اخیر اسرائیل ابراز میداریم.

زنده باد مبارزه مردم فلسطین!

بر علیه امپریالیسم و ارتجاع ، مبارزه ای تا سر انجام!


2 ژوئن 2010







۱۳۸۹ تیر ۳, پنجشنبه

ربودن و شکنجه عروس منصور اسالو دبیر سندیکای شرکت واحد


بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی ایران"

روز گذشته خانم صمدی عروس منصور اسالو رئیس سندیکای شرکت اتوبوس رانی تهران و حومه توسط 3 تن از مامورین وزارت اطلاعات ربوده شد و مورد شکنجه وحشیانه آنها قرار گرفت.

روز چهارشنبه 2 تیرماه حوالی ساعت 17:30 هنگا می که خانم زویا صمدی عروس منصور اسالو رئیس سندیکای شرکت اتوبوس رانی تهران و حومه از محل کارش عازم منزل بود در ایستگاه متروی کرج وقتی که از مترو پیاده شد تا مسافرین بتوانند از مترو خارج شوند مورد یورش وحشیانه مامورین وزارت اطلاعات قرار گرفت. آنها در مقابل چشمان بهت زده مسافرین که شاهد صحنه یورش وحشیانه و غیر انسانی مامورین وزارت اطلاعات بودند موهای خانم صمدی را چنگ زدند و در حالی که او از موهایش گرفته بودند و می کشاندند وی را مورد ضرب وشتم قرار می دادند. خانم صمدی فریاد می زد و تقاضای کمک می کرد و به مسافرین اعلام می کرد که من عروس آقای اسالو هستم همزمان برای ممانعت از اعتراض و فریاد کمک بر دهان او چسب زدند و ربودند و به نقطه نامعلومی منتقل کردند.

سپس خانم صمدی که توسط سه نفر ربوده شده بود سوار بر یک ماشین نمودند و به یک نقطه نامعلومی با خود بردند.او را در سلولی که در نقطه نامعلومی بود قرار دادند . سپس به او دستبند ،پابند و چشم بند زدند و به جایی او را بستند و برای مدت طولانی تحت وحشیانه ترین شکنجه ها قرار دادند.

ضربات و حشیانه بر سر و صورت او متمرکز بود و همچنین سر او را بارها به دیوار کوبیدند. آثار شکنجه بر تمامی اعضای بدن او عیان است و باعث پارگی لثه،آسیب دیدگی دندانها،متورم شدن سر،زخمی شدن دستها و پای راست و همچنین تمامی بدن او در اثر این شکنجه های وحشیانه کبود شده است.

مامورین وزارت اطلاعات هنگامی که او را مورد شکنجه وحشیانه قرار می دادند با فریادهای وحشیانه به خانم صمدی می گفتند: «تو باید تعهد بدهی که اگر اسالو آزاد شد نباید اینجا بمونه و نباید کاری انجام بده».

مامورین وزارت اطلاعات پس از ساعتها شکنجه و اذیت وآزار جسم شکنجه شده و در شوک فرو رفته او را حوالی ساعت 21:45 به زیر پل سید خندان انداختند و آنجا را ترک کردند.آنها همچنین به او تاکید کردند که نباید شکایت کند و در این مورد با کسی صحبت کند در غیر اینصورت عواقب آن را خواهد دید.

خانم زویا صمدی علیرغم گذشت نزدیک به 24 ساعت هنوز در شوک بسر می برد و وضعیت عادی خود را باز نیافته است.

اوچند ماه است که ممتد مورد تهدید تلفنی بازجویان وزارت اطلاعات قرار دارد و حتی یک بار او را به شعبه 14 دادگاه انقلاب احضار کردند . وقتی که خانواده به آنجا مراجعه می کند به آنها گفته می شود که ما چنین احظاریه ای را صادر نکرده ایم. مامورین وزارت اطلاعات سال گذشته نیز خانم صمدی را مورد ضرب و شتم قرار دادند و قصد ربودن او را داشتند

کارگران شرکت تابلیر


دستمزدهای همیشه معوق !


بنا به خبر دريافتى بیش از 2000 نفر از کارگران شرکت تابلیر٬ تا امروز و با وجود اعتراضات و پیگیریهای مکرر خود٬ تا این لحظه دستمزدها و مبالغ اضافه کاری مربوط به فروردین و اریبهشت ماه را دریافت نکرده و تا چند روز آینده دستمزدهای خرداد ماه کارگران نیز معوق خواهد شد. در فروردین ماه گذشته به دنبال اعتراض، تحصن و تجمع کارگران در برابر دفتر شرکت واقع در خیابان توانیر تهران٬ سرانجام کارگران موفق شدند عمده دستمزدهای مربوط به سال گذشته را دریافت نمایند. اما با اینحال کارشکنی و عدم پرداخت دستمزدهای کارگران از جانب سرمایه داران و عوامل کارفرما برقرار است.

یکی از کارفرماهای کارچاق کن سرمایه در جواب کارگران معترض گفته است: شما باید بپذیرید و عادت کنید!؟ که همیشه دستمزدهایتان 3 ماه عقب باشد!؟ کارگر زیاد و ارزان است. البته این جناب انگل و نامحترم چندان بیراه هم نمیگوید. کارگران و خانواده هایشان باید به گرسنگی، فقر و محرومیت بیشتر و مرگ تدریجی عادت کنند تا آخور سرمایه داران و حکومت اسلامی نوکرشان انباشته تر شود !

یکی از کارگران معترض میگفت: کار شبانه روزی، سنگین و وحشتناک و پرخطر در اعماق زمین، ابتلا به انواع بیماری و مرض لاعلاج، دوری از خانواده هایمان، دستمزدهای 300 هزار تومانی، تورم و گرانی و فقر از یک طرف٬ و کلنجار و درگیری با سرمایه داران برای گرفتن همین دستمزدهای ناچیز٬ زندگی را برای ما و خانواده هایمان به جهنم واقعی تبدیل کرده است.

شرکت تابلیر (تابلین) مجری طرحی شبیه تونل میدان توحید تهران است. اجرای این پروژه جدید (تونل نیایش) که از یکسال پیش شروع شده مربوط است به احداث تونلی در اعماق 40 متری زمین به طول بیش از 10 کیلومتر. این تونل زیر گذر قرار است خیابان کارگر شمالی (بیمارستان قلب) را به اتوبان بابایی وصل نموده و به سمت شرق تهران و دماوند امتداد یابد. در حال حاضر بیش از 2000 کارگر مجموعا در 5 کارگاه مستقرند. این کارگران با قراردادهای سفید امضا و یکطرفه و پایه دستمزد 303 هزار تومانی در دو شیفت 12 ساعته در عمق 40 متری زمین جایی که نه اکسیژن و نه هوای کافی برای تنفس موجود است و هر آن خطر ریزش آوارهای دهها تنی و مدفون شدن و جان باختن کارگر نیز هست مشغول به کارند. در حین استخدام از کارگران تعهد کتبی و امضا میگیرند مبنی بر اینکه همیشه دستمزدها با تاخیر پرداخت میشود و کارگر حق هیچگونه اعتراضی ندارد

۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه

دبير کل کنفدراسيون اتحاديه بين المللی کارگران، خواستار آزادی فوری سعيد ترابيان عضو سنديکای کارگران شرکت واحد تهران و حومه شد.






 گای برنارد رايدر، دبير کل کنفدراسيون اتحاديه بين المللی کارگران، در نامه ای به محمود احمدی نژاد خواستار آزادی فوری سعيد ترابيان عضو سنديکای کارگران شرکت واحد تهران و حومه شد. متن اين نامه به شرح زير است.

جناب رئيس جمهور،


من از طرف کنفدراسيون اتحاديه بين المللی کارگران ، که دارای ۱۷۶ ميليون عضو در سراسر دنيا از جمله در بسياری از کشورهای اسلامی است، به منظور اعتراض شديد به بازداشت سعيد ترابيان، عضو مرکزی سنديکای کارگران شرکت واحد تهران و حومه در تهران، اين نامه را برای شما می نويسم.

کنفدراسيون اتحاديه بين المللی کارگران آگاه شده است که سعيد ترابيان توسط ماموران امنيتی در تاريخ ۹ جون در منزل خود بازداشت شده و به مکان نامعلومی منتقل شده است. ماموران امنيتی لوازم شخصی و کامپيوتر او را نيز با خود برده اند.

کنفدراسيون اتحاديه بين المللی کارگران اين بازداشت را، که آخرين مورد از سری بازداشت های اتحاديه های کارگران در ايران است، به شدت محکوم می کند.

من از اينکه دولت جمهوری اسلامی ايران همچنان کارگران را تحت فشار قرار داده و حقوق اوليه آنها را پايمال می نمايد، ابراز نگرانی می کنم.

جمهوری اسلامی ايران به عنوان عضو سازمان جهانی کار، متعهد است به آزادی فعاليت نهادها و نيز روابط کارگر و کارفرما احترام بگذارد.

باور دارم که شما به اين موضوع مهم توجه خواهيد داشت و شرايط آزادی فوری سعيد ترابيان را فراهم خواهيد کرد.

با احترام،

دبير کل کنفدراسيون اتحاديه بين المللی کارگران

گای برنارد رايدر



۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه

واردات بي‌رويه و رکود دامن شرکت‌ها را گرفت:در ۶ ماه نخست سال ۸۸حدود يک هزار و ۶۰۷ شرکت به طور رسمی منحل شده‌اند.



ايلنا:در ۶ ماه نخست سال ۸۸ بالغ بر ۳۰۸۵۶ شرکت به ثبت رسيده است. همچنين در دوره مورد بررسی حدود يک هزار و ۶۰۷ شرکت نيز به طور رسمی منحل شده‌اند. مقايسه اين آمار با ۶ ماه اول سال ۸۷ نشان مي‌دهد؛ شرکت‌های ثبت شده به ميزان ۱٫۳ درصد و شرکت‌های منحل شده حدود ۱۰ درصد افزايش داشته‌اند. بنابراين خالص شرکت‌های ثبت شده به ميزان ۸٫۷ درصد کاهش يافته است.

به گزارش ايلنا، بانک مرکزی به تازگی گزارشی از ثبت و انحلال شرکت‌ها در شهرهای مورد بررسی خود منتشر کرده است که براساس آن در ۶ ماه اول سال ۸۸ با محاسبه و کسر شرکت‌های منحل شده(يک هزار و ۶۰۷ شرکت) به طور خالص ۲۹ هزار و ۲۴۹ شرکت به شرکت‌های موجود در شهرهای مورد بررسی افزوده شده است که در مقايسه با دوره مشابه سال قبل ۰٫۸ درصد افزايش داشته است.

خالص افزايش تعداد شرکت‌های داخلی به تفکيک شهرها نشان مي‌دهد تنها در شهر تهران تعداد شرکت‌های موجود به ميزان ۶٫۴ درصد در ۶ ماه اول سال ۸۸ نسبت به مدت مشابه سال قبل از آن افزوده شده در حالی که اين شاخص در ساير شهرهای بزرگ ۱٫۷ درصد کاهش داشته است. همچنين خالص افزايش تعداد شرکت‌ها در ساير شهرها در دوره مورد اشاره ۶٫۸ درصد کاهش نشان مي‌دهد در حالی که اين شاخص در شهرهای کوچک ثابت مانده و تغيير نکرده است.

بيشترين شرکت ثبت شده در گروه سهامی خاص

از کل شرکت‌های ثبت شده در دوره مورد بررسی بيشترين شرکت‌ها در گروه سهامی خاص به ميزان ۴۶٫۵ درصد به ثبت رسيده‌اند. نزديک به ۴۵٫۴ درصد با مسووليت محدود، ۷٫۸ درصد تعاوني، ۰٫۲ درصد تضامنی به ثبت رسيده‌اند. سهم شرکت‌های سهامی عام و نسبی از کل تعداد شرکت‌های ثبت شده ناچيز بوده است.

بيشترين شرکت ثبت شده در بخش ساختمان

از کل تعداد شرکت‌های ثبت شده در ۶ ماه اول سال ۸۸ حدود ۳۱٫۷ درصد به بخش ساختمان اختصاص دارد که بيشترين آمار موجود در اين زمينه است. پس از اين بخش حدود ۲۲٫۵ درصد به بخش مستقلات، اجاره و فعاليت‌های کسب و کار، ۱۶٫۹ درصد به بخش عمده‌فروشي، خرده‌فروشی و تعمير وسايل نقليه موتوری و کالاهای شخصی و خانگي، ۱۶٫۶ درصد به بخش صنعت(ساخت)، ۳٫۲ درصد به بخش کشاورزي، شکار و جنگل‌داري، ۲٫۷ درصد به ساير فعاليت‌های خدمات عمومي، اجتماعی و شخصي، ۲٫۱ به بخش حمل و نقل، انبارداری و ارتباطات و ۴٫۳ درصد بقيه به ساير بخش‌های اقتصادی اختصاص دارد.

بيشترين ثبت و انحلال شرکت‌ها در تهران

در ۶ ماه نخست سال ۸۸ بيشترين شرکت‌های ثبت و منحل شده در تهران رخ داده است. بدين‌معنی که حدود ۱۲ هزار و ۱۹۰ شرکت در تهران به ثبت رسيده که ۷۳۵ مورد منحل شده‌اند. پس از تهران بيشترين شرکت‌ها به ترتيب در شهرهای اصفهان با ۱۵۴۹ شرکت، شيراز با ۱۳۲۲ شرکت و مشهد با ۱۳۰۶ شرکت به ثبت رسيده است. در بخش شرکت‌های منحل شده، باز هم پس از تهران به ترتيب شهرهای اصفهان با ۱۴۳، کرج با ۹۸ و تبريز با ۶۱ شرکت بيشترين شرکت‌های منحل شده را به خود اختصاص داده‌اند.

ثبت تنها يک شرکت خارجی

هر آنچه که تاکنون بيان شد مربوط به وضعيت و تعداد شرکت‌های ثبت و منحل شده در داخل کشور بود. در اين مدت خارجيان نيز در ايران فعال بوده‌اند. براساس آمار بانک مرکزی در ۶ ماه نخست سال ۸۷ حدود ۲۸ شرکت خارجی به ثبت رسيده که تعداد آنها با يک شرکت ثبت شده به ۲۹شرکت در ۶ ماه نخست سال ۸۸ رسيده است. بدين معنی که اين شاخص با ثبت يک شرکت خارجی در ايران حدود ۳٫۶ درصد افزايش نشان مي‌دهد.

زمين‌گير شدن شرکت‌ها با واردات و رکود

مهدی تقوی کارشناس اقتصادی در گفت‌وگو با ايلنا مي‌گويد: عمده‌ترين دليل افزايش انحلال شرکت‌ها به سياست‌های نادرست دولت در حوزه واردات باز مي‌گردد زيرا زمانی که دولت بي‌رويه اقدام به واردات هر نوع کالا مي‌کند به شدت فعاليت اقتصادی در ايران را تحت تاثير قرار مي‌دهد. اين روند منجر به کاهش توان توليدی و رقابتی واحدهای توليدکننده مي‌شود و در نتيجه آنها انحلال شرکت خود را ترجيح مي‌دهند و از گردونه خارج مي‌شوند.

او رکود را دومين دليل افزايش انحلال شرکت‌های ثبت شده مي‌داند: رکودی که کمی بيش از ۲ سال است بازار اقتصادی ايران را فراگرفته دليل ديگری است که افزايش انحلال شرکت‌ها را موجب شده است.

به گفته تقوی اين دو عامل از عمده‌ترين دلايل افزايش تعداد شرکت‌های منحل شده هستند که تحريم به طور غيرمستقيم نيز بر آن تاثير منفی گذاشته است. البته بايد به اين نکته نيز توجه کرد که ثبت شرکت به معنای فعال بودن آن نيست و بايد به اين نکته توجه کرد که بسياری از شرکت‌ها تنها به ثبت مي‌رسند بي‌آنکه فعاليت آنها منجر به افزايش توليد و ايجاد اشتغال شود.

۱۳۸۹ خرداد ۲۲, شنبه

بازداشت رضا شهابی، عضو هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد



بامداد خبر : رضا شهابی از اعضای هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد تهران ساعت ۱۰ صبح امروز (شنبه) در محل کار خود دستگیر شد.

به گزارش بامدادخبر و به نقل از منابع موثق کارگری، رضا شهابی که طی چند روز گذشته در استراحت پزشکی به سر می‌برد، صبح امروز بنا به اعلام مسئولین مربوطه مبنی بر انتقال وی به اداره مرکزی، به محل کار جدید خود مراجعه و کارت شروع به کار را در اداره مرکزی می‌زند. در این حال، از وی می‌خواهند به کارگزینی شرکت مراجعه کند و پس از دقایقی حضور در کارگزینی، چهار مامور امنیتی پس از بازداشت رضا شهابی، وی را همراه خود به منزل‌اش می‌برند و پس از تفتیش منزل، رضا شهابی را به نقطه نامعلومی منتقل می‌کنند.

مامواران، در مقابل خواست خانواده وی مبنی بر اعلام محل نگهداری رضا، اظهار می‌دارند خودمان در این زمینه تماس خواهیم گرفت.
رضا شهابی دومین عضو هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد تهران و حومه است که در روزهای اخیر بازداشت می‌شود.

۱۳۸۹ خرداد ۲۱, جمعه

یکسال ازقیام مردم گذشت

افتخار براین مردم باد!



یکسال ازکودتای انتخاباتی و تقلب بزرگ مافیای جمهوری اسلامی میگذرد. حزب ما بدرستی این مضحکه انتخاباتی را تحریم کرد.چون اساس برگزاری این انتخابات مخدوش بود. چون اساسا انتخاباتی در بین نبود ومردم نمی توانستند با اراده آزاد میان نامزدهای مورد علاقه خویش کسی را انتخاب کنند. نامزدهای انتخاباتی همگی منتصب رژیم و هوادار نظام بودند. آنها از مردم دعوت می کردند که برای مشروعیت بخشیدن به رژیم به پای صندوقهای رای بروند. مردمی که در هفته های قبل از انتخابات با برخورداری از فضای باز سیاسی طعم دموکراسی تحمیلی به رژیم را می چشیدند و ناظر مناظره های شخصی و افشاءگرانه نامزدهای انتخاباتی بودند که پته های همدیگر را روی آب می ریزند، آن چنان به صندوقهای رای هجوم آوردند و “مشروعیتی“ را برای رژیم فراهم کردند که از گلوی رژیم پائین نرفت. آنها باران می خواستند ولی سیل آمد و سیل را امکان مهار نبود. برخورد تضادها چنان شد که مشروعیتی که رژیم در پی آن بود بلای جانش شد، استخوانی شد در حلقوم وی. این انتخابات نه تنها مشروعیتی برای رژیم فراهم نکرد هیچ به تتمه آبروی وی نیز در ایران و جهان خسارت جبران ناپذیر وارد آورد.

کارگران و زحمتکشان از همان بدو امرشوق وتمایلی برای شرکت در انتخابات نشان ندادند. اتحادیه های کارگری غیر رسمی خواهان تحریم انتخابات شدند. حدود 7 میلیون نفر بنا بر آمار خود رژیم در این تحریم شرکت داشتند. ولی با وجود این اکثریت مردم به امید واهی تغییر در انتخابات شرکت کردند و بدنبال تئوری “بد بهتر است از بدتر“ راه افتادند تا بدون رهبری و افق روشن از تضادهای میان حاکمیت سود ببرند. حضور زنان و جوانان که از تضییقات احمدی نژاد دل پری داشتند در انتخابات چشمگیر بود. تقلب در انتخابات که درحقیقت تقلب در انتصابات بود کاخ توهم جوانان را درهم ریخت و سوار بر تضادهای درونی جناحهای گوناگون حاکمیت جنبشی پا گرفت که کسی تصور آنرا در ذهن خویش نیز خطور نمی داد. اینکه احمدی نژاد بهر صورت بر سر کار می آمد، اینکه رژیم استبدادی مذهبی بهر قیمت خود را برای این کارزار آماده کرده بود از همان روز نخست آشکار بود ولی اینکه درجه مقاومت مردم جان به لب رسیده تا به این حد قدرتمند بوده و از رهبری اصلاح طلب خویش نیز جلو می زند به مخیله کسی هم خطور نمی کرد. رژیم خود نیز غافلگیر شد و برای حفظ ظاهر چندین بار ساعتهای اخذ رای را تمدید کردند. صفهای طویل مردم در حالیکه دستبندهای سبز حمل می کردند خود بیان نتیجه انتخاب قبل از اعلام رسمی آن بود. همه می دانستند که جناح میرحسین موسوی که خود پاره ای از پیکره رژیم است رای می آورد و احمدی نژاد بخت بزرگی ندارد.

این جنبش مرکب از دانشجویان، جوانان طبقات متوسط و مرفه، زنان، کارمندان، دانشگاهیان، تکنوکراتها، روشنفکران، آموزگاران بود. در یک کلام می توان از اقشار بورژوازی متوسط و خرده بورژوازی مرفه سخن گفت. طبیعتا بخشی از بورژوازی تجاری و اقشار کلان سرمایه داران که مورد تضییقات این رژیم اند و مستقیما در حاکمیت دست ندارند و از فقدان امنیت سرمایه هایشان رنج می برند جنبش را مورد حمایت ضمنی قرار می دادند، جناحی از حاکمیت و روحانیون نیز در کنار میرحسین موسوی و فشار از پائین قرار داشتند. شرکت کنندگان در جنبش، انتخابات آزاد، تساوی حقوق زن و مرد، آزادیهای فردی را درخواست می کردند و بر ضد ارتشاء و دزدیهای اعتراض می نمودند و در عین حال با روحیه سرشار از میهنپرستی به میدان آمده بودند. ترکیب این طبقات تنها شامل نیروهای مترقی نبود، نیروهای ارتجاعی و نان به نرخ روز خورها نیز مانند هر جنبش اجتماعی در آن از منظر خویش شرکت داشتند. ولی این خواستها در واقع خواستهای بورژوا دموکراتیک بودند و رهبری فکری جنبش عملا در دست اندیشه های طبقات غیر پرولتری قرار داشت. غیر از این نیز نمی شود زیرا ما یا با ایدئولوژی سوسیالیسم روبرو هستیم و یا با لیبرالیسم بورژوائی. در شرایط فقدان هواداران سازمان یافته و قدرتمند سوسیالیسم که مهار جنبش را به کف بگیرند و آنرا به راه انقلاب رهنمائی کنند، میدان برای افکار غیر پرولتری، برای افکار بورژوائی که از سابقه بیشتری برخوردار بوده، دارای سنت تاریخی قدرتمندتری است و در تار و پود مردم در طی قرنها نفوذ کرده است باز است. این جنبش سعی نمی کرد خود را با طبقه کارگر با طرح شعارهای آنها پیوند زند، سعی نمی کرد طبقات فقیر جامعه را نیز به سمت خویش جلب کند، می خواست به صورت مسالمت آمیز با طرح خواستهای بورژوازی در چارچوب نظام جمهوری اسلامی تحت سرپرستی همان رهبران سازشکار به موفقیت دست پیدا کند. شکست جنبش از همان ابتداء روشن بود. زیرا جنبش فاقد دورنما بود و دل در گرو محبت ولی فقیه گذارده بود. جنبش با رهبری سازشکارانه اش می خواست چاره درمان درد را از ولی فقیه بپرسد، از کسی که خود علت بحران است ومرکز دسیسه و توطئه. وقتی ولی فقیه کار را یکسره کرد و بی طرفی ظاهری خویش را کنار گذارد و جانب احمدی نژاد را گرفت، رهبران سازشکار و جنبش مردم نمی دانستند که چه باید بکنند. آنها به بعدش فکر نکرده بودند. آنها فکر نکرده بودند که اگر ولی فقیه خواستِ ابطال انتخابات تقلبی و یا بازشماری صندوقهای دست خورده را رد کرد، چه باید بکنند. آنها برای یک قیام که حقشان را از ولی فقیه به زور کسب کنند آمادگی نداشتند. کسی که برای انتخاب میان بد و بدتر به میدان می آید نمی تواند از این دایره شیطانی خارج شود.

این جنبش به علت ماهیت بورژوائی اش نتوانست طبقه کارگر و زحمتکشان را جلب کرده به خیابانها بیاورد، کارخانجات را به تعطیل بکشاند، شعار اعتصاب عمومی را طرح کرده و زمینه عملی آنرا مهیا نماید.

اکثریت شرکت کنندگان در جنبش در تهران بودند و آنهم از اهالی و ساکنین مرکز شهر به بالا. شهرستانها تنها در آغاز جنبش با تهرانی ها همکاری کردند ولی در ادامه کار، حمایت آنها نه عملی بلکه معنوی بود. جنبش مردم در تهران تنها ماند. شاهدین حاضر در نمایشات اعتراضی گزارش می دادند که در مناطق جنوبی شهر تهران خبری نیست و این حرکت همه شهر را در بر نگرفته است. شبها مردم با آموزش از همان سنتهای انقلاب بهمن با شعار اﷲ اکبر بر پشت بامها می رفتند و فریاد اعتراض و همدردی و همبستگی سر می دادند ولی این فریاد ها تنها مناطق بالای شهر را در بر می گرفت.

این فقط طبقه حاکمه نبود که غافلگیر شده بود، رهبران سازش کار اپوزیسیون نیز از موج اعتراض مردم جا خورده بودند. خود مردم نیز انتظار چنین اعتراض گسترده و خودجوشی را نداشتند. سنتهای مبارزه خیابانی مجددا پا می گرفت. شعارهای مردم که در ابتدای کار برای بازپس گرفتن رای و یا اعتراض به تقلب بود همراه با مقاومت هیات حاکمه رنگ افراطی بخود گرفت و تا مرگ بر دیکتاتور و آتش زدن تصاویر رهبران مذهبی ارتقاء پیدا کرد. رهبران سازشکار مردم را فرا می خواندند که در چارچوب قانون اساسی باقی بمانند و مطالبات خویش را به صورت مسالمت آمیز مطرح کنند ولی چگونه می شود با مسالمت رفتار کرد زمانیکه گلوله های بسیجی ها و چماقداران صدها نفر را درو می کند. چگونه می شود با کسانی که فقط با زبان گلوله سخن می گویند از زبان قانون اساسی خودشان سخن راند. آنها قانون اساسی خودشان را نیز رعایت نمی کنند.

جنبش عملا از رهبری سازشکار جلوتر رفت و در میدان بی دورنمائی خویش گم شد.



جنبش 22 خرداد طبیعتا از تضاد درون جناحهای گوناگون حاکمیت نیز بهره برد. این جنبش تضادهای درون حاکمیت را تشدید کرد و نقاب بی طرفی ولی فقیه را درید. گرچه که بزرگان قوم در سرکوبی جنبش و حفظ نظام جمهوری اسلامی متفق القول بودند و هستند ولی اختلاف بر سر چگونگی ادامه حکومت و روشهائی که باید اتخاذ کنند، اختلاف بر سر قطبهای مافیائی که ثروت ملی را غارت می کنند باقی مانده و این تضادها تشدید هم شده است. رژیم جامعه را از راس تا پا بدو شقه تبدیل کرد و در مقابل هم قرار داد. این جراحت به سادگی درمان نمی پذیرد. جنبش 22 خرداد در یک نبرد نابرابر ونفس گیر شکست خورد ولی پایان یک آغاز نیست، آغاز یک پایان است.

لنین می گفت:

“برای انقلاب کردن کافی نیست که توده های استثمارشونده و ستمکش به عدم امکان زندگی به شیوه سابق پی ببرند و تغییر آن را طلب نمایند، برای انقلاب ضروری است که استثمارگران نتوانند به شیوه سابق زندگی و حکومت کنند. فقط آنهنگامی که “پائینی ها“ نظام کهنه را نخواهند و “بالائیها“ نتوانند به شیوه سابق ادامه دهند، فقط آن هنگام انقلاب می تواند پیروز گردد“(بیماری کودکی کمونیسم به فارسی ص 496).

انقلاب در عین حال بیک بحران ملی عمومی نیاز دارد، که مردم را به خیابانها کشیده و آماده جانبازی کند. تئوری لنینی انقلاب در شکل معیوب آن هم اکنون در جامعه ایران بازتاب یافته است. توده های مردم به همان قیاس لنینی یعنی “پائینی ها“ در اکثریت خود “پائینی ها“ نیستند و “بالائیها“ نیز علیرغم اختلافات و درگیری هایشان که چشمگیر بوده و ملا ها را در مقابل هم قرار داده است فاقد توانائی برای ادامه تسلط خویش نمی باشند. ولی بهر صورت تکانی در جامعه بوجود آمده که نطفه های این نظریه را می توان در پائین و در بالا مشاهده نمود. جامعه ایران دیگر جامعه قبل از 22 خرداد نیست. در این مدت “حرمتهائی“ شکسته که ترمیم آنها از جانب حاکمیت امکان ندارد. مردم به نیروی قدرت توده ای و همبستگی و تداوم کار پی برده اند. این مردم در این مدت کوتاه همان آموزشی را گرفتند که پدران آنها در انقلاب قبلی در آن آموزش دیدیند. ایران دارای دو نسل انقلابی شده است. این جنبش کلاسی ابتدائی برای عبور به مرحله بعدی انقلاب ایران است. خلق به این کلاس و تجربه اندوزی نیار داشت تا بتواند انقلاب بعدی را عمیقتر و گسترده تر به پیش برد.

وظیفه کمونیستها شرکت فعال در جنبش است با تلاش بخاطر کسب رهبری و یا حتی ممانعت از اینکه جنبش به خسارت جبران ناپذیر دچار شود. این ما هستیم که باید بکوشیم ضربات را به حداقل برسانیم تا به جنبش کمترین صدمه بخورد. نمی شود از دور شاهد صحنه بود و مدعی شد که ما فقط از جنبشهائی دفاع می کنیم که کمونیستی و انقلابی بوده و از قبل امکان پیروزیشان قطعی باشد. چنین جنبشهائی هرگز رهبری کمونیستی پیدا نخواهند کرد. مارکس مخالف طغیان کمون پاریس بود زیرا آنرا زودرس به حساب می آورد. ولی وقتی جنبش آغاز شد از این جنبش به حمایت برخواست و سپس علل شکست جنبش را جمعبندی کرد که دستآوردهای آن تا به امروز راهنمای راه جنبش کمونیستی جهانی است.



در چنین جنبشهایی باید فعالانه شرکت کردو شعارهای صحیح و انقلابی را جا انداخت و یک گام آن را به جلو برد.وقتی ارتجاع سلطنت طلب و یا قربانیان تبلیغات صهیونیستها که مردم را بر ضد مردم مبارز عرب و فلسطین تحریک می کنند و با شعارهای ارتجاعی به میدان می آیند تا از آب گل آلود ماهی گرفته و حتی برای تجاوز به ایران و یافتن همدست در ایران زمینه سازی فکری نمایند ما باید روشن کنیم که : “مردم چرا نشستین ایران شده فلسطین“. اینگونه شعارهاست که جهت مترقی مبارزه مردم را از نظریات ارتجاعی که مانند میکروب آنرا درون جنبش پخش می کنند متمایز می گرداند. ما باید بطورصریح وروشن تحریم های اقتصادی علیه ایران را محکوم کنیم و به افشای حامیان امپریالیست و سیاست ارتجاعی و ضد بشری عراقیزه کردن ایران بپردازیم. باید دائما گوشزد کنیم ما مخالف تحریم و تجاوز به ایران هستیم و امرسرنگونی رژیم جنایت پیشه و قصاب جمهوری اسلامی وظیفه انقلابی مردم ایران است و نه قدرتهای امپریالیستی درراس آن امپریالیست جنایتکار آمریکا .



حزب کار ایران (توفان) بارها تجارب مبارزه قهرمانانه مردم را جمعبندی نموده و این آموزشها را برای جنبش توده ای بعدی که در راه است عمیقا تحلیل کرده است. اگر چه رژیم جمهوری اسلامی عفریت ترس و وحشت را در جامعه ایران مستقر ساخته است و سرکوبها را بعد از شکست جنبش گسترش داده ، لیکن ارکان این رژیم مذهبی و خدائی ترک بر داشته ومشروعیتش برهم خورده است. مردم میهن ما طالب مرگ دیکتاتور و خامنه ای شدند و عکسهای آنها را پاره کردند. دیگر این رژیم بعد از 22 خرداد رژیم قبل از 22 خرداد نیست. شبهه ها، تردیدها، دو دلی ها برهم خورد. شمارش معکوس در ایران مدتهاست آغاز شده است. خامنه ای ممکن است قبل از مرگ در اثر سرطان بدست مردم اعدام شود و در کنار رفسنجانی و مصباح یزدی دفن گردد. نسل جدید نسل فرزندان انقلاب است. مردم ما چندین انقلاب را در آسیا و در جهان پشت سر گذارده اند و باین راحتی تسلیم نمی شوند . حقیقتا که افتخار بر این مردم.



جنبش 22 خرداد در آستانه تجربه اندوزی و خیزش مجدد درمقابل دشمن بیرحم وضد بشری جمهوری اسلامیست. این جنبش باید قهر انقلابی وتوده ای را برای سرنگونی رژیم در دستور کار خود قرار دهد. جنبش دمکراتیک باید تحت رهبری تشکیلات انقلابی قرار گیرد. بدون سازمان و حزب جنبش را نمی توان رهبری کرد. کمونیستها باید حزب طبقه کارگر را تقویت کنند و به میان مردم برده و با آنها پیوند برقرار کنند.حزب کار ایران(توفان) مبلغ و مروج این نظریه مارکسیستی-لنینیستی است.



یاد جانباختگان راه آزادی گرامی باد!

سرنگون باد رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی!

زنده باد آزادی و سوسیالیسم!

حزب کارایران(توفان)

www.toufan.org

toufan@toufan.org

خرداد ماه هزار و سیصد وهشتاد ونه

ژوئن دوهزار وده

۱۳۸۹ خرداد ۱۹, چهارشنبه

اعتصاب رانندگان شرکت واحد در اعتراض به اصلاحیه ساعت کاری و ادامه بازداشت منصور اسالو




بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی درایران" صبح امروز رانندگان تند رو (بی .آر .تی) خط 1 در اعتراض به اصلاحیه ساعت کاری دست به اعتصاب زدند.



روز چهارشنبه 19 خرداد ماه رانندگان تندرو معروف به (بی.آر. تی) خط 1 ساعت 05:00 صبح با امتناع از بیرون بردن اتوبوسها دست به اعتصاب زدند.این اعتصاب در توقفگاه آزادی که اتوبوسهای بی. آر .تی خط 1 در آن پارگ بودند صورت گرفت. آنها در اعتراض به اصلاحیه ساعت کاری دست به اعتصاب زدند.



مدیر عامل شرکت که با اعتصاب گسترده رانندگان مواجه شده بود هنوز 20 دقیقه ای از اعتصاب رانندگان تندرو شرکت اتوبوس رانی تهران نگذشته بود که به آنها اعلام شد اصلاحیۀ ساعت کارمنتفی شده است و از رانندگان خواسته شد با همان ساعت کار قبلی به کار خود ادامه دهند.



رانندگان وقتی که مدیر عامل شرکت اتوبوس رانی تهران و حومه سرهنگ پاسدار اردشیر مقیم پور که با نام مستعار حسین بیژنی را وادار کرده بودند که به خواسته هایشان تن دهد.

هنگام خروج از توقفگاه یک صدا فریاد آزادی منصور اسالو رئیس سندیکای کارگران شرکت واحد را سر دادندو خواستار آزادی بی قید و شرط او شدند.



هنگام خروج رانندگان از توقفگاه و سر دادن شعار آزادی منصور اسالو مسئول حراست بی.آر. تی با دوربین از رانندگان فیلم برداری می کرد.

گزارشها حاکی از آن است که در طی ساعتهای گذشته تنشهایی بین رانندگان و مسئول خط 1 وجود داشته است.

با یورش مامورین وزارت اطلاعات مسئول روابط عمومی شرکت واحد دستگیر و به نقطه نامعلومی منتقل شد




بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" در آستانه سالگرد قیام مردم ایران نیروهای وزارت اطلاعات برای ایجاد جو رعب و وحشت به منزل سعید ترابیان مسئول روابط عمومی شرکت اتوبوس رانی تهران و حومه یورش بردند و او را دستگیر و به نقطه نامعلومی منتقل کردند.

روز چهارشنبه 19 خرداد ماه حوالی ساعت 09:00 صبح 4 نفر از مامورین وزارت اطلاعات به منزل آقای سعید ترابیان در کرج یورش بردند و او را دستگیر و به نقطه نامعلومی منتقل کردند. آقای سعید ترابیان مسئول روابط عمومی سندیکای شرکت اتوبوس رانی تهران و حومه می باشد.علت دستگیری او نامشخص است ولی حدس زده می شود که به دلیل محکومیت اعدام های 19 اردیبهشت ماه توسط سندیکای اتوبوس رانی تهران و حومه می باشد و همچنین برای ایجاد جو رعب و وحشت در آستانه سالگرد قیام مردم ایران است.

مامورین وزارت اطلاعات با ورود به منزل آقای ترابیان برای مدت طولانی منزل او را مورد بازرسی قرار دادند و پس از بازرسیهای طولانی بعضی از وسائل شخصی این خانواده رابا خود بردند که از جملۀ آنها تلفنهای همراه خود وهمسر ش و کیس کامپیوتر می باشد.

آقای سعید ترابیان 40 ساله بیش از 13 سال سابقه کار دارد و در جریان اعتصابات سال 84 کارگران شرکت اتوبوس رانی تهران و حومه دستگیر و بیش از 2 ماه در بازداشت بسر برد . او همچنین 4 سال از کار تعلیق شد که از حقوق و مزایا محروم بود.

لازم به یادآوری است که رهبران سندیکای اتوبوس رانی تهران و حومه آقایان منصور اسالو و ابراهیم مددی تنها به دلیل حق داشتن سندیکای کارگری چند سال است که در شرایط طاقت فرسایی در زندانهای اوین و گوهردشت زندانی هستند.

۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

همکاری با اسرائیل جنایت علیه بشریت است




نوار غزه در محاصره غیرقانونی دولت نژاد پرست اسرائیل است. رژیم مصر و همه رژیمهای امپریالیستی نوکر امریکا از محاصره غیرقانونی و غیر انسانی نوار غزه حمایت می کنند. دولت نژاد پرست، تروریست و فاشیست اسرائیل قصد دارد همه مردم فلسطین را به قتل برساند. در اینجا سخن نه بر سر مجازات جمعی یک ملت سخن بر سر کشتار جمعی مردم فلسطین و مصادره سرزمینهای آنها است. در اینجا پای جنایت هولناک علیه بشریت مطرح است. همه این “دموکراسیهای“ غربی و شرقی با خونسردی بر این جنایت، بر این فاجعه انسانی نظاره می کنند و دم بر نمی آورند. آنها همدست یک تروریسم دولتی صهیونیستی هستند. اینجاست که دست همه این “دولتهای مبارزه با تروریسم“ رو می شود. همه آنها همدست تروریستها و به طور مصلحتی خواهان تحقق حقوق بشرند. حقوق بشر در دست آنها ابزار سیاسی برای تحمیل زورگوئی است. در این جاست که بار دیگر این پند در گوش آدم طنین می اندازد:

رو قوی شو اگر راحت جهان طلبی

که در نظام طبیعت ضعیف پایمال است.

گناه مردم فلسطین چیست؟ گناه نابخشودنی آنها این است که در یک انتخابات دموکراتیک و زیر نظر سازمانهای بین المللی از سازمان حماس که از خواستهای سیاسی مردم فلسطین و از منافع ملی خویش دفاع می کند و حاضر نیست مانند محمود عباس به آمال ملی مردم فلسطین خیانت کند، حمایت کرده اند. مردم فلسطین با شرکت در انتخابات و بیان اراده قاطع خویش دسیسه ای را که امپریالیستها با تحلیل نادرست خود چیده بودند برهم زدند و این تحلیل نادرست برای امپریالیستها بسیار گران تمام شد زیرا از این ببعد سازمان حماس عملا مشروعیت یافته بود. شکست کودتای محمود عباس با یاری سازمان موساد بر ضد حکومت قانونی حماس بر محبوبیت سازمان حماس افزود و دارودسته محمود عباس را که حتی پول و اسلحه پلیسش را از اسرائیل می گیرد بکلی بی اعتبار کرد. دسیسه امپریالیستها و صهیونیستها دقیقا به عکس خود بدل شد. امپریالیستها و صهیونیستها به مردم فلسطین دیکته می کنند که یا تسلیم زورگوئی ما شوید و به شرافت و غرور خود تف بیاندازید و نوکری اسرائیل را بپذیرید و یا ما همه شما را از دم تیغ بیدریغ می گذرانیم. به شما آنقدر گرسنگی و تشنگی می دهیم تا نابود شوید. یک سرباز اسرائیلی متعلق به سازمان “سکوت را بشکنیم“ در گزارش این سازمان در 18/07/2009 از قول فرمانده خود گفت: “جمله ای بویژه مرا تکان داد. وی گفت:“ظرفیت بیمارستانها در نوار غزه پر شده است. خوشبختانه فلسطینیها به این علت سریعتر می میرند“. برخی تکان خوردند، ولی سایرین واکنشی نشان ندادند“. این سیاست رسمی صهیونیستی در برخورد به فلسطینیهاست. ولی ملت قهرمان فلسطین حاضر نشد تسلیم شود و به مقابله با صهیونیستهای اسرائیل پرداخت. مردم فلسطین به خواستهای سیاسی که حماس طرح کرده بود وفادار ماند زیرا حماس علیرغم ایدئولوژی ارتجاعی از خواستهای سیاسی ملی مردم فلسطین دفاع می کند. تنها عمال اسرائیل می توانند مدعی شوند که تضاد میان مردم فلسطین با اسرائیل فاقد ماهیت ملی بوده و تنها یک تضاد مذهبی میان اسلام و یهودیت است. نهضت فلسطین یک نهضت ملی برای آزادی سرزمین فلسطین از دست اشغالگران است. بسیاری از فلسطینیها دارای مذهب مسیحی اند ولی در مبارزه انقلابی نفرت خویش را از اشغال سرزمین فلسطین ابراز می کنند. مبارزه ای که در فلسطین علیه اشغالگران در گرفته است یک نزاع مذهبی نیست نزاعی برای آزادی ملی است. وقتی که قشون نژاد پرست اسرائیلیها بعد از مدتها محاصره اقتصادیِ ناموفق، به نوار غزه حمله کرد و به کشتار مردم عادی دست زده و مدارس و بیمارستانها را نابود نموده و با بمب فسفری مردم عادی را به قتل رساند همه دیگر می دانستند که ما با یک پاکسازی قومی روبرو هستیم. تنها بی وجدانها و فاشیستها می توانستند دست روی دست بگذارند و مدعی شوند که این مبارزه به ما مربوط نیست. تنها دارودسته های پیروان منصور حکمت و چپنماهای سوپر انقلابی ایرانی می توانستند مدعی شوند که ما طرف هیچکدام را نمی گیریم ما طرفدار “جبهه سوم“ هستیم. کدام جبهه سوم؟ چنین جبهه سومی وجود ندارد. همه نیروهای انقلابی فلسطینی، کمونیستها، لامذهبها و مذهبیها متحدا در یک جبهه علیه پاکسازی قومی می رزمند. سخن بر سر بود و نبود یک ملت است. همه ایرانی های “جبهه سومی“ متحد بالقوه اسرائیل بودند و هستند. آنها به جای حمایت از ملتی که برای آزادی و بقاء خویش می رزمد و به سرکردگی سازمان حماس به علت وجود همینگونه خیانتکاران پر مدعا و بی عمل گردن نهاده است، لبه تیز حمله خویش را بر ضد حماس قرار داده اند و برکشتار بربرمنشانه صهیونیستهای نژادپرست اسرائیلی مهر تائید می زنند. آنها برای جنایات اسرائیل افکار عمومی فراهم می کنند و در میان ایرانیان خودفروخته تبلیغ می کنند. برخورد آنها مانند برخورد حزب اللهی هاست که انسانها را به مومن و کافر تقسیم کرده و خواهان کشتار همه کفار هستند. انسانیت در قاموس آنها حرف مفت است. آنها هوادار کمونیسم نیستند زیرا کمونیستها بهترین انسانها و از سرشت ویژه اند. آنها یار و یاور فاشیستها هستند که با همان تفکر حزب اللهی به مسایل مبارزه طبقاتی می نگرند. حزب ما خواهان تشدید این تضادهاست زیرا تشدید این تضادها است که همراه با سیر تحولاتی که ما از قبل مسیر آنرا پیشگوئی کرده ایم دست این فرصت طلبان را باز می کند و مانع می شود با مانورهای اپورتونیستی و عبارات بی محتوی دیپلماتیک از پشتیبانی از مبارزه مشخص مردم فلسطین سرباز زنند.

ایلان پاپه Ilan Pappe یک پژوهشگر و تاریخ نگار و کمونیست یهودی در مورد ماهیت سیاست صهیونیستها در فلسطین که هرگز خواهان صلح نیستند و در پی پاکسازی قومی هستند نوشت:“... آدمهائی نظیر بن گوریون در یاداشتهای روزانه خویش چه نوشتند؟ “: اینجا پر از اجانب اند“. انسانهائی که آنها را پذیرفتند برای آنها اجانب بودند. اگر کسی این را بفهمد طرز تفکر صهیونیستی را فهمیده است. در پس آن چنین برخوردی پنهان است: من این آدمها را نمی خواهم، زیرا آنها اجنبی هستند و چیزی را تصاحب کرده اند که متعلق به ماست. فلسطینی ها بیگانه و اشغالگرند و ما آنها را بیرون خواهیم کرد. اگر کسی این را بفهمد درک می کند که چقدر سخت است با فلسطینی ها وارد مذاکره شود.“

انسانیت ولی نمی تواند در مقابل این همه توحش سکوت کند و باید سکوت خویش را با مبارزه پیگیر بشکند. عده ای افراد و سازمانهای بشردوست که وجدانشان از اینهمه جنایت معذب بود و ریاکاری امپریالیستها و “دموکراسیهای شرق و غرب“ را می دیدند مصمم شدند کشتیهای مملو از آذوقه به نوار غزه بفرستند.

مطبوعات ایران با نقل از خبرگزاری فرانسه نوشتند: “چند مقام فرانسوی که مقدمات این اقدام را فراهم کردند به خبرنگاران گفتند، کشتی ها از سواحل کشورهای یونان، ترکیه، سوئد، ایرلند و الجزایر حرکت کردند و قرار است فردا پنجشنبه در مقابل شهر "لیماسول" در جنوب قبرس گرد هم آیند. این کشتی ها سپس عازم غزه خواهند شد و روز جمعه یا شنبه به سواحل آن خواهند رسید.

"فرانسواز کاستو" نماینده سوسیالیت پارلمان فرانسه در یک نشست مطبوعاتی گفت: در کشتی ما سوسیالیست ها، دمکراتها و طرفداران محیط زیست حضور دارند، آنها موافق گرایش های سیاسی حماس نیستند اما خواهان ارائه کمک به ملت فلسطین هستند.

از جمله این نمایندگان از مجلس اعیان انگلیس و هنرمندان نیز در کشتی عازم غزه حضور دارند.

این کشتی ها محموله هایی به وزن پنج هزار تن شامل دارو، سیمان و لوازم التحریر به همراه دارند.

با ابتکار عمل یک سازمان غیر دولتی نزدیک به حزب عدالت و توسعه ترکیه نیز سه کشتی سواحل این کشور را به سوی غزه ترک کردند،همچنین سه کشتی دیگر سواحل یونان را ترک کردند.

"میشل سیبونی" سخنگوی اتحادیه یهودیان برای صلح در فرانسه گفت: به دلیل محاصره نوار غزه از سوی اسرائیل این منطقه برای یک و نیم میلیون فلسطینی به یک پادگان تبدیل شده است.

“الیما بومدین“ عضو مجلس سنای فرانسه که از طرفداران محیط زیست است نیز این سئوال را مطرح کرد که چگونه می توان به رژیمی که قصاب است و 1400 نفر را به قتل رسانده جایزه داد؟ منظور وی پذیرش عضویت رژیم صهیونیستی در سازمان همکاری و توسعه اقتصادی است. بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی قرار است فردا پنجشنبه در نشست این سازمان در پاریس حضور یابد.“

واکنش رژیم فاشیستی اسرائیل چه بود؟ کماندوهای ویژه اسرائیلی در یک حمله نظامی راهزنانه در آبهای بین المللی، برخلاف همه موازین و حقوق بین المللی به یک کشتی غیر مسلح وحشیانه هجوم آورند و 19 نفر سرنشینان آن را به قتل رساندند. آنها مدعی شدند که تیراندازی آنها اقدامی برای دفاع از خود !! بوده است. کدام دفاع از خود. کسی به ناوگان اسرائیلی ها حمله نکرده بود که موجب شود آنها به دفاع از خود بپردازند. تجاوزگران همه اسرائیلی بودند که با بالگردهای نظامی و ناوهای جنگی به کشتیهای آذوقه حمله می کردند. آنها بی شرمانه مدعی شدند که سرنشینان کشتی به چوب و چماق و کارد و تیرکمان مجهز بوده اند و کماندوهای تعلیم دیده اسرائیلی برای دفاع از جان خود در مقابل چماق و تیروکمان و چاقوی آشپزخانه مجبور شده اند آنها را بکشند. برای اسرائیل بسیار آسان است که توسط کماندوهای خویش سلاحهای ساخت ایران و یا چین و روسیه و کره شمالی را به عرصه کشتی ببرد و با صحنه سازی و فیلمبرداری و جعل سند مانند آموزگار و اربابش بزرگش جرج بوش مدعی شود که همه اینها جاسوسان ایران اند. مگر همین اسرائیلیها نبودند که در چند ماه پیش با هجوم بیک کشتی باربری در آبهای بین المللی مدعی شدند که ایران برای حزب اﷲ لبنان اسلحه ارسال می کرده و آنها با مصادره کشتی مانع تحویل محمولات نظامی شده اند؟ این دروغ شاخدار بقدری وقیحانه بود که همه مطبوعات ممالک امپریالیستی از این همه تحریک آشکار به خشم آمده بر روی این کثافتکاری سرپوش گذاشتند. هیچکدام از این ممالک حاضر نشدند اسرائیل را برای این عمل راهزنانه دریائی و عوامفریبی محکوم کنند و یا اقدام ریاکارانه اش را تائید نمایند. اسرائیل در این مرتبه در واقع به تکرار دروغ قبلی خویش مبادرت ورزیده است.

آش صهیونیستی بقدری شور بود که حتی ممالک اروپائی و آمریکا مجبور شدند آنرا محکوم کرده و در شورای امنیت به محکومیت این عمل جنایتکارنه رای دهند. ولی رای بی پشتوانه به چه درد می خورد. چطور است که محکومیت ایران بخاطر پافشاری بر حق مسلم مردم ایران تهدیدات نظامی و تحریم اقتصادی را بدنبال می آورد ولی جنایات اسرائیل و محکومیت وی در شورای امنیت کوچکترین عواقبی برای دولت صهیونیستی ندارد؟

دول امپریالیستی با این مانور خود در پی آن هستند که با وقت گذرانی واقعه را بدست فراموشی بسپارند و از همان جائی آغاز کنند که بپایان رساندند. دولت آلمان حتی حاضر نشد جنایات اسرائیل را محکوم کند. انتقاد آنها به اسرائیل تنها این بود که اقدام آنها نامتناسب بوده است. اگر امروز دول امپریالیستی انتقادکی می کنند ناشی از دو جنبه است. نخست اینکه اتباع اروپائی، شخصیتهای سیاسی، فرهنگی و چهره های سرشناس از ممالک گوناگون در میان سرنشینان کشتیها بوده اند و براحتی نمی شود بر کشتار مردم ممالک خود چشم ببندند و همه آنها را “تروریست“ خطاب کنند و قتلشان را واجب بدانند. اگر در این کشتیها ایرانی ها، افغانها، عربها، ترکها، پاکستانی ها و یا مردم مسلمان بودند فورا مهر تروریست را بر پیشانی آنها زده بودند و از “واکنش طبیعی اسرائیل برای حفظ امنیتش“ حمایت می کردند. برای آنها مهم نبود که این اقدام راهزنانه، مغایر همه قوانین بین المللی و اقدامی ضد بشری است برای آنها مهم بود که از سرپل امپریالیسم در منطقه دفاع کنند. ما می طلبیم که بانیان این کشتار وحشیانه به سرنشینان یک کشتی آذوقه در آبهای بین المللی معرفی و در دادگاه کیفری جهانی محاکمه شوند.

جنبه دیگر این اقدام بسیار عمیقتر از آن است که در ظاهر به نظر می آید. امپریالیستها به سرکردگی آمریکا احساس می کنند که لجاجت صهیونیستی در فلسطین و سرسختی بنیادگرایان مذهبی در اسرائیل در پذیرش راه حل “دو دولت“ در فلسطین و سرباز زدن آنها در از سرگیری مذاکرات با فلسطینیها منطقه را به مرز انفجار رسانده است. این سیاست صهیونیستی به آنجا منجر شده که نه تنها اسلامیستها قدرت بگیرند، نه تنها دولتهائی نظیر جمهوری اسلامی قدرت گرفته امکان مانور داشته باشند، بلکه حکومتهای متمایل به آمریکا نیز پایه های خویش را از دست داده میان مردم ممالکشان بشدت منزوی شوند. زورگوئی قلدرها در دنیا خشم مردم جهان را شدت بخشیده و دو روئی امپریالیستها را در نزد مردم جهان برملا کرده است. دیگر مانورهای “بشردوستانه“ و “دلسوزانه“ آنها اثری ندارد و در سراسر دنیا در میان مردم به جوک بدل شده است. مردم جهان می بینند که همه چیز بر مبنای زورگوئی و قلدری می چرخد و ممالک جهان با یکدیگر دارای تساوی حقوقی نیستند. آنها می بینند که تمامیت ارضی و حق حاکمیت ملی آنها هر لحظه در خطر است و ارگانهای بین المللی که باید حافظین این حقوق باشند آلت فعل امپریالیستها هستند. آنها بمب اتمی واقعی اسرائیل را می بینند و شاهد خونسردی امپریالیستها هستند در حالیکه همه جا از بمب اتمی موهومی ایران و هوچی بازی بر سر آن سخن می رود. این بازی مسخره را نمی شود برای مدت طولانی ادامه داد. نمی توان مردم جهان را احمق و ساده لوح فرض کرد. نتایج این سیاست امروز برضد امپریالیستها سربرافراشته است و آنها را در میان مردم جهان به انزوا کشانده است. این است که امپریالیستها قصد دارند اسرائیل را گوشمالی دهند، به اسرائیل فشار آورند تا در همان کادری حرکت کند که منافع مجموعه سامانه امپریالیستی را حفظ می کند. بنظر نمی رسد که بدون رضایت امپریالیستها، بدون فشار ممالک عربی به آنها بویژه به آمریکا و به فرانسه که مناسبات حسنه با ممالک عربی دارد کسی موفق شود برای نوار غزه 8 کشتی کرایه کند و از بنادر گوناگون با هماهنگی حرکت نماید و آذوقه جمع آوری کند. مسلما آنها به این ابتکار مردم انسان دوست و معترض به جنایات اسرائیل میدان داده اند. در این واقعه منافع کاملا متضاد و متفاوتی فصل مشترک پیدا کرده اند. این اقدام بهر صورت مثبت و ضربه ای کاری به صهیونیستهاست. امپریالیستها به این چشم پوشی مجبور بوده اند زیرا که در غیر این صورت مهار مسایل از دستشان خارج می شد و همیشه در مقابل اعمال واقع شده اسرائیلیها قرار می گرفتند. اسرائیلیها فکر می کردند همان طور که در عرصه داخلی با سیاست خانه سازی و دیوار کشی جهانیان را در مقابل عمل انجام شده قرار می دهند در عرصه سیاست خارجی نیز می توانند سرخود عمل کنند بدون اینکه از عواقب آن ترسی بخود راه دهند. تهدید حمله به ایران و مانورهای نظامی آنها و اعلام اینکه سرخود به چنین کاری دست می زنند نمی تواند در ممالک امپریالیستی ایجاد واهمه نکند. یک سیاست ماجراجویانه، دسیسه گرا و تحریک آمیز می تواند منطقه را به آتش و خون بکشد که عواقب آن بر کسی روشن نیست. گوشمالی اسرائیل در خدمت منافع راهبردی امپریالیستهاست. ولی برخورد فاشیستی اسرائیل برای همه ناگهانی و غیر قابل محاسبه بود. شدت عملی که اسرائیل به صورت تحریک آمیز و با زور دروغ و دغل بکار گرفت افکار عمومی مردم جهان را به هیجان در آورد. میلیونها مردم جهان به خیابانها ریخته و بر ضد صهیونیستهای اسرائیلی به تظاهرات پرداختند. این تظاهرات میلیونی در سراسر جهان حتی محمود عباس دست نشانده را نیز وادار کرد که از مبارزات مردم فلسطین حمایت کند. ضربه ایکه در عرصه سیاست خارجی به اسرائیل خورد قابل ترمیم نیست. ترکیه در روابط خود با اسرائیل تجدید نظر کرد. ترکیه پایگاه مهمی برای اسرائیل بود. ترکیه به مرکز دسیسه و جاسوسی و توطئه صهیونیستها بدل شده بود. این فشار در داخل اسرائیل به دولت آن آنها را وادار کرد به عقب نشینی تن در دهند. تتمه آبروی اسرائیل نیز برباد رفت.

در مرز مصر حلقه محاصره بطور موقت شکست. شکست حلقه محاصره نوار غزه ادامه خواهد یافت. صهیونیستها دیگر قادر نخواهند بود اراده مردم فلسطین را بیاری محمود عباس درهم شکنند. مقاومت مردم در نوار غزه چه بخواهیم و چه نخواهیم به رهبری سازمان حماس، مواضع حماس را تقویت خواهد کرد و زیر پای محمود عباس را جارو می کند. اسرائیل با سیاست آدمکشانه خویش قادر نخواهد شد به مردم فلسطین گرسنگی و تشنگی دهد و آنها را به مرگ تدریجی محکوم نماید. هم اکنون موج عظیمی از حمایت مردم جهان و دول جهان از مبارزه مردم فلسطین برخاسته است. مردم جهان بدنبال “جبهه موهومی سوم“ نیستند. آنها شرط پایان محاصره نوار غزه را سلب اختیار از سازمان منتخب حماس قرار نداده اند زیرا در آن صورت در کنار اسرائیل و امپریالیستها خواهند بود. شکست محاصره نوار غزه، شکست تئوریهای پوچ و ارتجاعی “جبهه سوم“ و حمایت از مبارزه غیر مشخص و نامرئی “مردم فلسطین“ می باشد. مردم جهان از واقعیت ها حرکت می کنند و نه از ذهنیات و مهمل بافی های تئوریک و دیپلماتیک مغزهای مالیخولیائی برای فرار از موضعگیریهای مشخص، مردم جهان می روند تا مشکلات را حل کنند و نه اینکه راه فرار تئوریک برای آسودگی وجدان و بیعملی خویش پیدا کنند. شکست محاصره نوار غزه به بهائی سخت برای امپریالیستها و صهیونیستها تمام می شود و مبارزه مردم فلسطین را ارتقاء خواهد داد. رفقا و هواداران حزب ما باید در تمام این اعتراضات بر ضد آدمکشی صهیونیستها شرکت کنند و فریب کسانی را نخورند که مردم را از شرکت در این نمایشات اعتراضی به این بهانه که به نفع حماس تمام خواهد شد منع می کنند. این جریانها چه بخواهند و چه نخواهند ستون پنجم صهیونیسم در ایران هستند. هنر آنها تنها این است که در زمان تجاوز احتمالی آمریکا به ایران در جانب آمریکائیها و اسرائیلیها قرار بگیرند. در اینجا سخن بر سر دو سیاست راهبردی در جهان امروز است. یا باید به مبارزه طبقاتی وفادار ماند به حقوق ملتها احترام گذارد، از حق حاکمیت و تمامیت ارضی آنها حمایت کرد و از مبارزه ملی و ضد امپریالیستی آنها دفاع نمود و یا باید در کنار امپریالیستها با تئوریهای منصور حکمتی “به من چه ولش کن“، و یا “بی طرفی در جنگ گلادیتورها “ قرار گرفت، راه دیگری نیست. سیر حوادث تا کنون صحت نظریات حزب ما را نشان داده و از این ببعد نیز نشان خواهد داد. مسلح به مارکسیسم لنینیسم بودن این مزایا را نیز دارد.



حزب کارایران(توفان)

خرداد هزار وسیصد وهشتاد ونه

سوم ژوئن دوهزار وده

www.toufan.org

toufan@toufan.org