۱۳۹۲ مهر ۱۸, پنجشنبه


تسلیم زبونانه به خواستﻫﺎﻯ امپریالیستﻫﺎ و خشونت سرکوبگرانه در مقابل زحمتکشان!

 

هدف از مهندسی انتخابات و ازصندوق مارگیری در آوردن حسن روحانی این بود که بتوانند در عرصهﻯ داخلی سیاستﻫﺎﻯ اقتصادی نئولیبرالیستی که در دوران 24 سالهﻯ گذشته به صورت پیگیر دنبال می شد، به نقطهﻯ پایانی خود برسانند و در عرصهﻯ خارجی با تسلیم شدن به خواستﻫﺎﻯ امپریالیستﻫﺎ به شرط تضمین بقاء حاکمیت بتوانند از بن بست موجود خارج شوند.

خامنهﺍﻯ در دیدار با فرماندهان سپاه با عنوان کردن عدم مخالفتش با مذاکره و کار برد دیپلماسی برای حل معضلات و اشاره به ضرورت به کار گیری"نرمش قهرمانانه" با همان مضمونی که سالﻫﺎ قبل بکار برده، در واقع خط و مشی جدید را، رسماً به فرماندهان سپاه اعلام کرد و از آنها خواست که کابینهﻯ حسن روحانی را در این جهت یاری دهند.

خامنهﺍﻯ در سال 1348 کتابی را به نام (صلحﺍلحسن) که نویسندهﻯ آن راضی آل یاسین  می باشد ترجمه کرده است که عنوان آن را به (صلح امام حسن ــ پرشکوه ترین نرمش قهرمانانهﻯ تاریخ ) تغییر داده است. در این کتاب هدف از تسلیم امام دوم شیعیان به معاویه و بیعت با او و واگذاری خلافت مسلمین به معاویه ،" نرمش قهرمانانه" توصیف شده است.

آقای خامنهﺍﻯ که در اردیبهشت سال 1379 ادعا می کرد: " نه آمریکا و نه بزرگتر از آمریکا قادر نیستند حادثهﺍﻯ مثل حادثهﻯ صلح امام حسن را بر دنیای اسلام تحمیل کنند . اینجا اگر دشمن زیاد فشار بیاورد ، حادثهﻯ کربلا اتفاق خواهد افتاد " و حتی در سی تیرماه سال جاری در مورد مذاکره با آمریکا می گفت:" آمریکائیﻫﺎ، هم غیر قابل اعتمادند، هم غیر منطقیﺍند، هم در برخوردشان صادق نیستند". امروز به دلیل عدم اتکاء به مردم و بحران عظیم اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، برای حفظ بقاء حاکمیتش حاضر شده به صلح امام حسنی یا تسلیم به شیطان بزرگ راضی شود؛ و با وقاحتی که فقط از آخوند بر می آید برای این تسلیم خفت آور و حضیضانه، مدال قهرمانی هم به سینهﻯ خود نصب کند.

البته این تسلیم بزدلانه که تحت عنوان کاربرد دیپلماسی لبخند و مذاکره به منظور فریب دادن آمریکا برای فرماندهان بی مغز سپاه و بسیج تبلیغ می شود، خودشان هم خوب می دانند که آمریکا را فریب نمی دهد؛ بلکه کلاهی است که می خواهند سر مردم بگذارند. تسلیم رژیم به آمریکا نه  مشکلی از مشکلات مردم را حل می کند (که البته حاکمیت در پی آن نبوده و نیست بلکه چماق رژیم را در سرکوب جنبش مردمی تیزتر هم میکند) و نه حتی مشکلی از حاکمیت را حل خواهد کرد . هر چند موقتاً تهدیدات نظامی  خارجی کاهش خواهد یافت ولی کار برد جنگ برادر کشی داخلی و دامن زدن به تفرقه و جنگ شیعه و سنی و قوم گرایانه و گسیل تروریستﻫﺎ از خارج شبیه آنچه در عراق و سوریه به کار بردند از دستور کار امپریالیستﻫﺎ خارج نخواهد شد. کنار گذاشته شدن بهانهﻯ هستهﺍﻯ جای خود را به دهﻫﺎ بهانهﻯ دیگر که در انبان امپریالیستﻫﺎ فراوان است، خواهد داد.

و اما در رابطه با تدبیر اتخاذ شده توسط رژیم در برخورد با جنبش مردمی چنانکه در تصویر زیر مشاهده می کنید گارد ویژهﺍﻯ که در پشت بام ساختمان شرکت واحد در حال نشانه گیری دقیق از پشت دوربین تفنگ ژ3  است، مغز دشمن متجاوز خارجی را هدف قرار نداده بلکه سینهﻯ کارگر اخراجی دردمندی که پدر 4 فرزند و همسری بیمار است و درخواست بازگشت به کار را داشته، نشانه گرفته است.


ایسنا می نویسد: بهرام ۴۶ ساله کارگر شرکت واحد می ‌خواست برای آخرین بار از مدیران این شرکت بخواهد که او را به سر کارش باز گردانند. وقتی فهمید حکم اخراجش قطعی شده و قانون چارهﻯ دردش نیست، آمده بود دوباره از مشکلاتش بگوید که اجازه ورود نمی ‌گیرد، به زور وارد اتاق مدیرعامل می ‌شود و ۹ ساعتی با پیمان سنندجی و کسی که حکم اخراجش را امضا کرده در یک اتاق می ‌ماند.

حالا هفته‌ای از این اتفاق گذشته است. دیگر خبری از او و چند صد کارگری که بی‌دلیل حکم اخراجشان را گرفته‌اند در رسانه‌ها نیست. شهر به دنبال اخباردیگری است اما در خانهﻯ بهرام، غم بی‌پدری به غم نان افزوده شده.

زن بهرام می ‌گوید "آن روز کذائی برای حرف زدن رفته بود شرکت واحد اما راهش ندادند. قبل ‌تر خودم چند بار رفتم. حاضر نبودند حرف مرا بشنوند. کلیه‌هایم سنگ دارد، دیسک کمر دارم اما بیمه ما را قطع کردند. دخترم دانشگاه قبول شد اصلا رویش نشد به پدرش بگوید. پسرم مدرسهﻯ نمونهﻯ دولتی قبول شده است معدلش بالاست اما نمی ‌دانیم بتوانیم هزینه‌های آن را پرداخت کنیم یا نه."

می گوید شوهرش با کسی دعوا نداشته است هیچ وقت. سرش به کار خودش گرم بوده "اما در این یک سال و نیم انگار ما ۱۰ سال پیر شدیم. پول زیادی به ما نمی ‌دادند، ۵۰۰ تا ۶۰۰ تومان. با همین اندک هم زندگی را می ‌گذراندم"، این را با حسرت می‌ گوید. حسرت روزهای خوشی که بهرام هنوز کار می ‌کرد و او با حقوق اندکی ۴ بچه و خانه را اداره می ‌کرد.

می‌ گوید:"می‌ گفتند برو کار دیگری پیدا کن. مگر بعد از ۱۴ سال کار و با این سن و سال می ‌توان کار دیگری پیدا کرد؟ چه کاری می‌ توانست بکند؟ حالا بهرام کجاست؟”

زن می‌ گوید "بهرام اول زندان اوین بود و حالا رجائی‌شهر است.

برای بیشتر روشن شدن وضعیت طبقهﻯ کارگر ایران به گوشهﻫﺎئی از نامهﻯ سرگشادهﺍﻯ که از طرف بیش از ۳۰۰۰ نفر از کارگران، تکنسین‌ها و مهندسان پروژه‌های نفتی ایران خطاب به روحانی و توسط ناصر آقاجری نوشته شده است اشاره می کنیم:

» فاصلهﻯ طبقاتی هر روز ابعاد تصاعدی و بزرگ ‌تری پیدا کرده و فقدان آزادی اندیشه و قلم همچنان به همان روال گذشته ادامه یافته است. دلالی و واسطه ‌گری بین‌المللی، و واردات بی‌رویه و بدون کنترل کالاهای مصرفی آن هم بدون کیفیت، صنایع و کشارزی ما را به رکود و ویرانی کشیده و از سوی دیگر این نابه‌هنجاریﻫﺎ در ارتباط با مناسبات کار و حقوق قانونی نیروی کار (کارگران صنعتی، تکنسین‌ها و مهندسان) بیشتر از همه‌ی جنبه‌های دیگر، آفت رشد شده و نمود پیدا کرده است و بدین صورت صدمات جدی بر پیکر با ارزش ترین منابع ملی کشور (نیروی کار فنی) وارد نموده است.

دولت‌های پس از جنگ به ویژه با پذیرش تعدیل ساختاری و خصوصی‌سازی‌های گسترده که الهام گرفته از اقتصاد سرمایه‌داری دوران معاصر (نئولیبرالیسم) است، قانون کار را در برخی مناطق به نام مناطق آزاد تجاری به حاشیه راندند. فقط با اعلام منطقه‌ی آزاد تجاری در پارس جنوبی، چند ده هزار نیروی کار فنی کشور در عمل از شمول قانون کار خارج شدند و در زیر فشار مطلق پیمانکاران قرار گرفتند. با معافیت کارگاه‌های زیر ده نفر از قانون کار در دولت اصلاحات، بزرگ‌ ترین بخش کارگری ایران از حداقل حقوق، سنوات، و نیز از امکان دریافت مستمری بازنشستگی و خدمات تأمین اجتماعی برای همیشه محروم شدند. از این رو این گروه عظیم زحمت کشان با خانواده‌هایشان باید در سن از کارافتادگی برای امرار معاش به تکدی‌گری رو بیاورند. در نظام سیاسی‌ای ‌که وعدهﻯ حکومت مستضعفان و محرومان را شعار خود قرار داده بود، مستضعفان فقیرتر و ضعیف‌ تر و فرسوده ‌تر شدند و در عوض سرمایه‌داران (بخش خصوصی یا به قول مسؤولان زمان انقلاب، طاغوتیان) ثروتمند‌تر و فربه ‌تر گشتند. از سوی دیگر با تصویب بند "ز" در مجمع تشخیص مصلحت نظام، کارفرماها در بخش‌هائی اختیار تام به دست آوردند که به اخراج کارگرانی مبادرت ورزند که تا روز پیش از مصوبهﻯ جدید، قانون کار از آن‌ها حمایت می ‌کرد.

این است شرایط رنج آور، برای مردم و تولیدکنندگان نعمات مادی در ساختار اقتصادی امروز جامعه‌ی ما. مناسباتی ارتجاعی که به توصیه‌ی صندوق بین‌المللی پول ــ نهادی که ۵۱ درصد آن در اختیار آمریکاست ــ به جامعهﻯ ایرانی تحمیل شده است. این ساختار اقتصادی (نئولیبرالیسم) طی چند دهه سُلطهﻯ بر جهان، جز دامن زدن به رکود اقتصادی و تورم قیمت‌ها و ایجاد فاصلهﻯ طبقاتی عظیم و عمومی‌سازی فقر و یک در صدی کردن غنا و ورشکستگی بنگاه‌های تولیدی چه دستاورد دیگری به دنبال داشته است؟ آن هم در حالی که سردمداران و رهبران جهانی این نظم اقتصادی، بزرگ ترین جنگ‌های منطقه‌ای ‌از اروپا تا آسیا را به وجود آوردهﺍند که هنوز هم در منطقهﻯ خاورمیانه تداوم دارد و این در حالیست که چند کشور از جمله کشور ما ایران در معرض تهدید به جنگ و چالش‌های سیاسی ــ اقتصادی قرار دارند.

 

تأثیر مناسبات تعدیل ساختاری و خصوصی‌سازی ( نئولیبرالیستی) بر کار و زندگی نیروی کار پروژه‌ای ‌:

 

ساخت پروژه‌های صنایع مادر در ایران با توجه به دور بودن از مناطق شهری، زندگی کارگران در خوابگاه‌ها، ساعات فشرده و طولانی کار (۱۲ ساعت در روز)، شتاب کار به دلیل زمان‌بندی‌های ضروری ساخت و مدت زمان مرخصی یک کارگر در عمل یک اردوگاه کار است نه یک کارگاه معمولی، که البته همین کار در مناطق آزاد تجاری و ضروری نبودن اعمال قانون کار به یک اردوگاه کار اجباری تبدیل شده است.

یک نیروی کار پروژه‌ای ‌در اردوگاه کارش باید ۲۳ روز دراختیار کار پروژه باشد یعنی ۷۶٫۶ درصد از زندگی‌اش و یک کارگر باید ۲۴ روز یا ۸۰ ‌درصد زندگیش را با بدترین شرایط بهداشتی، غذائی و وسایل خواب نامناسب به سر ببرد. با روزانه ۱۲ ساعت کار. سازمان‌های جهانی کار پس از بررسی‌های علمی به این نتیجه رسیده است که کار روزانه بیش از ۸ ساعت در دراز مدت اثرات روانی و جسمی غیر قابل جبرانی بر نیروی کار به جا می‌ گذارد از این رو حداکثر ساعت کاری در یک روز باید ۸ ساعت باشد و برخی از روزها که ضرورت پروژهﻯ اضافه کاری را در دستور کار قرار می ‌دهد، با توافق کارگر فقط باید ۲ ساعت اضافه کاری انجام بدهد آن هم نباید هر روز باشد. در حالی که یک کارگر پروژه‌ای ‌باید روزی ۱۲ ساعت ممتد کار کند و در صورت ضرورت اضافه کاری بدون رضایت کارگر تا ۱۶ ساعت ادامه می‌ یابد آن هم بدون محاسبهﻯ چهل درصد اضافه کاری تأیید شده‌ی قانون کار. عوارض ویرانگر این شیوه در کوتاه مدت به صورت اعتیاد شدید عمومیت یافته، و از سوی دیگر باعث از هم پاشیدن کانون خانوادگی و آمار بالای طلاق در میان کارگران شده است. شرایط نامناسب دیگر کار پروژهﺍﻯ، فقدان شرایط ایمنی کار است به دلیل این که پروژه در حال ساخت می ‌باشد. در حال ساخت بودن پروژه، امکانات ایمنی برای حفظ جان نیروی کار را بسیار محدود کرده است. از سوی دیگر آلودگی‌های بسیار شدید گازی، ‌شیمیائی، صوتی و… به گونه‌ای ‌است که در روزهائی که هوا دچار وارونگی می‌ شود، با هر تنفس بوی ادرار (آمونیاک) را استشمام می ‌کنیم، گوشه‌های لب و چشم به سوزش می ‌افتد و در دهان طعم ترشی را حس می ‌کنیم. عوارض این شرایط، آلودگی‌های خونی در میان کارگران است .

حالا چنین نیروی کاری می ‌خواهد برای ۶ روز به مرخصی برود که یک روز آن در راه رفت و یک روز آن در راه برگشت هدر می‌شود. این نیروی کار مجبور است در هر ماه تنها ۴ روز را به تربیت فرزندان و همسرداری و همیاری با او بپردازد، آن هم در صورتی که او نه یک انسان شاد و با نشاط را بلکه یک جسد خسته را به خانه رسانده است. در سوی دیگر همسر این کارگر پروژه‌ای ‌پس از ۲۳ الی ۲۴ روز تنهایی و چالش با گرانی و تورم و حقوق نان آور خانواده که پس از ماه‌ها به وسیلهﻯ بخش خصوصی (سرمایهﺪاری) پرداخت نمی ‌شود ــ البته به لطف شیوه‌ی تعدیل ساختاری و خصوصی‌سازی ارمغان صندوق بین‌المللی پول (اقتصاد امریکائی) ــ ‌انتظار دارد همسرش بیاید و کمی از بار این مشکلات همه جانبه را از دوش او بردارد، ولی با همسری مواجه می ‌شود با جیبی خالی از حقوق ــ باز هم به لطف بی‌قانونی نظام اقتصادی نئولیبرالیستی ــ و با اعصابی خسته و انفجاری ‌که تنها به خوابیدن فکر می ‌کند. این یک شرایط غیر قابل تحمل و نابهنجار است که در عمل منجر به اختلافات و درگیری‌های خانوادگی و در نهایت به جدائی می ‌انجامد. هردو حق دارند، ‌هر دو بی گناهند، هردو قربانی نظام اقتصادی رایج هستند. نظامی که با اتخاذ شیوه‌ی اقتصادی نادرست پایش را بر گلوی نیروی کار می ‌فشارد و برای رضایت سرمایه‌داری (‌بخش خصوصی) به ضعیف کشی اقدام می‌کند.

 

به مناسبت قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان و شهریور67

نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم

 

بیست وپنجمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی را پشت سر می گذاریم. در تابستان و شهریور 67، رژیم سرمایهﺪاری و فاشیستی جمهوری اسلامی به رهبری خمینی جلاد که پس از هشت سال جنگ خانمان سوز مجبور به سرکشیدن جام زهر گردید و رسماً شکست را پذیرفت، برای ارعاب و دوختن دهان مردم و تثبیت حاکمیت مافوق ارتجاعی خویش عفریت مرگ را بر بالای سر زندانیان به پرواز درآورد و با بیرحمی و شقاوتی غیرقابل توصیف هزاران انسان پر امید را در بیدادگاه اسلامی تیرباران و یا به دار آویخت. چنان حمام خونی به پا داشت که در تاریخ معاصر ایران کم نظیر است. رژیم بقای منحوس خویش را در پاکسازی زندانﻫﺎ از زندانیان سیاسی و سرکوب و ارعاب جامعه می دید و چنگال خونین خویش را بر گلوی مخالفین و همۀ آزادیخواهان فرو برد. خمینی خون آشام صریحاً فرمان داد:

 

» در تمام موارد فوق هر كس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حكمش اعدام است. سريعاً دشمنان اسلام را نابود كنيد، در مورد رسيدگى به وضع پروندهﻫﺎ در هر صورت كه حكم سريع تر انجام گردد همان مورد نظر است.« (نقل از جواب به سؤال پسر خمینی)

 

در این کشتارشوم، رفقا مهدی مهرعلیان(هاشم)،حجت آلیان (کیومرث)،فرهاد مهری پاشاکی از اعضای رزمندۀ حزب کار ایران (توفان) نیز هم چون خیل عظیمی از مبارزین دیگربه شهادت رسیدند. این رفقا جان تسلیم کردند اما تسلیم نشدند.خاوران سند جنایت تمامی دست اندرکاران نظام جمهوری اسلامی از محافظه کاران گرفته تا اصلاح طلبان رنگارنگی نظیر رفسنجانی و شرکاء و موسوی و کروبی .... است و دستشان به خون آزادیخواهان آغشته است.. مردم مصیبت دیدهﻯ ایران مسببین قتل عام زندانیان سیاسی تابستان و شهریور 67، کشتار و سربه نیست کردن مبارزین آزادیخواه از آغاز روی کارآمدن ارتجاع اسلامی، چه در کردستان، چه در دانشگاهﻫﺎﻯ ایران، چه در ترکمن صحرا و... را هرگز نخواهند بخشید و برای محاکمۀ کل نظام جمهوری اسلامی در دادگاه خلق بی تابی می کنند.

در بیست وپنجمین سالگرد فاجعهﻯ تابستان و شهریور 67 یاد همهﻯ جانباختگان راه آزادی و عدالت اجتماعی را گرامی بداریم و آن را به سلاحی برای تشدید مبارزه و افشای بی امان رژیم اراذل و اوباش جمهوری اسلامی تبدیل کنیم. در بیست وپنجمین سالگرد فاجعهﻯ تابستان و شهریور67 که میهن ما مورد توطئه و تهدید نظامی است و تحریمﻫﺎﻯ ضد بشری اقتصادی گلوی کارگران و زحمتکشان را می فشارد، باید هوشیار باشیم و اجازه ندهیم تا امپریالیست آمریکا و متحدینش از کشتار انقلابیون و مبارزین سیاسی در سالﻫﺎﻯ 60 و 67 و اشک تمساح ریختن برای جانباختگان راه آزادی به عنوان ابزار تبلیغاتی در جهت اهداف شومشان سود جویند و جنبش را به کجراه برند.نیروهائی که پایشان درمقابل تحریم و تجاوز نظامی به ایران می لنگد و فاقد صمیمیت مبارزاتی هستند نمی توانند اعتباری در بین مردم ایران کسب نمایند. آلودگی به امپریالیسم به کسی اعتبار نمی بخشد.

 

گرامی باد خاطره جانباختگان تابستان و شهریور 67

سرنگون باد رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی بدست مردم ایران

زنده باد سوسیالیسم این پرچم نجات بشریت

حزب کارایران(توفان)

شهریور 1392

 

گزارشی از کارزار بینلمللی روابط خارجی حزب کار ایران (توفان) پیرامون اعدام غیر رسمی فعال کارگری، افشین اسانلو


رژیم جمهوری اسلامی بدون سرکوب کارگران، زحمتکشان، و نمایندگان آنها نمی تواند به زندگی سراسر جنایت خود ادامه دهد. هم اکنون دهﻫﺎ فعال کارگری در زندانﻫﺎﻯ رژیم به بند کشیده شدهﺍند و در شرایط بسیار وخیمی بسر می برند. رژیم جمهوری اسلامی نه تنها آزادیﻫﺎﻯ سیاسی دموکراتیک را به شدت سرکوب کرده بلکه حتی مبارزات صنفی کارگران را تحمل نمی کند زیرا نگران در خطر افتادن منافع سرمایهﺪاران و چپاول گران و دزدان میلیاردری شریک در قدرت است.

جنایت اخیر رژیم جمهوری اسلامی، اعدام غیر رسمی مبارز کارگری افشین اسانلو است. دستگاه دولتی رژیم در روز 30 خرداد اعلام نمود که افشین اسانلو در اثر سکتهﻯ قلبی در گذشته است. همگان می دانند که انتساب مرگ افشین به سکنه قلبی دروغی بیش نیست. حزب کار ایران (توفان) رژیم جمهوری اسلامی را مسئول مستقیم مرگ کارگر مبارز افشین اسانلو دانست و در محکومیت رژیم جمهوری اسلامی بیانیهﺍﻯ تحت عنوان:

 

» فعال کارگری افشین اسانلو قربانی جنایت رژیم جمهوری اسلامی ایران شد.

رژیم جمهوری اسلامی را به خاطر این  جنایت شدیداً محکوم کنید! «

 

انتشار داد و برگردان انگلیسی آنرا به احزاب برادر و دهﻫﺎ سازمان دموکراتیک و تشکل کارگری ارسال نمود و آنها را فراخواند تا جنایات رژیم جمهوری اسلامی علیهﻯ کارگران و زحمتکشان و مردم ایران را محکوم کنند و آزادی بدون قید و شرط همهﻯ زندانیان سیاسی را درخواست نمایند.

 

متن کامل این بیانیهﻫﺎ در لینکﻫﺎﻯ زیر در تارنمای حزب کار ایران (توفان) قابل دسترسی هستند.

 


 


این فراخوان در محکومیت جنایات رژیم جمهوری اسلامی انعکاس بینلمللی مناسبی یافت.

***

حزب کمونیست اسپانیا (مارکسیست لنینیست) بیانیه پیرامون قتل افشین اسانلو را به زبان اسپانیائی ترجمه کرد  و آنرا در تارنمای حزب درج نموده و به فعالین حزبی و لیست ایمیلی خود ارسال داشته است.

 


 


A los partidos y organizaciones marxista-leninistas hermanos, organizaciones democráticas, progresistas, organizaciones obreras y defensores de la libertad.  El activista obrero Afshin Osanlou fue víctima del

***

رفقای حزب کمونیست کارگران دانمارک بیانیه را به زبان دانمارکی ترجمه کرده و آنرا در تارنما و فیسبوک خود درج نمودند.



Irans Arbejdets Parti (Toufan)

Fordøm det iranske styres drab på Afshin Osanlou

 

تشکیلات برای بازسازی حزب کمونیست یونان (1955-1918) فراخوان انگلیسی حزب را در وبلاگ انگلیسی زبان خود درج نموده و آنرا به آدرسﻫﺎﻯ  الکترونیکی فعالین و دوستداران خود پست کرده است.

Tuesday, July 23, 2013


Worker-activist Afshin Osanlou fell victim to the criminal regime of the Islamic Republic of Iran.

 

***

پلاتفرم کمونیستی ایتالیا  فراخوان را به زبان ایتالیائی ترجمه نموده و آنرا در ارگان مرکزی شماره 42 و تارنمای خود درج کرده است.




Ai partiti e alle organizzazioni marxisti-leninisti fratelli, alle organizzazioni democratiche,

progressiste, alle organizzazioni operaie e ai difensori della libertà.

Il militante operaio Afshin Osanlou è caduto vittima del regime

criminale della Repubblica Islamica dell'Iran

Condanniamo il regime dell'Iran per questo crimine orribile!

 

رفقای حزب کارگران آلمان بیانیه را به زبان آلمانی برگردانده و در سایت الکترونیکی خود درج نمودند و آن را به آدرسﻫﺎﻯ الکترونیکی خود ارسال داشتهند.

 


 

Der aktive Arbeiter Afshin Osanlou ist dem kriminellen Regime der Islamischen Republik Iran zum Opfer gefallen


***

متن کامل این بیانیه به 5 زبان انگلیسی ، اسپانیائی، دانمارکی، ایتالیائی و آلمانی در فیسبوک بینﺍلمللی حزب کار ایران(توفان) نیز درج شدهﺍند.


اینﻫﺎ نمونهﻫﺎئی از فعالیتﻫﺎﻯ انترناسیونالیستی رفقای متشکل در کنفرانس بینﺍلمللی احزاب و سازمانﻫﺎﻯ مارکسیست لنینیست هستند . انجام وظائف انترناسیونالیستی مشخص و ملموس یکی از ارکانﻫﺎﻯ فعالیت رفقای کنفرانس بینﺍلمللی جهت تقویت و استحکام همبستگی بینﺍلمللی بین مردم و تودهﻫﺎﻯ کار و شناساندن شرایط  و مشکلات زندگی  و مبارزه در کشورهای جهان است.

رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی ایران باید بداند که هر نوع تعرض به حقوق دموکراتیک مردم، جوانان، زنان، کارگران و زحمتکشان در ایران و سرکوب و زندانی و قتل نمایندگان آنها  بدون پاسخ بینﺍلمللی نخواهد ماند. همانطور که ما بارها گفتهﺍیم فقط مردم ایران و تشدید مبارزهﻯ آنها و حمایت واقعی بینﺍلمللی می تواند رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی را در تنگنا قرار داده و دست او را برای همیشه از سر مردم ستمدیده ایران کوتاه نماید و بر ویرانهﻫﺎﻯ دو رژیم شاه و شیخ ، ایرانی آزاد و شکوفا بنا نهد.

 

ننگ و نفرت بر رژیم ضد کارگری جمهوری اسلامی ایران !

زنده باد مبارزات کارگران و زحمتکشان ایران !

زنده باد سوسیالیسم !

 

احزاب برادر متشکل در کنفرانس احزاب و سازمانﻫﺎﻯ مارکسیستی ــ لنینیستی :

 

حزب کمونیست کارگران تونس، حزب کمونیست انقلابی ترکیه، حزب کمونیست کارگران دانمارک، حزب کمونیست کارگران فرانسه، حزب کمونیست آلمان، پلاتفرم کمونیستی نروژ، تشکیلات برای احیای حزب کمونیست یونان، سازمان برای بازسازی حزب کمونیست ایتالیا، حزب کمونیست اسپانیا (مارکسیست ــ لنینیست )، حزب کمونیست کار دومینیکن، حزب کمونیست مکزیک (مارکسیست- لنینیست)، حزب کمونیست کلمبیا (مارکسیست ــ لنینیست)، حزب کمونیست انقلابی ولتا، حزب کمونیست شیلی (مارکسیست ــ لنینیست) حزب کمونیست اکوادور (مارکسیست ــ لنینیست)، حزب کمونیست انقلابی برزیل، حزب کمونیست ونزوئلا (مارکسیست ــ لنینیست)، حزب کمونیست بنین

۱۳۹۲ مهر ۱۳, شنبه

تعیین سیاست راهبردی امپریالیسم، به لبخند و لحن وابسته نیست
 
در ایران بعد از روی کار آمدن روحانی از تغییر لحن حکومت ایران در برخورد به آمریکا و اسرائیل سخن می رود. نتانیاهو رئیس جمهور حکومت مذهبی و نژادی اسرائیل با ابراز ناخشنودی از روی کار آمدن حسن فریدون روحانی که کلامش به خشونت و پرخاشگری محمود احمدی نژاد آغشته نیست، تا دستآویز تبلیغاتی بدست صهیونیستها دهد، ابراز داشت که تغییر سیاست رژیم جمهوری اسلامی را نه بر اساس بیانات، بلکه باید بر اساس اعمال آنها داوری نمود. این سخنان منطقی از جانب نتانیاهو بسیار منطقی تر از بسیاری ادعاهای برخی از سازمانها و گروه های اپوزیسیون ایران است که ذهنیات خود را و نه اعمال حکومتها را مبنای داوری قرار داده اند.
در ایران بعد از روی کار آمدن روحانی امیدها و توهمات فراوانی پا گرفته است. اقشار و محافلی به این تصور دچارند که گویا اساس اختلافات ایران و آمریکا بر سر نوع خنده حسن فریدون روحانی و یا نوع پوشش احمدی نژاد بوده است. آنها از تغییر لحن روحانی در برخورد به آمریکا و اسرائیل امید بهبودی شرایط زندگی خویش را دارند. آنها فکر می کنند تحریم ها برداشته خواهد شد، نفت ایران به فروش می رسد و وضعیت اقتصادی آنها بهبود می یابد. این است که آنها در خنده و لحن دیپلماتیک روحانی، آینده بهتری را به خود نوید می دهند. این اقشار بهائی را که باید برای این "آینده بهتر" پرداخت، در محاسبه خود منظور نمی کنند. آنها فقط می خواهند گلیم خود را از آب بیرون بکشند.
محافلی هستند که تهدیدهای جنگ افروزانه آمریکا را در جهت تثبیت موقعیت خود می دانند و می خواهند جامعه ایران را در حالت تشنج و حکومت نظامی که از بدو انقلاب وجود داشته نگهدارند. زیرا این وضعیت اضطراری هم توجیه گر هر نوع سرکوب و نقض حاکمیت قانون و رواج خودسری مقامات در قدرت است و هم جلوی رسیدگی و حساب و کتاب را می گیرد و یک قشر قدرتمند مافیائی به صورت فعال مایشاء به جان و مال و ناموس مردم مسلط می شوند و برای حفظ منافع مافیای در قدرت از هیچ اقدام ضد بشری رویگردان نیستند. آن قشری از روحانیت که با مفتخوری بار آمده و فاقد تخصص و علم است، خواهان تثبیت وضع کنونی بوده و تغییر وضعیت را به صلاح خود نمی داند. آنها می خواهند که غنایم را تنها در میان قشر خودی ها و بالائیها و به ضرر اکثریت شکننده مردم ایران تقسیم کنند تا بتوانند قدرت خویش را حفظ کرده از وضع موجود پاسداری کنند. آنها از هر خنده ای نگرانند.
پاره ای از اصلاح طلبان و جناحهای بورژوازی کلان که خود را در این سی و اندی سال از نظر اقتصادی و سیاسی بسته اند، تامین آتیه زندگی خویش را در کنار آمدن با آمریکا می دانند و حاضرند به بهای چشم پوشی از منافع ملی ایران، دل امپریالیسم آمریکا را به کف آورند. ایجاد روابط حسنه با آمریکا بیمه عمر آنهاست. آنها در روحانی و خنده ها و لحن وی در باغ سبزی برای آمریکا دارند تا به ایران روی خوش نشان دهد.
قشری از خرده بورژوازی که در شرایط فقدان رهبری قدرتمند کمونیستی دنباله رو بورژوازی است و چشم امید به آنها بسته است به عنوان پیاده نظام تبلیغات این طبقات عمل می کند. وضعیت بد زندگی این قشر، نابسامانی، بی دورنمائی، یاس و فقرش همه زمینه های لازم را برای سوء استفاده از وی آماده می کند.
از منشاء برخی از این محافل است که انتقادات به دولت جمهوری اسلامی به این شکل آغاز می شود که کمکهای ایران به سوریه، لبنان و جنبش فلسطین را قطع کند و به درد دل مردم ایران برسد. این شیوه تبلیغات ساده اندیشانه که در وضعیت نابسامان ایران بویژه در میان اقشار بورژوازی متوسط و خرده بورژوا پژواک دارد، به عنوان عامل بسیج و فشار به حاکمیت کنونی قرار گرفته و در خدمت همان سیاستی است که می خواهد بهر بها با امپریالیستها برای تامین منافع خودش کنار بیاید. مفسران، خبرنگاران و قلمبدستان دانشگاهی و غیر دانشگاهی و پاره محافل روشنفکری با تمایلات شاهپرستانه و رضا شاهپرستانه... می نویسند که ما با اسرائیل دشمنی نداریم. همیشه مناسبات ایرانی ها با یهودی ها خوب بوده است، چرا ما باید وظیفه اعراب را به عهده گیریم و با اسرائیلی ها بجنگیم. فلسطینیها عرب هستند و خوب است که مشکل خویش را با اعراب حل کنند. همه این عربها که ما به آنها کمک می کنیم از تعلق جزایر سه گانه ایران به امارت متحده عربی حمایت کرده و خلیج فارس را خلیج عربی می دانند. آنها تا جائی پیش می روند که کشتار مردم فلسطین در نواز غزه را به این علت که حماس در آنجا اکثریت را دارد با رضایت می نگرند و همین برخورد را نیز نسبت به حزبﷲ لبنان دارند. آنها حتی از ضدیت با اعراب نیز پیشتر رفته زنده یاد چاوز رهبر مردم ونزوئلا را که یکی از دموکرات ترین رهبران آمریکای لاتین در تمام طول تاریخ کشف این قاره بود و تنها با رای مردم بر حکومت تکیه زده بود به دروغ و بی شرمانه "مستبد"، "سرکوبگر" می نامند و در تبلیغات خود دروغهای محافل امپریالیستی را در مورد وی تبلیغ کرده و همان روشهای نژادپرستانه و توهین آمیز و حقیرانه را در مورد مردم قهرمان ونزوئلا، بلیوی، اکوادور، نیکاراگوئه، کوبا و... دامن می زنند. در تبلیغات آنها می بینیم که به خانه سازی حکومت جمهوری اسلامی در ونزوئلا بدون آنکه از کم و کیف آن با خبر باشند، ایراد گرفته و مدعی می شوند مردم ایران خودشان به خانه نیاز دارند و ما می رویم برای چاوز خانه می سازیم. چراغی که به مسجد رواست به خانه حرام است. اینها از نمونه تبلیغاتی است که ما در این مدت با آنها روبرو بوده و یا در آینده با آنها روبرو خواهیم شد.  
تبلیغات باب طبع آمریکا تا اینجا خاتمه نمی یابد. چین و روسیه مورد حملات شدید آنها قرار دارند و آنها را دشمنان مردم ایران و خطرناکتر از آمریکا جلوه می دهند. البته اینکه همه امپریالیستها برای منافع خود تلاش می کنند و کسی دلش برای ایران و منافع مردم نسوخته است از بدیهیات است. ولی منظور این تبلیغات بیان بدیهیات نیست، در این تبلیغات پیشنهاد تغییر جهت سیاست خارجی ایران مطرح است. خواست قطع رابطه با چین و روسیه و همکاری با اسرائیل و آمریکا و عربستان سعودی خواستی است که محافل امپریالیستی در ایران تبلیغ می کنند. به یکباره کالاهای چینی برای فضا سازی علیه چینی ها به عنوان کالاهای بنجل مورد انتقاد قرار می گیرد، توگوئی اگر همین کالاها از آمریکا و یا اسرائیل وارد شود، به نفع منافع ملی ایران بوده و اشکالی ندارد. منتقدان مشکل را نه در گسترش تولید داخلی و خودکفائی گسترده چه در عرصه مواد غذائی و چه در عرصه صنعتی، بلکه در دعوای میان چین و آمریکا می بینند. آنها حتی حاضرند برای همدستی با آمریکا از گناه جمهوری اسلامی که بعد از سی و اندی سال قادر نشده است این کالاها را در ایران تولید کند، بگذرند. آنها بر نقشی که تجارِ بزرگِ نشسته و شریک در حاکمیت، در این روابط بازرگانی دارند و سودهای نجومی که می برند، چشم می پوشند. زیرا انگیزه آنها در این برخوردها افتادن بدام پذیرش نوکری آمریکاست و نه مبارزه برای حفظ منافع ایران. 
می شود این سیاهه را ادامه داد و نوع تبلیغاتی که در ایران از جانب طبقات و اقشار گوناگون با توجه به منافع اقتصادی آنها که صورت می گیرد، ماهیت این تبلیغات را روشن کرد. ولی هدف از نگارش این مقاله تلاش در پایان دادن به یک توهم و یا حداقل به فکر واداشتن اپوزیسیون ایران به یک امر حیاتی است که می تواند در تعیین سیاست راهبردی و مرزبندی های سیاسی آنها موثر باشد.
حزب ما، حزب کار ایران(توفان) خط مشی سیاسی و نظریات روشنی در مورد رژیم جمهوری اسلامی و سیاست امپریالیستها و بویژه امپریالیسم آمریکا در منطقه دارد. اتهاماتی که عده ای خودفروخته مطرح می کنند تا ما را از تحلیل واقعبینانه باز داشته به منجلاب حمایت از امپریالیسم بکشند نه ما را مرعوب می کنند و نه ما را از افشاء آنها بازخواهد داشت. ما بارها از حقوق ایران که ربطی به رژیم حاکم ایران نداشته و یک اصل جهانی مربوط به حقوق ملل است حمایت کرده ایم. ما با تجاوز به کلیه کشورهای مستقل صرفنظر از اینکه چه حکومتی در این کشورها بر سر کار است مخالفیم. اگر این اصول را مورد احترام قرار ندهیم و به عنوان کشور ضعیف و کوچکی مانند ایران برای احترام و حرمت نهادن به آنها مبارزه نکنیم، قانون جنگل بر دنیا حاکم می شود که اولین قربانی آن خود ما هستیم. طبیعتا امپریالیستها برای نقض حقوق ملل و تسخیر سرزمینهای آنها با این حقیقت که آنها خونخوار و استیلاگرند و برای غارت و چپاول آمده اند سخن نمی گویند. آنها خویش را مدافع حقوق بشر و حقوق ملی و مخالف شکنجه و اعدام جلوه می دهند تا مردم را فریب دهند. کسانی که فریب امپریالیسم را می خورند گور همه حقوق بین المللی و سرنوشت مردم کشور خود را می کنند. بر همین اساس است که ما از حق ایران برای غنی سازی اورانیوم دفاع می کنیم، ما از حق دانشجویان ایرانی در سراسر جهان برای آموزش در رشته های مورد علاقه خود و از جمله فیزیک اتمی حمایت می کنیم. ما این حقوق را حق مسلم مردم ایران می دانیم. ایرانی های خودفروخته این حقوق را برسمیت نمی شناسند و سابقا مانند اربابشان، امپریالیستها مدعی بودند که ایران در پی ساختن بمب اتمی است و باید از آن دست برداشته و از همه حقوق خود صرفنظر کرده و نوکر آمریکا شود. ولی حالا که این منطق مسخره دیگر برد ندارد و مردم ایران دست رد به سینه این خودفروختگان زده اند، مدعی می شوند غنی سازی اورانیوم مردم را فقیر کرده است و از درِ حمایت از مردم فقیر به میدان می آیند تا به منافع ایران خیانت کنند. برای آنها حقوق ملتها و بهائی که آنها برای استقلال خود باید بدهند مطرح نیست. همین استدلال خائنانه را سلطنت طلبان در مورد دوران ملی شدن صنعت نفت بکار می برند. آنها مدعی هستند که اگر مصدق نفت را ملی نمی کرد وما نوکر آمریکا و انگلیس باقی می ماندیم سهم بیشتری از قبل به ما می رسید و جای اعتراض نبود. آنها در اینجا حق غارت امپریالیستی را برسمیت می شناسند و نه هیچ چیز دیگر. تو گوئی امپریالیستها دلشان برای مردم ایران سوخته است و اگر آنها بخواهند با امپریالیستها کنار بیایند، امپریالیستها حاضرند حق السهم آنها را بیشتر کنند و بقیه غنائم را مجانا غارت نمایند. حال اگر امپریالیستها در میان کار تصمیماتشان تغییر کرد خلق ایران چه خاکی باید بر سرش کند؟ آیا حق مقاومت دارد یا باید به دیکته امپریالیستها تمکین کند؟ فقط یک خائن می تواند چنین بیاندیشد.
حوادثی که در منطقه می گذرد سیاست ناشی از خلق و خوی امپریالیسم آمریکا نیست که هر روز صبح اوباما بعد از صبحانه آنرا تغییر داده و یا در تلویزیون با نگاه کردن به خنده روحانی و یا تغییر لحنش تغییر دهد. امپریالیسم آمریکا سیاستش را در منطقه خاورمیانه بر اساس تغییر ریاست جمهوری در آمریکا تعیین نمی کند، امپریالیسم آمریکا حداقل از زمان ریاست جمهوری جیمی کارتر ایران را بخشی از حریم امنیت آمریکا دانسته و در این سیاست کمترین تغییری نداده است. آنها اساسا مسئله ای با غنی سازی اورانیوم در ایران ندارند ولی آنرا بهانه می کنند. آنها در زمان شاه هشت قرارداد ساخت نیروگاههای اتمی با ایران امضاء کرده بودند. امپریالیسم آمریکا به اندازه کافی حقوقدان خوب و مبرز دارد که بداند این حق را پیمان جهانی ان. پی. تی برای ایران برسمیت شناخته است. مخالفت امپریالیسم آمریکا با ایران به علت نادانی در مسئله حقوقی نیست. امپریالیسم آمریکا به اعتراف خودش از بدو سالهای 90 میلادی تمام گفت و شنودهای دنیا، همه پستهای الکترونیکِ، شبکه اینترنت، تارنماها، پیامکها و... کنترل می کند و یکی از مراکز ثقل این کنترلها در کنار برزیل و آلمان، ایران بوده است. چنین قدرت جهانی در کنار جاسوسانی که در محل دارد، حتما می داند که ایران بمب اتمی نمی سازد. حتی 16 سازمان امنیتی آمریکا ادعای دارا بودن و یا ساختن بمب اتمی از طرف ایران را رد کرده اند، پس چرا امپریالیستها هنوز هم بر کنترل تاسیسات هسته ای و نظامی ایران پافشاری می کنند؟ چرا هر هفته خبر انفجار بمب اتمی ایران را که به مرحله نهائی رسیده است بر سر آنتنها می فرستند؟ چرا می خواهند حق حاکمیت ملی ایران را همانگونه که در عراق انجام دادند، لگدمال کنند؟ چرا ایران را با تصمیم کنگره آمریکا به تحریم اقتصادی محکوم کرده اند و از هیچ اقدام راهزنانه و غیر قانونی در مورد ایران خودداری نمی کنند؟ زیرا ایران در حیطه تامین امنیت مصالح اقتصادی، سیاسی و راهبردی آمریکا قرار دارد. آنها بهیچوجه حاضر نیستند ایران را از دست بدهند و می خواهند همه آنچیزهائی را که از دست داده اند دوباره بدست آورند. فرض کنیم ایران از غنی سازی اورانیوم دست کشیده و در مسئله تامین انرژی نوکر آمریکا شود، آیا امپریالیسم آمریکا از خواستها و مطامع خویش دست بر می دارد؟ هرگز!. فرض کنیم به جای احمدی نژاد روحانی بر سر کار بیاید که بیشتر بخندد و حاضر به مصالحه بیشتری باشد، آیا امپریالیسم آمریکا از سیاست قلدری خویش دست می کشد؟ هرگز!.
امپریالیسم آمریکا سیاستش را در مورد ایران سالهاست که تعیین کرده است. آنها از ایران یک کشور نیمه مستعمره مانند زمان شاه می خواهند. آنها کشوری می خواهند که ژاندارم منطقه شده و همدست امپریالیستها در غارت منابع انرژی منطقه و تضمین استخراج و انتقال آنها به بازارهای غرب باشد. آنها ایرانی می خواهند مخالف چین و روسیه و در زمان مناسب مخالف هند و ژاپن و شاید اروپا تا آمریکا بتواند بر گلوگاه نفت جهان دست داشته باشد و پیچ آنرا شل و سفت کند و ایران را در گزینش سیاست راهبردی خویش در اقیانوس آرام در دهه آینده در کنار خود داشته باشد و نه در کنار چین. آنها مشکلشان بر خلاف ادعاهای ایرانی های فریب خورده و یا خود فروخته غنی سازی اورانیوم نیست. مگر در زمان خاتمی دو سال این غنی سازی با خواست آمریکا به تاخیر نیفتاد؟ مگر ایران به خواست آمریکا برای امضاء پروتکل الحاقی که یک پیمان استعماری است تن در نداد؟. مگر ایران به خواست آمریکا مبنی بر عودت تفاله های اتمی نیروگاه بوشهر به روسیه تن در نداد؟. مگر ایران حاضر نشد در صورت فروش اورانیوم غنی شده 20 در صدی برای مصارف تحقیقاتی و پزشکی دانشگاه تهران از تولید آن خودداری کرده و بهای خرید آنرا به روسیه، چین، آمریکا، آرژانتین و... بپردازد و از تولیدش صرفنظر کند؟. مگر رفسنجانی با سیاست تعدیل اقتصادی و باز گذاردن دست بانک جهانی و صندوق بین المللی پول در ایران و اجرای خواستهای سازمان تجارت جهانی به خصوصی سازی مالکیتهای عمومی مردم ایران دست نزد و نفت ایران را با پوشش شرکتهای خصوصی پاسدارن مافیائی خصوصی نکرده است و... پس چرا آمریکا از این "فرصتهای مناسب" برای عادی کردن روابط با ایران استفاده نکرد و نمی کند؟ آیا خنده روحانی را کم داشت؟ مگر سید خندان، خاتمی نمی خندید؟
بنظر ما امپریالیسم آمریکا به تسلط بر منطقه نظر دوخته است. آنها ایرانی نوکر آمریکا، متحد اسرائیل، دشمن فلسطین، لبنان، سوریه، کره شمالی، کوبا، ونزوئلا، بولیوی، چین، روسیه  و... می خواهند. آنها تنها به یک تغییر راهبردی تن خواهند داد و آنهم با دست عوامل مورد اعتماد خود و نه با هر جناح غیر قابل محاسبه در حاکمیت ایران. اشغال لیبی، افغانستان، عراق، تجاوز به سوریه و لبنان، تقویت تروریسم در عراق، کنار آمدن با طالبان علیه ایران، دامن زدن به خواستهای جدائی طلبانه در ایران و تقویت تروریستهای ایران در خارج ازایران دامن زدن به جنگ شیعه و سنی، تحریم اقتصادی و مالی و گرسنگی دادن به مردم ایران، پروار کردن اپوزیسیون خود فروخته ایران در خارج از کشور و دنبالچه های آنها در درون ایران برای روزمبادا... همه حاکی از سیاستی است که آمریکا برای ایران در نظر دارد. پس به خنده و لحن روحانی دلخوش نکنیم. حاکمیت ایران باید بدون قید و شرط به شرایط آمریکا تن در دهد که طبیعتا مغایر منافع ملی ایران است. رژیم ایران دو راه در پیش دارد یا با خفت تسلیم امپریالیسم آمریکا شود و مورد حمله نظامی و سرکوبگر آنها قرار گیرد و تازه تضمین ندارد که آمریکائی ها همین قشر مافیائی را بر سر کار نگهدارند و یا به مردم ایران برای مقاومت در مقابل استعمار خونخوار  تکیه کند، که آنوقت باید به یک حکومت دموکراتیک تن در داده و مفسدان را محاکمه کرده به سزای اعمالشان برساند. با دست رفسنجانی، مصباح یزدی، جنتی، لاریجانی و... نمی شود رژیم را "نجات" داد فقط می شود ایران را بر باد داد و به هرج و مرج کشاند. آمریکا با "نجات" این رژیم هم موافق نیست. رژیم جمهوری اسلامی به بن بست رسیده است و به چشم خود می بیند که وضعیت سوریه و لبنان به نفع ارتجاع منطقه تغییر می کند و به داخل خاک عراق کشیده خواهد شد. این ایران است که باید در شرق و غرب خود نیز میان طالبان و القاعده ثبات خود را حفظ کند و این تنها با تکیه بر مردم و برسمیت شناختن آزادیهای دموکراتیک و مجازات جنایتکارن و مفسدان مقدور است. امری که خود این رژیم قادر به حل آن نیست و باید بدست مرم ایران حل گردد.
 
بر گرفته از توفان شماره   163 مهر ماه 1392 اکتبر سال 2013،  ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل)
سایت کتابخانه اینترنتی توفان
 سایت آرشیو نشریات توفان
 توفان در توییتر
توفان در فیسبوک
توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی
ریاکاری و بربرمنشی امپریالیسم آمریکا، چون خط قرمزی در تمام تبلیغات آنها نمایان است
 
امپریالیسم آمریکا بر طبل جنگ می کوبد. برای شستشوی مغزی و پخش اکاذیب مهمترین منابع خبری جهان را در اختیار خود در آورده و اطلاعات نادرست توزیع می کند. شنونده عادی که به علت مشغله زیاد و تلاش برای امرار معاش وقت پژوهش ندارد، فقط باید به منابع دروغ امپریالیسم خبری امپریالیسم و صهیونیسم اکتفاء کند.
 
امپریالیسم آمریکا با یاری کارشناسان خود همه وسایل فریب افکار عمومی از قبیل جعل اخبار و یا القاء شبهه، ایجاد شک و تردید، تظاهر به برحق بودن و نمایش اعتماد به نفس با بکارگیری لحن و قیافه تهدید آمیز، جلوگیری از سخنان طرف مقابل، جعل سخنان طرف مقابل، شهود سازی و بیان حرفهای دو منظوره و دو پهلو و... استفاده می کند.
در سوریه از گاز سمی برای کشتن افراد غیر عادی استفاده شده است. تصاویر وحشتناکی از اجساد کودکان به چشم می خورد که وجدان هر انسانی را جریحه دار می سازد. این تصاویر در شبکه های خبری نشان داده می شود و ادعا می شود که این اسلحه را بشار اسد برای نابودی مردم کشورش بکار برده است. این امر یک جنایت ضد بشری است و جامعه جهانی باید نسبت به آن واکنش نشان داده و دولت سوریه را تنبیه کند تا بدعتی برای استفاده از سلاحهای شیمیائی کشتار جمعی که بدون مجازات بماند در جهان بوجود نیاید. این را کسانی می گویند که خودشان صدام حسین را برای نابود کردن ایرانی ها در میدان  جنگ به سلاحهای کشتار جمعی مجهز کردند و رونالد رامزفلد رسما در تبرئه صدام با چهره حق بجانب و قابل فهم، اعلام کرد که صدام حسین در مقابل موج هجوم انسانی ایرانی ها چاره ای جز این ندارد. در دوران حکومت هلموت کهل در آلمان کارخانه های سلاحهای شیمیائی در عراق زیر نظر امپریالیستها اروپائی از جمله آلمان، اتریش، فرانسه، انگلستان... ساخته شد و قربانیان ایرانی این حملات ضد انسانی، همراه با تبلیغات "بشردوستانه" به آلمان، برای درمان اعزام شدند، تا امپریالیست آلمان نتایج و تاثیرات سلاحهای شیمیائی را به طور زنده بر روی "خرگوشهای آزمایشگاهی" انسانی ایرانی بررسی کند. این در حالی بود که ایرانیان اپوزیسیون در خارج از کشور در مقابل اداره فدرال اقتصاد آلمان مربوط به امور تجارت خارجی در شهر ویسبادن، با شعار های "گاز سمی=جنایت علیه بشریت" به اعتراض می پرداختند. آیا در آن روزها از جانب این مدعیان بشر دوستی به کشتار سربازان ایرانی اعتراضی صورت گرفت؟ هرگز!. برعکس آنها مانند امروز که در مورد سوریه دروغ پخش می کنند در رسانه های گروهی می گفتند: "در جنگ ایران و عراق از هر دو طرف گاز سمی بکار برده شده است" تا ظاهرا از خودشان سلب مسئولیت کرده و به صدام بفهمانند که به کارش ادامه دهد.  وقتی صدام از همان گاز در حلبچه بر ضد مردمان کرد که متهم به همکاری با ایرانی ها بودند، استفاده کرد و 5000 نفر از آنها را به قتل رسانید بازهم صدای دول امپریالیستی در نیآمد. تصاویر وحشتناک و رنگی و بزرگ این جنایات را در درجه اول جمهوری اسلامی توسط امکاناتی که در خارج داشت چاپ و منتشر نمود و بویژه از طریق کردها که وجدانشان از این همه بربریت به درد آمده بود وسیعا پخش کرد. هزاران کرد در خارج از ایران و عراق این تصاویر را پخش کردند و سانسور ممالک امپریالیستی را در هم شکستند. بعد از سرنگونی صدام حسین، امپریالیستها و در راس آنها امپریالیسم آمریکا مانع شد که در اتهام نامه و جرایم ضد بشری که صدام حسین مرتکب شده بود، از تجاوز به ایران و استفاده از گاز شیمیائی سخنی به میان بیاید. آنها از تجاوز به کویت و کشتار حلبچه سخن گفتند، ولی تجاوز به ایران و کشتار ده ها هزار ایرانی را توسط گاز سمی که خودشان به صدام تحویل داده بودند، مسکوت گذاردند. این استخوان لای زخم برای بهره برداری بعدی استعمار در منطقه هنوز هم وجود دارد و لاینحل باقی مانده است. نه معلوم شد که صدام به کشتار جمعی در ایران دست زده و به مناطق غیر نظامی در شهرهای ایران موشک پرتاب کرده است، نه معلوم شد مرز ایران در شط العرب(اروند رود) کجا قرار دارد و کدام قرارداد به قوت خود باقی است و نه معلوم شد که صدام حسین در راس کشور عراق کشور متجاوز بوده است. امپریالیستها با زور و قلدری و تبلیغات مانع شدند که حقایق بر ملا شود. آنها مانع شدند که در دنیا بدعت آدم کشی با استفاده از گاز سمی گذارده نشود. اگر کسی بدعت آدمکشی  گذارد و به جنایت علیه بشریت دست زد، امپریالیستها و متحدشان صدام حسین بود و نه بشار اسد. اینکه امروز با اشک تمساح می خواهند تجاوز دیگری را توجیه کنند، ماهیت بربرمنشانه امپریالیستها را برملا می کند. آن کس که بدعت گذاشت بشار اسد نیست، رونالد ریگان-هلموت کهل و همدستان آنها بودند. وقتی آقای اوباما و جان کری وزیر امور خارجه اش مدعی می شوند که نمی توانند ناظر کشتار انسانهای بی گناه باشند و باید به تنبیه بشار اسد بپردازند تا بدعت آدمکشی از طریق استفاده از گازهای سمی از میان برود و کسی فکر نکند چنین جنایاتی از طرف جامع جهانی بی پاسخ می ماند، انسان از این همه وقاحت لجام گسیخته در شگفت می شود.
آقای اوباما مدعی است که بشار اسد از گاز شیمیائی برای نابودی ملتش استفاده کرده است. آیا ادعا و جعلیات آقای اوباما کافی است تا بیک کشور مستقل عضو سازمان ملل متحد تجاوز کرد و مردم عادی آنرا از دم تیغ گذرانید؟ آیا می شود جنایتی را با جنایت به مراتب وحشتناکتر که عواقب خطرناکی برای منطقه دارد پاسخ گفت؟ عقل سالم چنین استدلالی را نمی پذیرد. آقای اوباما بیان می کند که تشخیص شخص وی که همان منافع امپریالیسم آمریکا در منطقه باشد، برای تعیین متهم و تعیین نوع مجازات وی کافی است. اینکه پژوهشگران سازمان ملل متحد برای رسیدگی و کشف رد پا و آثار جرم به سوریه رفته اند و هنوز گزارش خویش را مننتشر نکرده اند، برای اوباما مهم نیست. و هنوز هم روشن نیست که این پژوهشگران مورد فشار و تهدید برای انتشار اسنادی موافق نظریات آمریکائی ها مجبور نشوند. وی که خود را جامعه جهان جا می زند و هر جا بنفعش است بشار اسد را در مقابل جامعه جهانی قرار می دهد، حاضر نیست منتظر نتایج پژوهش نمایندگان جامعه جهانی شود. جان کری صراحتا می گوید که نتایج پژوهش کارشناسان سازمان ملل هر چه باشد، آنها تصمیم خویش را بر مبنای گزارشات سازمانهای امنیتی آمریکا می گیرند. پرسش این است که اگر نظریات و نتایج پژوهش این کارشناسان تا به این حد بی ارزش است، چرا آمریکائیها مُصِر بودند که آنها برای تحقیقات به سوریه بروند؟ اسد با صدور اجازه تحقیقات که در اثر فشار امپریالیسم و با هدف نقض حاکمیت ملی سوریه و حتی برای جاسوسی بوجود آمده بود، دست آمریکائیها را رو کرد و آنها ناچار شدند تک خال آخری خود را بازی کرده و صراحتا اعتراف کنند که مسئله آنها اساسا شناسائی و تعیین مجرم نیست. خود آمریکائیها از طریق ترکیه و اردن و لبنان با پول قطر و عربستان سعودی قاتلها را با تسلیحات مدرن وارد سوریه می کنند. آنها اساسا در پی مجازات و دستگیری قاتلان نیستند. یافتن مجرم برای آنها حرف مفت است.
 
 
دولت آمریکا به اسناد سازمانها امنیتی خویش ارجاع می دهد که حتی آرایش مسخره آنها بعد از انتشار نتوانست کسی را فریب دهد. همه می دانند که آمریکائیها در جعل و اختراع اسناد برای آدمکشی ید طولائی دارند. هنوز خاطره دروغهای آنها در مجامع عمومی و شورای امنیت سازمان ملل متحد در مقابل انظار میلیاردها مردم جهان برای توجیه تجاوز به عراق از خاطره کسی محو نشده است. ولی تصمیم سیاسی آنها اهمیتی برای افکار عمومی قایل نمی شود. آنها اعلام کرده اند که حتی بدون تائید شورای امنیت سازمان ملل به سوریه تجاوز خواهند کرد. امپریالیسم آمریکا به این نحو سازمان ملل متحد را منحل می کند. خود را متعهد به تصمیمات این سازمان وپیمانهای جهانی که خودش امضاء کرده است، نمی داند و مسخره است که ایران را به نقض این پیمانها متهم می کند. چنین روشی دو جنگ جهانی بوجود آورد و آمریکا در جای پای هیتلر گام می گذارد. وی امنیت همه ممالک جهان، به ویژه ممالک ضعیف را از بین می برد. وی قانون جنگل را به جهان تحمیل می کند. وی تنها قوانینی را برسمیت می شناسد که کنگره آمریکا برای جهان و یا دفتر ریاست جمهوری آمریکا در اطاق بیضی توسط مشاورینش برای جهان تعیین کرده اند و یا می کنند. وی کوبا و ایران را نیز با همین روش استفاده از ابزار کنگره آمریکا و نه شورای امنیت سازمان ملل متحد، تحریم کرد و بدعت گذاری مکرر کرد. حال مسخره است که آنها نگرانی خویش را از عدم مجازات بشار اسد که موجب بدعت گذاری در جهان خواهد شد صحبت می کنند. اگر کنگره آمریکا محق است ایران را، صرفنظر از ماهیت حکومت حاکم بر آن، که یک عضو رسمی سازمان ملل است، از بالای سر شورای امنیت تحریم اقتصادی و محاصره غیر انسانی کند و اروپا نیز به این کار با خفت تن در می دهد، چرا تجاوز به سوریه که با استفاده از همان ابزار است باید مورد انتقاد و تردید قرار گیرد؟
 
 
وقتی قتلی صورت می گیرد مامورین تحقیق با کارِ کارآگاهی و کارشناسی خویش در پی یافتن مجرم بر می آیند. اسناد، شواهد، قراین، رد پا و مدارکی که پیدا می کنند باید منطقی و قابل فهم و مرتبط با هم باشد. باید روشن باشد که انگیزه قتل که امر مهمی است چه مقامی را در این تحقیقات اشغال کرده است و چه کسی از قتل استفاده می برد. این بدیهیات که در مورد یک قتل عادی باید اجراء شود، بطریق اولی در مورد یک جنایت جنگی اعتبار ده چندان دارد.
دولت بشار اسد دو سال است که علیرغم دسیسه های همسایگان و تروریستهای وارداتی محکم بر مسند حکومت نشسته است. اینکه گفته شود وی فاقد پایگاه اجتماعی است با واقعیت موجود نمی خواند. بشار اسد مستبد است و با حزب بعث ده ها سال است که در سوریه حکومت می کند و طبیعتا بسیاری از مردم و دموکراتها و آزادیخواهان سوریه با این وضع موافق نیستند و بر ضد آن مبارزه کرده اند. ولی اسناد و حقایق نشان می دهند که اپوزیسیون میهنپرست و دموکرات سوریه حاضر نیست وطنش توسط تروریستهای وارداتی به بهانه مبارزه بخاطر دموکراسی و سرنگونی رژیم بشار اسد متلاشی شود و انسانها به بهانه های مذهبی و یا ملی و انتقامجویانه به جان هم بیفتند تا بشار اسد سر کار نباشد. ارتش قدرتمند سوریه همراه با پشتیبانی مردم نشان داده است که بیش از دو سال مقاومت کرده و ارتش تروریستهای وارداتی را که وهابیستها و سلفیستهای ممالک اسلامی هستند در هم شکسته است و آنها رو به اضمحلال می روند. ارتش در حال پیشروی و تروریستها در حال عقب نشینی هستند. اوباما از مدتها قبل از پیدایش این وضعیت مدعی شده بود که استفاده از سلاح شیمیائی در جنگ داخلی(منظور مبارزه علیه تروریسم و بربریت است-توفان) برای وی(وی مگر قیم جهان است-توفان) خط قرمز است. وی از همان موقع سیاست راهبردیِ بنای خانه مقوائی دروغ و فریب و تجاوز را آماده کرده بود، زیرا می دانست باید روزی توسط عوامل تروریست در زمان بروز نشانه های شکست آنها، افسانه عبور از این خط قرمز را باز سازی کند و در شیپورجنگ برای تجاوز به سوریه بنوازد. با وجودیکه هنوز روشن نشده که مقصر کیست، دستگاههای تبلیغاتی آمریکائی ها بکار افتاده اند، تا بشار اسد را مسبب این جنایات بدانند. امپریالیستهای خجالتی متحد آمریکا نیز، بدون اینکه اشاره کنند چه کسی این سلاح شیمیائی را بکار برده است، خواهان مجازات عامل این جنایات هستند. ولی نمی گویند این عامل جنایتکار چه کسی هست. فضای اتهام را طوری ترتیب می دهند تا بخودی خود به مردم چنین القاء شود که بشار اسد این کار را کرده است.
تکذیبهای سوریه، روسیه، چین، ایران و بسیاری مخبران آزاده به جائی نمی رسد و در زیر سونامی دروغگوئی امپریالیستهای غربی له می شود.
 
 
حقیقت این است که تمام مقتولان مردم عادی سوریه و یا نظامیان ارتش ملی سوریه بوده اند. در میان مقتولان یک تروریست اعزامی به سوریه که مسلح باشد، دیده نمی شود. همه این مردم آسیب دیده که شناسائی شده اند، متعلق به منطقه هستند و نه قطری، عربستان سعودی، افغانی، چچنی، یمنی، ترک، مراکشی، تونسی، الجزایری و لیبیائی و... منطق حکم می کند که اگر بشار اسد و ارتش وی گاز سمی در جنگ استفاده کرده اند، آنرا با انگیزه کشتن تروریستها بکار برده باشند و نه با انگیزه کشتن مردم کشورشان که منجر به سست شدن پایه های حکومت بشار اسد در میان مردم کشورش شود. هر طور سر و ته این قضیه را می خواهید بهم بیآورید که در این اقدامات، منطقی حاکم و یا نهفته باشد، ممکن نمی گردد. ولی اگر در متن سیاست راهبردی امپریالیستها و هیاهوی خط قرمز و داد و فریاد تروریستها که تا دیر نشده باید حمله کرد و نقش آنها که تا کنون چندین بار از گاز سمی استفاده کرده اند به مسئله بنگرید، آن خط قرمز را که مانند دروغ اوباما از بدو امر تا نابودی هزاران نفر از مردم سوریه به بهانه مجازات اسد تا کنون کشیده شده است، خواهید دید. در اینجا مسئله بر سر دفاع از حقوق انسانها، دفاع از حاکمیت قانون و حقوق بشر نیست، بر سر سرکردگی امپریالیسم آمریکا در منطقه و حفظ امنیت صهیونیسم اسرائیل با نابودی و تضعیف ممالک همجوار اسرائیل و ایجاد تخته پرشی برای تجاوز به ایران است. حزب ما سالهاست به این مسئله اشاره کرده است که سوریه، فلسسطین ولبنان پشت جبهه ایران اند و امپریالیسم و صهیونیسم برای تسخیر ایران نخست به نابودی این پشت جبهه نیاز دارد. این سیاست مضمون همان شعار ارتجاعی "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" است که عده ای با سیاست موذیانه و عده ای نیز از روی ناآگاهی و وطنپرستی نفهمیده، آنرا تکرار می کردند. منطقه در مرز آشوب است و آشوب به نفع امپرالیسم و صهیونیسم خواهد بود.
 
 
 
 
بر گرفته از توفان شماره   163 مهر ماه 1392 اکتبر سال 2013،  ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل)
سایت کتابخانه اینترنتی توفان
 سایت آرشیو نشریات توفان
 توفان در توییتر
توفان در فیسبوک
توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی