۱۳۹۰ شهریور ۵, شنبه


بمباران ناتوعامل اصلی فروپاشی رژیم معمرقذافی

                                          اینهمه هیاهوبرای چیست؟



سرانجام بعد از چندین ماه بمباران وحشیانه ناتو به کارگردانی امپریالیست آمریکا، رژیم معمر قذافی که همین تا  شش ماه پیش رژیم سربراه ومتمدنی برای همکاریهای اقتصادی و سیاسی با ممالک امپریالیستی بود،فرو پاشید و دروازه های باب العزیزیه به تصرف شورشیان مخالف قذافی درآمد. بمباران هوائی ناتو درخلال این  پنج ماه اخیر علاوه بر ویرانی زیر ساخت کشور، نابودی هفتاد درصد شبکه آب رسانی ، ویرانی شبکه برق و تاسیسات، مدارس و کارخانجات و.... هزاران کشته و مجروح نیز بر جای گذاشته واین امر در رسانه های بی وجدان امپریالیستی هیچ بازتابی نداشته است. تخریب زیرساخت اقتصادی لیبی که با پول نفت این ملت در چند دهه اخیر بنا شده ، هدفی آگاهانه برای بازسازی مجدد لیبی و غارت ثروت این کشور توسط انحصارات امپریالیستی ووابسته کردن کامل این کشور به امپریالیسم جهانی است. اعتراضات برحق مردم لیبی علیه رژیم دیکتاتوری قذافیکه با الهام از بهار عربی، انقلاب  تونس و مصر آغاز شد بخاطرفقدان رهبری انقلابی و شرایط خاص لیبی در تکاملش به آلت دست امپریالیستها تبدیل گردید وعملا سرنوشتش با منافع  نیروهای استعماری وغارتگران بین المللی کره خورده است.

 سرنگونی رژیم لیبی ادامه همان سیاست نظم نوین امپریالیست آمریکا درمنطقه و ادامه اشغال افغانستان و عراق درشکل دیگری است .بدین رو اینهمه هلهله "آزادی و دمکراسی" وتبلیغات بیشرمانه رسانه های امپریالیستی فقط برای فریب افکارعمومی است وبرانداختن رژیم قذافی توسط امپریالیستهاربطی به آزادی مردم ندارد.همانطور که سرنگونی رژیمهای طالبان و صدام حسین برای مردم آزادی و امنیت و عدالت اجتماعی به ارمغان نیاورد و نمی توانست به ارمغان آورد سرنگونی قذافی نیز توسط دزدان و ددانبین المللی جز ویرانی و مصیبت بیشتر به ارمغان نخواهد آورد.پیکار برای آزادی ودمکراسی بدون مبارزه علیه غارتگران بین المللی سراب است.

تجربه مبارزه مردم در لیبی نشان می دهد که فقدان یک رهبری منسجم و نیروی اپوزیسیونی که بتواند بر روی پای خود بند باشد تا بتواند در مانورهای سیاسی شرکت فعال داشته باشد چگونه می تواند وضعیتی ایجاد کند که به بن بست سیاسی بیشتر شبیه است و بجای تاثیر گذاری مستقلانه و آگاهانه بر روند تحولات، وضعیتی ایجاد می شود که جنبش به دنبال تحولات کشیده شده از چاله به چاه می افتد . جنبشی که مصالح عالیه میهن خویش را درک نکند و به آلت دست مقاصد امپریالیستها تغییر ماهیت دهد طبیعتا در وضعیتی نخواهد بود که در صورت تغییر نظام لیبی بتواند در سراسر کشور اعتماد عمومی را بخود جلب کند و مورد احترام عمومی باشد. این جنبش خود به ایجاد یک جنگ داخلی دراز مدت دامن می زند. دست التماس به سمت نیروهای جنایتکار و متجاوز ناتو دراز کردن و از آنها طلب یاری نمودن تیر خلاص به جنبش مردم لیبی است.

کمونیستها نمی توانند کورکورانه از هر جنبشی تنها به علت شرکت وسیع توده ها در آن حمایت کنند. این جنبشها باید در مسیر پیشرفت خود در خدمت منافع راهبردی انقلاب جهانی یعنی در خدمت استقرار نیروهائی باشند که دموکراسی را با مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی پیوند می زنند و بشریت را در عرصه مبارزه اجتماعی گامی به جلو سوق می دهند. این جنبشها باید در خدمت مبارزه جهانی ضد امپریالیستی و برای شکستن جبهه سیاه ضد انقلاب جهانی بوده و سنگر آنها را تضعیف نماید. وگرنه در ایران، نیروهای اپوزیسیون مترقی باید از حرکت سلطنت طلبها و سازمانها و  محافل رنگارنگ سیاسی که خواهان براندازی رژیم جمهوری اسلامی هستند تا امپریالیستها و صهوینیستها کشور ما را غارت کنند به حمایت برخیزند و یا اینکه از اوباما و سارکوزی و... دعوت کنند که به ایران حمله کرده و کشور ما را از دست آخوندها نجات داده و حقوق بشر را در ایران متحقق سازند.

نیروهای مترقی باید با تجاوز ممالک امپریالیستی به لیبی و دخالت در امور داخلی لیبی به بهانه حمایت از مردم غیرنظامی مخالفت کنند. ماهیت و اهداف تجاوز امپریالیستی به لیبی همان چیزی است که در  افغانستان و عراق رخ داده و همچنان ادامه دارد. بدا به حال جریانات سیاسی که به بهانه دفاع از مردم لیبی به هورا کش ممالک امپریالیستی تبدیل شدند و شرم ندارند که ازاین توطئه ضد بشری و استعماری جویده جویده حمایت نمایند.

فروپاشی رژیم معمر قذافی سرنوشت همه رژیمهای دیکتاتوریست که به مردم خود پشت کرده ، با اعمال سرکوبخشن و نقض آزادیهای دمکراتیک و تبدیل کشور به ملک شخصی خود...زمینه دخالت و توطئه امپریالیستها در کشور را فراهم می آورند.فقط با اتکا به مردم بوِیژه کارگرانوزحمتکشان و پیوند مبارزه برای دمکراسی و آزادیهای دمکراتیک و عدالت اجتماعی با پیکار علیه امپریالیسم و صهیونیسم است که می توانسره ازناسره را ازهم تمیز داد، ازحمایت نیروهای مترقی جهان  برخوردار گردید و سرانجام به پیروزی رسید. راه دیگری جز این راه متصورنیست.



دست امپریالیستها از لیبی کوتاه باد!

حزب کارایران(توفان)

24 اوت 2011

www.toufan.org

۱۳۹۰ مرداد ۲۲, شنبه


طرح تفکیک جنسیتی، مسئله حجاب و تشدید فشار بر زنان

هر ساله با فرارسیدن فصل تابستان خون جمهوری اسلامی به جوش می آید. حجاب زنان به یکی از مهم ترین مسائل اجتماعی و مشغلۀ فکری خلفای اسلامی تبدیل می شود. مردم ایران باچهرهﻫﺎ و منش و رفتار کثیف این مدافعان  "عفت" عمومی آشنائی دارند. هرکس یکبار با آنها روبروشده و صحبت کرده باشد از لحن و شیوۀ بیان آنها پی به خاستگاه اجتماعی آنها برده این را می فهمد که آنها چیزی جز جمع اخلاف قداره بندانی نظیر"حسین رمضان یخی" و "شعبان بی مخ" و" طیب خان" و انگلﻫﺎﻯ دیگری از این دست ، نیستند.

روزگاری آنها به اتفاق نوچهﻫﺎ و امثال شمس قنات آبادیﻫﺎ برای کاشانی و اسلامش سینۀ خالکوبی شدۀ خودرا چاک می دادند و امروز اینها که خود سوابق طولانی در ترویج فحشا و تغذیه از چنین لجنزاری را دارند برای احمدی نژاد  و اسلامش و نظام "ناموس پرست" جمهوری اسلامی یقه درانده دست به ضرب و شتم زنان و جوانان می زنند. لمپن حزبﺍلله که این روزها در هیبت نیروی انتظامی ظاهر گشته و به ترکتازی مشغول است، پوسیده ترین و عقب مانده ترین گروه اجتماعی در جامعۀ سرمایهﺪاری و محصول تعفن و گندیدن تدریجی تحتانی ترین لایهﻫﺎﻯ اجتماعی یعنی خرده بورژواهای ورشکست شده و کارگران از تولید جدا مانده و دهقانان مهاجر به ولگردی کشیده شده است. کسانی که هیچ نقش ثابت اجتماعی در تولید و توزیع نداشته محل گذران زندگیشان غیر مشخص و مشکوک است و بسیاری از این جماعت به استخدام دولت لُمپن جمهوری اسلامی در آمدهﺍند. این تیپ فاقد شخصیت اجتماعی، مستعد ترین گروه برای جمع شدن حول کیسۀ پول نفت، کثیف ترین و مرتجع ترین و فاشیست ترین جناح بورژوازی است. رژیم سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی به راحتی می تواند آنها را بخرد و به خدمت گیرد. زیرا هرجا که دولت احساس خطر کند، او آمادگی کامل برای دست زدن به هر جنایتی را دارد. زمانی به دست سرلشکر زاهدی و اشرف پهلوی و با وسوسۀ دلارهای آمریکائی عامل "قیام ملی" علیۀ مصدق و جنبش ملی و دموکراتیک مردم ایران می شود و زمانی دیگر به دست کسانی نظیر بهشتی، رفسنجانی و امروز احمدی نژاد به انتقامکشی از مردم می پردازند. دزدها، جیب برها، قاچاقچیان، قوادان، باج خواران (نظیر ماشاالله قصاب)، دوره گردان و.... به این تیپ اجتماعی تعلق دارند. انقلابی که طبیعتاً می بایست به عمر چنین مشاغل و تیپﻫﺎئی خاتمه دهد با فروغلطیدنش به زیر رهبری بورژوازی تجاری  بهترین زمینهﻫﺎ را برای رشد آنها فراهم ساخت. بحران عمیق اقتصادی، ناامنی  سیاسی و فرهنگی نه تنها پس از 33 سال فروکش نکرد بلکه بر اثر سیاستﻫﺎ و عملکردهای ناگزیر نظام سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی، زمینۀ تقویت "لمپنیسم" را فراهم نمود.

 طرح تفکیک جنسیتی در دانشگاهﻫﺎ و تشدید فشار بر زنان در قالب  رعایت بیشتر حجاب اسلامی و تعرض به زنان در برخی از مناطق تهران  گوشهﺍﻯ از عملکرد ضد بشری جمهوری اسلامی علیۀ مردم ایران به ویژه زنان است که نفرت و انزجار همگان را بر انگیخته است. رژیم لُمپن اسلامی که نا امن ترین و اسفناک ترین شرایط اقتصادی و سیاسی را برای عموم مردم زحتمکش آفریده و هشتاد درصد را به زیر خط فقر رانده است، نمی تواند مدعی "امنیت اجتماعی" باشد. فحشا، اعتیاد و همۀ مفاسد دیگر اجتماعی یک ریشه دارند و این روشن است که ریشه این پدیدهﻫﺎ بی حجابی و یا "بد حجابی" نیست. ریشۀ مشترک فحشا، دزدی و جنایت و کلاهبرداری در سیستم بحران زدۀ سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی است که با شیوۀ مافیائی و غارت و چپاول نفت کشور فقر عظیمی در جامعه ایجاد کرده به طوری که از کشور"عفیف اسلامی"  صدها دختر زیر پانزده سال به ممالک شیخ نشین صادر می گردد و فحشا در چنین ابعاد گستردهﺍﻯ در صد سال اخیر در ایران بی سابقه بوده است. از سوئی مگر تعدد زوجات و صیغه موقت مشروعیت بخشیدن به فحشا نیست؟ حقیقت این است که برای روحانیت حاکم و آیتﺍللهﻫﺎ با شیوۀ تفکر اسلامی، زن چیزی جز پاسخگوی نیازهای جنسی مردان و تولید کنندۀ صرف فرزندان و بردۀ خانگی نیست. مبارزه با فحشا در حرف اما مشروعیت دادن به فحشا در قالب صیغۀ موقت چیزی جز انحصار دلالی معاملات پر رونق و پر درآمد در دست ملایان نیست. ملاهای ما حاضرند هر امر "حرامی" را با یک ورد حلال کنند. اما این نه نشانۀ محبت آنان به "مؤمنینی" هرزه بلکه نشانۀ حرص و ولع سیری ناپذیر آنها در کسب پول بیشتر حتی از طریق انحصار قوادی است. رژیم جمهوری اسلامی با گسترش اختناق و تعرض فاشیستی به زنان قادر نخواهد گشت جلوی موج اعتراضات مردم را بگیرد. اقدامات اخیر در مورد تفکیک جنسیتی در دانشگاهﻫﺎ، ممانعت از ورود زنان به قهوه خانهﻫﺎ و ضرب و شتم علیۀ زنان کم حجاب بازتاب تشدید تضادهای درونی رژیم در آستانۀ انتخابات کذائی مجلس از یک سو و از طرفی ترس و وحشت او از زنان و عموم مردم تحت ستم ایران، از سوی دیگر است. علی مطهری از نمایندگان اصولگرای مجلس، با انتشار نامۀ سرگشادهﺍﻯ، با تأکید بر «همسوئی تفکیک جنسیتی با اسلام و نظرات مراجع تقلید»، سطحی و غیرعالمانه خوانده شدن این طرح از سوی احمدی نژاد را «دلیل دیگری بر لیبرال بودن» و یا انحرافی بودن وی در حوزۀ فرهنگ دانست و شدیداً به جناح احمدی نژاد ــ مشائی حمله کرد. این که چنین طرحی چگونه در دانشگاهﻫﺎ پیاده شود و در عمل اجرا گردد بحث دیگری است و تا کنون چنین سیاستی در اثر مقاومت دانشجویان به وِیژه زنان قهرمان ایران با شکست روبرو شده است. لیکن با بر آمد و اوج گیری تضادهای درونی رژیم و دسته بندیﻫﺎﻯ رنگارنگ آن بر سر غارت و چپاول پول نفت و سهم خواهی بیشتردر اعمال قدرت و استقرار سلطۀ سیاستﻫﺎﻯ جناحی خویش این زنان بودند و هستند که همواره بیش از دیگر اقشار اجتماعی مورد آماج گرازهای اسلامی قرارداشتهﺍند. زنان به عنوان"ضعیف ترین حلقۀ "تعرض از سوی جانیان حاکم به مردم شریف ایران بودهﺍند. از این رو سوای اختلافات جزئی بین جناحﻫﺎﻯ رژیم در مورد طرح جنسیتی و مسئلۀ زنان، اماهمگی این آقایان و خانم ﻫﺎﻯ حزب الله در دشمنی با دانشگاه، با زنان آزاده و آزادی و علم و خرد، متحد عمل می کنند و اختلاف اساسی میان آنها نیست.اگر احمدی نژاد از طرح تفکیک جنسیتی در دانشگاهﻫﺎ مخالفت می کند نه نشان از تفکر مترقی وی در مورد زنان و دفاع از تساوی حقوق زن و مرد است بلکه این جنجال اجتماعی را باید در کادر نزاع جناحﻫﺎ در آستانۀ انتخابات مجلس و کسب کرسیﻫﺎﻯ پارلمانی مورد بررسی قرار داد. جملگی این دارودستهﻫﺎ دشمنان سوگند خوردۀ آزادی و علم و خردند باید گورشان را گم کنند.

رژیم جمهوری اسلامی در انفراد کامل به سر می برد و از داخل و خارج خود را در محاصره می بیند. سرکوب وحشیانۀ کارگران، دانشجویان، زنان، جوانان و همۀ محرومان جامعه ناشی از ضعف و ترس رژیم است.لیکن گره رژیم با سرکوب زنان  گشوده نخواهد شد. بحران رژیم با سرکوب و توهین و تحقیر جوانان حل نخواهد شد. سرکوب زنان و جوانان شعلۀ خشم و نفرت علیۀ خلفای حاکم را هنوزعمیق تر خواهد کرد. انقلابات و قیامﻫﺎﻯ معاصر ایران نشان دادهﺍند که زنان نقش  شایستهﺍﻯ در نبرد علیۀ ارتجاع و امپریالیسم داشتهﺍند و این بار نیز زنان ایران سهم بزرگی در سرنگونی رژیم زن ستیز اسلامی و استقرار آزادی به عهده خواهند گرفت. حزب ما طرح تفکیک جنسیتی در دانشگاهﻫﺎ و تشدید سرکوب زنان "بد حجاب" را شدیداً محکوم می کند و این اقدامات  جنون آمیز و بربرمنشانه را نشان از ضعف و درماندگی کاربدستان جمهوری اسلامی می بیند که تنها راه بقای منحوس خویش را تشدید سرکوب و ارعاب مردم می بیند. جمهوری اسلامی درمقابل جنبش متحد کارگران و زنان و عموم زحمتکشان درهم خواهد شکست و جز این نیز نخواهد بود.

کوتاه از زبان خودشان

دو میلیون و ۷۰۰ هزار بیسواد ۱۰ تا ۴۹ ساله در ایران

کلمه

علی باقرزاده فاروجی، معاون وزیر آموزش و پرورش و رئیس سازمان نهضت سواد آموزی ایران اعلام کرد: «بر اساس آمارگیری صورت گرفته و پالایش اطلاعات، در حال حاضر دو میلیون و ۷۰۰ هزار نفر در کشور در گروه سنی ۱۰ تا ۴۹ سال بیسواد هستند» وی در جمع خبرنگاران گفت:

«کار استخراج جمعیت بی‌سواد از کل جمعیت کشور انجام شده و براساس آن از ۷۱ میلیون نفر جمعیت، اطلاعات مربوط به بی‌سوادان کشور در گروه سنی ۱۰ تا ۴۹ سال را در قالب بانک اطلاعات گردآوری کردیم.»



افزایش بودجه برای تبلیغات مذهبی



سایت دولتی راسخون می نویسد: طبق قانون برنامۀ پنجم سال 1390 برنامه در جهت "تعمیق ارزشﻫﺎﻯ اسلامی و باورهای دینی به بیش از 800 میلیارد تومان می رسد"،همین‌طور در ارتباط با "مصلاها و مساجد در سال 1389 حدود 110 میلیارد تومان مصوب شد كه در سال 1390 به بیش از 500 میلیارد تومان افزایش یافته است یعنی حدود 5 برابر" در همین رابطه به گزارش ایرنا 1390-04-28 توجه کنید:

معاون ارتباطات و پشتیبانی سازمان دارالقرآن الكریم گفت: سه هزار و 100 مركز قرآنی شامل یكهزار و 800خانۀ قرآنی روستائی و یكهزار و300مؤسسۀ قرآنی در سراسر كشور فعالیت می كنند.

روابط عمومی ادارۀ كل تبلیغات اسلامی بوشهر به نقل از سید محمد مهدی بحرالعلوم افزود: برای توسعۀ فعالیت‌ﻫﺎﻯ قرآنی در این مراكز از روخوانی تا دروس تخصصی مثل تجوید، حفظ و روانخوانی و دورهﻫﺎﻯ تربیت معلمی نیز برگزار می شود. وی دربارۀ توسعۀ فعالیت‌های قرآنی در دانشگاه‌های كشور اظهارداشت: تفاهم نامۀ اولیه با نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه‌ها انجام شده كه در حال نهائی شدن برای استفاده از ظرفیت‌های دو طرف برای فعالیت‌های قرآنی در دانشگاه‌ها است و تفاهم نامه‌ای نیز با وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكی برای فعالیت‌های قرآنی در دانشگاه‌های علوم پزشكی منعقد شد كه این دو فعالیت در دانشگاه‌های كشور در دست اقدام است. معاون ارتباطات و پشتیبانی سازمان دارالقرآن الكریم گفت: در بحث نهضت قرآن آموزی در بین نیروهای مسلح و وزارت دفاع با توجه به تصویب منشور توسعۀ فعالیت‌های قرآنی كه در شورای عالی انقلاب فرهنگی به تصویب رسید، ساز و كارهای جدید به وجود آورده است. وی اضافه كرد: برای ماه مبارك رمضان مراسم جزء خوانی قرآن و حضور در نمایشگاه بینلمللی قرآن در دستور كار داریم.

بحرالعلوم بیان كرد: اعطای مدرك حافظان قرآن در سراسر كشور روز 31 تیر ماه انجام و ثبت‌نام برای مسابقات تفسیر قرآن از اول ماه مبارك رمضان آغاز واین مسابقات در روز 27 آبان ماه 90 در 200 حوزه امتحانی برگزار می ‌شود.

او ادامه داد: بخش شناخت و استعدادهای درخشان قرآنی، راه اندازی مجمع خیرین قرآنی، آموزش‌های دوره‌های تخصصی قرآن در تربیت مدرس، ممتحن و داور قرآن، برنامۀ قرآنی دهۀ فجر، تكریم چهره‌های قرآنی موفق كشور و صدور مجوز برای مؤسسات قرآنی از مهم ‌ترین برنامۀ این معاونت تا پایان سال جاری است.

وی با بیان این كه در حوزۀ نظارت بر چاپ و نشر قرآن فعالیت مستمر داریم افزود: در طول سال هیئت‌هائی را برای بازرسی و نظارت در سراسر كشور اعزام می ‌كنیم كه اكنون نیز چندین هیئت در كشور در حال بازرسی، نظارت و بررسی از فعالیت‌های مؤسسات قرآنی هستند."



برادران قاچقچی:

احمدی نژاد رک و پوست کنده گفت :«بین ۵۵ تا ۶۰ میلیارد نخ سیگار در ایران مصرف می‌ شود که معادل ۲ هزار میلیارد تومان است. این رقم همه قاچاقچیان درجه یک دنیا را به طمع می‌اندازد، چه رسد به «برادران قاچاقچی خودمان».



تشدید تضادهای جناحی بر سر حجاب و کلاسﻫﺎﻯ تک جنسیتی

احمدی نژاد روز14 تیر ماه نامهﺍﻯ به وزیران علوم نوشت و چنین بیان کرد:

"شنیده شده است که در برخی دانشگاهﻫﺎ، رشتهﻫﺎ و کلاسﻫﺎﻯ تک جنسیتی بدون لحاظ تبعات اعمال می گردد.ضروری است فوری از این اقدامات سطحی وغیرعالمانه جلوگیری شود"



آیت الله مکارم شیرازی:

"طرح جدا سازی دانشجویان را وزیر علوم تصمیم می گیرد اجرا کند....، ناگهان از طرف بالا نامهﺍﻯ فرستاده می شود و او را فوراً از این کارها باز می دارند و آن را به عنوان" سطحی" و " غیرعالمانه" تحقیر می کنند در حالی که کاریست کاملاً مفید و عمیق و عالمانه...اینجانب شدیداً این گونه کارها را از سوی هرمقامی باشد محکوم می کنم و وظیفۀ خود می دانم"



آیت الله احمد خاتمی: عفاف و حجاب باید رعایت شود

احمد خاتمی در حمله به احمدی نژاد گفت:

"رئیس یکی از دانشگاهﻫﺎﻯ تهران به دلیل جدا کردن کلاسﻫﺎﻯ آقایان و خانمﻫﺎ با چه منطقی باید بازخواست شود؟ باید به این فرد ندا داد نه این که وی مورد بازخواست و اعتراض قرارگیرد که چرا تفکیک جنسیتی می کنید...قانون می گوید عفاف و حجاب باید رعایت شود"



جعفرشجونی: خانمها جوانان را آتش می زنند.

وی نیز به دولت احمدی نژاد حمله کرده و در مورد تفکیک جنسیتی و مسئلۀ حجاب چنین گفته است:

"کی گفته کنار هم بودن دختر و پسر هیچ مشکلی ایجاد نمی کند؟ مثل این می ماند که آتش را کنار بنزین بگذارند و بگویند: آتش نگیر... بعضی خانمﻫﺎ جوانان را آتش می زنند، آنها را تحریک می کنند، ارضاء نمی کنند..مراجع تقلید از عدم اجرای قوانین مربوط به حجاب دلخور.... هیچ دولتی هم حق ندارد درمقابل مراجع حرفی بزند و قد علم کند"

ببینید چه شده است که در اثر تشدید تضاد منافع و غارت بیشتر پول نفت بین جناحﻫﺎﻯ رژیم  باند متحجر احمدی نژاد هم به یکباره به مخالفت از تفکیک جنسیتی می پردازد و با "طرح مسائل ملی و شعار ایرانیت به جای اسلامیت"و... خود را برای انتخابات آینده مجلس و رئیس جمهوری آماده می کند. اما مردم ما راهی جز دست رد به همۀ کرکسﻫﺎﻯ در قدرت و پس ماندهﻫﺎﻯ جمهوری اسلامی و مبارزهﺍﻯ متحد و متشکل برای استقرار یک رژیم دموکراتیک سکولار و آزادیﻫﺎﻯ سیاسی و اجتماعی و عدالت اقتصادی ندارند.


در حاشیۀ حملات ناجوانمردانه به رضا رخشان دبیر سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه



تضعیف سندیکاهای مستقل کارگری و دشمنی با

فعالین سندیکائی در خدمت جمهوری اسلامی است



"معیار حقیقت پراتیک است"

                           مارکس



ما درون را بنگریم و حال را

نی برون را بنگریم و قال را

                          مولوی



در دهۀ اخیر جنبش کارگری ایران شاهد احیاء دو تشکل سندیکائی مستقل، رزمنده با رهبران و فعالینی شجاع و از خود گذشته بوده است؛ که در یکی از سیاه ترین دوران تاریخ جنبش کارگری و سندیکائی با فداکاری و ایثار و تلاشی شبانه روزی، در زیر شمشیر خونچکان جمهوری اسلامی پایه ریزی شد. کارنامۀ درخشان این دو تشکل نه تنها برگ زرین و افتخار آفرینی برای جنبش کارگری ایران است بلکه درسﻫﺎﻯ گرانقدری برای جنبش کارگری جهان دارد.

بیانیهﻫﺎ و اعلامیهﻫﺎ و تظاهرات تشکلﻫﺎﻯ گوناگون کارگری جهان در حمایت از مبارزات قهرمانانۀ این دو سندیکا طعم شیرین اتحاد و همبستگی را به کارگران ایران چشاند و این بزرگ ترین دستاورد این مبارزات بود.

جمهوری ضد کارگری اسلامی ایران از هیچ خدعه و فریب و نیرنگ و بد طینتی و خباثت و پلیدی سرکوبگرانهﺍﻯ در برخورد با این دو سندیکا کوتاهی نکرد. دهﻫﺎ نفر از فعالین سندیکائی در این مدت به زندان و شکنجه و اخراج محکوم شدند و خانوادهﻫﺎﻯ آنان را مورد آزار و اذیت و فشارهای اقتصادی قرار دادند ولی نتوانستند در ارادۀ پولادین آنها خللی وارد کنند . آنها چون کوه در برابر ناملایمات ایستادگی کردند و برای خود و جنبش کارگری افتخار کسب کردند.

در طی این مدت جریانات چپ نمائی که در عمل نقش چرخ پنجم ضد انقلاب و سرمایهﺪاری جهانی را عهده دار هستند آگاهانه در جنبش کارگری در جهت ایجاد تفرقه و تشتت فکری خرابکاری می کنند. با شعارهای ماوراء انقلابی تشکیل شوراهای انقلابی و کنترل کارگری و لغو کار مزدی در شرایطی که جنبش کارگری در شرایط تدافعی قرار دارد، می خواهند کارگران را دنبال نخود سیاه شعارهای توخالی و مفت آنارشیستی فرستاده و با دستآورد شکست و یاس و سرخوردگی برای کارگران، مانع تشکل یابی شان شوند.

اگر عملکرد و پراتیک این جریانات را مورد بررسی قرار دهیم برای همه دیر باوران و متوهمان، این چپ نماها هم روشن خواهد شد که اینها نه تنها گامی در جهت اتحاد و همبستگی و تشکل یابی کارگران بر نداشتهﺍند بلکه با تبلیغ علیۀ تشکلﻫﺎﻯ مستقل سندیکائی و فعالین سندیکائی به جمهوری اسلامی ضد کارگری خدمت کردهﺍند.

در چند هفتۀ اخیر این جریانات به دنبال نامۀ آقای رضا رخشان دبیر سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه به سندیکاهای فرانسه، حملات ناجوانمردانهﺍﻯ را همراه با فحاشی و لجن پراکنی و دروغگوئی و اتهام زنی به ایشان با دستآویز قراردادن مواضع ایشان در مورد حذف یارانهﻫﺎ و جنبش سبز، انجام دادند که بد نیست نگاهی به آن افکنده شود.

آقای رضا رخشان در مصاحبه با سایت جنبش کارگری نظر خود را به صورت فشرده در مورد هدفمند کردن یارانهﻫﺎ چنین بیان می کند:

"طرح هدفمند کردن یارانهﻫﺎ که دولت آقای احمدی نژاد قصد اجرای آن را دارد، بیشترین فشار را به طبقۀ کارگر در ایران وارد می کند. کارفرماها و صاحبان سرمایه از هرگونه خسران مصون هستند چون می توانند با استفاده از همین فرصت، با کاهش هزینهﻫﺎ و به ویژه کاهش دستمزدها، حتی سود بیشتری هم ببرند؛ اما کارگران و به طور کلی اقشار کم درآمد جامعه زیر فشار این طرح له خواهند شد. از طرف دیگر، بسیاری از کارخانهﻫﺎئی که به دلایل گوناگون (از جمله فرسودگی ماشین آلات، مدیریت غلط و خصوصاً زد و بندهای پشت پرده) قصد تعطیلی دارند، به بهانۀ این طرح می توانند اعلام ورشکستگی کرده و با بالا کشیدن سابقۀ کار کارگران، آنها را بیکار کرده و هستی و زندگیشان را نابود کنند... در اثر اجرای این طرح سفرۀ خالی و ویرانۀ کارگران باز هم خالی تر و ویرانه تر می شود...به واقع، طرح هدفمند کردن یارانهﻫﺎ، یک طرح کاملاً غیر انسانی و ویرانگر است که باید سریعاً جلوی آن گرفته شود"

آقای رضا رخشان در همین مصاحبه در مورد جنبش سبز می گوید:

"من از خواست ایجاد دموکراسی، آزادی و عدالت که از طرف تک تک مردم ایران مطرح می شود، حمایت می کنم و به خونﻫﺎئی که در راه آرمان آزادی و عدالت ریخته شد، احترام می گذارم... آقایان موسوی، کروبی، خاتمی و مانند آنها رهبران سیاسی و معنوی این جنبش هستند.این آقایان در هیچ موقعی هیچ گونه سخن یا اشارۀ متفاوتی به منافع و مطالبات سایر جنبشﻫﺎﻯ اجتماعی نداشتهﺍند .برای مثال در مورد جنبش زنان هیچگاه نگفتند که زنان باید حق برابر با مردان داشته باشند و خودشان باید در مورد نحوۀ پوشش و لباسشان تصمیم بگیرند؛ یا قوانین جزائی باید تغییر کند و چند همسری باید جرم تلقی شود. طبیعی است که وقتی در مورد حقوق اجتماعی زنان صحبت می شود ، قوانین مجازات اسلامی باید تغییر کند. از طرف دیگر، وقتی کسی می خواهد در مورد جنبش کارگری حرف بزند، باید بگوید که تشکیل سندیکا و اتحادیهﻫﺎﻯ کارگری، حق تشکیل کنفدراسیون کارگری، حق اعتصاب و مانند آن به رسمیت شناخته می شود. اما به طور مشخص من هیچ گونه حرف شفاف، روشن و حتی شعاری در حمایت از خواستهﻫﺎﻯ جنبشﻫﺎﻯ اجتماعی ندیدهﺍم... این آقایان به هیچ عنوان در مورد مطالبات کارگران وارد جزئیات نشدند و نگفتند که قرار است به کارگر چی بدهند و چی ندهند؛یا چگونه از منافع کارگران حمایت خواهند کرد؟ واقعیت این که جنبش سبز به هیچ گونهﺍﻯ نمی تواند منافع ما کارگران را برآورده کند...بلکه چنین خواستﻫﺎئی اصلاً با وجودشان هم جور در نمی آید. جالب این که هر چه این جنبش به قول خودشان رادیکال تر می شود، زنجیرۀ معنوی رهبری آن سفت تر و رهبرانش هم بزدل تر می شوند؛ و ارتباط و وابستگیشان را با همین حاکمیت سخت تر می کنند."

حال مشاهده کنید این مواضع روشن و صریح دبیر سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه چگونه توسط فعالین حزب ضد کمونیست ضد کارگری و ضد ایرانی تحریف می شود و به خوانندگان ورق پارهﻫﺎ و سایتﻫﺎﻯ خود که با پول اسرائیل و همکاری سلطنت طلبان منتشر می شود چگونه دروغ تحویل می دهند

سعید صالحی نیا در نقد نظرات آقای رضا رخشان چنین می نویسد: " آدمی که حامی سیاستﻫﺎﻯ صندوق بینﺍلمللی پول است و از طرح قطع سوبسیدی و یارانهﺍﻯ دفاع می کند"

محمود قزوینی در مطلبی تحت عنوان "فرصت طلبی زیر تابلوی سندیکای استقرار نیافته" در مورد آقای رضا رخشان چنین می نویسد:" یکروز اقتصاددان و در نقش مشاور احمدی نژاد ظاهر می شود، از طرح حذف یارانهﻫﺎ دفاع می کند ... در نزاع جناح ها همیشه به دنبال "چیزی" برای کارگران است، در جریان جنبش تودهﺍﻯ و اعتراضات سال گذشته هم همین موضع را داشته است. او می گوید دیکتاتوری باشد، حکومت اسلامی باشد، آپارتاید جنسی و سنگسار و زندان برقرار باشد ، بهائیان اعدام شوند ، تبعیض مذهبی باشد، آزادیﻫﺎﻯ فردی و اجتماعی سرکوب شود، سوسیالیستﻫﺎ و کمونیستﻫﺎ را هزار هزار قتل عام کنند و اما "چیزی" به کارگر برسد "

امیر پیام در نقد نظرات رضا رخشان چنین می نویسد: "اگر چه راست جدید خطی عمیقاً ضد کارگری است اما رضا رخشان فعالانه برای تکوین آن می کوشد. هر اظهار نظر و اقدام عملی ایشان گامی است در این جهت و به همین معنا هم باید مورد نقد و افشا قرار گیرد. پیام وی به سندیکاهای فرانسه صرفاً گام دیگری بود برای تکوین راست جدید. این گام در امتداد حمایت وی از سیاستﻫﺎﻯ اقتصادی احمدی نژاد ، حمایت از حذف یارانه ها..."

شهلا دانشور  در این رابطه می نویسد: "بحث بر سر سندیکالیسم یعنی بحث بر سر حفظ نظام موجود و بازی در چهار چوب قوانین موجود...گرایشی که در ایران از یک جناح حکومت اسلامی دفاع کند ، قطع سوبسید کالاهای اساسی توسط حکومت را به نفع کارگران قلمداد کند و کارگران را مدافع احمدی نژاد معرفی نماید ، یک خط کاملاً راست است."

یاشار سهندی می نویسد: " برای رضا رخشان جمهوری اسلامی خودی است"

واقعاً یک لحظه تصور کنید که اگر معیار آزادیخواه بودن و دموکرات بودن و طرفدار مردم بودن فقط حرف و ادعا بود و نه عمل، آن وقت دولت جنایتکار صهیونیست اسرائیل (که منصور حکمت پایه گذار حزب ضد کمونیست ضد کارگری آن را تنها کشور دموکراتیک خاور میانه می دانست) و امپریالیستﻫﺎﻯ آمریکائی و اروپائی و جنایتکارانی نظیر بوش و بلر آزادیخواه و دموکرات و مردمی بودند و مبتلایان به ویروس منصور حکمت، انقلابیﻫﺎﻯ دوآتشه! ولی اگر معیار واقعیت، پراتیک اجتماعی باشد هر جریان و شخصیتی در جایگاه واقعی خود قرار می گیرد.

سندیکاهای مستقل کارگری و رهبران و فعالین شجاع و فداکار آن در راستای تکامل تاریخی عمل می کنند و دقیقاً به این دلیل است که مورد پشتیبانی حزب کار ایران (توفان) و حمایت همۀ کمونیستﻫﺎ و نیروهای مردمی و انقلابی در عرصۀ ایران و جنبش بینﺍلمللی مارکسیستی لنینیستی قرار دارند.این حمایتی است اصولی و به معنای صحه گذاردن به همۀ نقطه نظرات سیاسی و ایدئولوژیک و یا خطاهای معرفتی این یا آن رهبر و فعال سندیکائی نیست. چرا که اساساً سندیکای کارگری تشکلی است که از حقوق صنفی و اجتماعی کارگران دفاع می کند و وظیفۀ حزب سیاسی طبقۀ کارگر را به عهده ندارد و طبعاً نباید این وظایف مخدوش شود



سرنگونی رژیم کافی نیست






دوستی در"فیس بوک توفان" صمیمانه و به درستی سئوال نمود:

"آیا فقط شعار سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی کافیست. مگرهمۀ مردم ایران در دوران انقلاب نمی گفتند مرگ بر شاه و اگر رژیم برود همه چیز درست خواهد شد اما دیدیم بعد چه شد.شما چه پاسخی بدین سئوال دارید چه باید کرد؟. در مورد اتحاد نیروهای انقلابی و چپ چه فکر میکنید؟..."

دوست عزیز! ما هم با شما موافقیم که سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی خود به خود منجر به استقرار آزادی و عدالت اجتماعی نخواهد شد.ماهیت رهبری سیاسی یک انقلاب و هرتحول اجتماعی تعیین کننده است.انقلاب عظیم و مردمی بهمن 57 به دلیل ماهیت ارتجاعی و عقب ماندۀ نیروی رهبری کنندۀ سیاسیﺍش در نیمه راه متوقف گردید و شکست خورد. امروز جمهوری اسلامی سد راه تکامل جامعۀ ایران است و خواستهﻫﺎﯼ دموکراتیک مردم از انقلاب مشروطه و بهمن هنوز متحقق نگردیدهﺍند. این مطالبات فقط شامل جدائی دین از دولت و یا مسئلۀ حجاب و حقوق مدنی نیست.انقلاب آتی مردم ایران علاوه بر پاسخ گوئی به آزادی بیان و احزاب و اجتماعات و برابری زن و مرد باید در جهت استقرار عدالت اجتماعی خیز بردارد.این مبارزه حتماً باید جهت گیری ضد سرمایهﺪاری داشته باشد تا بتوان به نان، مسکن و کار که مهم ترین مطالبات معیشتی مردم هستند پاسخ گوید. از طرفی هر انقلاب دموکراتیک و مردمی و عدالتخواهانه باید جهت گیری ضد امپریالیستی، ضد صهیونیستی و ضد استعماری نیز داشته باشد و با اتکا به نیروی خود برای نظامی آزاد و دموکراتیک و شکوفان گام بردارد.به باور ما تمام نیروهائی که موافق سرنگونی رژیم سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی هستند و از طرفی در مقابل امپریالیسم و نیروهای استعماری موضع روشن دارند می توانند درعرصهﻫﺎﯼ متنوع دموکراتیک با یک دیگرهمکاری کنند و در جهت تحقق خواستهﻫﺎﯼ مردم و درنهایت یک آلترناتیو دموکراتیک مردمی گام بردارند. ولی چارۀ درد نهائی کارگران و زحمتکشان ایران این نیست که با استقرار یک حکومت دموکراتیک بورژوائی بتوان به مسئلۀ اختلافات طبقاتی و بهره کشی فرد از فرد که از مناسبات سرمایهﺪاری و مالکیت خصوصی بر ابزار تولید بر می خیزد پاسخ داد.برای  پاسخ به درد و رنج نهائی جامعه باید مناسبات سوسیالیستی را جایگزین مناسبات سرمایهﺪاری کرد به عبارت دیگر دموکراسی سوسیالیستی را به جای دموکراسی بورژوائی نشاند و این چیزی جز استقرار دیکتاتوری پرولتاریا، دموکراسی برای اکثریت جامعه معنا نمی دهد. برای تحقق چنین امری به حزب طبقۀ کارگر مسلح به ایدئولوژی مارکسیستی لنینیستی لازم است.چنین حزبی نمی تواند همانند یک جبهۀ پرولاریستی که متشکل از دستجات مختلف با منافع گوناگون است عمل کند.در این حزب جائی برای فراکسیون نیست، زیراحزب طبقۀ کارگر با ارادۀ واحد عمل می کند. استقلال طبقاتی حزب و پرچم لنینیسم هویت چنین حزبی است . تنها با چنین حزبی است که می توان با انقلاب سوسیالیستی به سوی استقرار جامعۀ سوسیالیستی، فاز نخست جامعۀ کمونیستی رهنمون شد. حزب ما در عین حال که برای خواستهﻫﺎﯼ دموکراتیک می رزمد و به اتحاد عمل با نیروهای مستقل و دموکرات و میهن دوست و ضد امپریالیست می پردازد اما کمونیستﻫﺎ را به دعوت برای وحدت در سنگر واحد حزب لنینی که علیۀ رویزیونیسم کهن و مدرن موضع روشن دارند، به انقلاب کبیر اکتبر شوروی و سی سال ساختمان سوسیالیسم به رهبری رفیق استالین و دست آوردهای تاریخیﺍش باوردارند... فراخوانده است و تأکید کرده که راه خروج از سردرگمی کنونی تکیه به لنینیسم است و فقط با برافراشتن این پرچم است که می توان تمامی مدعیان سوسالیسم را مورد محک قرارداد، سره از ناسره را از هم تمیز داد و با مبارزهﺍﯼ شفاف و بی تزلزل و منطقی به عنوان پیشقراول طبقۀ کارگر به وظیفۀ تاریخی خود پاسخ گوید. ما در این راه سهمگین و پر سنگ و لاخ و پیچیدۀ طبقاتی که دشمنان رنگارنگ کمونیسم و با پشتوانۀ مالی و معنوی جهان سرمایهﺪاری و امپریالیستی کمین کردهﺍند و با پاشاندن تخم یأس و نا امیدی جولان می دهند، دست همۀ رفقای کمونیست و دلسوز را که به لنینیسم وفادارند می فشاریم و خواهان همکاری صمیمانه با آنهاهستیم .

به امید سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار آزادی و سوسیالیسم در ایران، دستتان را به گرمی می فشاریم.

تیرماه 1390

شاهرخ زمانی آزاد باید گردد

فراخوان حزب کار ایران (توفان) به احزاب برادر و بیش از 50 تشکل کارگری و دموکراتیک برای اعتراض به دستگیری و شکنجۀ شاهرخ زمانی و دیگر فعالین کارگری در ایران



نامه به:



کنفرانس بینﺍلمللی احزاب و سازمانﻫﺎﯼ مارکسیستی لنینیستی، فعالین کارگری، تشکلﻫﺎﯼ مترقی، و مردم آزادۀ جهان



فعالین کارگری ایران باید بی قید و شرط از زندانﻫﺎﯼ جمهوری اسلامی آزاد گردند !



رفقای گرامی!

رژیم جنایت کار چمهوری اسلامی ایران سرکوب مردم و فعالین کارگری را تشدید کرده است. در چند ماه گذشته، چندین فعال کارگری توسط نیروهای امنیتی رژیم ایران دستگیر، شکنجه، و زندانی شدهﺍند.

شاهرخ زمانی، کارگر نقاش و تزئینات ساختمان، از 7 ژوئن تا کنون در بازداشت جمهوری اسلامی است. او در حال مسافرت از شهر تبریز به تهران در اتوبوس بازداشت گردید. شاهرخ زمانی عضو هیئت مؤسس "سندیکای کارگران نقاش و تزئینات ساختمان" و عضو شورای نمایندگان کمیتۀ پیگیری ایجاد تشکلﻫﺎﯼ کارگری است. جمهوری اسلامی ایران او را به مدت بیش از یک ماه در زندان انفرادی نگه داشت. شاهرخ در اعتراض به دستگیری خود و شرایط زندان و رفتار نا شایست مأموران، به مدت یک هفته دست به اعتصاب غذا زد. جمهوری اسلامی پس از مدت یک ماه او را به زندان تبریز منتقل کرده است. مأموران امنیتی نه حکم رسمی برای بازداشت شاهرخ در دست داشتند و نه تا کنون اتهام مشخصی علیۀ او ارائه کردهﺍند.

رژیم سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی از تشکیل سندیکاﻫﺎﯼ مستقل کارگری و اتحاد بین کارگران و دیگر اقشار جامعه به شدت هراسناک است. رژیم ایران که پایان خود را در مبارزات، اعتراضات، و اعتصابات متحد و سراسری می بیند سعی می کند که هر نوع تلاشی برای ایجاد تشکلﻫﺎﯼ مستقل و دموکراتیک را متوقف سازد. در اجرای این سیاست است که رژیم جمهوری اسلامی چند سال است که فعالین شناخته شدۀ کارگری مانند منصور اسالو، علی نجاتی، ابراهیم مددی، ترابیان و.....را تهدید و شکنجه و زندانی کرده است. شاهرخ زمانی و دیگر رفقای کارگر او محمد جراحی و سید و دو دانشجو به نامﻫﺎﯼ نیما همت پور و ساسان وهابی قربانیان اخیر این سیاست جنایتکارانه و ارتجاعی هستند.

حزب ما بر این باور است که سرکوب کارگران و زحمتکشان ایران  توسط رژیم جمهوری اسلامی در خدمت به منافع امپریالیسم و ارتجاع جهانی نیز هست. ما اعمال سرکوبگرانۀ رژیم را قویاً محکوم می کنیم.

حزب کار ایران (توفان) از مبارزات عادلانۀ فعالین کارگری برای ایحاد شرایط بهتر دفاع می کند و کوشش آنها برای ایجاد سندیکای کارگری را تحسین می نماید. ما به همۀ احزاب و سازمانﻫﺎﯼ برادر، فعالین کارگری، و تشکلﻫﺎ و افراد مترقی جهان برای همبستگی با مبارزات کارگران ایران  فراخوان می دهیم. مردم جهان باید نفرت و انزجار خود را از رژیم جمهوری اسلامی برای بد رفتاری و سرکوب و زندانی نمودن مردم و فعالین کارگری ایران ابراز دارند و از رژیم بخواهند که زندانیان سیاسی را بدون قید و شرط آزاد نمایند.

فقط تشدید مبارزات زحمتکشان ایران و حمایت واقعی بینﺍلمللی است که می تواند رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی را به عقب نشینی وادارد و سرکوب تودهﻫﺎ را متوقف سازد.

شاهرخ زمانی و دیگر فعالین کارگری زندانی بی قید وشرط آزاد باید گردند!

زنده باد مبارزۀ طبقۀ کارگر ایران!

مرگ بر رژیم سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی ایران !



حزب کار ایران ( توفان )

16 ژوئیه 2011











احزاب برادر متشکل در کنفرانس احزاب و سازمانﻫﺎﯼ مارکسیستی ــ  لنینیستی:


حزب کمونیست کارگران تونس،  حزب کمونیست انقلابی ترکیه،  حزب کمونیست کارگران دانمارک،  حزب کمونیست کارگران فرانسه،  حزب کمونیست آلمان،  پلاتفرم کمونیستی نروژ،   تشکیلات برای احیای حزب کمونیست یونان،  سازمان برای بازسازی حزب کمونیست ایتالیا،  حزب کمونیست اسپانیا (مارکسیست ــ لنینیست) ،   حزب کمونیست کار دومینیکن،  حزب کمونیست مکزیک (مارکسیست. ــ  لنینیست)،  حزب کمونیست کلمبیا (مارکسیست ــ لنینیست)،  حزب کمونیست انقلابی ولتا،  حزب کمونیست شیلی (مارکسیست ــ لنینیست)،  حزب کمونیست اکوادور(مارکسیست ــ لنینیست)،  حزب کمونیست انقلابی برزیل،  حزب کمونیست ونزوئلا (مارکسیست ــ لنینیست)،  حزب کمونیست بنین

اشغال نوبتی کشورهای „مزاحم!

(بخش سوم )



در این ارتباط بود که سوسیال دمکراسی باختری، برخلاف تمام تعهدات جمعی و قبلی، با پیشکش کردن جنبش سوسیالیستی کارگران، علاوه بر این که خاطر دول امپریالیستی خودی را نسبت به „آرامش“ پشت جبهه آسوده کرد، بلکه همزمان، افزایش بودجۀ نظامی را جهت تسهیل قتل عامی که در پیش بود مورد تائید قرار داد. در هر صورت، این جنگ ارتجاعی و راهزنانه، گو اینکه قرار بود تا رقابت گروهﻫﺎﯼ مختلف امپریالیستی را به „سرانجام“ برساند و با اسارت ملتﻫﺎﯼ بالکان به خصوص، موضوع تسلط بر دریای „آدریاتیک“ را جهت تصرف بازار شرق، لااقل برای مدتی فیصله دهد. در بین راه، پیش از روشن شدن نتیجۀ قطعی جنگ، به صورتی غافلگیر کننده با انقلاب سوسیالیستی اکتبر، با دولتی سوسیالیستی در روسیه تزاری مواجه شد. دولتی که نه فقط خواهان ادامۀ جنگ نبود، بلکه با افشای تمام قراردادهای محرمانۀ تزار، که قرار بود برای „همیشه“ مکتوم بماند، افسانۀ „آزادیخواهی“! و „صلح دوستی“! دول امپریالیستی را یکجا به لجن کشید. با پیروزی انقلاب سوسیالیستی اکتبر و حذف عملی تزاریسم، جنگ اول جهانی و بر خلاف تمام محاسبات رسمی، به مسیری بیگانه با منافع سرمایه و سرمایهﺪاری درغلتید. این „انحراف“ نا منتظر از „قاعده“ﯼ سرمایهﺪاری، از قضا دول „متخاصم“ امپریالستی را به یک آشتی استراتژیک متمایل کرد. همین امر موجب شد تا شتابان کنفرانس پاریس در سال 1918 میلادی برپا گردد، که با تعیین „غالب و مغلوب“ در جنگ، تقسیمات تازهﺍﯼ را به تناسب نیروهای موجود سرهم بندی کرد. توافقی که یک سال بعد در ورسای رسمیت یافت. دولتﻫﺎﯼ „پیروز“! بلغارستان را که به نفع جبهۀ رقیب می جنگید، از اتصال با دریای "اژه" محروم نکردند. صربﻫﺎ نیز، به دلیل گردنکشی در برابر ژرمنﻫﺎ، اجازه یافتند تا سرزمینﻫﺎﯼ "مونته نگرو"، "بوسنی" و ساحل "دالمات" را به خود ملحق کرده و پادشاهی مشترکی به اتفاق اسلاوهای جنوب، کرواتﻫﺎ و اسلوونیﻫﺎ، بیشتر به خاطر بستن راه آلمان ها به بالکان، تشکیل بدهند و...

     رویدادهای بعدی در این منطقه به علاوۀ تغییرات آرام و مداوم آرایش نیروهای بینﺍلمللی، نشان می دهد که تقسیمات فوقﺍلذکر به هیچوجه مانع از اتحاد استراتژیک دولتﻫﺎﯼ "غالب و مغلوب" امپریالیستی جهت محاصرۀ اقتصادی و سپس تهاجم نظامی علیۀ شوروی سوسیالیستی نگردید. در هر صورت، جنگ اول جهانی، و با تغییرات انکار ناپذیری که در جغرافیای سیاسی جهان و منطقۀ بالکان بخصوص به وجود آورد. با حفظ "برتری" دولتﻫﺎﯼ انگلیس و فرانسه، دولت آلمان را به نیروئی درجه 2 تنزل داد. که بر خلاف ماجراجوئیﻫﺎﯼ مداوم دولتﻫﺎﯼ انگلیس و فرانسه و در خارج از مرزهای بومی، موقتاً به درون خزید تا در فرصتی دیگر و با آرایشی "مناسب" تر، جبران مافات نماید.

     در این فاصله اما، شوروی سوسیالیستی نیز، پس از دفع ماجراجوئیﻫﺎﯼ خارجی و توطئهﻫﺎﯼ داخلی، استراتژی سیاسی جدیدی را در مقابل حاکمیت دیرپای ثروت و ثروتمندان قرار داد، که بر اساس اسناد و شواهد تاریخی موجود، جنبشﻫﺎﯼ استقلال خواهانۀ ملتﻫﺎ نیز از آن بی نصیب نماندند. به نظر من، پیروزی انقلاب سوسیالیستی اکتبر و استقرار دیکتاتوری پرولتاریا در بزرگ ترین و یکی از پر جمعیت ترین کشورهای جهان، عملاً سیاست بازار گشائی دول امپریالیستی را، از "غالب و مغلوب"! و از این نقطه نظر، جنگ اول جهانی را "نیمه کاره" قطع کرد. به همین دلیل و از فردای "ترک مخاصمه"ﯼ! برتری طلبان انگلیسی و فرانسوی و تلافی جویان آلمانی، همراه با رقیبان نوخاستهﺍﯼ چون آمریکای شمالی و ژاپن و... همواره در صد بودند تا آن را "تکمیل" کنند. با این تفاوت، که "استقلال" دهی یک گروه و "اسلام پناهی" گروه دیگر، به دلیل عدم حضور تزاریسم و امپراتوری عثمانی در صحنۀ سیاستﻫﺎﯼ منطقهﺍﯼ و بینﺍلمللی، خریدار چندانی در میان مردم نداشت. چرا که این قربانیان اصلی جنگ "نیمه کاره"ﯼ پیشین، اگر نه کاملاً، اما تا حدودی هشیار شده و زیرکانه تر از مرحلۀ ماقبل، سیر حوادث را دنبال می کردند. لذا هر ماجراجوئی شتابان و محاسبه نشدهﺍﯼ، می توانست به تکرار "فاجعه"ﯼ اکتبر در غرب و بسط نفوذ بلشویسم در شرق منجر گردد. نکتۀ مهم دیگر این که، اقتصاد درهم ریختۀ آلمان مغلوب، به خصوص صنایع شیمیائی و تسلیحاتی آن، از طریق سرمایهﻫﺎﯼ "اهدائی" دولتﻫﺎﯼ "پیروز"، بازسازی شد... در حالی که نه سیاست بازار گشائی خاتمه یافته بود، و نه تصرف بازار پر جاذبۀ شرق و از طریق گذرگاهﻫﺎﯼ دریائی بالکان، یعنی همان موضوع اصلی مورد مناقشه، حل و فصل گردیده بود. ولی این سیاست "متناقض"! علت داشت. انقلاب سوسیالیستی اکتبر، این "شوخی" نا منتظر تاریخ و درهم کوبیدن هرچه زودتر آن، عملاً تمام مانورهای تاکتیکی و استراتژیک دول امپریالیستی غالب و مغلوب را تا مدتها تحتﺍلشعاع خود قرار داده بود. پس تناقض فوقﺍلذکر، برای آنان که هنوز هوشیاری سیاسی خود را از دست نداده و در دام مهملات خر رنگ کن بورژوآزی و امپریالیسم نیافتادهﺍند... به راحتی قابل فهم است.

     در مرحله بعدی، رشد انحصاری تولید و تمرکز هرچه بیشتر آن در صنایع نظامی از یک سو، و محدودیت بازار فروش از سوی دیگر، علاوه بر تشدید رقابت، هزارها واحد تولیدی و بازرگانی را به ورشکستگی و تعطیل کشانید. بزرگ ترین قدرتﻫﺎﯼ اقتصادی جهان، قادر به تأمین ابتدائی ترین نیازمندیﻫﺎﯼ شهروندان بومی خویش نبودند. بیکاری و تورم، آخرین رمق مردم کم درآمد را در کشورهای امپریالیستی کشید و... در چنین شرایطی بود که دیکتاتوری پرولتاریا و موفقیتﻫﺎﯼ "نا" منتظر آن در عرصۀ تولید اجتماعی، بدون هرگونه مانور نظامی برون مرزِی، عملاً و از طریق اوج جنبش سوسیالیستی کارگران در قلب جوامع پیشرفته و توسعۀ جنبشﻫﺎﯼ استقلال خواهانه در یک سلسله کشورهای "وحشی و نیمه وحشی"! از حالت یک نیروی "تهدید" کنندۀ خارجی به در آمد و "مزاحم" داخلی بورژوآزی و امپریالیسم شد. چطور؟ چون به مبارزات جاری کارگران و خلقﻫﺎ دورنما می داد. استقلال ملی زمانی اعتبار تاریخی ــ جهانی پیدا کرد که بورژوآزی، بعد از کسب قدرت سیاسی در غرب اروپا، موفق شد تا به شکلی نوین، غیر معمول و غیر فئودالی ــ صرفنظر از تمام نارسائیﻫﺎﯼ قابل فهم، در عرصۀ تولید عمل کند. در واقع، دیکتاتوری پرولتاریا نیز، در مرحلۀ مورد بحث در این نوشتار، دقیقاً چنین حالتی داشت و به همین دلیل "آزار" دهنده از سوئی و جاذب و بسیج کننده از طرف دیگر بود. ضمن این که پیشرفتﻫﺎﯼ نا موزون اقتصادی، یکبار دیگر آلمان "مغلوب" را، از لاک "خانگی" بیرون کشید و زمینۀ بطلان "توافق" شتابزدۀ کنفرانس پاریس و یا قرارداد ورسای را فرآهم کرد. چرا که تقسیمات جنگ "نیمه کاره"ﯼ اول جهانی (1914 ــ 1918) دیگر تناسبی با وزن مخصوص اقتصادی دول امپریالیستی جهان و در آغاز دهۀ سی قرن بیستم میلادی نداشت و رسماً مورد اعتراض تلافی جویان آلمانی قرار گرفته بود. به علاوه، احیای توسعه طلبی آلمان و بی لیاقتی "داوطلبانه"ﯼ دولتﻫﺎﯼ انگلیس و فرانسه و... موقعیت دولتﻫﺎﯼ ارتجاعی و ضد مردمی بالکان را، که به اتکاء "توافق" ورسای و حمایت دول "پیروز" به سرکوب مخالفان مشغول بودند، بیش از پیش متزلزل کرد و شرایط یارگیری تازهﺍﯼ را، به تناسب وزن مخصوص اقتصادی دول ولی نعمت فرآهم نمود.

     بورژوآزی دیرخاستۀ ایتالیا، با حفظ چشم داشت ارضی در بالکان و نسبت به آلبانی به خصوص، پیش از سایرین و در دهۀ بیست قرن بیستم، به خود جنبید و با سازماندهی "فاشیشسم" نا آزموده، ضمن سرکوب تمام نارضائیﻫﺎﯼ داخلی، آمادگی حضور خویش را برای شرکت در یک ماجراجوئی برون مرزی، اعلام کرد ــ که تائید بلافاصلۀ دول امپریالیستی و تقلید بعدی دولتﻫﺎﯼ آلمان به سال 1933 و فرانسه به سال 1940 میلادی را به دنبال داشت. به موجب رویدادهای قبلی و بعدی، تردید ندارم که فاشیسم و نازیسم و پتنﺍیسم، چیزی جز آرایش بورژوآزی و امپریالیسم جهت درهم کوبیدن جنبش سوسیالیستی کارگران در سرزمین پایگاه و حضور نظامی در عرصۀ بینﺍلمللی نبود، که می بایست جنگ "نیمه کاره"ﯼ اول جهانی را، با همان هدف بازار گشائی دنبال نماید. با توجه به اهمیت گذرگاهﻫﺎﯼ دریائی بالکان به خاطر تصرف بازار شرق، که هم چنان به قوت و اعتبار خویش باقی بود، می توان دریافت که بار دیگر جغرافیای سیاسی جهان و باز هم بالکان در رأس آن، به دلیل عدم "انطباق" با وزن مخصوص اقتصادی دول امپریالیستی اروپا، در شرف تغییری خشونت بار قرار گرفت.

     نازیسم که در "انتخاباتی آزاد"! و با تائید ضمنی سوسیال دمکراسی به قدرت راه یافت، ضمن تیرباران بی شرمانۀ نمایندگان پارلمانی کارگران، همۀ اعضای حزب کمونیست آلمان، و خفه کردن همۀ اعتراضات و... به سرعت بر مشکلات داخلی "فائق آمد"! و با اتخاذ تصمیماتی خودسرانه و یک جانبه و دخالتﻫﺎﯼ مکرر در اموری که به عنوان یک دولت "مغلوب" مجاز به انجام شان نبود، عملاً بر قرارداد ورسای مهر باطل زد. در نخستین وهله، از قضا "موفقیتﻫﺎﯼ" داخلی و یک سری مانورهای خود سرانۀ نازیسم در امور برون مرزی ــ برتری فنی آلمان در یک رویاروئی احتمالی، تمام دولتﻫﺎﯼ ارتجاعی و دست نشاندۀ شرق اروپا و منطقۀ بالکان را، صرفنظر از این که تحت حمایت کدام ولی نعمت "پیروزی" بودند، یکجا به سمت نازیسم متمایل کرد. این تغییر جهت "غیر" رسمی، و سکوت تؤام با تائید دول "آزاد"! انگلیس و فرانسه، در سمت و سوی بعدی مبارزات استقلال خواهانۀ ملل بالکان بی تأثیر نبود.

    امپریالیسم آلمان، با توجهی زیرکانه به موقعیت فنی برتر خویش، کوشش داشت تا در وهلۀ نخست رقیبان اروپائی خود را به تسلیم وا دارد و با تسلط بر این مرکز تولید جهان آن روز، سرکردگی دنیای سرمایهﺪاری را به دست آورد. معذالک، صرفنظر از "بی" وجدانی متداول در جوامع پیشرفته و پس ماندۀ سرمایهﺪاری، یک چنین تحول محتملی در اروپای سالﻫﺎﯼ سی، نه فقط هیچ نفع تاکتیکی موقتی برای دیکتاتوری پرولتاریا نداشت، بلکه سقوط احتمالی آن را نیز تسهیل می کرد. به همین خاطر و برای جلوگیری از پیشروی سیاسی و نظامی نازیسم، طرح "دفاع جمعی اروپا" را پیش کشید، که مورد اقبال دولتمردان آلوده و پرنخوت جهان سرمایهﺪاری قرار نگرفت. حتی، شرکت مستقیم نازیسم در جنگ داخلی اسپانیا به سال 1936 میلادی، بیشتر به این خاطر بود که نشان دهد که امپریالیسم آلمان، برخلاف قراردادهای رسمی و محدود کننده، هیچ تغییری را در قاره اروپا، بدون ارادۀ قبلی خویش تحمل نخواهد کرد. در حالی که دول "صلح دوست"! انگلیس و فرانسه و... ضمن رد طرح "دفاع جمعی"، هم چنان کوشش داشتند تا با دادن امتیازاتی در شرق، سیاست توسعه طلبی امپریالیسم آلمان را، که در قالب نازیسم عمل می کرد، به سمت شوروی منحرف نمایند. و این همان موضوع اصلی "کنفرانس مونیخ" در سال 1938 میلادی بود، که در پیشگاه هیتلر، نمایندۀ تمام عیار سرمایهﺪاری آلمان برگزار گردید.

     ساده لوحی است اگر تصور شود که هیتلر با اتخاذ چنین سیاستی مخالفت کرده باشد. خیر، درست برعکس، امپریالیسم آلمان، از همان فردای پیروزی انقلاب سوسیالیستی اکتبر، سیاست مذکور را به اتفاق رقیبان "پیروز" خود دنبال می کرد و نازیسم تقویت همه جانبۀ آن به شیوۀ آلمانی بود. ولی "اکراه" مقدماتی نازیسم به این خاطر بود که این توافق استراتژیک، نه در مضمون، که در شکل حاوی امضای دولت "مغلوب" آلمان بود و به همین دلیل با موقعیت برتر آلمان در دهۀ سی، همخوانی نداشت. الحاق اتریش در سال 1938 میلادی، که با تائید انگلیس و فرانسه و... همراه بود، در واقع بازگشت به آرایش ژرمنﻫﺎ در جنگ اول جهانی بود، که کنفرانس پاریس، در سال 1918 میلادی، رسمیت آن را باطل اعلام کرده بود. به این ترتیب، همراه با تمایل "پنهان" دولتﻫﺎﯼ ضد مردمی بالکان به نازیسم، امپریالیسم آلمان موفق شد تا موقعیت خویش را در این منطقه هم بهبود بخشد و عملاً افسار بسیاری از امور را برای مانورهای بعدی در دست خود متمرکز نماید.

     مشکل از آنجا شروع شد، که بحران مالی سال 1929 میلادی، به صورت مالیخولیائی رام نشدنی، با سرعت به تمام عرصهﻫﺎ سرایت کرد و عملاً موقعیت نظام اقتصادی و اجتماعی متداول را، در کشورهای پایگاه، به مخاطره انداخت. پیش از برگزاری "کنفرانس مونیخ"، که به گونهﺍﯼ "صلح آمیز"! چکوسلواکی و لهستان را قربانی کرد، تمام دولتﻫﺎﯼ امپریالیستی اروپا آرایشی جنگی گرفته بودند. ظاهراً، شرایطی "مطلوب" برای ادامۀ جنگ "نیمه کاره"ﯼ اول جهانی به وجود آمده بود. الگوی نازیسم، که دل و دین از دولتمردان ابله انگلیسی و فرانسوی و... بُرده بود، گرچه ظاهری "موفق" داشت: توانست با بسیج خرده پای ورشکسته و با هزینۀ بانکداران و صاحبان صنایع، جنبش سوسیالیستی کارگران را موقتاً درهم شکند. به بهانۀ شرایط اضطراری، حجم مطلق دستمزدها را به حداقل ممکن کاهش داد. با سازماندهی نوعی اقتصاد جنگی، ضمن کاهش نسبی بیکاری، حجم صنایع نظامی را در مجموع اقتصاد کشور به حدی افزایش داد که آلمان و در اوج "شکوفائی" اقتصادی، به شدت دچار کمبود محصولات لازم برای مردم بود... اما، بازآفرینی یک چنین هیولای مخرب و منحطی، چگونه می تواست در مرزهای قراردادی صورت پذیرد و به بازاری به وسعت جغرافیای جهان نیازمند نباشد؟ ضمن این که حوادث بعدی نشان داد که دولتﻫﺎﯼ انگلیس و فرانسه و... در اروپا، ژاپن در آسیا و آمریکای شمالی نیز، ضمن تعارفات خررنگ کن، در پی تسلط بر تولید و بازرگانی جهان بودند.  

     موجی از نارضائی و شورش، برخلاف توافقات پی در پی دول، همه جا را فراگرفته بود. گرانی و تورم بیداد می کرد. بیکاری و گرسنگی، کارگران را به ستوه آورده بود و... در چنین شرایطی، تبلیغات تهوع آور "میهن پرستی"! در کشورهای امپریالیستی، معرف این بود که جنگ و با هدف چاپیدن و تصرف بازارهای غیر خودی، عملاً به مسئلۀ امروز و فردا تبدیل شده است. اقتصاد ورشکستۀ سرمایهﺪاری "نجات" خود را در جنگ و ماجراجوئی جستجو می کرد. به همین خاطر دولتﻫﺎﯼ امپریالیستی و هر یک به طریقی، مادام که از چند و چون مانورهای احتمالی رقیبان و در یک درگیری رویاروی، اطلاع کافی به دست نمی آورد، به بهانهﻫﺎﯼ مختلف و متعدد و در مناطق غیر خودی، جنگﻫﺎﯼ خانگی و محدود می آفریدند. تا با به دست آوردن "پیروزی"ﻫﺎﯼ ارزان، موقعیت خود را در کنفرانسﻫﺎﯼ "صلح"! بهبود بخشند.

     به این ترتیب بود که نازیسم و پس از طی مراحل مقدماتی، ظاهراً بدون مشورت با سایر رقیبان، با اشغال "گمراه" کنندۀ لهستان، یعنی همان بازاری که قبلاً به آلمان پیشکش شده بود، در سپتامبر سال 1939 میلادی ابتکار شروع جنگ دوم جهانی را به دست گرفت. حیرت آور این که دولت فرانسه، با داشتن دومین ارتش مدرن جهان آن روز، فقط شش هفته در برابر قوای نازیسم "مقاومت" کرد. و به سال 1940 میلادی، عملاً به جبهۀ نازیﻫﺎ پیوست. از قضا "اشغال" فرانسه و همکاری بعدی این دو دولت بزرگ امپریالیستی اروپا، این امتیاز را داشت که نرخ رشد انباشت سرمایه از 4 تا 5 درصد، به سطح 25 درصد ارتقاء یافت. پس دیگر هیچ دلیلی وجود نداشت که مالکان و اربابان و سرمایهﺪاران، مزاحمتی برای پیشروی بعدی نازیسم به وجود آورند و نیاوردند. 

     با این کارت سبز بود که ارتش نازی، در بهار سال 1941 میلادی، به طور مستقیم دروازهﻫﺎﯼ بالکان را گشود. بلافاصله دولت بلغار، یعنی همان متحد ژرمنﻫﺎ در جنگ اول جهانی، افتخار یافت تا مجدداً سرزمینﻫﺎﯼ "تراس غربی"، "شرق مقدونی"، که به یونان سپرده شده بود و تمام "مقدونی" یوگسلاوی را به خود ملحق کند. مونته نگرو و کوزوو و... نیز به ایتالیا رسید. کُرواسی و بوسنی، به فرمان نازیﻫﺎ به هم پیوستند و اسلوونی هم میان آلمان و ایتالیا تقسیم شد و... ضمن این که مجارستان و رومانی هم از این گشاده دستی نازیﻫﺎ بی نصیب نماندند. و به این ترتیب، پادشاهی اسلاوها که یاد آور گردنکشی صربﻫﺎ و شکست ژرمنﻫﺎ در جنگ اول جهانی بود، از هم پاشید و جمعیت قابل توجهی از صربﻫﺎ، توسط نازیﻫﺎﯼ مهاجم قتل عام شدند... خواننده توجه دارد که امپریالیسم آلمان موفق شد تا در فاصلهﺍﯼ کمتر از دو سال، نه فقط جبران مافات کند، بلکه تقریباً تمام اروپا را در نوردد. و عملاً کنترل مرکز تولید و بازرگانی جهان آن روز و تمام گذرگاهﻫﺎﯼ دریائی بالکان را به دست آورد... بنظر من، چنین امری میسر نمی شد مگر با تمایل و همکاری "غیر" رسمی همۀ دولتﻫﺎﯼ اروپا. که عملاً و از ترس پیروزی احتمالی جنبش سوسیالیستی کارگران در سرزمین پایگاه، هیچ مقاومت جدی و قابل توجهی در برابر نازیسم نکردند.     این تمام "میهن پرستی" بورژوآزی اروپا بود، که یک بار دیگر و در لحظهﺍﯼ حساس، جهان را قربانی منافع طبقاتی خویش کرد و... در اینجا بود که امپریالیسم آلمان، پس از متحد کردن اروپا در زیر پرچم نازیسم و در هم کوبیدن مقاومتﻫﺎﯼ کارگری در سرزمین پایگاه و خفه کردن جنبشﻫﺎﯼ استقلال خواهانۀ بالکان، به قصد "درهم شکستن" دیکتاتوری پرولتاریا، در 21 ژوئن 1941 میلادی به سرزمین بدون بازگشت سوسیالیسم هجوم برد... ادامه دارد