۱۳۹۰ آذر ۱۹, شنبه


پیرامون حمله احتمالی به ایران

  جبهه دشمنان مردم ایران را بهتر بشناسیم

در ماه نوامبر 2011 "رادیو همبستگی" مصاحبه ای با رهبر "حزب کمونیست کارگری ایران" آقای حمید تقوائی ترتیب داد تا نظریات این حزب را در مورد خطر تجاوز به ایران و تاکتیک نیروهای انقلابی، آزادیخواه، دموکرات و کمونیست در قبال جنگ و تجاوز بداند. صفحه خط داری که آقای حمید تقوائی بکار بردند، تکرار همان تئوریهای پوچ و غیر طبقاتی منصور حکمت است. سخنان ایشان همان نظریات تکراری در حمایت از خط مشی تجاوزکارانه امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم اسرائیل در تمام جهان و منطقه است. این حزب همواره حامی تجاوزکاران آمریکائی و اسرائیلی در افغانستان، عراق، لبنان، فلسطین و لیبی بوده است و طبیعتا در مورد ایران نیز نمی تواند طور دیگری سخن براند. فرق موضعگیری این حزب در مورد ایران با موضعگیریش پیرامون لبنان و یا لیبی در آن است که به علت حساسیت مردم میهن ما و به علت اینکه مردم ایران در صورت تجاوز، بلا واسطه با خطرات ناشی از تجاوز بربرمنشانه روبرو هستند، آنها نمی توانند سخاوتمندانه و بی پرده از کشتار مردم ایران حمایت کنند و از منافع امپریالیسم و صهیونیسم آشکارا به دفاع برخیزند. بهمین جهت سخنان ارتجاعی خویش را در لایه ای از مهملات می پیچند تا آنها را برای همگان "قابل بلع" نمایند. تحلیلهای این حزب، مانند همیشه تهی از مضمون طبقاتی است و با ساختن سناریوهای پیچیده نظیر سناریوی "سیاه و سفید" در گذشته و یا مکمل آن بنام سناریوی "سه جبهه"، خویش را از درگیری با مفاهیم طبقاتی خلاص کنند و به پیچیده گوئی بپردازد.

این حزب در مقابل خطر بروز جنگ مجددا به همان سناریوی بی سرو ته „سه جبهه“ متوسل می شود. به ادعای آنها در "جبهه اول"، هواداران قوای مهاجم آمریکا و اسرائیل قرار دارند که فقط هوادار تجاوز به ایران و سرنگونی رژیم ایران توسط قوای خارجی هستند.

"جبهه دوم"، جبهه مخالفین این تجاوزند که از رژیم جمهوری اسلامی دفاع می کنند و "جبهه سوم" که مرکب از "حزب کمونیست کارگری ایران" و پاره ای از اپوزیسیون چپ اندر قیچی ایران باشند، هوادار جنگیدن با مهاجمین از یک طرف و همزمان مبارزه برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی می باشند. این“جبهه سومی“ها که در هر دو دست شمشیر دارند، و مانند طاهر ذوالیمینین به میدان رفته اند، صد البته خود مستقلا عمل نمی کنند، و نمی توانند هم عمل کنند، آنها منتظر می نشینند تا هواپیماهای ناتو ایران را بمباران کنند، تا مانند اپوزیسیون لیبی زمان مناسب برای عملیات فعالانه و قهرمانانه آنها برسد و اعلام موجودیت نموده و مبارزه را آغاز نمایند، در غیر این صورت موجودیتشان تنها در روی صفحه کاغذ است و حضوری در عرصه مبارزه نداشته و نخواهند داشت. اگر تبلیغات فضای جنگی فروکش کند، آنها هر دو شمشیر خویش را غلاف خواهند کرد و چه در ایران و چه در خارج، دیگر به جنگ جمهوری اسلامی نمی روند تا کارش را برای همیشه یکسره کنند. موجودیت عملی و عینی این "جبهه سومی"ها، موجودیت عملی مستقلی نیست و تنها با موجودیت تهاجمی امپریالیستها و صهیونیستها قابل تعریف است.  

در میان این "جبهه سومی"ها که البته اقلیتی بیش نیستند، شما با طیف گسترده ای روبرو می شوید از کسانی که آگاهانه از امپریالیسم و صهیونیسم دفاع کرده تا کسانیکه از روی نادانی سیاسی و یا اتخاذ خط مشی های به ظاهر انقلابی و منزه طلبی "انقلابی"، یا چپروانه و نظایر آن، حتی پاره ای با حسن نیت در این طیف قرار گرفته اند. آنها حامل ادعاهای بی پشتوانه، مانند چک بی محل اند که با محاسبه اینکه احتمالا جنگی در نمی گیرد تا دست ما رو شود، زمینه گزافه گوئی و انقلابی نمائی را به حد اعلی می رسانند. آنها مسئولیت و واقعبینی انقلابی کمونیستی را با تئوریهای پوچ و من در آوردی جایگزین کرده اند. پوچی این تئوریها حتی بر رسولان آن نیز روشن است وگرنه نیازی نداشتند که آنها را در کلافی پیچیده برای فرار از تحلیل مشخص از شرایط مشخص بپیچانند. طبیعتا در دنیای مجازی آنها و در عرصه تخیلات موهومی، می توان بر توسن افسار گسیخته انقلابی نمائی به عرش گزافه گوئی رفت و بر سر  کاربرد عبارات "انقلابی" با یکدیگر به رقابت برخاست. پاره ای نه تنها می خواهند امپریالیسم و صهیونیسم را از ایران بتارانند و رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنند، بلکه حتی آهنگ آن دارند با یک انقلاب قطعی سوسیالیستی و ضد استثماری، مناسبات ظالمانه سرمایه داری را نیز از ریشه برافکنند و جامعه آزاد سوسیالیستی در ایران برقرار کنند. آنها در حقیقت "جبهه چهارمی" در تخیلات خود اختراع کرده اند، که فقط کارگران و زحمتکشان را در بر می گیرد و نه خلق ایران را. ببینید تجاوز امپریالیستی و صهیونیستی به ایران چه ثمراتی ببار می آورد. انسان از این همه بیگانگی نسبت به شرایط ایران در شگفت می ماند. آیا این عده نمی فهمند که حتی اگر بر فرض محال، در سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی نیز، در روند جنگ موفق شوند، قادر نیستند بهره کشی انسان از انسان را از میان برداشته و از ادامه جنگ تجاوزکارانه جلوگیری کنند؟ آیا باید پیغمبر بود تا درک کرد امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم اسرائیل و ناتو هرگز پیدایش یک ایران سوسیالیستی و انقلابی و مردمی را بعد از رژیم جمهوری اسلامی نمی پذیرند و ایران را با خاک یکسان خواهند کرد؟ آیا باید پیغمبر بود تا دانست هدف تجاوز به ایران سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و  استقرار سوسیالیسم نیست؟ آیا این سخنان نشانه این واقعیت نیست که عده ای ماهیت امپریالیسم را نمی شناسند و قادر نیستند از اوضاع کنونی تحلیل انقلابی بدست دهند؟؟

البته بر خلاف سناریوی "جبهه سومِ" "حزب کمونیست کارگری ایران"، شما حتی یک شخصیت شناخته شده و یا سازمان سیاسی و یا گروهی را پیدا نمی کنید که به صراحت بگوید ما خواهان تجاوز نظامی به ایران هستیم. زیرا چنین اعترافی پایان عمر سیاسی آنها محسوب می شود. زیرا مردم ایران چنین هیولاهائی را به عنوان رهبر خویش هرگز نخواهند پذیرفت. باین جهت این وظیفه نیروهای آگاه سیاسی است که از لابلای ادعاهائی که می شود، ماهیت گفتار و کردار آنها را بر ملا گردانند و بشکافند. ما در اینجا به نمونه های گوناگون هواداران امپریالیسم و صهیونیسم و دشمنان مردم ایران اشاره می کنیم:

"بیانیه ۱۷۵ نفر از فعالان سیاسی و روزنامه‌نگاران علیه جنگ و فعالیت‌های نظامی هسته‌ای ایران" که بیانیه ای در تائید آشکار تجاوز به ایران و حمایت آشکار از امپریالیسم و صهیونیسم بین الملل است و در یک کلام مظهر خیانت ملی و خود فروشی به امپریالیسم است، مانند همه بیانیه های جنگ طلبانه با تزویر تدوین شده است و از چهره جنگ طلبان جهانی، که هنوز خون تازه مردم لیبی از دستانشان می ریزد، چهره بشر دوست و صلح طلب و دلسوز به حال ایرانیان می سازند. این ریاکاری را شما در مقایسه با اسناد مشابه بخوبی کشف خواهید کرد و درک می کنید که سرمنشاء همه این تبلیغات در تمام این اعلامیه ها واحد است. روح کلیه این تحلیلهای خائنانه، تعویض جای علت با معلول و آرایش جنایات و ریاکاری و دودوزه بازی امپریالیسم و صهیونیسم و مجامع جهانی دست نشانده و زیر نفوذ آنهاست. به این مستخرجات از بیانیه توجه کنید و خود داوری نمائید:(در تمام موارد تکیه از ماست-توفان).

"هر نگاهی به چگونگی و علت بحران خارجی کنونی داشته باشیم باز در تحلیل آخر نظام جمهوری اسلامی و بخصوص بخش افراطی آن است که با خطای محاسباتی خود شعله های جنگ محتمل را بر خواهد افروخت". به سخن دیگر امپریالیستها و صهیونیستها و عمالشان از قبیل عربستان سعودی و امارات متحده عربی و... که به عراق و افغانستان و لیبی و بحرین و یمن تجاوز کرده اند، گناهی ندارند و همه آنها صلح طلبند و قربانیان تجاوز جمهوری اسلامی به حساب می آیند که در پی افروختن جنگ است.

و بعد ادامه می دهند: "جمهوری اسلامی تنها مخل حقوق و کرامت انسانی شهروندان ایران زمین نیست، بلکه تهدیدی علیه صلح و ثبات جهانی نیز بشمار می‌آید." به سخن دیگر ایران با "قدرت افسانه ای" خود صلح جهان را تهدید!! می کند و ناتو و آمریکا و اسرائیل، هرگز به جنگ متوسل نشده و کشوری را به زیر سلطه خویش در نیاورده اند و آرامش و صلح جهان را بهم نزده اند و برای هیچ کشوری تهدید نبوده اند.؟! 

و سپس اضافه می کنند: "باید با ارائه راه حلی به جهان نشان داد که جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران این ظرفیت را دارد تا اجازه ندهد تنش آفرینی حکومت از آستانه تحمل نهادهای بین المللی عبور کند. در این راستا پرهیز از سیاه و سفید دیدن مناسبات جهانی و مبنا قرار دادن دو گانه دوست و دشمن دائمی و یا دیو و فرشته و عبور از انگاره های مربوط به دوران جنگ سرد ضرروی است".

به سخن دیگر امپریالیستها و صهیونیستها که بسیار مودب و مظهر خیراند و نه شرّ و در اثر تحریکات جمهوری اسلامی کاسه صبرشان لبریز شده است، باید بدون احساس تقصیر، به عنوان قربانیانِ تحریک و تجاوزِ جمهوری اسلامی، به ایران حمله کنند و نگذارند که صبر و تحملشان بازیچه دست ایرانی ها قرار گیرد. و بیانیه مزبور ضروری می داند که مردم ایران از غارتگری و جنایتکاری امپریالیستها و صهیونیستها که به گذشته تاریخ تعلق دارد، بزرگوارانه چشم بپوشند و آنرا فراموش کنند و تاریخ جهان را به سطل خاکروبه بیاندازند و از آنها برای حمله به ایران و "نجات" ایران، دعوت به عمل آورند.

این 175 خود فروخته تنها نیستند. خوب است به سند زیر و مخرج مشترک نظریات آنها توجه کنید.

ببینیم مدعی بی تاج و تخت پادشاهی ایران رضا پهلوی در پیامش مورخ 18 آبان ماه 1390چه می گوید: "... در این شرایط حساس تاریخی که سرزمینمان ایران با آن روبروست، وظیفه همه بخشهای جامعه به ویژه نیروهای مسلح مدافع و مطیع حقوق و خواسته ملت است تا دست در دست یکدیگر، در چارچوب یک جنبش نافرمانی و با ایجاد شبکه های وسیع اجتماعی، برای اجتناب از بروز یک حمله نظامی که می تواند آغازگر یک سیر قهقرایی و پرهزینه برای مردم ایران باشد، به پا خیزیم.

...

تمام تلاش خود را بکار خواهم بست تا خواست صلحجویانه مردم کشورم را به گوش جامعه جهانی برسانم و خطاب به آنان تاکید نمایم که سرنوشت ایران نه با دخالت نظامی خارجی بلکه تنها باید توسط مردم ایران و با حمایت جامعه بین المللی تعیین شود"

در ضمن در طی پیام، رضا پهلوی فراموش نمی کند، که موذیانه به جستجوی "مسبب جنگ" بپردازد و به مردم این فکر را القاء نماید، در صورتی که جنگی توسط قوای خارجی(تو گوئی این قوای خارجی بی نام و نشان اند. وی از بکار بردن حتی نام آمریکا و اسرائیل و ناتو پرهیز می کند-توفان) به ایران حمله کنند، دلیلش خود جمهوری اسلامی است. این جمهوری اسلامی است که "مسبب جنگ" است و نه امپریالیستها و صهیونیستها. وی می نویسد: "نظام مستبد و تمامیت خواه اسلامی ... باعث ایجاد بحران و آشوب در کشورهای منطقه و به خطر انداختن صلح و آرامش جهانی است" و یا در جای دیگر "دیکتاتوری جمهوری اسلامی..با ...نادیده گرفتن معاهدات بین المللی و همچنین حمایت همه جانبه از گروه های تروریستی و... در منطقه، کشورمان را با بحران عمیق  روبرو ساخته و به انزوای کامل بین المللی کشانده است.

...

حکومت اسلامی برای انحراف اذهان عمومی از مشکلات اجتماعی و... به دنبال افروختن آتش جنگی دیگر است.

حاکمان جمهوری اسلامی، همانند گذشته جنگ را نعمتی برای بقای حکومتشان می دانند و بر این اساس ، با اتخاذ سیاستهای ماجراجویانه و تحریک آمیز، خشم جامعه بین الملل را بر افروخته و کشورمان را با خطر حمله گسترده نظامی روبرو کرده اند"

"توجه داشته باشیم که حمله نظامی(توسط کی؟ توفان) الزاما منجر به سقوط رژیم جمهوری اسلامی نخواهد شد و می تواند هزینه های گزاف و جبران ناپذیری را برای مردم کشورمان و منطقه در برداشته باشد.

مشروع ترین و کم هزینه ترین راه برای گذر از نظام جنگ طلب جمهوری اسلامی، آزادی ایران به دست خود مردم ایران است"(تکیه همه جا از توفان است).

سخنان روشنی است. مشروع ترین و کم هزینه ترین راه، آزادی ایران بدست مردم ایران است، ولی اگر این راه کم هزینه مقدور نشد، چون مردم ایران یا فعلا خواهان آن نیستند و یا توانائیش را ندارند، نباید از راه پرهزینه چشم پوشید، زیرا رژیم جمهوری اسلامی خشم جامعه بین الملل را بر افروخته است. پیشنهاد رضا پهلوی و سلطنت طلبان این است که سرنوشت ایران نه با دخالت نظامی خارجی، بلکه تنها باید توسط مردم ایران و با حمایت جامعه بین المللی تعیین شود. این بدان معناست که جامعه بین المللی که منظور حتما حاکمیت کویت یا سومالی و زلاند نو نیست، بلکه امپریالیستها و صهیونیستها هستند، مانند نمونه تازه لیبی، به یاری سلطنت طلبان که خود را نماینده مردم ایران جا می زنند، می آیند و ایران را "نجات" می دهند. البته در این عرصه، ما اقلیتهای ملی ناسیونال شونیست، نظیر بخشی از کُردها را داریم، که خود را بدروغ نماینده خلق کرد، جا می زنند و همدست امپریالیسم و صهیونیسم در منطقه هستند و حاضرند نقش شورشیان لیبی یا سوریه را در ایران ایفاء کنند. "حزب دموکرات کردستان ایران" با صراحت ریاکارانه و مابقی با کمی شرم و حیا این نظریه را تبلیغ می کنند. در این میان "سازمان مجاهدین خلق ایران" نیز در پابوسی امپریالیسم آمریکا و جاسوسی برای آنها با دیگران مسابقه گذارده است و حاضر است با خیانت به گذشته پرافتخار مجاهدین خلق و سنتهای انقلابی آن، متاسفانه به هر خیانتی تن در دهد.

خوانندگان عزیز "توفان" می بینند، که هیچکس به صراحت، حامی تجاوز به ایران و تحریم اقتصادی مردم ایران و ساختن نوار غزه از ایران، نیست. حامیان تجاوز به ایران، مسئولیت تجاوز را به گردن جمهوری اسلامی انداخته و جای علت و معلول را عوض می کنند. معلوم نیست چرا جمهوری اسلامی باید هزاران کیلومتر دورتر به آمریکا حمله کند؟ این آمریکاست که تدارک تجاوز به ایران را می بیند و بدور ایران پایگاه نظامی ایجاد کرده و نقض حقوق بشر، استبداد مذهبی، شکنجه زندانیان سیاسی و اختناق حاکم در ایران را بهانه کرده است تا در منطقه حضور داشته باشد و نه جمهوری اسلامی در همسایگی آمریکا. اسرائیل 60 سال است که فلسطین را اشغال کرده است، مسبب چندین جنگ در منطقه بوده است، ایران محمد رضا شاه به ظفار حمله کرده و پاکستان و هندوستان با یکدیگر بارها درگیر شده و شوروی به افغانستان وارد شده و القاعده توسط آمریکا و عربستان سعودی و سازمان امنیت پاکستان پروار گردیده و به افغانستان اعزام شده است و منطقه را به آشوب کشیده اند. آنها بیاری فرانسه و آلمان و آمریکا و انگلیس به اسرائیل بمب اتمی داده اند و... آیا همه این تحریکات و ماجراجوئی ها در منطقه که به صورت عمده، قبل از استقرار رژیم جمهوری اسلامی در منطقه بوده است، در زیر سر جمهوری اسلامی است؟ و یا زیر سر صهیونیسم اسرائیل و توسعه طلبی امپریالیستها در منطقه؟. تروریستها صهیونیستها هستند و یا فلسطینیها و لبنانیها که کشورشان در اشغال به سر می برد. دنیا را واژگونه نشان دادن برای اینکه تجاوز امپریالیستها را به ایران توجیه کردن، کمال بی شرمی و موذیگری و فقدان صمیمیت است. فقط این امر از آدمهای بی وجدان و نوکران امپریالیست و موجوداتی بر می آید که کوچکترین عشق و علاقه ای به مردم ایران و به سرزمین ایران ندارند و میهنپرستی را مسخره می کنند.

مطالعه این نظریات موذیانه ی باصطلاح "جبهه اول" این است، که امپریالیستها و صهیونیستها بی آزار بوده و به تحریک و ماجراجوئی بین المللی دست نمی زنند. این "نیروهای خارجی"، هوادار صلح و آرامش اند و با تروریسم مخالف بوده و به خواستهای مردم ایران احترام می گذارند. اگر جمهوری اسلامی خواهان برافروختن جنگ نباشد، آنها با ایران کاری ندارند. رضا پهلوی در لابلای گفتار خویش به طور موذیانه شرایط امپریالیستها برای تسلیم را نیز بازگو می کند. رژیم جمهوری اسلامی باید از دستیابی به دانش هسته ای دست بردارد، رژیم جمهوری اسلامی باید از حمایت جنبش مردم لبنان و فلسطین دست بردارد، رژیم جمهوری اسلامی باید اسرائیل را برسمیت بشناسد و بپذیرد که عامل تحریک و فتنه و جنگ در منطقه اسرائیل نیست و از حمایت از مبارزه مردم بحرین و یا یمن دست بردارد و روابطش را با دولت سوریه قطع کند و...  

اگر جنگی در بگیرد که حزب ما احتمالش را در شرایط کنونی کم می داند و تحریکات کنونی امپریالیستها و صهیونیستها را در خدمت مبارزات انتخاباتی آمریکا و تشدید تحریمهای اقتصادی ضد بشری علیه مردم ایران ارزیابی می کند، در آنصورت ایران به مخروبه بدل خواهد شد. شهودی که از لیبی آمده اند، گزارش می دهند که شهرهای لیبی مانند شهرهای آلمان بعد از جنگ جهانی دوم مخروبه اند. همین که اخباری از لیبی به گوش مردم نمی رسد، همینکه رسانه های گروهی بعد از قتل معمر قذافی و روی کار آمدن حکومت دست نشانده لیبی از خرابیها و کشتار جنگ و عقد قراردادهای پر نان و آب خبری نمی دهند، نشانه دامنه و عمق فاجعه در لیبی است.

جنگ با ایران یعنی نابودی شهرها، یعنی نابودی دستآوردهای چندین نسل فرزندان این آب و خاک، یعنی غارت ثروتهای ایران، یعنی عدم امنیت و تجزیه کردن ایران در خدمت منافع امپریالیستها و صهیونیستها. مشتی بیمار روانی و نادان سیاسی تصور می کنند، امپریالیستها دارای آنچنان موشکهای هوشمندی هستند، که فقط مستبدین مذهبی را هدف قرار می دهند و آنها را نابود می کنند. آنها سفیهانه بر تجارب عراق و افغانستان ولیبی چشم می بندند. خود امپریالیستها در صورت اجبار، مُقُر می آیند که این موشکها و بمبهای هوشمند عوارضی از خود باقی می گذارند که هزاران کشته بهمراه دارد. جنگ یعنی بی خانمانی و بیکاری، فقدان بیمارستان و دوا و دکتر، جنگ یعنی نبودن آب سالم آشامیدنی و...

جنگی که امپریالیستها راه بیاندازند برای آزادی ایران نیست برای اسارت ایران است. باید خائن و فرومایه بود تا مدعی شد، امپریالیستها و صهیونیستها هوادار آزادی و دموکراسی و تحقق حقوق بشر و عدالت اجتماعی در ایران هستند و برای این منظور به ایران می آیند تا این حقوق را برای مردم ایران به ارمغان بیاورند و از کشور ما بهشت برین بسازند و بعد از اینکه در عرض چند روز به این اهداف انسانی رسیدند، بدون چشم داشت از مخارج جنگی سرسام آوری که کرده اند، بدون اظهار تاسف از کشته شدن هزاران سرباز آمریکائی و متحدینشان، بزرگوارانه، بخاطر چشم و ابروی مردم ایران، از این همه خساراتی که دیده اند، چشم می پوشند و خاک ایران را داوطلبانه ترک کرده و همه پایگاههای نظامی خویش را در منطقه بر می چینند و به آمریکا بر می گردند و اجازه می دهند نفوذ چین و روسیه در ایران زیاد شود. مردم ایران خواهان چنین جنگی هرگز نیستند و با آن به مقابله می پردازند.

پس می بینیم آن "جبهه اولی" که آقای تقوائی در تخیلات خود ساخته اند، هرگز به این نحو وجود ندارد. "جبهه اول" ایشان همان جبهه "حزب کمونیست کارگری ایران" است که برچسب "سوم" را به آن زده اند، تا همکاری و همدستی خویش را با امپریالیستها و صهیونیستها پنهان کنند.    

حال با اطلاع از سخنان رضا پهلوی که در نوکریش برای بیگانگان تردید نیست، خوب است به سخنان رضا پهلوی دوم بنام حمید تقوائی رئیس "حزب کمونیست کارگری ایران" که همیشه سیاست حمایت و سرسپردگی از اسرائیل را تبلیغ کرده است توجه کنید.

ایشان در پاسخ به پرسش مجری "رادیو همبستگی" که سرانجام، نظر ایشان را در صورت وقوع جنگ می خواهد، چنین پاسخ می دهد: "... حتی در شرایط جنگی هم باید نشان داد که جمهوری اسلامی منبع تمام این وضعیت هست اگر این فضای جنگی همچنان بالای سر ایران الان سالهاست ادامه دارد و هر چند وقتی مسئله حمله نظامی از طرف آمریکا یا اسرائیل و غیره مطرح می شود بخاطر اینکه این رژیم  اونجا هست که شرایط، این شرایط جنگی را اصلا ایجاد کرده است و بنابراین من فکر می کنم حتی در شرایط جنگی باید مبارزه علیه جمهوری اسلامی و نشان دادن اینکه بالاخره با سرنگونی جمهوری اسلامی هست که خطر جنگ، خطر هسته ای، بمب اتمی و غیره و همه از سر ایران و منطقه کم میشه باید این وظیفه را باید به پیشبرد و به همه نشان داد که اتفاقا در شرایط جنگی باید حمله علیه جمهوری اسلامی و مبارزه علیه جمهوری اسلامی تشدید بشود برای اینکه ریشه مسایل آنجا هست."

در پاسخ به پرسش باید در ایران چکار کرد تا از جنگ جلوگیری کرد؟ می گوید:

"... راه مقابله با جنگ و هر نوع تاثیرات جنگی و حتی اگر این جنگ اتفاق بیفتد.... باید جمهوری اسلامی را به زیر بکشیم. ختم جنگ رابطه اش این است، بالاخره مردم ایران نمی توانند حکومت اسرائیل و یا آمریکا را به زیر بکشند کاری که می توانند بکنند این است که جمهوری اسلامی را در چنین موقعیتی قرار بدهند، زیر ... فشار انقلاب مردم اولا کسی بخودش جرات ندهد که حمله کند و بگه که خود مردم دارند تکلیف را روشن می کنند، ثانیا اگر چنین جنگی اتفاق افتاد ابتکار عمل دست خود مردم باشه نه نیروهای مهاجم، آنها نباشند که آینده ایران را تعیین می کنند، اینکه جمهوری اسلامی بره یا نره  و یا رژیم .. و غیره... باید آلترناتیو مردم این باشد که خود به قدرت خودمان این حکومت را بزیر بکشیم و باین ترتیب به جنگ طلبیها، به جنگ، به بمب هسته ای و تروریسم در منطقه و غیره جواب دهیم، تنها جواب انسانی به مسئله سرنگون کردن رژیم جمهوری اسلامی به قوت انقلاب مردم است. بهمین خاطر ما فکر می کنیم حتی اگر جنگی هم اتفاق افتاد بهیچوجه نباید یک جبهه ضد جنگ تشکیل داد، برعکس اگر کسی می خواهد جبهه ای درست کند توی این شرایط باید جبهه ضد جمهوری اسلامی درست کند و اعلام کند منبع و منشاء این جنگ و ناامنی و تروریسم و وضعیت کاملا اختناق و فشاری که به مردم ایران وارد میشه جمهوری اسلامی هست ..."(تاکیدات از توفان است).

با یک نگاه ساده معلوم می شود کنه نظریات رضا پهلوی از "جبهه اول" با نظریات حمید تقوائی از "جبهه سوم" یکی است. هر دو جای علت و معلول را عوض می کنند تا تجاوز به ایران را توجیه کنند. تقوائی حتی در آستانه جنگ، در شرایطی که اسرائیل و آمریکا بر طبل جنگ می کوبند موافق آن نیست که یک جبهه ضد تجاوز به عنوان یک عامل بازدارنده در وقوع جنگ و تجاوز ایجاد شود. بر عکس وی بر آن است که باید جبهه وسیعی بوجود آورد و رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کرد. وی هوادار ایفای نقش احمد چلبی است. وی آرزوی تحقق نمونه لیبی را در ایران دارد. وی که همواره آرایشگر امپریالیسم بوده است، چنین جلوه می دهد که گویا امپریالیسم اساسا نه توسعه گر است و نه بدنبال سرکردگی و غارت جهان می گردد. اگر رژیم جمهوری اسلامی سرنگون شود، منطقه در امن و امان بسر می برد. آیا می شود به این عوامفریبی صهیونیستی دل بست؟ آیا این واقعا درست است که منطقه از بعد از پیدایش جمهوری اسلامی ناامن شده است؟ نا امنی آمریکای جنوبی و جنوب شرقی آسیا را چگونه می شود توضیح داد؟ آیا آنها نیز به اسلام گرویده اند؟

در نظریات آقای تقوائی همه خواستهای اسرائیل و آمریکا بازتاب کامل یافته است، از درخواست انصراف ایران از دستیابی به فنآوری هسته ای که ایشان آنرا بدروغ مانند اربابانش "بمب اتمی" جلوه می دهد، تا خطر جنگ و تحریک و تروریسم. ایشان به مردم القاء می کنند، برای پایان دادن به جنگ، باید جمهوری اسلامی را به زیر بکشیم چون زورمان به اسرائیل و آمریکا نمی رسد. آقای تقوائی فراموش کرده اند که بت اعظم ایشان منصور حکمت که ویروس انحرافات فکریش را به جنبش کمونیستی ایران سرایت داد، بر این نظر بود که خصلت اوضاع کنونی را تضاد میان "اسلام سیاسی و میلیتاریسم آمریکا" تعیین می کند و مردم جهان باید با هر دو جبهه ارتجاعی بجنگند. در تحلیل اخیر آقای تقوائی روح گفتار منصور حکمت تجلی یافته است. این دقیقا همان ارزیابی است که حزب کار ایران(توفان) از نظریه آنها ارائه داده است. این سخنان آقای تقوائی اعتراف بسیار صریحی در مورد ماهیت "جبهه سوم" و مبارزه با تئوری "هر دو جبهه ارتجاع" ایشان است. با این اعتراف معلوم می شود، تئوری جنگ همزمان در دو جبهه، یعنی هم با آمریکا و هم با جمهوری اسلامی، هم با اسلام سیاسی و هم با میلیتاریسم آمریکا، از راه تشکیل و شرکت در“ جبهه سوم“، یک تئوری عوامفریبانه ای بیش نیست. ما می پرسیم، اگر مردم ایران زورشان به اسرائیل و آمریکا نمی رسد، پس چرا شما مسئله جنگ از طریق “جبهه سوم“ را که گویا باید با هر دو طرف بجنگد، طرح می کنید؟ چگونه است که مردم ایران زورشان به دو نیروی آمریکا و اسرائیل نمی رسد، ولی زورشان به سه نیروی جمهوری اسلامی و آمریکا و اسرائیل رویهم می رسد؟؟!! پس“ جبهه سوم“ شما فقط جبهه ای برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی است و مبارزه با "اسلام سیاسی" است و نه مانند طاهر ذوالیمینین برای شمشیر کشیدن همزمان به روی نیروهای خارجی و نیروهای داخلی؟ پس شما در حقیقت در دو جبهه نمی جنگید، تنها در یک جبهه می جنگید، در جبهه جنگ برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، چون زورتان به جمهوری اسلامی می رسد و به اعضاء فریب خورده خودتان تلقین می کنید، که ما با آمریکائیها و اسرائیلیها بخاطر هدف مشترک در یک جبهه قرار داریم و آنها وقتی ببینند که ما رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کرده ایم راضی شده عقب نشینی می کنند و میلیاردها دلاری را که خرج کرده اند و ناوگانهای خود را به منطقه آورده اند و بر می گردانند به ما خواهند بخشید. آیا می توان به این افسانه سرائی باور کرد؟

واقعیت چیست؟

کمونیستها در شرایط مشخص کنونی چه باید بکنند؟ شرایط کنونی این است که جبهه ای قدرتمند که قابلیت مانور و مبارزه مستقل داشته باشد بنام “جبهه سوم“ وجود ندارد. می شود آنرا در روی صفحه کاغذ اختراع کرد و در پرگوئیها از آن استفاد نمود، ولی این جبهه در عمل فاقد هر گونه تاثیر انقلابی است و تنها دوای درد بی عملان وخانه نشینان است. برای کسانیکه می خواهند مسئولانه در جنبش شرکت کنند و با تلاش خویش مُهر خود را بر جنبش بزنند، تنها دو راه باقی می ماند.

در مرحله نخست ما در آستانه تجاوز و تحریم قرار داریم و هنوز تجاوزی صورت نگرفته است و دشمن تنها بر طبل جنگ می کوبد تا جنگ روانی را آغاز کند و به طرحهای طرف مقابل و واکنشهای جهانی پی برد. در این صورت نیروهای انقلابی باید در یک جبهه گسترده و وسیع همه نیروهائی را که خواهان جلوگیری از جنگ هستند و تحریم های بربرمنشانه اقتصادی علیه مردم ایران را محکوم می کند، گرد آورند و به فعالیت تبلیغاتی در این عرصه دست بزنند. تا در حد توان خود با بسیج افکار عمومی نقشی بازدارنده در وقوع جنگ ایفاء کنند. باین جهت ما به جبهه ای نیاز داریم که در مقابل جبهه تجاوزکاران و جنگ طلبان ایستاده است. مرز جدائی در این جبهه قبول انقلاب و یا سوسیالیسم و نفی بهره کشی انسان از انسان و این قبیل مقولات نامربوط نیست. این مقولات اگر با زبان ملایم بیان کنیم، تنها خرابکاری چپروانه در ایجاد چنین جبهه ای است و عملا در خدمت اهداف امپریالیسم و صهیونیسسم قرار می گیرد. این جبهه باید مخرج مشترک تمام آن نیروهائی باشد که مخالف تجاوز و تحریم اند، زیرا بر این نظرند که تجاوز و تحریم به ضرر مردم ایران است و کوچکترین مساعدتی به تغییرات دموکراتیک و سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی نمی کند.

در این مرحله کار افشاء گری در مورد رژیم جمهوری اسلامی و ماهیت ارتجاعی و استبدادی آن، افشاء فساد و سرکوبگری مافیای در قدرت، باید به صورت ترویجی و روشنگرانه در متون اطلاعیه های ما و یا مقالات تحلیلی ما بازتاب یابد تا به افکار عمومی، دلایل موضعگیری ما را نشان دهد و نه به صورت نمایشات خیابانی و یا آنگونه نمایشاتی که عملا توجیه گر تجاوز امپریالیستی به خاک ایران باشد. در این مرحله باید از مبارزه دموکراتیک بحق مردم ایران که مستقل از خواست ما، در جریان بوده و رژیم جمهوری اسلامی را آماج حملات خویش قرار داده است، حمایت کرد و توضیح داد که سرنگونی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی، که عامل بازدارنده تحولات دموکراتیک درایران است، یک امر ضروری و خواست باطنی ملت ایران است. باید آگاه بود که مبارزه ضد امپریالیستی جدا از مبارزه دموکراتیک مقدور نیست و وظیفه نیروهای انقلابی در این وضعیت، تلاش در جهت سمت دهی به این جنبش دموکراتیک در پرتو تحولات و اوضا ع کنونی جهان است. باید آگاه بود و تبلیغ کرد که سرنگونی این رژیم فاسد و دزد و سرمایه داری مافیائی وظیفه خلق ایران است و نه نیروهای استعمارگر خارجی که با اشک تمساح در مرزهای ایران به کمین نشسته اند.

در مرحله دوم احتمال وقوع جنگ است که در این صورت کار با یک بمب و موشک حل نمی شود. جنگ امپریالیستها و صهیونیستها تنها برای سرنگونی رژیم مستبد، ارتجاعی، عقب مانده و وحشی و یا بربرمنش جمهوری اسلامی نیست، برای اشغال ایران و غارت منابع طبیعی و ثروتهای کشور ما و در درجه اول نفت و گاز و مس و اورانیوم است. این جنگ تنها یک حمله برق آسا نخواهد بود، که 24 ساعته تمام شود. در چنین اوضاع دهشتباری تنها دو جبهه وجود دارد، چه در خارج و چه در داخل. جبهه همه کسانی که خواهان قطع جنگ و خروج نیروهای تجاوز کار به ایران در خارج از کشور هستند، در مقابل جبهه کسانی که خواهان ادامه جنگ می باشند. همین وضعیت نیز در داخل ایران است. مردم ایران یکپارچه برای اخراج متجاوزین بپا می خیزند و به مقابله با آنها دست می زنند. فقط آن دیوانگانی که قدرت تخیلشان مافوق انسانی است، فکر می کنند مردم بجای اخراج اشغالگران نخست به سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی دست می زنند و یا با سربازان موهومی "جبهه سومی" ایجاد خواهند کرد که هم مخالف متجاوزین خواهند بود و هم "سوسیالیسم" را در ایران مستقر خواهند کرد؟؟!!.

چه در آستانه جنگ و چه در زمان وقوع جنگ تنها دو جبهه وجود دارد. جبهه همه ایرانیان میهندوستی که مخالف تجاوز به ایران هستند و سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی را وظیفه داخلی مردم ایران می دانند و جبهه هواداران تجاوز به ایران که سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی را نیز با یاری امپریالیستها و صهیونیستها نظیر احمد چلبی و یا محمود جبرئیل در دستور کار خود قرار داده اند. این ایرانیهای خود فروخته هرگز مورد احترام و اعتماد مردم ایران نخواهند بود.

در چنین شرایطی امر سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی به امری درجه دو تبدیل می شود و این را شرایط به نیروهای انقلابی تحمیل می کند.  برخورد اپوزیسیون منحرف و خودفروخته ایرانی نسبت به حمله احتمالی به ایران همان برخوردیست که  اپوزیسیون خودفروخته و منحرف عراقی در دوران تدارک اشغال این کشور در قبال جنگ آمریکا  علیه  رژیم صدام حسین اتخاذ کرد.نمونه عراق برای آنهائی که دل درگرو رهائی کارگران و زحمتکشان و موجودیت ایران دارند، نمونه آموزنده ای برای پرهیز از هرگونه چپ روی کودکانه و درغلتیدن به خیانت ملی است.

ما باید بدانیم که سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی توسط نیروهای انقلابی در ایران هرگز به معنای جلوگیری از جنگ نیست، زیرا امپریالیستها برای تسلط بر ایران و غارت میهن ما به تجاوز متوسل می شوند و نه تنها برای تغییر رژیم جمهوری اسلامی. تاکتیک درست مبارزه بر اساس همه تجارب مثبت تاریخی، نشان می دهد که باید امر مبارزه ملی را در دستور کار قرار داد و تنها از این طریق است که نیروهای مترقی و انقلابی قادر خواهند شد، متشکل شده، در میان اقشار مردم نفوذ کرده، ارتجاع داخل ایران را که حتما بخشا به همدستی با متجاوزین دست خواهند زد افشاء و منزوی کرده و راه را برای کسب قدرت سیاسی و سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی در مرحله بعد آماده نمایند. به سخن دیگر در شرایط تجاوز و اشغال، مبارزه برای کسب قدرت سیاسی در ایران از گذرگاه مبارزه ملی برای دفع متجاوز خارجی می گذرد. مبارزه ما یک مبارزه طولانی است و میزان موفقیت آن به تناسب قوای ملی و بعد طبقاتی وابسته است. این واقعبینی انقلابی است که منجر به اتخاذ تاکتیکهای درست در مبارزه می شود.

آنها که می خواهند در „سه جبهه“ بجنگند که توهم خنده داری بیش نیست، چه در داخل و چه در خارج ایران، در جبهه نیروهای تجاوزکار قرار می گیرند. در عمل دو جبهه بیشتر نیست. "جبهه سوم" تنها تا زمانیکه مسایل جدی نشده است، امکان پر حرفی و ایفای نقش دوگانه  و جای ایفای ادا اطوار انقلابی را باز می گذارد. وقتی مسایل جدی شد، کار مانور آنها نیز به پایان می رسد، زیرا زمان تعیین تکلیف فرارسیده است. تصورش را بکنید که امپریالیستها و صهیونیستها به ایران تجاوز کرده اند و در لحظه ایکه حزب ما مانند همیشه به میدان می آید و محکومیت امپریالیستها و صهیونیستها و قطع بمباران و خروج اشغالگران را همراه با مردم جهان می طلبد، یک گروه ایرانیهای "جبهه سومی" پیدا شوند که می خواهند با شعار "سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی" و برای خالی نبودن عریضه، بیان "ما خواهان قطع بمباران ایران هستیم"، به نمایشات اعتراضی بپوندند. همه شرکت کنندگان به آنها خواهند گفت شما به مالیخولیا دچارید. شما با بمباران مشروط و تجاوز مشروط موافقید. پوچی این تئوریهای منصور حکمتی  نیازی به بحث ندارد و پوچی آن کاملا روشن است.

ما آرزو داریم این شرایط به جنگ خانمانسوز بدل نشود، ولی حزب ما از وضعیت فعلی که دوستان و دشمنان خلق را مجبور به اتخاذ موضع کرده است خوشحال است. باید این تضادها را تشدید کرد تا سره از ناسره تشخیص داده شود و همدستان امپریالیسم و صهیونیسم شناخته شوند. هم اکنون نقش روشنفکران خود فروخته و نقش ستون پنجم امپریالیسم و صهیونیسم در قالب پاره ای سازمانهای زنان و یا سازمانهای غیر دولتی و نظایر آنها برملا شده است. این خائنین با پنهان کردن خویش در پشت جنایات جمهوری اسلامی در پی ایجاد فاجعه ای به صد برابر بدتر در ایران هستند.

 حزب کارایران(توفان)

آذر ماه 1390

www.toufan.org

۱۳۹۰ آبان ۲۶, پنجشنبه


مداحان "انقلاب مخملی" امپریالیستی را افشا کنیم

پیرو تهدیدات وقیحانه نظامی علیه ایران واحتمال بمباران نیرو گاههای هسته ای توسط رژیم نژاد پرست و متجاوزاسرائیل، بیانیه ای اخیرا توسط 175 فعال سیاسی، خبرنگار و نویسنده و شخصیتهای رنگارنگ در پوشش همدردی با مردم ایران صادر شده و با اتخاذ موضعی ارتجاعی و تهوع آور که یاد آور جهت گیری سیاسی روشنفکران جاهل و خودفروخته اپوزیسیون عراق در آستانه تجاوز نظامی آمریکا به آن کشور است، می باشد. روشنفکران کوراندیش و فریب خورده ای که چشم امید به "انقلاب مخملی" امپریالیستی بسته اند، برای خوشرقصی اجانب، گناه هر نوع تجاوز و بمباران ایران را به گردن جمهوری اسلامی می اندازند. همانطور که اپوزیسیون کنگره ملی عراق به رهبری احمد چلبی معروف، چنین کرد و به اپوزیسیون خیانت ملی بدل شد. صادر کنندگان بیانیه  بیخردانه علل تشنج  در منطقه و تهدیدات نظامی به میهن ما را در وجود هیولای توسعه طلب و متجاوز امپریالیست آمریکا و اسرائیل نمی بینند و همزبان با اوباما و سارکوزی و دیگر کشورهای امپریالیستی ،ایران را مقصر اصلی این ماجرا تحلیل می کنند، همانطور که عراقی های خود فروخته نیز، صدام حسین را مقصر اصلی تجاوز آمریکا به عراق تحلیل نمودند. آنها جای علت و معلول را آگاهانه برا یفریبکاری تغییر می دهند. این فریبخوردگان و جاهلان سیاسی نفهمیدند و نمی خواهند بفهمند که علل تجاوز نظامی به عراق و افغانستان و لیبی و احتمالا به ایران به منظور استقرار آزادی و دمکراسی و حقوق بشر و دلسوزانی برای مردم ایران نیست، بلکه به منظور تبدیل ایران به مستعمره رسمی این کشورها، غارت وچپاول منابع طبیعی و رقابت بر سر تسلط و کنترل انرژی در منطقه و جهان است. امپریالیست آمریکا بدنبال استقرار رژیمی در ایران است که همانند رژیم عربستان سعودی و قطر و کویت و بحرین و...سگ زنجیری اش باشد و مانعی برای سیاستهای راهبردی نظم نوینش ایجاد ننماید.

صادرکنندگان بیانیه با فرمان عقب نشینی و فراخواندن رژیم، جهت متوقف ساختن غنی سازی اورانیوم و استفاده از انرژی هسته ای و انصراف از حق قانونی خود، از کشور ایران می طلبند به زورگوئیهای امپریالیستها  تن در دهد، تا امپریالیست آمریکا و شرکاء به رحم آیند و به کشور ایران تجاوز ننمایند!!. آیا این سفیهان سیاسی نمی فهمند که اتهامات پوچ امپریالیستی در مورد برنامه هسته ای ایران تنها بهانه ای برای اشغال ایران و تحقق نیات شوم امپریالیستی است؟ اگر رژیم جمهوری اسلامی از این حق مسلم ایران نیز بگذرد و به خیانت ملی تن در دهد، آنها با پیشنهاد برسمیت شناختن اسرائیل و خیانت به ملت فلسطین و مبارزه با "تروریسم" و... به میدان می آیند و این قصه سر دراز دارد.

اما سرنوشت غم انگیز لیبی و سرنگونی رژیم قذافی درمقابل ماست و شاهدیم  که حاکم لیبی به رغم تمام عقب نشینیها و امتیاز دادنهای سیاسی و اقتصادی اش، نیز نتوانست جان سالم بدر برد و سر انجام توسط امپریالیستها سرنگون گردید. این رخداد، دلیلی بر این مدعاست که امپریالیستها استقلال هیچ کشوری را برنمی تابند و با دروغ و ریاکاری و با توسل به قطعنامه های غیر قانونی سازمان ملل بدنبال بهانه می گردند تا اهداف استعماری و فاشیستی خود را که همانا نقض آشکار حق خود تعیینی سرنوشت ملل است، به اجرا در آورند. صادرکنندگان بیانیه سازش با امپریالیسم و کنار آمدن با سیاستهای استعماری را دردستور کار خود دارند و به این توهم دامن می زنند که با  سازش و همکاری با امپریالیسم می توان  به "آزادی و استقلال" دست یافت.

حزب ما بارها در بیانیه ها و مقالات سیاسی اش بطور روشن بیان داشته است، که سرنگونی رژیم ارتجاعی و بهیمی جمهوری اسلامی یک امر داخلی و وظیفه مردم ایران است و هر گونه قلدری و تحریمهای غیر قانونی و تهدیدات نظامی جنایتکارانه را محکوم کرده و در مقابل آن قاطعانه خواهد ایستاد.

حزب کارایران(توفان) هرنوع چراغ و چشمک و خوشرقصی برای امپریالیستها را محکوم می کند و همه مبارزین انقلابی و میهنپرست را به افشای کلاشان و مداحان امپریالیست که به تطهیر سیاستهای تجاوزکارانه استعماری می پردازند، فرا می خواند.  این روشنفکران خودفروخته کسانی هستند که از مدتها قبل توسط دستگاههای امنیتی دشمنان ایران پروار شده و برای چنین روزی آماده شده اند. ننگ و نفرت بر آنها باد.



سرنگونی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی فقط بدست مردم ایران!

زنده باد آزادی و سوسیالیسم!

دست امپریالیستها از ایران و منطقه کوتاه باد!

حزب کارایران(توفان)

  بیست وسوم آبان ماه هزار و سیصد و نود

۱۳۹۰ آبان ۲۴, سه‌شنبه


کاید غول، عضو کمیتۀ مرکزی جبهۀ خلق برای آزادی فلسطین،

در مورد شناسائی دولت فلسطین از طرف سازمان ملل



سند زیر در تارنمای جبهۀ خلق برای آزادی فلسطین به زبان عربی منتشر شده و ما نیز برای آشنائی بیشتر خوانندگان گرامی در مورد مواضع سازمانﻫﺎ و احزاب فلسطینی در قبال طرح به رسمیت شناختن دولت فلسطین در سازمان ملل، به فارسی ترجمه و در اختیارهمگان قرار می دهیم. به این امید که گامی ولو کوچک در تقویت جنبش ضد استعماری و استقلال طلبانۀ فلسطین برداشته باشیم.

هئیت تحریریه

آبان ماه 1390

******



در یک نشست سیاسی در شمال غزه، کاید غول اظهار داشت که:

"ما در سال 1999 از مجلس مرکزی الفتح در خواست کردیم که در سرزمینﻫﺎﯼ اشغالی سال 1967، از جمله قدس، اعلام دولت فلسطینی نماید.

20 سپتامبر 2011



جبهۀ خلق برای آزادی فلسطین یک گفتگوی سیاسی را در شمال غزه ترتیب داد تا در مورد حق ملت فلسطین مبنی بر تشکیل دولت مستقل خود بحث و بررسی شود. در این گفتگوی سیاسی، تعداد زیادی از اعضاء و کادرهای جبهۀ تودهﺍﯼ برای آزادی فلسطین و همچنین جمع کثیری از مردم شرکت داشتند.

رفیق کاید غول عضو کمیتۀ مرکزی و مسئول تشکیلات منطقۀ غزه گفت:

رفتن به سازمان ملل برای درخواست تشکیل دولت فلسطینی بسیار دیر شده است. وی گفت که جبهۀ خلق در سال 1999، همزمان با پایان یافتن قرارداد اُسلو، درخواست تشکیل دولت فلسطینی در سراسر سرزمینﻫﺎﯼ اشغالی سال 1967، از جمله قدس را مطرح کرد اما این درخواست تا کنون عملی نشده است.

رفیق غول توضیح داد که شرایط امروز که رهبری الفتح می خواهد به این اقدام دست زند بدین قرار است:

از نظر خود فلسطینیﻫﺎ، مذاکرات دوجانبه با اسرائیل و زیر نظر آمریکا با شکست روبرو گردیده است. جنبش فلسطین در حالت تشتت و تجزیه بسرمی برد و از همۀ تجربیات گذشته بی نصیب است. از طرف دیگر، اعمال سیاست فردگرائی نیز وجود دارد و در عرصۀ فلسطین توافقی میان نظرات موجود نیست.

رفیق غول در مورد کشورهای غربی اظهار داشت که آنان بر رهبری فلسطین فشار می آورند  تا همچنان به مذاکرات ادامه داده، بدون آن که دستاوردی در مقابل فلسطینیﻫﺎ ارائه دهند، در حالی که در کشور های عربی تحول بهار عربی آغاز گردیده و دولتﻫﺎﯼ رسمی کشورهای عربی تمایل دارند ما به سازمان ملل برویم. او اخطار کرد که این وضعیت نباید تبدیل به فشاری بر فلسطینیﻫﺎ گردد که پیشنهادات زیانمندی را برای آیندۀ فلسطین بپذیرند.

در مورد وضعیت سیاسی در اسرائیل، رفیق غول اظهار داشت که سه نظر در اسرائیل در مورد رفتن فلسطین به سازمان ملل وجود دارد. نظری خواستار آنست که هیچ امتیازی داده نشود تا رهبری فلسطین مجدداً مجبور به مداکره شود و این نظر رسمی دولت اسرائیل است. نیروهای امنیتی و نظامی اسرائیل باور دارند که باید شهرک سازی را برای دورۀ کوتاهی متوقف کرد تا فلسطینیﻫﺎ مجدداً به مذاکره تن دهند. نظر سوم متعلق به نیروهای چپ اسرائیل است. آنان معتقدﺍند که فشار آوردن زیاد به رهبری فلسطین ممکن است به رابطۀ آنها با کشورهای حامی آنها لطمه وارد آورد.

رفیق کاید غول بر این نظر است که اگر دولت فلسطینی در درون مرزهای 1967 به رسمیت شناخته شود این امتیاز را خواهد داشت که برعکس قرارداد اسلو که سرزمینﻫﺎﯼ اشغالی 1967 را سرزمینﻫﺎﯼ مورد نزاع و اختلاف می بیند و نه حق فلسطینیﻫﺎ، از این پس از نظر سازمان ملل و مرجع جهانی حاکمیت فلسطینیﻫﺎ بر اراضیﺍشان در مرزهای 1967 حق مطلق فلسطینیﻫﺎ خواهد بود و نه اراضی مورد منازعه و مذاکره، و بر طبق مادۀ هفتم میثاق سازمان ملل، از آن پس دولت فلسطین می تواند برای خروج اشغالگران از سرزمینﻫﺎﯼ 1967 متوسل به زور شود و یا سازمان ملل هم موظف به اعمال زور خواهد شد تا سرزمینﻫﺎﯼ فلسطینی را از اشغال در آورد.

کاید غول برای این اقدام تازۀ مسئولان فلسطینی بر روی بعضی از پایهﻫﺎﯼ قانونی تکیه کرد از آن جمله مصوبۀ شماره 181 که در سازمان ملل به تصویب رسیده مبنی بر این که در سرزمین فلسطین دو دولت باید تشکیل شود، 47 در صد اراضی برای دولت فلسطین و 53 درصد برای یهودیان، و هم چنین مصوبه 194 که اعلام می دارد: به رسمیت شناختن دولت اسرائیل منوط بر این است که پناهندگان فلسطینی به سرزمینﻫﺎﯼ خود باز گردند، و مصوبۀ شماره 6005 سال 1987 که در آن کنارۀ غربی رود اردن و نوار غزه را سرزمینﻫﺎﯼ فلسطینی می داند، و بسیاری دیگر مصوبات که به نفع فلسطینیﻫﺎ است. وی سپس به احتمالات دیگری در این زمینه پرداخت از جمله تاکتیک جدید دولت آمریکا برای به تعطیل کشاندن شناسائی دولت فلسطین در سازمان ملل، اما دولت آمریکا برای چنین امری به 9 رأی موافق نیاز دارد تا بتواند به رسمیت شناختن دولت فلسطینی را وتو کند. اما هم اکنون دولت آمریکا می داند که اکثریت اعضای شورای امنیت سازمان ملل مخالف این خواست او هستند و این در حالی است که احتمال دارد کشورهای چهارگانه نیز که می کوشند به نوعی مسئلۀ فلسطین را حل و فصل کنند پیشنهاد به تأخیر انداختن این مسئله در شورای امنیت را بدهند و از طرفﻫﺎﯼ درگیر بخواهند که مجدداً بر اساس به رسمیت شناختن اراضی سال 1967 وارد مذاکره مجدد شوند بدون این که دولت فلسطینی به طور کامل از طرف سازمان ملل به رسمیت شناخته شود.  کاید غول هم چنین اظهار داشت که ممکن است درخواست فعلی دولت فلسطین برای مدتی به تأخیر انداخته شود، در این صورت می توان موضوع را به مجمع عمومی سازمان ملل احاله داد تا سازمان ملل کشور فلسطین را به عنوان عضو خود به رسمیت بشناسد که البته این عمل نیز تغییر چندانی در وضع موجود ایجاد نخواهد کرد.

رفیق کاید غول در بخشی دیگر از سخنان خود اظهار داشت که در شرایط فعلی ما باید سریعاً در جهت ایجاد وحدت در بین خود اقدام کنیم زیرا این امر به ما امکان خواهد داد تا در برابر فشارها مقاومت کنیم، چون که با ادامۀ سیاست فعلی که ما از نظر اقتصادی به آمریکا و غرب وابسته هستیم نخواهیم توانست به عملی مثبت دست بزنیم و این وضعیت باعث شده تا فاصلۀ زیادی بین طیفﻫﺎﯼ مختلف جامعۀ فلسطین به وجود آید.

سپس رفیق نجیب مجدلاوی عضو علیﺍلبدل کمیتۀ مرکزی جبهه سؤال کرد که آیا  حال زمان مناسبی برای بردن مسئلۀ فلسطین به سازمان ملل هست و آیا برای این اقدام آمادگی لازم وجود داشته است و نتایج حاصله از نظر داخلی و بینﺍلمللی و برای مبارزه مقاومت فلسطین و اسرائیل چه می توانند باشد؟

در جریان این گفتگو حاضران نیز به اظهار نظر پرداخته و تأثیرات مختلف اقدامات فعلی بر روند مبارزات مردم فلسطین را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار دادند.


زنده باد نبرد استقلال طلبانۀ خلق فلسطین

در گرامی داشت جنبش "اشغال وال استریت" در آمریکا



گزارشی از فعالین حزب کار ایران(توفان) در آمریکا






بیش از یک ماه است که شعلهﺍﯼ از زیر خاکستر بیعدالتیﻫﺎ سر بر آورده و دارد به امیدهای کور شدۀ جامعه روشنی می بخشد. شعله از مرکز غارت و چپاول قانونی دسترنج مردم "وال استریت" دمیدن گرفت و حرکتی را آغاز نمود که تا کنون بیش از 1000 (هزار) شهر جهان را در نوردیده است.

جنبش "اشغال وال استریت"  جنبش اعتراض به آمال سرکوب شدۀ مردمی است که در نظام موجود به سوی فقر و فلاکت پرتاب شدهﺍند . این جنبش اعتراضی به حرص و طمع کمپانیﻫﺎﯼ بزرگ است که خود را هر روز فربه تر می کنند و بخش بزرگی از جامعه را به پرتگاه نومیدی می کشانند. جنبش "اشغال وال استریت" عکسﺍلعمل طبیعی مردم به بحران اخیر سرمایهﺪاری است که در آمریکا بیش از 3 سال است حلقوم مردم را می فشرد. میلیونﻫﺎ انسان چندین سال است که در جستجوی کار به هردری سر می زنند ولی نا امیدتر از گذشته شب سر بر بالین می نهند. نرخ بیکاری در آمریکا رسماً بیش از 9 در صد است ولی نرخ واقعی آن نزدیک به 20 درصد می باشد. کمپانیﻫﺎﯼ بزرگ برای کسب سودهای نجومی  شغلﻫﺎﯼ تولیدی و سرویسی را به کشورهائی که نرخ نیروی کار ارزان است منتقل نموده و میلیونﻫﺎ کارگر را  بدون پرداخت غرامتی بیکار نمودند. بانکﻫﺎ و سرمایهﺪاران بزرگ بحرانی در مسکن ایجاد نمودند و میلیونﻫﺎ انسان را بی خانمان کردند و خود میلیاردها دلار به جیب زدند. مرکز مالی و وام دهندۀ آمریکا نرخ وامﻫﺎﯼ دانشجوئی را افزایش داده و زندگی تحصیل کردگان را به گروگان گرفتهﺍند. مراکز غول پیکر بیمه، هزینۀ بیمهﻫﺎﯼ بهداشتی را هر ساله افزایش داده به طوری که دیگر مردم قدرت خرید بیمۀ بهداشتی را ندارند و بیش از 50 میلیون نفر در جامعه از داشتن بیمۀ بهداشتی و درمانی محرومﺍند. نتایج زیانبار بحران موجود در نظام سرمایهﺪاری آن چنان متعدد و وسیعﺍند که نه تنها حلقوم کارگران و مزد بگیران جامعه را در چنگال سنگین خود می فشارد بلکه زندگی اقشار میانی را هم مورد تهدید قرار داده است.

مراکز مالی به ویژه مرکز بورس آمریکا وال استریت، مراکز ایجاد فقر و فلاکت در آمریکا و بسیاری از کشورهای جهان هستند. بانکﻫﺎ و وال استریت سمبل دزدیدن دسترنج مردم، سمبل حرص و آز سرمایهﺪاران گردن کلفت، و مراکز ایجاد فقر و بی خانمانیﺍند. این مراکز مورد خشم و نفرت مردم به ویژه جوانان قرار دارند و جنبش "اشغال وال استریت" تجلی این احساس جامعه است و بهمین دلیل توانست سریعاً رشد کند و فراگیر شود.

اقشار مختلف جامعه، کارگران، جوانان، بیکاران، سربازان برگشته از جنگ در عراق و افغانستان، دانشجویان، تحصیل کرده ها، بازنشستگان، اتحادیهﻫﺎﯼ کارگری، فعالین سیاسی چپ آمریکا و .... در این جنبش شرکت دارند. درد مشترک بی عدالتی، امیدهای برباد رفته،  نابسامانی و وخامت اقتصادی، هراس از آینده و .... این اقشار را بهم پیوند داده است. مردم می بینند که با در نظر قراردادن ردۀ در آمدها تنها 400 نفر سرمایهﺪار فربه در آمریکا در آمدی بیش از 50 درصد ردۀ پائینی جامعه را به خود اختصاص دادهﺍند و 5 در صد ردۀ بالائی جامعه در آمدی بیش از 85 درصد ردۀ پائینی کسب می کند. مردم می بینند که یک منشی اداره، حقوقی حدود 15 هزار دلار در سال دریافت می کند در صورتی که مدیران کمپانی های بزرگ سالیانه چند میلیون و بعضاً دهﻫﺎ و صدها میلیون دلار پاداش دریافت می کنند. جنبس "اشغال وال استریت" جنبش اعتراض به این بیعدالتی و هم چنین جنبش اعتراض به عدم وجود دمکراسی و عدم امکان شرکت مستقیم مردم در امور است.

تا کنون جنبش "اشغال وال استریت" به بیش از 200 شهر کوچک و بزرگ آمریکا گسترش یافته است. این جنبش توانسته است که حمایت اتحادیهﻫﺎﯼ کارگری و شخصیتﻫﺎﯼ مترقی و فعالین سیاسی را کسب کند.

فعالین حزب کار ایران (توفان) در آمریکا در محل سکونت خود شرکت مستقیم در این جنبش دارند و با فعالین این جنبش مرتباً درگیر بحث و گفتگو هستند . فعالین حزب در مبارزه و آکسیونﻫﺎﯼ این جنبش شرکت نموده و سعی دارند که تجربیات خود را به نیروهای جوان جنبش انتقال دهند  و تمام کوشش خود را در رادیکال نمودن جنبش به کار گیرند. فعالین حزب به رفقای آمریکائی و غیر آمریکائی که برای پیشبرد جنبش مبارزه می کنند درود می فرستند و مقاومت آنها را در مقابل دستگیری و سرکوب پلیسی ستایش می کنند.

مردم در دسته و نوبتﻫﺎﯼ مختلف از مکانﻫﺎﯼ اشغال شده وکمپﻫﺎﯼ شبانه روزی فعالین جنبش دیدن کرده و به آکسیونﻫﺎﯼ جنبش می پیوندند و از دادن کمکﻫﺎﯼ مالی و تدارکاتی دریغ نمی کنند. مردم در حین گفتگو و بحث با فعالین این جنبش و به صورت اعتراض آمیز سؤالات متعددی را مطرح می کنند که بعضی از آنها را می توان به صورت زیر خلاصه کرد.

ــ چرا بیکاری در سطح بالائی قرار دارد؟ چرا شغلﻫﺎ به خارج کشور منتقل می شوند؟

ــ چرا مالیات مردم به جیب بانکﻫﺎ ریخته می شود؟

ــ چرا نرخ بهرۀ وام دانشجوئی را سنگین کردهﺍند؟

ــ چرا همۀ مردم بیمه بهداشتی ندارند؟ چرا همه بیمه اجتماعی ندارند؟

ــ چرا سرمایهﺪاران بزرگ مالیات نمی پردازند؟

ــ چرا در جامعه نژادپرستی وجود دارد؟ چرا در جامعه تبعیض وجود دارد؟

ــ چرا زنان حقوق برابر در مقابل کار برابر با مردان ندارند؟  چرا زن ستیزی و زن آزاری در جامعه وجود دارد؟

ــ چرا بحرانﻫﺎﯼ اقتصادی به وجود می آیند؟

ــ چراآمریکا درگیر جنگ با کشورهای دیگر می شود؟

ــ چرا مالیات مردم صرف ریختن بمب بر سر مردم کشورهای دیگر می شود؟

ــ  چرا ما اعتراض می کنیم ولی کسی گوشش بدهکار نیست؟ چرا پلیس ما را سرکوب می کند و به زندان می اندازد؟



یک نظر اجمالی به این سؤالات و به ذهنیت مردم نشان می دهد که اکثریت عظیم جامعه مطالباتی دارند که برای کسب آنها خود را مستقیماً در مقابل نظام موجود قرار می دهند. ولی نارضایتی عمومی و بیان مطالبات برای پیشبرد جنبش کافی نیستند. باید مردم با شرکت در مبارزۀ اجتماعی و در روند کسب مطالبات، آموزش ببینند و آبدیده شوند تا به درک ریشهﺍﯼ از منشاء  نارضایتیﻫﺎﯼ عمومی برسند. باید فعالین روزمرۀ جنبش "اشغال وال استریت" خود به این درک برسند تا بتوانند آن را به مردم منتقل کنند. این جنبش خواستﻫﺎﯼ عمومی مردم را با خود حمل می کند و علیۀ حرص و آز انحصارات موضع گرفته است  ولی هنوز نتوانسته است افق روشن و رادیکالی برای خود ترسیم کند. این جنبش ادعا می کند که حرص و آز کمپانیﻫﺎﯼ بزرگ را مجبور کرده که منافع خود را به دولت تحمیل کنند. بعضی از فعالین حتی شعار "واال استریت مال ماست" را سر می دهند. نمونهﻫﺎﯼ بسیاری از این مواضع در گفتهﻫﺎ و سخنرانیﻫﺎﯼ فعالین این جنبش شنیده می شوند. با مطالعۀ بیانیهﻫﺎﯼ انتشار یافته می توان سطح  بالای توهم این جنبش به دستگاه حکومت را دید. این جنبش هنوز به این درک اولیه نرسیده است که حکومت نمایندۀ انحصارات است و مأموریت آن حفظ منافع سرمایهﺪاران است و آن که، دولت ابزاری است در دست انحصارات برای سرکوب نارضایتی مردم. با وجودی که مردم می بینند که سرکردگان حکومت در اکثریت شکنندۀ آن خود میلیونر و از سرمایه داران هستند اما مردم و جنبش اشغال هنوز به این نتیجه نرسیدهﺍند که خود این اعضای حکومتی همان جنایتکارانی هستند که دستور ریختن بمب بر سر مردم کشورهای دیگر را صادر می کنند، که به پلیس محلی دستور سرکوب و دستگیری تظاهر کنندکان همین جنبش را می دهند، که خود در خروج شغلﻫﺎ از کشور دخالت دارند.   این جنبش نه تنها دولت را عاملی در نابسامانی موجود ندانسته بلکه یا به آن، "علیۀ" انحصارات متوسل می شود و یا از دولت در مقابل انحصارات دفاع می کند.

هرچند این جنبش در شکل ظاهری آن تشابهاتی با "بهار عربی" دارد اما  این دو در مضمون دارای اختلافات اساسی هستند. بهار عربی، حکومتﻫﺎﯼ در قدرت را نشانه گرفته است اما در جنبش "اشغال وال استریت" نه تنها هیچ گسستی با قدرت دولتی دیده نمی شود بلکه بر عکس حکومت را مظلوم می داند.

بسیاری از فعالین این جنبش همان افرادی هستند که در کارزار انتخاباتی رئیس جمهوری آمریکا در 3 سال گذشته به حمایت از کاندیداتوری اوباما فعالیت می کردند. در عرض کمتر از 6 ماه پس از انتخابات،  فریبکاری اوباما آشکار شد و این افراد به همراه میلیونﻫﺎ رأی دهندۀ دیگر از اوباما مأیوس شده و سرخورده شدند و کُنج عزلت را بر گزیدند. جنبش "اشغال وال استریت" نشاط تازهﺍﯼ در مردم و به ویژه جوانان ایجاد کرد و امید تازهﺍﯼ دمیدن گرفت .این نشاط و امید جنب و جوش به سطح جنبش قبل از انتخابات هنوز نرسیده است و دلیل این امر این است که در جنبش قبل از انتخابات میلیونﻫﺎ نفر از سیاستﻫﺎﯼ جرج بوش و دولت جنگ افروز او انزجار داشته و در اعتراض به آن، دستگاه حکومتی را نشانه گرفته بودند و حتی مطالباتی مانند "خلع ید از بوش" و "تحویل بوش به دادگاه" در سطح جامعه مطرح می شد. 

در ابتدای سر بر آوردن شعلۀ جنبش "اشغال وال استریت"، اوباما و بهمراه او تمامی سرکردگان "حزب دمکرات" سکوت اختیار کرده بودند و زمانی که شعله گسترش یافت و ضمیر خفتۀ جامعه را بیدار نمود آن گاه تلاش نمودند که بر گردۀ جنبش سوار شوند و آن را در خدمت تبلیغات برای کارزار انتخاباتی آینده به کار گیرند و از آن به عنوان فشار بر رقیب خود "حزب جمهوری خواه" استفاده نمایند. جمهوری خواهان در ابتدا جنبش را محکوم نموده ولی بعداً با زدن نعل وارونه بر جنبش اعلام نمودند که آنها هم بسیاری از اهداف جنبش را از آن خود می دانند! جنبش "تی پارتی" که جنبش دست راستیﻫﺎﯼ بیرون زده از حزب جمهوری خواهان است هم به تقلا افتاد و گفت که "ما هم در این جنبش شریک هستیم".  تأسف در این است که هر سه نیروی ارتجاعی "حزب دمکرات"، "حزب جمهوری خواه" و "حزب تی پارتی" در برخوردشان به جنبش "اشغال وال استریت" راست می گویند. جنبش "اشغال وال استریت"  هنوز نتوانسته است بر روی برنامهﺍﯼ که خواستﻫﺎﯼ مردم را نمایندگی کند انگشت بگذارد. این جنبش شدیداً به ساختار نظام سرمایهﺪاری توهم داشته و به آن وابسته است. این جنبش شدیداً تحت نفوذ دموکراسی بورژوائی است و هنوز خصلتی انقلابی از خود بروز نداده است. اگر این جنبش بخواهد پایدار بماند باید استقلال طبقاتی به خود بگیرد و احزاب دوقلوی "دموکرات" و" جمهوری خواه" را هدف قرار دهد. این احزاب نمایندگان انحصارات و خود عامل جنگ و جنایت و فلاکت در بسیاری جوامع هستند. در سیاستﻫﺎﯼ داخلی و خارجی نمی توان خط تمایزی بین این دوحزب امپریالیستی کشید. تمایل جنبش "اشغال وال استریت" به حزب دمکرات که به وسیلۀ اتحادیهﻫﺎﯼ کارگری و سوسیال دموکراسی تشویق می شود بسیار مضر و عامل فروپاشی آن خواهد بود . حزب دموکرات همیشه بر روی جنبشﻫﺎﯼ اعتراضی مردم آب سرد پاشیده  و آنها را به نابودی کشانده است. باید از سرگذشت جنبش قبل از انتخابات اوباما درس عبرت گرفت.

چنانچه جنبش "اشغال وال استریت" بتواند مطالبات و خواستﻫﺎﯼ عمیق مردم را فرموله کرده، از توهمات دموکراسی سرمایهﺪاری خود را رهانیده، علیۀ هیستریای ضد رادیکالیسم موضع بگیرد، و استقلال طبقاتی کسب کند. آنگاه می تواند تودهﻫﺎﯼ وسیع ناراضییان را بسیج نموده و به مبارزه ادامه دهد. در آن زمان این نیرو می تواند با تمامی جریانﻫﺎ و نیروهای آمریکائی و "خارجی" کمونیست که برای رهائی انسانﻫﺎ از یوغ جنگ و سرکوب و استثمار انحصارات بزرگ مبارزه می کنند پیوند زده، جنبشی نیرومند و پایدار را مشترکاً بنا نهند.  

20 اکتبر 2011 

تشکیل سندیکای مستقل نیاز مبرم کارگران برای دفاع از حقوق صنفی



اعتصاب  6500 کارگر پتروشیمی ماهشهر را که به باز پس گرفتن حقوق معوقه و برچیده شدن شرکتﻫﺎﯼ پیمانکار ختم شد می توان پیروزمند و نشانهﺍﯼ از همبستگی و اتحاد آنها دانست و به این جهت به آنها تبریک گفت، ولی بزرگ تر از این موفقیت مطرح کردن هدف تشکیل سندیکای مستقل آنها است که نشان دهندۀ رشد آگاهی تجربی کارگران اعتصابی است.

اعتراضات و اعتصابات کارگری که حول خواستﻫﺎﯼ صنفی و اجتماعی برای بهبود شرایط کار و زندگی صورت می گیرد به پیدایش اشکال ابتدائی تشکلات طبقاتی (نظیر صندوقﻫﺎﯼ اعتصاب، نطفهﻫﺎﯼ سندیکا ) می انجامد. این مبارزات طبقاتی اولیه باعث کسب آگاهی طبقاتی اولیه خواهد شد که مستقیماً از عمل مبارزاتی حاصل می شود. آگاهی طبقاتی در عرصۀ مبارزات آینده و کسب تجربۀ بیشتر، زمینهﻫﺎﯼ مساعدی برای کسب آگاهیﻫﺎﯼ سیاسی که توسط پیشگامان انقلابی مرتبط با حزب طبقۀ کارگر به میان آنها برده می شود و در جریان مبارزات انقلابی است که به منصه ظهور رسیده و در طی آن شکوفا می شود.

حزب کار ایران ( توفان ) حزب طبقۀ کارگر ایران به دفعات و در مقالات متعدد مطرح کرده است که در شرایط کنونی میان انبوهی از نیازها و خواستﻫﺎ و کمبودهای جنبش کارگری ایران، ضروری ترین و اصلی ترین و حیاتی ترین نیازصنفی این جنبش، تشکیل اتحادیۀ مستقل کارگری و کسب حقوق سندیکائی است؛ چرا که کسب همۀ منافع آنی و آتی جنبش از طریق اتحاد و همبستگی و سازمانیابی در تشکیلات مستقل و واقعی سندیکائی و اتحادیهﻫﺎﯼ کارگری امکان پذیر است.

جنبش کارگری ایران برای کسب منافع فوری خود و کسب منافع آتی یعنی تأثیر گذاری در روند تکامل اجتماعی در جهت منافع خود، راهی جز اتحاد و همبستگی و تشکیلات ندارد. بی دلیل نیست که رژیم ضد کارگری جمهوری اسلامی از تشکیلات مستقل سندیکائی مثل جن از بسمﺍلله می ترسد و چنین سبعانه با فعالین کارگری در این عرصه برخورد می کند. اخراج و پرونده سازی و دادگاهی کردن و محکوم کردن آنها به زندان و شلاق و شکنجه و پایمال کردن همۀ قوانین بینﺍلمللی هم چون منشور جهانی حقوق سندیکائی و مقاوله نامهﻫﺎﯼ سازمان بینﺍلمللی کار که خود امضاء کنندۀ آن بوده است، همه و همه نشاندهندۀ میزان وحشت و هراس جمهوری اسلامی از سندیکاها و اتحادیهﻫﺎﯼ مستقل و واقعی کارگری است.

در طی دهۀ اخیر هزاران حرکت اعتصابی و اعتراضی با شرکت صدها هزار کارگر در نقاط مختلف کشور، حول خواستﻫﺎﯼ گوناگون، به صورت خود جوش و یا با سازماندهی بطئی انجام شد. از جملۀ این خواستﻫﺎ، اعتراض به اخراجﻫﺎﯼ دسته جمعی، اعتراض به قراردادهای موقت و سفید امضاء و عدم استخدام رسمی، اعتراض به عدم پرداخت به موقع حقوق و دستمزد و مزایا، اعتراض به خصوصی سازیﻫﺎ، اعتراض به تغییر قانون کار در جهت حفظ امنیت سرمایه و از بین بردن امنیت شغلی کارگران، اعتراض به عدم پرداخت حق سنوات کارگران بازنشسته به طور کامل و تعیین سقف پرداختی برای آن توسط دولت، اعتراض به عدم اجرای طرح طبقه بندی مشاغل، اعتراض به اضافه کاری اجباری، اعتراض به عملکرد مأمورین امنیتی حراست کارخانجات و مراکز صنعتی، اعتراض به پرونده سازی برای نمایندگان و فعالین کارگری و احکام زندان و شلاق برای آنها بود.

مشخصۀ این جنبش اعتراضی را می توان در تدافعی بودن آن، گسترش کمی آن نسبت به دهۀ قبل، جوان و تحصیل کرده بودن و ریشۀ کارگری و زحمتکشان شهری داشتن و در عین حال کم تجربه بودن فعالین، پراکندگی در کلیت خود، خود جوشی و عدم سازمان یافتگی آن دانست.

در طی این دوران بسیاری از کارگران در طی حرکت اعتراضی خود به ضرورت احیاء و یا ایجاد تشکل مستقل سندیکائی رسیدند و با پذیرش و تحمل همۀ سختیﻫﺎ و مشکلات به ایجاد آن و یا تجمعﻫﺎﯼ مقدماتی آن اقدام نمودند؛ کارگران قهرمان شرکت واحد اتوبوسرانی تهران پیشگامان دورۀ جدید احیاء جنبش سندیکائی ایران بودند و به دنبال آنها کارگران نیشکر هفت تپه و کارگران نقاش و کارگران برق و فلزکار کرمانشاه موفق به احیاء سندیکای خود شده و در بسیاری مراکز صنعتی دیگر تجمعات مقدماتی ایجاد سندیکا به وجود آمد. از جمله این تجمعات مقدماتی سندیکائی فعالین و سازماندهندگان اعتصاب پیروزمند کارگران پتروشیمی ماهشهر بود که با خواست عمومی به رسمیت شناختن فعالیت سندیکائیشان به میدان آمدند. تشکیل سندیکای کارگران پتروشیمی مسلماً هم مایۀ خوشحالی و دلگرمی همۀ فعالین صادق و پاکباز این جنبش و هم مشوق سایر تجمعات مقدماتی سندیکائی خواهد بود.

فعالین جنبش سندیکائی برای تحکیم و تقویت و گسترش این جنبش همچنان که تا به حال نشان دادهﺍند باید هوشیارانه در جهت هماهنگ کردن فعالیت خود، در اختیار یکدیگر قرار دادن تجارب و اطلاعات و دانش خود و آموزش کادرهای سندیکائی از بین فعالین با ایمان و مبارزین صادق اقدام نمایند و ارتباط خود را با جنبش جهانی کارگری و سندیکائی تقویت کرده و از حمایت آنها برخوردار شوند.

نکته مهم دیگری که باید به آن توجه ویژه داشته باشند این است که دشمن آنها تنها جمهوری ضد کارگری اسلامی نیست، بلکه عناصر آنارشیست و منحرف چپ نما هم در رشد و شکوفائی جنبش آنها اخلال می کنند.

منحرفینی که با تبلیغ مجمع عمومی یا شوراهای کارگری یا لغو کار مزدی به جای حمایت و پشتیبانی از جنبش سندیکائی سعی دارند کارگران را دنبال نخود سیاه فرستاده و ترهات مغشوش ذهنی و هرج و مرج طلب خود را به جای واقعیت، به خورد جنبش بدهند در عمل خدمت گذاران سرمایهﺪاران و یاری دهندۀ جمهوری ضد کارگری اسلامی هستند.

مجمع عمومی جلسهﺍﯼ است موقت که حول تصمیم گیری برای اجرای امری مشخص تشکیل می شود که می تواند خود جوش و یا برنامه ریزی شده باشد ولی در هر حال خصلتی موقت دارد و در واقع جلسهﺍﯼ است برای تصمیم گیری در موردی مشخص و نه تشکیلات. تشکیلات سندیکائی تشکلی است دائمی که آگاهانه و برنامه ریزی شده و با اهدافی مشخص که خصلتی دائمی دارند می باشد و طبقۀ کارگر به وسیلۀ آن مبارزات روزانه و دائم خود را در عرصهﻫﺎﯼ صنفی و اجتماعی علیۀ سرمایهﺪار ادامه می دهد و در واقع برای کارگران مکتب مبارزه است. کارگران در مبارزات سندیکائی نفرتشان نسبت به سرمایهﺪار تحریک شده و چشم و گوششان باز می شود. مبارزات سندیکائی تحمل استقامت و روح مبارزه جوئی طبقۀ کارگر را تقویت می کند و کارگران را تربیت کرده و آموزش می دهد که اتحاد و همبستگی موجب پیروزی آنهاست.

شوراهای کارگری تشکلی کارگری است که محصول شرایط دوران انقلاب است و در اوج مبارزات کارگری با هدف کنترل و مدیریت و اعمال قدرت طبقاتی تشکیل می گردد و باید تحت رهبری مغز متفکر و ستاد فرماندهی واحدی یعنی حزب طبقۀ کارگر عمل کند.

شورا و سندیکا علیرغم این که هر دو از جمله تشکلﻫﺎﯼ کارگری هستند، اولی رکن حکومتی و برای کسب قدرت سیاسی و تغییر بنیادی جامعه است و دیگری برای بهبود شرایط زندگی در چهارچوب مناسبات حاکم سرمایهﺪاری است و هدفش کسب قدرت سیاسی نیست. بنابراین نه تنها نباید این دو تشکل سازمانی را با یکدیگر اشتباه گرفت بلکه به هیچ وجه مجاز نیستیم ماهیت متفاوت آنها را یکی کنیم و وظایف مستقل آنها را در هم ریزیم.

سندیکا باید متحد کنندۀ همۀ کارگرانی باشد که به لزوم اتحاد برای مبارزه با کارفرمایان و حکومت پی می برند. اگر سندیکاها و اتحادیهﻫﺎﯼ کارگری سازمانﻫﺎﯼ بسیار وسیعی نباشند تحقق اهدافشان هم غیر قابل حصول می باشد.