۱۳۹۰ خرداد ۲۸, شنبه

کدام راه بسوی ایران؟ (١) :لند دیسترویر،بنیاد بروکینگس!برگردان از ا. م. شیری

مطلب حاضر و مقالات بسیاری از این دست، خاری است بر چشمان سوسیال- دمکراتهای «شریک دزد و رفیق قافله»، که در طول تاریخ نحس خود، چه با سکوت مرموز، چه با تأئید آشکار و چه با مشارکت مستقیم در تمام جرایم ضد بشری امپریالیسم جهانی، شریک و سهیم بوده و هستند. سوسیال- دمکراتها، این درندگان در پوستین میش، اگر دیروز هیچ گام مؤثری در مقابل تهاجمات اشغالگرانه امپریالیسم و کشتار جمعی خلقهای جهان برنداشتند، امروز نیز نه تنها در مقابل حملات تروریستی دولتهای امپریالیستی به کشورهای مختلف، کر و کور و لال شده اند، حتی با ارسال تقاضانامه های سخیف به نهاد های دولتی و مشاطه های خونخوار امپریالیسم، از آنها می خواهند، میهن و مردم ما را نیز مثل مردم ستمدیده یوگسلاوی، افغانستان، عراق، پاکستان، لیبی و بسیاری دیگر، در زیر بمبهای «دمکرات» و «بشردوست» ویران و کشتار کنند.
کدام راه بسوی ایران؟ (١)
لند دیسترویر()، تایلند- ١٣ فوریه ٢٠١١
بنیاد بروکینگس
منبع:

http://www.warandpeace.ru/ru/analysis/view/58514/
٣١ مه ٢٠١١

برگردان: ا. م. شیری

www.eb1384.wordpress.con
دیگر جنگ آغاز شده، سناریوی جنگ عمومی محتمل است.
در همان حال که آژانسهای خبری وابسته، توده ها را به بحث بر سر این موضوع که آیا ایران به سلاح هسته ای دست یافته یا نه، و آیا ایران برای نسل کشی یهودیان آماده می شود (بیشترین تعداد یهودیان خاورمیانه پس از اسرائیل، در ایران زندگی می کنند)، وادار می سازند، بحثها پایان گرفته و جنگ پنهان آغاز شده است. اما قبل از اینکه جنگ شروع شود، یک نهادی به بررسی جزئیات اینکه جنگ در کدام سمت پیش خواهد رفت، پرداخته است. این «یک نهاد»، همان بنیاد بروکینگس تحت الحمایۀ کمپانیهای بزرگ می باشد.
سابقه
گزارش «راه بسوی ایران» بمثابه یک برنامه برای رو در روئی با ایران، از سوی بنیاد بروکینگس در سال ٢٠٠٩ تدوین گردید. گزارش در صفحات اول خود از بنیاد اسمیت ریچاردسون که در حال حاضر زیبگینوف بژزینسکی عضو رهبری آن است، قدردانی کرده است.
بنیاد اسمیت ریچاردسون تأمین مالی بسیاری از پروژه های محبوب گلوبالیستها، از جمله طرحهای مطالعه ژئومهندسی، سازندگی دولتی، دخالت در منطقه قفقاز و حتی مطالعه اوضاع سال ٢٠٠٩ با هدف بررسی روشهای حمایت از «جنبشهای دمکرات بومی و دگرسازی» در لهستان، مصر، کوبا، نپال، هائیتی، ویتنام، کامبوج، زیمبابوه و برمه را بر عهده دارد. در گزارش همچنین از بنیاد خانواده کرائون شیکاگو تقدیر بعمل آمده است.
خود بنیاد بروکینگس ساخته سازمانهای مشهور گلوبالیستهای تأمین کننده مالی نهادهای اجتماعی مثل بنگاه کارنگی، بنیاد راکفلر و بنیاد فورد می باشد و همه آنها اخیرا به جنجال ساختگی پیرامون احداث مسجد در محل مرکز تجارت جهانی نیویورک وارد شدند. امروز بروکینگس می تواند به حمایت و پشتیبانی مالی کمپانیهای بزرگ آمریکا کاملا مباهات نماید. در هیئت امنای بنیاد بروکینگس، رهبران شخصیت حقوقی مثل «گلدمن ساکس»(Goldman Sachs)، گروههای کارلایل(Carlyle)، شرکتهای بیمه، «پپسی»(شورای روابط بین المللی)، «الکوا»( Alcoa)( شورای روابط بین المللی) و افراد مختلف مرتبط با «شورای روابط بین المللی» وابسته به موسسات مشورتی، مثل مک کین سی(McKinsey) و شرکاء را می توان دید.
در این واقعیت که بروکینگس با سرمایه کلان و بمنظور تأمین منافع سرمایه داران بزرگ تشکیل شده، هیچ تردیدی نیست. درک این مسئله مهم است، که ما فعلا به بررسی برنامه های آنها در رابطه با ایران و آن نتایج دهشتناک اجرای هر یک از گزینه های مورد نظر آنها برای همه و اما برای درآمد پاک آنها هیچ جای تعجب ندارد، بپردازیم.
انگیزه روشن است.
ما الزاما باید تصمیمات آنهایی را که سیاست خارجی آمریکا را تعیین می کنند، درک کنیم و لفاظی های گمراه کننده آنها را که به خورد ما می دهند، رد کنیم. سیاست خارجی آمریکا بواسطه سازمانهایی مثل بنیاد بروکینگس متشکل از اعضای کمپانیهای غول آسا و بانکها، تنظیم می شود. این کمپانیها نه فقط در امنیت ذینفع نیستند، حتی از جنگها و مناقشات حاصل از عدم ثبات نیز حداکثر سود را می برند. (رجوع کنید به مقالۀ: «جنگ یعنی قلدری» و پیش بینی های آیزنهاور).
ایران نه تنها بدلیل داشتن ذخایر عظیم نفتی و اقتصادی، سیاسی و نظامی در ارتباط با روسیه و چین، همچنین با جمعیت ٧٦ میلیونی خود می تواند مباهات کند. با این تعداد عظیم انسان که اگر آنها آزاد و مستقل باشند، می تواند در کمال موفقیت با اقتصاد قمارخانه ای فاسد کشورهای پیشرفته غربی به رقابت برخیزد و یا اگر این کشور را اشغال و تخریب کنند، می تواند به یک جامعه مصرفی تبدیل شود.
خود مقیاس گزینه های نظامی مورد نظر در استراتژی بروکینگس، صرفنظر از موفقیت یا شکست عملیات، می توانند موجب توسعه سریع مقاطعه کاران جنگی تأمین کننده مالی این استراتژی شوند. هدف از سلطه بر ایران روشن است و برای کمپانیهای آمریکائی با توجه اینکه حتی اگر همه مخاطره های چنین سلطه طلبی کاملا «اجتماعی» گردد- از سربازان مرده گرفته تا مالیات دهندگان ورشکسته- دارای جذابیت بیشتری می باشد. اگر این را هم در نظر بگیرید که «آنها چیزی از دست نمی دهند»، این گزارش چندان گستاخانه بنظر نمی رسد.
مراکز پژوهشی مثل بنیاد بروکینگس که دکترین های استراتژیک کلان آنها را کارشناسان- تحلیلگران تدوین می نمایند، گلوبالیستها را در تمام جهان رهبری می کنند. سپس با در هم آمیزی این دکترینها، نظریه عمومی شکل می گیرد. شناخت جزئیات این دکترین ها پیشاپیش می تواند ما را در پیش بینی همه آنچه که در صفحه شطرنج ژئو سیاسی با توجه به اینکه آغازگران بازی چگونه شروع خواهند کرد، یاری رساند.
«انقلاب های سبز»، استعفای آدمیرالها، تشدید حضور نظامی در افغانستان و عراق، عملیات تروریستی در داخل ایران و قتلهای بسیار جنجالی وقتی قابل فهم تر می شوند که اگر شما در نظر داشته باشید که این اقدامات بر اساس کدام طرحها به اجرا در می آیند. جنگ تبلیغاتی بسیار وسیع و بسیار تصنعی با «تروریسم»، یک خانه چند منظوره و زنگ خطر جدی و شاید، خطرناک ترین آنها می باشد.
صفحۀ ١: نکتۀ کلیدی
گزارش در کمال شفافیت با بیانیه ای که گویا ایران مانع برنامه های این کشور است، منافع و نفوذ آمریکا در خاور میانه را تهدید می کند، آغاز می شود. در گزارش بارها تأکید می شود که جمهوری اسلامی مستقیماًَ امنیت ایالات متحده آمریکا را تهدید می کند. اما در واقع ایران تصویری از خود ارائه می دهد که مصمم است از هر گونه فتنه انگیزی منجر به اقدام نظامی برعلیه خود احتراز کند.
انگیزه تأکید بر ایدئولوژی، ناسیونالیزم و امنیت ایران وقتی روشنتر می شود که این واقعیت را فراموش نکنیم که همسایه های شرقی و غربی این کشور در حال حاضر تحت اشغال نظامی آمریکا قرار دارند. اصل مسئله نیز همین است. بنابر این، منافع آمریکا در منطقه نه امنیت آن، این کشور را به دخالت در ایران وادار می سازد، و این همان نکته کلیدی است که مرتبا در گزارش ١۵٦ صفحه یی تکرار می شود.
صفحۀ ١١: نه تهدید هسته ای
در گزارش گفته می شود که رهبری ایران می تواند، خشن هم هست، ولی بی پروا نیست. آنها دست یابی به سلاح اتمی را با در نظر گرفتن امکان امتناع آمریکا و یا حتی اسرائیل از تهاجم هسته ای، بمثابه آخرین حربه مطلق استفاده خواهند کرد. حتی سلاحی را که احتمال افتادن آن بدست ساختارهای غیردولتی وجود داشته باشد، در گزارش بعنوان مسئله غیرمحتمل در نظر گرفته شده است.
در گزارش مشابه کمپانی «راند»( RAND) آمده است که ایران در طول دهها سال سلاح شیمیایی در اختیار داشته و در دیگر گزارشات «راند»، از کنترل شدید یگانهای نظامی نخبه بر این تسلیحات سخن بمیان آمده که احتمال افتادن آنها بدست «تروریستها» را منتفی می سازد. این واقعیت که ذخایر عظیم تسلیحات شیمیایی ایران هنوز بدست سازمانهای غیردولتی نیافتاده است، همراه با واقعیت دیگری که خود همین یگانهای نخبه به سهم خویش با هر گونه سلاح اتمی ایران تعامل خواهند کرد، دلیل چنین نتیجه گیری بوده است.
در صفحه ٢٤ گزارش بروکینگس گفته می شود: گسترش این نوع تسلیحات تهدید واقعی نیست، بلکه عامل بازدارنده ایست که به ایران اجازه می دهد فارغ از نگرانی از تهاجم آمریکا، با نفوذ آمریکا در منطقه به مقابله برخیزد. به سخن دیگر، قاعده بازی تغییر خواهد کرد و آمریکا، احتمالا مجبور خواهد شد حاکمیت دولت ایران را متناسب با منافع خاص منطقه ای آن برسمیت بشناسد.
صفحه ٢٣: تشویق
اولین گزینه مشتمل بر وادار کردن دولت ایران (بدون تغییر رژیم) از طریق اعمال تحریمهای سنگین همراه با تشویق می باشد. تشویق هم به سهم خود بیشتر بمثابه تسکین رنجهای تحمیلی آمریکا بنظر می آید تا واقعیت موجود.
یکی از اینگونه تشویقها بسیار شایسته توجه است. بروکینگس حاضر می شود «عدم تهاجم» آمریکا به ایران را تضمین می کند که احتمالا خود این دلیل نگرانی بسیار واقعی و یکی از دلایل تحریک ایران برای ساختن سلاح اتمی خواهد بود. بنیاد بروکینگس تأکید می کند که آمریکا برای ایجاد چنین انگیزه ای باید اقدامات مشخصی، از جمله کاهش تعداد نظامیان آمریکایی در خاورمیانه و دادن برخی امتیازات را عملی سازد. امتیازاتی که به اذعان خود بنیاد بروکینگس مشکل بتواند در چند دهه آینده تحقق یابد.
بنیاد بروکینگس در اینجا ضمن اذعان گستاخانه متذکر می شود که ایالات متحده آمریکا پیش از شفاف سازی نقشی که برای ایران در منطقه قائل است، تحت هیچ شرایطی به ایران امکان اتخاذ موضع برتر نخواهد داد. بی تردید، این نوع طرحها ایران را به نهایت درجه پاسداری از منافع، استقلال و دفاع از خود وادار می سازد.
این گزینه «پندآمیز» آنطور که معلوم است دیگر کهنه شده و ناکارآمدی خود را هم در برنامه وادار کردن ایران به عقب نشینی با پیشنهادهای بی معنی و هم در طرح بدست آوردن حمایتهای بین المللی برای اعمال تحریمهای مؤثرتر نشان داده است.
صفحۀ ٦۵: جنگ عمومی
واقعاًَ، جنگ معمولی با ایران در دوره کنونی غیرممکن است. گلوبالیستهای بنیاد بروکینگس خود به این امر اذعان می کنند. اما مسئله نگران کننده این است که آنها باور دارند اگر آمریکا با تحریکات «واقعی» مواجه شود، این امر غیرممکن نخواهد بود. کارشناسان بروکینگس در ادامه می گویند که واشینگتن ممکن است برای تضمین خود و برای دست زدن به چنین تحریکاتی، «گامهای مشخصی» بردارد.
علاوه بر آن، در گزارش بنیاد بروکینگس گفته می شود که ایران یکسری تدابیر اضطراری، مثل بی اعتنایی به تحریکات آمریکا اتخاذ کرده، زیرا تشدید خطر تحریکات ممکن است در صورت انجام تلاشهایی برای حمله تمام عیار، شکل داربست را بازی کند.
و در اینجا تلاشهای بی وقفه برای روشن کردن حقایق حوادث تروریستی ١١ سپتامبر ثمرۀ خود را داده و اینک آنها در میان مردم آمریکا و جنگ پر هزینه و بیسابقه قرار گرفته اند که باید یکی را انتخاب کنند. آنها حداکثر مساعی خود را به کار می گیرند تا با بزرگنمایی کسانی که سعی می کنند به تحریکات دست بزنند عملیات را در زیر پرچم دیگری به اجرا درآورند (ضمن اجرای عملیات مخفی، در جامعه نیز چنین فکری را القاء نمایند که گویا عملیات را سازمان و یا دولت دیگری به اجرا در آورده است).
صفحۀ ١٠٣: حمایت از انقلابهای رنگی
نهاد بروکینگس پیشنهاد می کند که انقلاب را «آشکارترین و قابل قبول ترین متد» برای به زیر کشیدن دولت ایران بنامد و از انقلاب مردم پشتیبانی نماید. این نهاد، با پررویی تمام به نقش «سازمانهای اجتماعی» در رسیدن به این هدف تأکید نموده، افزایش قابل توجه میزان کمکهای مالی برای فعالیتهای تخریبی در ایران را پیشنهاد می کند.
البته، ایالات متحدۀ آمریکا قانون حمایت از آزادی در ایران را تصویب کرده و با هدف روشن سرنگون ساختن حاکمیت فعلی ایران، گروههای مخالف ایرانی در داخل کشور را مستقیما حمایت مالی می کند. پس از تصویب این قانون، «انقلاب سبز» بوقوع پیوست که از سوی نیروهای امنیت ایران بشدت سرکوب شد.
در حال حاضر باز هم «انقلاب سبز» در ایران تدارک دیده می شود. دولت آمریکا و جنبشهای تحت حمایت مالی کمپانی «Movements.org»، خیزش ایرانیان تحت حمایت مالی آمریکا را از همان ابتدا زیر نظر گرفته و مورد پشتیبانی قرار داد. یک آمریکائی ایرانی تبار، بنام کامران اشرف که او را کارمند ارشد علمی «Movements.org» معرفی می کنند، در حوادث سال ٢٠٠٩ شرکت داشت. «Movements.org» اخیراًَ در صفحۀ اول خود اطلاعاتی در مورد «انقلاب سبز» آینده درج کرده که احتمالا از جنبش مورد حمایت آمریکا که رژیم مبارک را در مصر ساقط کرد، الهام می گیرد.
و این گزینه واقعا هم در زمان حال تحقق می یابند. در بخشی از گزارش بنیاد بروکینگس در مورد خطر بی ثباتی در ایران بمثابه ابزاری برای گرفتن امتیازاتی از دولت یاد می شود. گزارش آشکارا از ناآرامیها در سراسر ایران جانبداری نموده و متناسب با اعمال تحریم های سنگین برعلیه ایران، همانطور که بارها ران پُـل، نماینده کنگره گفته است، بمفهوم صریح اقدام تجاوزکارانه شمرده می شود.
بنیاد بروکینگس ضمن اذعان به وجود سازمان امنیت داخلی پیشرفته در ایران، به همراه انقلاب رنگی سازمانیافته از سوی آنها، امکان استفاده از نیروی نظامی را نیز توصیه می کند. این کاری بود که سال ٢٠٠٩ انجام نشد ولی این دفعه نباید از نظر دور داشت و باید هر بار که «انقلابیون سبز» به خیابان می آیند، در کنار آنها ایستاد.
صفحۀ ١١٣: حمایت از تروریسم واقعی
صرفنظر از همه لاف زنیهای بی شرمانۀ مندرج در گزارش، هیچ یک از بخشهای آن باندازۀ بخشی با عنوان «تشجیع شورشیان» حیرت انگیز نیست. بنیاد بروکینگس علناًَ از تأمین مالی، آموزش و تحریک تمام عیار شورش مسلحانه جانبداری می کند. در این گزارش از جدایی طلبان عرب الاهواز سخن گفته می شود که اصل این موضوع را سیمور هیرش طی مقاله «آماده کردن میدان نبرد» بعنوان گزینه قابل اجرا در داخل ایران، مورد تحلیل و بررسی قرار داده است.
این گزارش، در شمال (غرب) از کردها و در شرق کشور از شورشیان بلوچ در همسایگی پاکستان نیز بعنوان گزینه های بالقوه مشمول کمکهای آمریکا برای اجرای عملیات مسلحانه تروریستی برعلیه خلق ایران نام می برد. بنیاد بروکینگس پیشنهاد می کند زمانیکه گزینه پشتیبانی نظامی آشکارتر در صدر گزینه ها قرار گیرد، سازمان «سیا» باید به تجهیز و آموزش این نیروها بپردازد.
بنیاد بروکینگس در بخش «یافتن واسطه» می گوید: با بهره گیری از تنش های قومی می توان به ناآرامیها دامن زد. گزارش از اینکه روح میهن پرستی در میان بسیاری از اقلیتهای ملی و هموطنان فارس آنها قوی است، اظهار تأسف می کند. و صرفنظر از اینکه آمریکائیها «سازمان مجاهدین خلق» را بخاطر کشتن نظامیان آمریکایی در گذشته، در لیست رسمی سازمانهای تروریستی وارد کرده اند، گزارش بروکینگس توجه زیادی به آن سازمان مبذول داشته است.
بنیاد بروکینگس در بخش «یافتن واسطه و پناهگاه»، متدهای مختلف مخفی کردن گروههای تروریستی تحت حمایت مالی آمریکا در کشورهای زیر اشغال ارتش آمریکا را و همچنین، اعزام آنها به ایران و خارج کردن آنها پس از عملیات از ایران را تشریح می کند.
صفحۀ ١٤۵: مطیع ساختن همه
بنیاد بروکینگس می گوید هیچ یک از گزینه ها، تنها گزینه محسوب نمی شوند. بنابر این، اجرای همزمان همه گزینه ها را پیشنهاد می کند. آنطور که ما در خبرها شنیدیم، مثل اینکه توصیه های بنیاد بروکینگس را جدی گرفتند- از داده های سیمور هیرش در بارۀ حمایت مخفی ایالات متحدۀ آمریکا از تروریستها گرفته تا سازماندهی آشکار انقلابهای «سبز» و تا کارشکنی ها و قتل هایی که در رابطه با برنامه هسته ای ایران اتفاق می افتد.
اگرچه روشن است که بسیاری از طرحهای بنیاد بروکینگس مو به مو اجرا می شود، اما بیش از همه نگرانی از آن طرحی است که در صورت شکست همه گزینه های پیشنهادی، به اجرا گذاشته خواهد شد.
از خود گزارش، صفحۀ ١۵٠؛
«استراتژی ساقط کردن دولت ایران در نهایت امر می تواند جزء برنامه تمام عیار حمله قرار گیرد. البته، اگر اشکال مختلف حمایت مخفی و علنی تأثیر مطلوب نگذارد، در آن صورت ممکن است رئیس جمهور تصمیم قطعی برای تغییر رژیم ایران اتخاذ نموده و بخواهد حمله را بعنوان یگانه ابزار دستیابی به این هدف برگزیند.
در این صورت ایالات متحده باید بداند که ایران در مقابل عملیات آمریکا برای تغییر رژیم، مثل سابق مقاومت خواهد کرد. هر چند ایرانیها در این امر که از خطوط قرمز آمریکا عبور نکنند محتاطند، اما ممکن است هم محاسبه آنها غلط از آب در آید و هم امکان دارد که اقدام متقابل ایران برعلیه فعالیت ایالات متحدۀ آمریکا برای تغییر رژیم، از نظر آمریکائیها بمثابه عبور از خط قرمزها تلقی شود.
مثلا، اگر ایران ضربات سنگینی از طریق اقدامات تروریستی منجر به کشته شدن مردم بیشتر وارد سازد، یا با استفاده از تسلیحات کشتار جمعی به عملیات تروریستی، بویژه در خاک ایالات متحدۀ آمریکا دست بزند، آنوقت واشینگتن ممکن است به این نتیجه برسد که حمله، یگانه راه مقابله با چنین رژیم خطرناک ایران است.
در واقع، درست به همین سبب، تشدید اقدامات دولت آمریکا برای تغییر رژیم ایران را می توان بمثابه فتنه انگیزیهای از پیش برنامه ریزی شده ارزیابی کرد که در صدد است با واداشتن ایرانیها به نشان دادن عکس العمل تند، همان واکنش را بهانه حمله آمریکا به ایران قرار دهد».
با توجه به اینکه عملیات « نورت وودس»(٢)، مقابله ساختگی در «خلیج تونکین»(٣) و انبوه اطلاعات و اخبار جعلی پیرامون حادثه تروریستی ١١ سپتامبر سال ٢٠٠١ منجر به کشیده شدن ما به جنگ با عراق و افغانستان، هشدارهای واقعا خوفناکی بودند، وقتی که فکر می کنی دفعه بعد چه اتفاقی خواهد افتاد.
ما دیگر می بینیم چگونه سیستم پوچ امنیتی در سراسر آمریکا برقرار می شود، و می شنویم بیانیه های مختلف رهبران اروپا در باره «چند فرهنگی»، شالوده «برخورد تمدن ها» چگونه با شکست مواجه می گردند. همچنین، بیانات هشدارآمیز مقامات آمریکا در باره حملات تروریستی قریب الوقوع مرتباًَ افزایش می یابد. اما ایالات متحده آمریکا دیگر نمی تواند «فتنه انگیزی» ویژه خود برای شروع جنگ با ایران را با این متدها راه بیاندازد.
سخن پایانی
کاملا روشن است که پیشنهادهای بروکینگس و اجرای آنها برای همه شرکت کنندگان، از سربازان شجاع و فریب خورده ما گرفته تا مالیات دهندگان سرکیسه شده برای تأمین هزینه جنگها و تا مردم نابود شده ایران، فاجعه و ویرانی به ارمغان خواهد آورد. تحریم کمپانیهای تأمین کننده مالی چنین سیاستهایی، آنها را صرفنظر از ابزاری که بکار بگیرند، از دستیابی به اهداف پلید خود باز خواهد داشت. خود توانائی آنها در تأمین مالی چنین مطالعاتی، صرفنظر از اجرای آنها، ناشی از آن است که ما مشتری دائمی چنین کمپانیهای غول آسا هستیم. آگاه ساختن جامعه در مورد این که منافع شرکتهای بزرگ، نه نگرانی ازامنیت، دلیل اصلی مناقشه با ایران است و همچنین بدین جهت که شهروندان هر دو کشور را از لبه پرتگاه جنگ دور سازیم، حائز اهمیت است.
حوادث دنیای امروزی بیش از آنکه تصور کنیم، عظیم هستند. ما به پیروزی خود در مقابل چنین نیروی بزرگی مطمئن نیستیم. اما، درک این مسئله مهم است که اگر چه فعالیت های ما قرین موفقیت نخواهند بود، ولی بی عملی ما، یقیناًَ ضامن شکست ما خواهد بود. به جنبش جسور «حقایقی در باره حوادث تروریستی ١١ سپتامبر» و دیگر فعالان رسانه های جمعی جایگزین رو به رشد بپیوندید- با شرکت در جبهه افکار عمومی جویای حقیقت، برعلیه افکار عمومی ساختگی مبارزه کنید.
پی نوشت مترجم
١ــ مطلب حاضر و مقالات بسیاری از این دست، خاری است بر چشمان سوسیال- دمکراتهای «شریک دزد و رفیق قافله»، که در طول تاریخ نحس خود، چه با سکوت مرموز، چه با تأئید آشکار و چه با مشارکت مستقیم در تمام جرایم ضد بشری امپریالیسم جهانی، شریک و سهیم بوده و هستند. سوسیال- دمکراتها، این درندگان در پوستین میش، اگر دیروز هیچ گام مؤثری در مقابل تهاجمات اشغالگرانه امپریالیسم و کشتار جمعی خلقهای جهان برنداشتند، امروز نیز نه تنها در مقابل حملات تروریستی دولتهای امپریالیستی به کشورهای مختلف، کر و کور و لال شده اند، حتی با ارسال تقاضانامه های سخیف به نهاد های دولتی و مشاطه های خونخوار امپریالیسم، از آنها می خواهند، میهن و مردم ما را نیز مثل مردم ستمدیده یوگسلاوی، افغانستان، عراق، پاکستان، لیبی و بسیاری دیگر، در زیر بمبهای «دمکرات» و «بشردوست» ویران و کشتار کنند. برای نشان دادن این مدعا کافیست تقاضانامه های بسیاری از جریانها و شخصیتهای سوسیال- دمکرات خائن به آمال و آرمانهای انسانی، از جمله، تقاضانامه های به اصطلاح هیئت سیاسی- اجرائی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) و صدر آن، آقای بهروز خلیق به مقامات و ارگانهای دول امپریالیستی را مورد توجه قرار دهیم.
٢ــ حادثه خلیچ تونکین: درسال ١٩٦۵، دولت جانسون برای اخذ جواز جنگ برعلیه ویتنام از کنگره ایالات متحده آمریکا، حادثه خلیچ تونکین را بدین ترتیب جعل كرد كه گویا دو فروند از ناوهای این کشور در آبهای خلیج تونکین مورد حمله دو قایق تندرو ویتنام شمالی قرار گرفته است. این حادثه جعلی، بعدها به نماد و سمبل فتنه انگیزی ها، فریبکاری ها و دروغگویی های دولت های آمریکا تبدیل شد.
٣ــ عملیات نورت وودس: زمانیکه در سال ١٩٦٢ دولت آمریکا در پی بهانه جویی برای حمله نظامی به کوبا و ساقط کردن دولت کاسترو بود، وزارت جنگ آمریکا بمنظور فریب افکار عمومی برنامه ای را با عنوان «عملیات نورت وودس» تنظم کرد.

۱۳۹۰ خرداد ۲۳, دوشنبه


جنبش دموکراتیک 22 خرداد و سایر جنبشهای اعتراضی و دورنمای آن


نقل از سند گزارش سیاسی حزب کار ایران(توفان) به کنگره چهارم حزب

جنبش مشهور به سبز ماهیتا یک جنبش دموکراتیک بود. این جنبش در شکل کار، اعتراض خودجوش مردم نسبت به تقلب در انتخابات فرمایشی بروز کرد. این برای نخستین بار نیست که رژیم جمهوری اسلامی با ریاکاری و در خدمت منافع اسلام در آراء مردم تقلب می کند. رژیم جمهوری اسلامی علیرغم اینکه موانع بسیاری بر سر راه نامزدهای انتخاباتی از جمله ایجاد نظارت استصوابی در شورای نگهبان برقرار کرده است تا نمایندگان "منتخب مردم" و روسای جمهور را از صافی "خودی" و "غیرخودی" عبور دهد و تنها نوکران دست به سینه و وفادار را به عرصه مبارزات انتخاباتی بفرستد، ولی باز هم مطمئن نیست که با تمام این شگردهای نظارتی به منظور خویش نایل آید. آنها حتی مصونیت نمایندگان مجلس را از بین برده اند و مدعی شدند که اصل نظارت استصوابی برای تمام دوران نمایندگی مجلس اعتبار دارد و به این ترتیب یک ابزار فشار سیاسی برای اعمال نفوذ مستقیم در آراء نمایندگان مورد اعتمادشان ایجاد کردند. در شرایطی که این ابزار کارآئی نداشته باشد عامل چماق و تهدید مستقیم به قتل تمام زمینه های "اقناع" یا سکوت را فراهم می آورد. انتخابات 22 خرداد 1388 نیز تافته جدا بافته ای نبود. این انتخابات از روز نخست تقلبی بود. رهبران جنبش سبز مهر تائید بر تمام این موانع ضد دموکراتیک زدند و خود از صافی شورای نگهبان گذشتند. ولایت فقیه و رئیس جمهورش در همین انتخابات تقلبی، تقلب کردند و از صندوقها افراد مطیع تر و سر براه تر را بیرون کشیدند. جنبش سبز این توهین مستقیم به مردم را نپذیرفت و آن انگیزه ای شده تا مردم خشم نهفته سی ساله خویش را به تمامیت رژیم جمهوری اسلامی به نمایش بگذارند. جنبش سبز یک جنبش خودبخودی و توده ای بود که با خواستهای دموکراتیک به میدان آمد و این خواستها را ارتقاء داد و از رهبران خویش پیشی گرفت و لزوم سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی را طرح کرد. ترکیب طبقاتی این جنبش شامل طبقات متوسط، اقشار روشنفکران، آموزگاران، دانشجویان و به سخنی نخبه های جامعه بودند. زنان نقش ویژه ای در این جنبش داشتند و این امر نیز به علت ستم مضاعفی که بر زنان ایران وارد می شود کاملا طبیعی بود. زنان ایران که از همان زمان انقلاب در صفوف مقدم مبارزه قرار گرفتند در 2 خرداد و 22 خرداد با شرکت وسیع خویش در جنبشهای اعتراضی خشم خویش را نسبت به رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی نشان دادند. نقش زنان در تمام حرکتهای اجتماعی ایران و بویژه در سالهای اخیر برجسته و بی مانند بوده است.

طبقه کارگر ایران بمثابه طبقه و نه افراد جداگانه، نه از نظر سیاسی و نه از نظر کمی و کیفی در این جنبش شرکت نداشت و از آن به کنار ماند. خواستهای جنبش نیز در حد همان خواستهای دموکراتیک بورژوائی محدود ماند و نتوانست و یا نخواست پیوندی با خواستهای طبقه کارگر ایجاد کند و این ضعف جنبش و یکی از عوامل شکست آن بود. گرچه این جنبش بعلل فقدان یک سازمان سراسری انقلابی رهبری کننده قدرتمند و پرنفوذ و مورد اعتماد مردم، فقدان دورنمای کسب قدرت سیاسی و وجود رهبران سازشکار، دور ماندن از طبقه کارگر بشدت سرکوب شد، ولی دستآوردهای این جنبش نیروی محرکه مبارزات بعدی مخالفان رژیم جمهوری اسلامی است. این جنبش خواستهای دموکراتیک مردم را که از احترام به انسان و حقوق وی سرچشمه می گرفت در صدر مبارزه قرار داد و نشان داد مبارزه برای تحقق خواستهای دموکراتیک تا به چه حد در میان مردم برد و مقبولیت دارد.

جنبش 22 خرداد مجددا این نظریه حزب ما را تائید کرد که به مبارزه دموکراتیک تکیه کند زیرا که این مبارزه قدرت بسیج فراوان داشته و اقشار گوناگون و عظیم مردم را در بر می گیرد. مبارزه بر ضد ستمگری و خفقان، بر ضد خودسری و فقدان امنیت، برضد دستگاه قضائی بیدادگر و مملو از تبعیض، بر ضد برگزیدگان صاحب حقوق ویژه و مسلط بر جامعه، بر ضد سرکوب زنان و بی توجهی به حقوق مساوی آنها با مردان و... جزو وظایف کمونیستهاست. مبارزه در راه استقرار سوسیالیسم که قطبنمای حرکت ماست باید از مرحله تحقق دموکراسی عبور کند. در دوران استقرار دموکراسی و یا در پیکار برای کسب آن است که اهمیت سوسیالیسم و حقانیت آن روشن می شود.

جنبش دموکراتیک 22 خرداد نشان داد که دموکراتیسم در ایران پایگاه وسیعی دارد و خواست سوزان مردم است. این است که حزب ما باید مانند گذشته با تمام توان در راه تحقق حقوق دموکراتیک مردم و مبارزه با هرگونه ستمگری و سرکوب و خفقان مبارزه کند.   

خطراتی که جنبش سبز راتعقیب می کند نه تنها از جانب رهبران اصلاح طلب است بلکه گروه های بی نام نشان از بی سازمانی جنبش خود بخودی سبز سوء استفاده کرده و خود را نماینده سبزها می نامند. سلطنت طلبان و حامیان امپریالیسم و صهیونیسم نیز بیک باره به رنگ سبز در آمده اند و بویژه در رسانه های گروهی غرب و در شبکه اینترنت فعالند و نظریات انحرافی ناسیونال شوینیستی شاهپرستانه و ضد عرب و فلسطینی و حمایت از صهیونیستها را ترویج می کنند. راه شناسائی و افشاء آنها در طرح شعارهای ضد امپریالیستی، ضد صهیونیستی و ضد سلطنت و همبستگی مردم ایران با خلقهای منطقه است. وفاداران و یاران صمیمی جنبش سبز طبیعتا باید هشیار باشند و با تلفیق مبارزه دموکراتیک با مبارزه ضد امپریالیستی مانع شوند که دشمنان مردم ایران این جنبش را به کجراه برند.

همانطور که بیان کردیم در ایران یک انتخابات ضد دموکراتیک و تقلبی انجام گرفت. حتی اگر در این انتخابات جناح سبز حاکم می شد از نظر حزب ما باین مفهوم نبود که انتخابات تقلبی صورت نگرفته است. یک انتخابات از نظر حقوق بورژوائی زمانی آزاد و دموکراتیک است که احزاب حق فعالیت آزادانه داشته باشند، سانسور از بین برود، آزادی بیان و مطبوعات حاکم باشند. رسانه های گروهی در اختیار همه نیروهای فعال سیاسی قرار گیرد و آنها فرصت معرفی نامزدهای انتخاباتی خویش را داشته باشند. نامزدهای انتخاباتی باید احساس امنیت کنند و کسی حق ندارد متعرض آنها شود. باید تساوی حقوق زن و مرد در تمام عرصه های اجتماعی برسمیت شناخته شود تا زنان نیز بتوانند مانند مردان خود را برای ریاست جمهوری معرفی کنند. باید محدودیتهای قومی و مذهبی را حذف کرد تا برای کسی مانع انتخاب شدن وجود نداشته باشد. آنوقت است که می توان از انجام یک انتخابات آزاد سخن گفت و حزب ما برای تامین چنین شرایطی مبارزه می کند. در انتخابات 22 خرداد هیچکدام از ای مقدمات فراهم نبود و باین اعتبار این انتخابات از بدو امر تقلبی بود و نمی شد آنرا کتمان کرد. تحریم انتخابات تقلبی امر درستی بود.

بعد از سرکوب جنبش سبز و خانه نشین شدن رهبران آن موج بگیر و ببند و دستگیری و فرار فعالین آن شروع شد. در ترکیه و یونان هزاران فراری ایرانی وجود دارند که اتحادیه اروپا از پذیرش آنها به عنوان پناهنده سیاسی سرباز می زند و آنها را برای همکاری و همدستی با صهیونیستها و امپریالیستها تحت فشار قرار می دهد. سازمانهای سلطنت طلب بسیار در این راستا فعالند و با دول مربوطه همکاری فراوان دارند. هر کس فورا تسلیم شود بهترین امکانات را در اختیار وی قرار می دهند وگرنه عفریت شوم بی حقی، تعقیب و بی خانمانی و بی پولی آنها را تهدید می کند.

در کنار مبارزات کارگران و جنبش دموکراتیک اعتراضی به تقلب در انتخابات ما در طی سالهای گذشته با جنبشهای اعتراضی فراوانی برای بهبود شرایط زندگی و یا کسب حقوق مدنی روبرو بوده ایم. چندین بار آموزگاران حق التدریس برای دریافت حقوق عقب افتاده خویش به اعتراض دست زده اند. این آموزگاران در مناطق روستائی و دورافتاده درس می دهند و میزان حقوق آن ها تنها کفاف هزینه رفت و آمد آن ها را می دهد. یك معلم حق التدریس در گفت ‌و گو با خبرنگار اجتماعى فارس افزود: اگر یك معلم حق‌التدریس با مدرك كارشناسی، 12 ساعت در هفته در آموزش و پرورش تدریس داشته باشد، معادل 60 هزار تومان حقوق می‌گیرد. این آموزگاران فاقد بیمه اند و تمام این سختی ها را از آن جهت تحمل می کنند که دولت آنها را به استخدام رسمی درآورد.

آموزگان برای جلب توجه مسئولین چندین بار به اعتراضات مسالمت آمیز دستجمعی از سراسر ایران حتی در مقابل مجلس شورای اسلامی دست زده اند. آنها خواهان استخدام رسمی شان از سوی آموزش و پرورش می باشند: وزارت آموزش و پرورش وعده داده بود آموزگارانی که دارای پنج سال سابقه حق التدریسی هستند به استخدام رسمی آموزش و پرورش در آیند ولی این وزارت خانه به بهانه اینکه "بودجه نداریم" تعهدات خود را به زیر پا گذارد. آموزگاران می بینند که به حرفهای مسئولین دولتی نمی توان اعتماد کرد.

مبارزات صنفی و دموکراتیک همه اقشار جامعه را از دانشجویان، آموزگاران، خبرنگاران، پرستاران، دانش آموزان، نویسندگان، زنان و... در بر می گیرد. رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی بنا بر ماهیتش نمی تواند به خواستهای دموکراتیک و حقوق مردم توجه کند. این مبارزات برای هر قشری شکل خاص خود را از جمع آوری امضاء تا نمایشات خیابانی و نامه نگاری و مقاله نویسی دارد که همیشه به صورت مسالمت آمیز برگزار می شود. رژیم جمهوری اسلامی نمی تواند این مبارزات مسالمت آمیز را تحمل کند و از اوج گرفتن جنبش نیز بشدت هراسناک است باین جهت سعی می کند با اعمال خشونت، با سرکوب مردم و به زندان انداختن و یا تعهدات سنگین مالی از آنها گرفتن از تداوم مبارزه آنها ممانعت کند. طبیعتا تا زمانیکه ظلم و جور، تبعیضات، فساد، فقر، بی عدالتی و... در جامعه حاکم است زمینه بروز و رشد این جنبشها نیز فراهم است. این اعتراضات در پاره ای از زمینهه ها خود را در اشکال سازمانی سازمانهای غیر دولتی نمایان می سازد که نفس موجودیت آنها ناشی از وجود آسیبهای اجتماعی و لزوم مبارزه با آنها، و نارضائی از نوع برخورد و یا بی توجهی حکومت به اهالی است. ترس رژیم از این است که دامنه این جنبشها به قدری گسترش یابد که آنها نتوانند براحتی آنها را در نطفه خفه کنند.

*****

بر گرفته ازتوفان شماره  135  خرداد ماه  1390  ماه ژوئن 2011،  ارگان مرکزی حزب کارایران

صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت.   www.toufan.org

نشانی پست الکترونیکی(ایمیل).                                                                                                           toufan@toufan.org


۱۳۹۰ خرداد ۲۱, شنبه


در حاشیه فیلم مستند الماسی برای فریب

سخن هفته

نقل از فیس بوک توفان

20 خرداد 1390

www.toufan.org



پخش فیلم مستند الماسی برای فریب در تلویزیون جمهوری اسلامی وتبلیغ نفوذ سازمان اطلاعات اسلامی در اپوزیسیون خارج ,هدفی جز بی اعتبار کردن جنبش دمکراتیک 22 خرداد 88 را ندارد. رژیم از همان آغاز اعتراضات مردم این جنبش را به امپریالیسم و  صهیونیسم نسبت  داد تا اعمال جنایتکارانه اش رامحق جلوه دهد.تهیه چنین فیلمی درخدمت همین سیاست ارتجاعی است  و پدیده تازه ای در تاریخ سی و دوساله جمهوری اسلامی نیست. اما این نیز حقیقت دارد که امپریالیستها و صهیونیستها نیز تلاش کرده و همچنان میکنند تا با نفوذ دراین جنبش آن را به مسیری سوق دهند که  درنهایت منافع آنها رادرایران و منطقه تامین نماید.کمک مالی امپریالیست آمریکا به اپوزیسیون ارتجاعی و ناسیونال شونیستهای رنگارنگ بر کسی پنهان نیست.حزب ما بار ها تاکید کرده است که جنبش مردم ایران باید درمسیر پیشرفت خود درخدمت راهبردی انقلاب و درخدمت استقرار نیروهائی باشد که دمکراسی را با مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی پیوند زند و ایران را در عرصه مبارزه اجتماعی گامی به جلو سوق دهد. درغیر این صورت نیروهای مترقی باید از حرکت سلطنت طلبان که خواهان براندازی رژیم اسلامی هستند تا امپریالیستها و صهیونیستها که برای غارت بیشتر مردم با جمهوری اسلامی در افتاده اند حمایت نمایند.عدم مرزبندی با امپریالیسیم و صهیونیسم و تکیه به شعار همه با هم حول محور سرنگونی جمهوری اسلامی فرجامی جز شکست و سرخوردگی نخواهد داشت.فیلم مستند الماسی برای فریب به معرفی اپوزیسیونی می پردازد که آلوده به سیاستهای امپریالیستی است که از تجاوز به افغانستان و عراق و لیبی الهام میگیرد و مشوق دخالت امپریالیستها در امور داخلی ایران و تعیین سرنوشت مردم ایران است.چنین اپوزیسیونی درمقابل مانور جمهوری اسلامی کاملا خلع سلاح است و حرفی برای گفتن ندارد.  ننگ ابدی بر  اپوزیسیونی که جز خرابکاری و خیانت  درجنبش هنر دیگری ندارد.وظیفه همه نیروهای مستقل و ضد امپریالیست و دمکرات است که ضمن  پیکار علیه جمهوری جهل و جنایت اسلامی به افشای این اپوزیسیون ضد انقلابی و خودفروخته نیز بپردازند و در خنثی کردن توطئه های  مزدوران امپریالیست کمر همت بندند.

۱۳۹۰ خرداد ۱۴, شنبه

نامۀ منصور اسالو، بیانیۀ درد و رنج طبقۀ کارگر ایران



نامۀ منصور اسالو دبیر زندانی سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه به مناسبت روز جهانی کارگر 1390 تحت عنوان همراه شو عزیز، ضمن دعوت به اتحاد و همبستگی کارگران و زحمتکشان و بیان فروتنانۀ گوشهﻫﺎئی نمونه وار از مصائب خود، به تشریح وضعیت مصیبت وار و دهشتناک طبقۀ کارگر می پردازد . این نامه در واقع بیانیهﺍﯼ است دادخواهانه و روشنگرانه از وضعیت موجود طبقۀ کارگر و زحمتکشان ایران که از زبان یکی از صمیمی ترین و شریف ترین و فداکارترین و شجاع ترین و استوار ترین رهبران جنبش کارگری و سندیکائی ایران بیان می گردد.

منصور اسالو که سالﻫﺎست به اتهام انسانیت و انساندوستی و جمع گرائی و عدالت خواهی و آزاد اندیشی با تهدید و اخراج و زندان و شکنجه و توطئۀ ترور خودش و آزار و اذیت بستگانش مواجه بوده و در حال حاضر از بیماریﻫﺎﯼ قلبی و بینائی و پوستی و ریوی و دیسک کمر که همگی ناشی از ضرب و شتم و شکنجه و شرایط ضد انسانی زندان می باشد، رنج می برد

 به اقتضای آتش درونی و درک عمیق مسبب همۀ فسادﻫﺎ، تباهیﻫﺎ، رنجﻫﺎ، خشونتﻫﺎ و جنایتﻫﺎ در ایران که چیزی جز سیستم منحط سرمایهﺪاری و دیکتاتوری حاکم نیست با دلی خونین و طوفانی از خشم، از درد و رنج کارگران و زحمتکشان میهنش می گوید. از گرانی و بیکاری و گسترش جرم و جنایت و بیماریﻫﺎﯼ روانی و افسردگی، فحشاء و اعتیاد، فروپاشی خانوادهﻫﺎ در اثر فقر می گوید . از سیاستﻫﺎﯼ اقتصادی ضدملی و ضد تولیدی باندهای مافیائی می گوید که با سرازیر کردن سیل واردات قانونی و قاچاق صنایع داخلی و کشاورزی و باغداری را به ورشکستگی کشاندهﺍند و میلیونﻫﺎ کارگر شهری و روستائی را بیکار کرده و به حاشیه نشینی و بدبختی و حرمان کشاندهﺍند.از دستمزدهای گریه آور 50 تا 200 هزار تومانی زنان سرپرست خانواده و دختران و پسران جوان کارگر در مشاغل خدماتی و کارگاهﻫﺎﯼ تولیدی کوچک و متوسط می گوید.از زیر پا گذاشتن تعهدات دولتی در مورد رفع بیکاری و بیمه کردن همۀ بیکاران و عدم اجرای تعهدات بینﺍلمللی می گوید. از نبود آزادی بیان و مطبوعات و تشکلﻫﺎﯼ مستقل کارگری و اصناف و حقوق بگیران و دانشجویان می گوید.از بحران اقتصادی و بحران سیاسی و حکومتی بالائیﻫﺎ می گوید. از جنبش خود انگیختۀ محرومان در نپرداختن قبضﻫﺎﯼ برق و گاز و آب و تلفن می گوید. از ضرورت همبستگی کارگران و زحمتکشان با اقشار گرفتار و ناراضی و تلاش برای کسب آگاهی و همدلی برای رسیدن به جامعهﺍﯼ متعادل و بهره مندی مردم از حداقلﻫﺎﯼ انسانی و طبیعی می گوید.

در طی این سی و دو سالی که از انقلاب بهمن 57 می گذرد کارگران و زحمتکشان جز دروغ و فریب و ریا کاری و دزدی، چپاول و استثمار، سرکوب، داغ و درفش، شکنجه و زندان وترور و اعدام  از حاکمیت سرمایهﺪاران مسلمان ندیدهﺍند.

خمینی در اولین روز ورودش به ایران در سخنرانی بهشت زهرا در تاریخ 12 بهمن 1357 گفت :

» ما علاوه بر این که زندگی مادی شما را می خواهیم مرفه بشود، زندگی معنوی شما را هم می خواهیم مرفه باشد! شما به معنویجات احتیاج دارید. معنویات ما را بردند اینها! دلخوش به این نباشید که فقط مسکن می سازیم، آب و برق را مجانی می کنیم، اتوبوس را مجانی می کنیم. دلخوش به این مقدار نباشید! معنویات شما را ، روحیات شما را عظمت می دیم . شما را به مقام انسانیت می رسانیم. «

امروز 72 میلیون نفر مردم ایران شاهدند که نه تنها آب و برق و اتوبوس مجانی نشد ، نه تنها مسکن برای بی خانمانﻫﺎ ساخته نشد بلکه به صورت نجومی قیمت آنها بالا رفت. بر خیل بی خانمانها و حاشیه نشینان و فقرا و بیکاران افزوده شد. امروز مردم ایران شاهدند که نه تنها فضائل اخلاقی و انسانی در جامعه حاکم نیست بلکه فرهنگ غالب به برکت حاکمیت جمهوری اسلامی فرهنگ فرد گرائی و خودخواهی و خود محوری و دروغ و نیرنگ، ریا و چاپلوسی، مدح و تملق، رشوه خواری و رشوه دهی، پارتی بازی و پول پرستی و مدرک گرائی، نقش بازی کردن و چند شخصیتی بودن و بدتر از همه ضعیف کشی است.

امروز مردم ایران شاهدند آنها که اسلام را حامی مستضعفان معرفی می کردند و مدعی بودند پیامبر اکرم بر دستان کارگر بوسه زد وبرای تحقق عدل و عدالت وقسط و مساوات شعارمی دادند و در نماز جمعهﻫﺎ از عدالت اجتماعی دم می زدند، امروز به عنوان پدر خواندهﻫﺎﯼ باندهای مافیائی به چنان غارت و چپاولگری بی در و پیکری مشغولند که روی سرمایهﺪاری متعارف سایر کشورها را هم سفید کردهﺍند.

امروز کارگران و زحمتکشان ایران شاهدند که نه تنها به دستﻫﺎﯼ آنها بوسهﺍﯼ زده نشد و زندگی مادی و معنوی آنها ارتقاء نیافت بلکه به زندگی زیر خط فقر و حاشیه نشینی و عدم امنیت شغلی و بیکاری و استیصال محکوم شدهﺍند و آن گاه که خواستند از حقوق صنفی و اجتماعیشان دفاع کنند زبانشان را بریدند و به زندان و شکنجه محکوم شدند.

آری! برای پایان دادن به استبداد و سرکوب و فقر و فلاکت و بیکاری و اعتیاد و فحشا و نا امنی اجتماعی و اختلاف فاحش طبقاتی راهی جز اتحاد و همبستگی و تشکیلات نیست.همراه شو رفیق!



درود بر منصور اسالو و همۀ کارگران دربند!

ننگ و نفرت بر حاکمیت ضد کارگری جمهوری اسلامی!

به بهانۀ سیﺍمین سالگرد جانباختن رفیق نادر رازی

کارگررزمندۀ توفانی



مردم ایران قهرمانان خود را می سازند و علیرغم میل پارهﺍی اپوزیسیون خجول و رفرمیست و سازشکار، به ویژه در خارج از کشور، این کار را در آینده نیزخواهند کرد. این مردم ایرانند که از آنها که در زندانﻫﺎ مقاومت کردهﺍند پرچم می سازند و قهرمان می پرورند، زیرا در مقاومت آنها، مقاومت خود را، امید به پیروزی خود را، ضعف دشمن را، شکست وی را در مقابل مقاومت مردم می بینند که مرگ را به هیچ می گیرند. رفیق نادر رازی یکی از هزاران قهرمان ایران است که در زندان جمهوری اسلامی حماسه آفرید، شکنجه را به هیچ گرفت و به جلادان جمهوری اسلامی و تمام دستگاه کثیف و سرکوب اسلامی تف ریخت و از حزبش و آرمان پرولتاریا  قاطعانه دفاع نمود.

ملتﻫﺎی جهان در مبارزۀ خود برای زندگی بهتر همواره با دشمنان آزادی و استقلال، با بهره کشان و همدستان آنها مبارزه کردهﺍند و در این مبارزه سرنوشت مبارزان از شباهتﻫﺎی فراوانی برخوردار است. آنﻫﺎ نیز چون ما تکیه بر سنتﻫﺎی انقلابی مردمشان می گذارند تا الهام بخش نسل جوان باشد. یادنامۀ زیر در تابستان 1360 توسط کمیتۀ مرکزی حزب کار ایران (توفان) در ایران منتشر شد و اینک آن را به مناسبت سیﺍمین سالگرد جانباختن رفیق جوان و دلاور حزبمان نادر رازی به چاپ می رسانیم و یاد او و تمامی جانباختگان راه آزادی و سوسیالیسم را گرامی می داریم.

یادش گرامی باد!

هیئت تحریریه

خرداد ماه 1390



این قامت رشید به خون تپیده

این نوگل پرپر شده

این یار خاطر جعفر نژاد دلاور

رفیق نادر رازیست

که اینک در توفان سرود و حماسهﻫﺎ

حماسه می آفریند

این یل خراسان٬ سلف ابومسلم و سربداران و پسیان

این رفیق نادر رازیست

که در سیاهی شب ایران

از آسمان غمزده و پرستاره ما فرو افتاده است



کسانی که تاریخ را به پیش می برند تودهﻫﺎﯼ میلیونی رنج و کار هستند و این نیروی رزمنده را هیچ خاموشی نیست. اما گاه کسانی پیدا می شوند که با زندگی خویش تاریخ می نویسند و مرگشان نیز نقطۀ سرخی در تاریخ است. رفیق نادر رازی نیز از آن جمله افراد بود.

رفیق نادر رازی زندگی سیاسی خویش را از اوایل سال ٥٦ با آشنائی با متون مارکسیستی ــ لنینیستی و مطالعۀ آنها آغاز نمود٬ اهتمام وافر وی در شناخت علم قوانین تکامل جامعه بزودی وی را به یک کادر ورزیدۀ سیاسی و آگاه مبدل نمود٬ آن چنان که با آغاز سال ٥٧ سال خونین انقلاب٬ رفیق از چهرهﻫﺎﯼ فعال و به مٽابۀ یک نیروی زوال ناپذیر شناخته شد. پخش اعلامیه٬ روشنگری در میان تودهﻫﺎ، سازماندهی تظاهرات٬ تسخیر شهربانی و .......... رفیق را برای جذب خصائل یک رهبر نوین برای تودهﻫﺎ و برای بعدها آماده ساخت. رفیق بعد از انقلاب همکاری خویش را با گروهﻫﺎﯼ چپ آغاز نمود و سپس به همت وی و چند تن دیگر انجمن فعالیت مشترک دانشجویان و دانش آموزان بجنورد تشکیل شد. وی از همان ابتدا علیۀ حزب توده مزدور موضع گیری قاطعی داشت. سخت گیری و تأکید او بر روی نقطه نظرات سیاسی خویش و به علاوه بیانات منطقی و برندۀ او در مقابل تمامی اپورتونیستﻫﺎ باعٽ شد تا او حزب پرافتخار کار ایران (توفان) را به عنوان تشکیلات پرولتاریائی ایران بپذیرد و اندکی بعد رفیق نادر به همراه سایر رفقا به تاریخ اردیبهشت سال ٥٨ کمیتۀ ولایتی بجنورد را پایه گذاری کرد و از آن پس است که زندگی حزبی رفیق آغاز می گردد. رفیق نادر از فهم سیاسی بسیار بالا و توانائی فراوانی در تبلیغ و ترویج و جلب افراد برخوردار بود. هم اکنون بسیاری از رفقای ما زندگی حزبی خویش را مدیون تلاشﻫﺎﯼ پیگیرانۀ رفیق در توضیح مارکسیسم ــ لنینیسم و مواضع حزب میباشند.

رفیق معتقد بود که یک کمونیست باید بتواند با خصوصیات تودهﻫﺎﯼ کارگر از نزدیک آشنا گشته و زندگی و کردار را نمونۀ زندگانی یک کارگر آگاه و انقلابی گرداند و او که کارگر جوشکار بود و از بام تا شام با این طبقه سرو کار داشت٬ توانسته بود تمامی استعدادها و خصلتﻫﺎﯼ عالی این طبقه را در خویش جمع گرداند. او کارگری بود که توانسته بود در تشکیل بسیاری سندیکاهای کارگری مؤٽر باشد. پشتکار رفیق در ایجاد و گسترش تشکیلات کارگری که باعٽ نمایشات باشکوه اول ماه مه در بجنورد گردید و هنوز هم بسیاری از کارگران بجنوردی سخنان دلنشین رفیق نادر را به گوش دارند که آنها را به اتحاد و تشکل و مبارزه برای برقراری حکومت زحمتکشان فراخواند. رفیق بر این اعتقاد بود که:

» اگر رفیقی بخواهد به عنوان یک کارگر شایستگی خود را در میان کارگران نشان دهد باید از عهدۀ کارهای سنگین برآید و با زندگی بیامیزد تا آنها را آگاه به منافع طبقاتی خویش نماید. «

با فرارسیدن جنگ ایران و عراق رفیق نادر بنا بر رهنمود حزب داوطلبانه رهبری یکی از گروهﻫﺎﯼ اعزامی به جبهۀ جنگ برای دفاع از میهن را بر عهده گرفت و با اعتقاد به این که:

» حزب ما باید هر چه بیشتر در صحنۀ مبارزات اجتماعی شرکت کند و تا تاریخ زندگی سراسر مبارزۀ حزب٬ با قهرمانیﻫﺎ و دلاوریﻫﺎﯼ ما نگاشته نشود٬ ما نمی توانیم در میان تودهﻫﺎ جای واقعی خویش را بیابیم و از حمایت آنان برخوردار گردیم. «

رفیق دوماه تمام با ایٽارگریﻫﺎﯼ بسیار برای دفاع از سرزمین رنج و کار کوشید.

رفیق نادر رازی در ٢١ خرداد ماه ١٣٦۰ به اتهام شرکت در تظاهرات باشکوه مردم بجنورد در دفاع از آزادی به همراه ١١ تن دیگر دستگیر و در زندانﻫﺎﯼ بجنورد و شیروان زندانی شد. رفیق چهارماه و ١۰ روز در زیر شکنجه طاقت فرسای رژیم حاکم بر ایران مقاومت کرد.

رفیق نادر به همراه سایر زندانیان به مدت یکهفته برای اعتراض به رفتار ددمنشانۀ پاسداران اعتصاب غذا نمودند. رفیق به خاطر این اعتصاب و شکنجهﻫﺎﯼ پاسداران خونریزی معده کرد و به بیمارستان منتقل شد. پس از آن زندانیان را به زندان وکیل آباد مشهد منتقل نمودند. رفیق تا واپسین لحظات حیات از داخل زندان با پیامﻫﺎیش رفقایش را تشویق به پایداری و ادامۀ مبارزات برحق حزب می نمود.

یکی از رفقای هم بندش چنین از او یاد میکند:

» از لحظۀ اول دیدار٬ همه تجربه بود و عشق و ایمان٬ همه درس بود٬ درسﻫﺎئی از ٢١ بهار زندگیش در زحمت و رنج که بیدریغ به دیگرانش می بخشد. چه خوشبخت رفقائی که با او بودند پیش از من و همه حسرتم از آن بود که چرا زودتر ندیدمش و کینهﺍم افزون که جلاد از وحشت٬ با وحشت٬ خون سرخش را بر بیابان سرد و ساکت فروپاشید و جشن گرفت. رفتن سرخ نهالی که همۀ جنگل بود٬ و غافل از این نهال سرافراز که چه دانهﻫﺎ که نگاشت؟ چه ٽمرهﻫﺎ که نداد؟ خون گرمش! همه دوستش داشتند به خاطر انسانیتش٬ به خاطر ایمانش٬ به خاطر تسلطش بر لحظهﻫﺎ٬ و چه راستین و عاشقانه ایستاد که هرگز هیچ حرکت وحشیانۀ دژخیم غافلگیرش نکرد و هیچ تلاش و تمهید مذبوحانه دژخیم خامش نکرد. چنان سریع و روشنگرانه شرایط را تحلیل و اصولی ترین راه را پیشنهاد می کرد که هیچکس را یارای مخالفت نبود. در تشکیلات زندان روح و جوهر زندگی بخش بود. با رفیق و همراه با وفایش اصغر که همه آرامشش را می ستودند و از افتادگی و رفعت قلبش سخنﻫﺎ بود.

این دو رفیق چنان در زندان زنده بودند که مرگشان نیز همه زندگی بود. خوب به خاطر دارم روزهای اول آشنائی با آنها را که رفیق نادر چگونه برای فریب دژخیمان مزدور آدلف خمینی بسیار کم آفتابی می شد و دائماً در سلول خود همراه رفیق اصغر مشغول مطالعۀ قران و کتب دیگر مذهبیون بود. و روزی که برای اولین بار به "دادگاه انقلاب" اعزام شدند و ما دیگر رفیق اصغر را ندیدیم٬ نزد من آمد و دفترچه کوچکی را همیشه همراه خود داشت به من داد و بعدها دیدم که در این دفترچه لیست آیاتی از قران است که او برای بحٽ با مذهبیون٬ آنها را جمع آوری کرده بود و هنگامی که ضعف خودم را در فلسفه برایش گفتم بلافاصله از فردای آن روز با تهیۀ چند کتاب از کتابخانه برای من و چند تن دیگر که شیفتۀ بیان گرم و شیرینش بودیم٬ کلاس آموزش فلسفه گذاشت و چه چیزها که در این مدت نیاموختیم........

چه قلب بزرگ و گرمی داشت این رفیق نادر. و چقدر با رفتنش قلبها به کینه طپید چون قلب من.

پس از اعدام دستۀ اول رفقای بجنورد٬ برای شناساندن آنها به سایر زندانیان و به خاطر علاقۀ شدیدش به رفقا به هر بهانهﺍﯼ از آنها یاد می کرد و آن کاری را که ارگان مرکزی می بایست در بیرون انجام دهد٬ او در درون عمل می کرد و آنجا بود که من برای اولین بار با فداکاریها و ایمان و عشق این رفقا آشنا شدم و امروز نیز هر گاه سرود توفان را زمزمه می کنم٬ تمامی وجودم بیاد او و سخنانش درباره رفقای بجنورد می لرزد.

پس از اعدام رفیق اصغر پهلوان و دیگر رفقای بجنورد٬ اندوه پنهانی بر او مستولی گشته بود و باعٽ می شد که این رفیق در اوج حملات وحشیانۀ دشمن خلق بر پیکر استوارش در فکر حزبش باشد و آیندۀ آن. در فکر رفقای خویش بود و همه گونه خطری را به جان می خرید تا با جمله حتی رفع خطر از وجود رفقا کند و هنگامیکه جلاد نیمه شب با لباس مبدل به سراغش آمد و برای آخرین بار تهدید کرد و رفت٬ او خونسرد و آرام در وصیت نامه اش نوشت:

افتخار میکند که سرباز کوچکی از ارتش بیکران زحمتکشان بوده٬ افتخار میکند که در حزب آهنین کار آموزش دیده و در صفوف آن به مبارزه با ارتجاع و سرمایهﺪاری ضد بشر پرداخته است. و تقاضا کرد که هدیهﺍش را٬ خون سرخ و گرمش را زحمتکشان همه دنیا بپذیرند.

.....آخرین روز نیز همه شور و غوغا بود٬ چه اشکﻫﺎ که بدن داغش از کینه را خیس نکرد و من تنها و مبهوت به او که آخرین گامﻫﺎﯼ هستیش را مردانه و استوار برمی داشت٬ می نگریستم و فقط نگاهی و بدرودی و تنها سخنی که: "یادت باشد ما می رویم ولی شما باید ادامه دهید" و رفت٬ گرم و خونین و من باز هم او را نگریستم و خواندم:

مرغان پرکشیدۀ توفان که روز مرگ

دریا و موج و صخره برایشان گریستند. «

و چنین بود که رفیقمان را به بیدادگاه رژیم جلاد سپردند. رفیق نادر رازی در بیدادگاه رژیم از ایدئولوژی خود٬ از خط مشی خود و از مردم ستمدیدۀ ایران دفاع نمود. رفیق خطاب به رئیس بیدادگاه چنین گفت:

» مبارزۀ ما و شما دنیای نو و کهنه است. تاریخ تودهﻫﺎ و مبارزات طبقاتی به ما آموخته است که کهنه زوال یابنده و نو پیروز است. شما حافظ نظام کهنه هستید و به خیال خودتان با تیرباران من و امٽال من خواهید توانست چند صباحی به حکومت ننگین خود ادامه دهید. آیا رفقای من داریوش انصاری٬ مسعود نائینان٬ اصغر پهلوان و شاهرخ اسفراینی که مرداد و شهریور به دست دژخیمان شما تیرباران شدند٬ با شما مبارزۀ مسلحانه کرده بودند؟ خیر٬ آنها اسلحه نداشتند ولی در عوص یک چیز قوی تر از اسلحه داشتند و آنهم افکار مترقی و نوین آنها بود٬ آنها طرفدار روشنائی٬ طرفدار خورشید٬ یعنی طرفدار زحمتکشان٬ آنها صاحبان واقعی جهان بودند. آنها با تاریک اندیشی و با ظلم و ستم مبارزه می کردند. آنها دشمنان واقعی و سرسخت امپریالیستﻫﺎ بودند. «

اتهام رفیق نادر دفاع از آزادی٬ عشق به مردم زحمتکش و ستمدیدۀ ایران و جهان و دفاع از استقلال میهن عزیزمان ایران و عضویت در حزب پر افتخار کار ایران (توفان) بود.

رفیق نادر از خود دفاع نمی کرد٬ او از آرمانﻫﺎﯼ حزبش و مردم ستمدیدۀ ایران دفاع می نمود. در بیدادگاه رفیق نادر و ٧ تن دیگر از زندانیان انقلابی بجنورد از جمله رفیق اصغر پهلوان محکوم به اعدام شدند. حکم در مورد آنان اجرا شد.

رژیم دیکتاتوری حاکم اعدام را به مدت ٥۰ روز اجرا نکرد تا با فشارهای روحی و جسمی بتواند عزم آهنین رفیق ما را در هم شکند. رژیم دو راه در مقابل رفیقمان گذاشت. این دو راه یکی اجرای حکم تیرباران و دیگری آمدن به تلویزیون و خیانت به آرمان خلق و "آزاد" شدن. رفیق نادر جواب رژیم را از اولین روز محکومیت داده و گفته بود که من تیرباران را انتخاب می کنم چون که مرگ با افتخار را بر زندگی ننگین که توأم با خیانت به خلق باشد ترجیح می دهم.

رفیق نادر وقتی رفقای حزبی را بدورد گفت در وصیت خود پیام داد که "جسد  مرا به کوه های بجنورد کنار رفقایم داریوش و مسعود به خاک بسپارید تا رفقای حزبیم در هر زمانی که به کوه می روند مرا بیاد بیاورند." و در وصیت خود به همه اطمینان داد٬ "حزب ما چه من باشم و چه نباشم مبارزۀ عادلانه خود را تا محو کامل امپریالیسم و ارتجاع و تا تحقق جامعۀ بی طبقه ادامه خواهد داد."

رفیق نادر در میدان تیرباران محکم و استوار فریاد سرخ را در شعار مرگ بر امپریالیسم٬ مرگ بر ارتجاع، جاری ساخت و در خون پاک خویش غلطید. اما سرخی این شقایق خونین در آسمان آبی پایدارتر از همیشه بجاست.

این خون سرخ نادر است که در نبضﻫﺎ می تپد و این رزم سرخ نادر است که در بستر حزب جاریست تا موج خلق را به حرکت در آید و بساط امپریالیسم و مرتجعین را برچیند. نام رفیق به عنوان سمبل آزادی٬ سرلوحۀ شرف و پاکباختگی در دفتر حزب ما ٽبت گشته است.

وصیت نامه رفیق نادر رازی

با درودهای فراوان به طبقۀ کارگر و تودﻫﺎﯼ پرخروش خلق ایران

با سلامﻫﺎﯼ سرخ کمونیستی به رفقا و هواداران حزبی

برای من مایۀ بسی افتخار و مباهات است که سرباز کوچکی در خدمت سپاه بیکران کارگران و زحمتکشان هستم. برای من مایۀ بسی افتخار است که جزء کوچکی از ستاد پیشاهنگ طبقۀ کارگر ایران "حزب کار ایران" هستم. من افتخار می کنم که تحت رهبری حزب کار ایران در راه رهائی کارگران و زحمتکشان ایران از یوغ امپریالیسم و سرمایهﺪاری و در نهایت آرمان والای سوسیالیسم و کمونیسم و خوشبختی تمامی تودهﻫﺎﯼ درد و رنج٬مبارزه می کنم.من افتخار می کنم که در حزب کار ایران٬ ستاد پیشاهنگ طبقۀ کارگر ایران تربیت شدم و ایمان به رهائی طبقۀ کارگر و آرمان والای کمونیسم را آموختم.

هم چنین آموختم که چگونه بی ارزش ترین چیز٬ یعنی جانم را در راه رسیدن به این آرمان مقدس هدیه می کنم.

پیروز باد مبارزات بی امان خلقﻫﺎﯼ ایران علیۀ

امپریالیستﻫﺎ و سوسیال امپریالیستﻫﺎ!

پیروز باد مبارزات تودهﻫﺎ در راه دمکراسی و آزادی!

مرگ بر انحصارطلبی!

پیروز باد مبارزات طبقۀ کارگر علیۀ سرمایهﺪاری!

زنده باد کمونیسم!

اعلامیۀ کمیتۀ مرکزی حزب کارایران(توفان)  تابستان 1360

برگرفته از کتاب مرغان پر کشیده توفان، یاد نامه جانباختگان  توفانی

اطلاعیه حزب کارایران(توفان)

اعدام بربرمنشانه عبدالله و محمد فتحی اوج هراس نظام پوسیده اسلامی از مردم 

دو برادر ۲۷ و ۲۸ ساله،  عبدالله  و محمد فتحی سحرگاه روز سه‌شنبه ۲۷ اردیبهشت  ماه در حالی در زندان دستجرد اصفهان اعدام شدند که  شمار کثیری  از مردم بیرون از زندان دست به تظاهرات زدند و خواهان لغو حکم صادره بودند. لیکن جلادان رژیم توجه ای به به خواست مردم و  و پدر و مادر و نزدیکان این دوجوان نکردند  وپاسخ  مردم را با اعدام دادند.اتهامات این دو برادر از سوی مقامات قضایی، "محاربه با خدا از طریق سرقت مسلحانه و تشکیل گروه غیرقانونی ضد نظام جمهوری اسلامی عنوان شده است."

بیژن فتحی پدر این دوبرادر با اشاره به فعالیت‌های سیاسی خودش و دایی این دو جوان که در دههٔ شصت حکم اعدام برایش صادر شده بود، صدور این حکم برای دو فرزندش را نوعی تصفیه حساب شخصی می خواند و چنین بیان داشته است: "پسران من به سرنوشت آن‌هایی دچار شدند که به اتهام بازدید از کمپ اشرف در عراق، اعدام شدند." وی همچنین با اشاره  به نزدیکی محل سکونتشان در دههٔ شصت به جبهه، در جنگ ایران و عراق، خاطر نشان کرد که "بر اثر موج انفجارهای مربوط به جنگ دو فرزندم، که در‌‌همان زمان تولد یافتند، دچار ناراحتی‌های مغزی شدند. محمد دچار لکنت زبان شد و عبدالله نیز تا سه سالگی زبان باز نکرد، از سال ۱۳۶۵ تحت درمان روحی و روانی بودند و از چهار سال قبل نیز مجددا تحت درمان پزشک قرار گرفته و دارای پرونده نزد ایشان هستند. بر همین اساس آن‌ها یا نمی‌توانند چنین جرایمی را مرتکب شده باشند و یا از کنترل ایشان خارج بوده."

موج اعدامهای اخیر که عموما بدون اطلاع قبلی به خانواده هایشان و وکلای مربوطه صورت میگیرد، تلاش مذبوحانه ای است تا با تشدید فضای رعب ووحشت  درجامعه مانع بروز اعتراضات مردم گردند. رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی در طول حکومت ننگینﺍش بارها نشان داده است که وی زندانیان را به عنوان گروگان خود می نگرد و هروقت اراده کرد می تواند آنها را سربه نیست کند. مقامات جمهوری اسلامی زبانی جزشکنجه و اعدام برای زندانیان نمی شناسند و هیچ حق وحقوقی برای آنهائی که در اثر آسیبﻫﺎﯼ اجتماعی به زندان افتادند و یا به خاطرمخالفت با رژیم و فعالیت سیاسی گرفتار آمدند، به رسمیت نمی شناسد . اعدامﻫﺎﯼ نفرت انگیز و مشمئز کننده و ضد انسانی در ملاء عام که هر روز در ایران جریان دارد بر کسی پنهان نیست. رژیم جمهوری اسلامی حق حیات و زیستن را از مردم سلب کرده، پیامی جز مرگ و نکبت ندارد. لیکن  آتش خشم ونفرت مردم دراثر این قبیل اعدام های وحشیانه و ترور و شکنجه  نه تنها خاموش نخواهد شد بلکه هر روز عمیقتر گشته و سرانجام بنیاد دستگاه خلافت را درهم خواهد پیچید. اگر با اعدام و کشتار و بگیر و ببندﻫﺎ می شد حکومت کرد پس بن علی و محمد رضا شاه و حسنی مبارک ...هم می توانستند حکومت کنند و سرنگون نشوند. سیاست ارعاب واعدامﻫﺎﯼ کور و انتقام جویانه رژیم بربرمنش جمهوری اسلامی، مانع از سرنگونی او نخواهد شد. رژیم سرمایهﺪاری اسلامی را باید با نیروی عظیم تودهﻫﺎ و با برپائی انقلابی دیگر به زیر کشید تا بتوان سرکوب و قتل و جنایت، فقر و استثمار، جادو و جنبل و خرافات و .... را برای همیشه به تاریخ سپرد

حزب کار ایران (توفان) اعدامﻫﺎﯼ وحشیانه  توسط رژیم قرون وسطائی جمهوری اسلامی را شدیداً محکوم می کند و از همۀ احزاب برادر، سازمانﻫﺎ و  افراد  مترقی و بشردوست می طلبد که به هر شکل ممکن به وحشیگریﻫﺎﯼ رژیم اسلامی ایران اعتراض و آن را محکوم کنند.



ننگ و نفرت بر رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی!

آزادی فوری و بی قید وشرط تمامی زندانیان سیاسی!

زنده باد سوسیالیسم این پرچم رهائی بشریت!

28 اردیبهشت 1390

پیام مهوش علاسوندی مادر عبدالله و محمد فتحی

 عصر ٢٧ اردیبهشت



«آنها روی آرامش را نخواهند دید مخصوصا رحیمی و بهرامی و سرهنگ حسین زاده و حبیب اللهی دادستان اصفهان. وقتی در مقابل دو پسرم قرار گرفتم و گفتند یك دقیقه وقت دارید آخرین ملاقات را انجام دهید به پسرانم گفتم سرتان را بالا بگیرید و با چشم باز بمیرید و به چشمهای آن كسی كه طناب دار بر گردنتان می اندازد نگاه کنید.

اگر فرزندان من یكبار مردند٬ قاتلین و شكنجه گران و مسئولین این پرونده روزی صد بار خواهند مرد. آنها روی آرامش را نحواهند دید مخصوصا رحیمی و بهرامی و سرهنگ حسین زاده و حبیب اللهی دادستان اصفهان. وقتی در مقابل دو پسرم قرار گرفتم و گفتند یك دقیقه وقت دارید آخرین ملاقات را انجام دهید به پسرانم گفتم سرتان را بالا بگیرید و با چشم باز بمیرید و به چشمهای آن كسی كه طناب دار بر گردنتان می اندازد نگاه کنید.

سوال من این است که در كجای دنیا رسم است حتی اجازه ندهند مادر و فرزندانی که قرار است اعدام شوند با خیال راحت همدیگر را در آغوش بگیرند. فرزندان من خواستند دستشان را باز كنند و یك لحظه مرا در آغوش بگیرند، گفتند نمیشود. در كجای دنیا به آخرین خواست محكوم به اعدام گوش نمیدهند! پسرم گفت میخواهم مامانم را بغل كنم٬ دستم را باز كنید. نكردند گفتند قانون است. به پسرانم گفتند ببینید چه كشور قانونمندی داریم! گفتم من دستهایم را دور گردن شما می اندازم. من شما را بغل میكنم همانطور كه از كودكی تا الان بغل تان میكردم.

 ما سحرگاه امروز در مقابل در زندان اصفهان بودیم. جمعیتی كه آنها را نمی شناختم در كنار من بودند و جوانان زیادی آرام آرام اشك میریختند. وقتی آخرین ملاقات انجام شد و نزد دوستانم برگشتم٬ همانهایی كه بیرون در منتظر من بودند٬ همانهایی كه اولین بار می دیدمشان٬ گفتم عزیزانم گریه نكنید. اینها ادعا میكنند كه با كشتن دو فرزند من جامعه ایران پاك میشود و مشكلات از این جامعه رخت بر می بندد٬ پس خوشحال باشید كه با قتل دو عزیز من قرار است آرامش به جامعه ایران بازگرد! قرار است دیگر كسی گرسنه سر بر بالین نگذارد و كسی شكنجه نشود! قرار است دیگر كسی از گرسنگی نمیرد! قرار است همه مصائب این جامعه كه از سر و روی ما بالا میرود تمام بشود! به جوانانی كه در سحرگاه خونین امروز اشك میریختند گفتم فرزندان من اولین قربانیان اینها نبودند اما امیدوارم آخرین قربانیان اعدام باشند. یكبار دیگر میپرسم آیا نباید به آخرین خواست اعدامی ها توجه كرد؟ فرزندان من دو نامه نوشته اند كه در حقیقت وصیت نامه آنها است. آنها به من گفتند مادر یك نامه عفو و بخشش برای تو و پدرم نوشته ایم و یك نامه به خدا، مستقم برای خدا نوشته ایم و سوالات خودمان را از او كرده ایم. به زندانبان گفتم نامه های فرزندانم و را به من بدهید. گفتند اول باید ببینیم چه نوشته اند وكپی بگیریم و سپس تحویل میدهیم. این چه حكومتی است كه از نامه دو فرزند من كه دقیقه ای بعد آنها را اعدام میكند٬ میترسد و این چه حكومتی است كه وصیت نامه فرزندانم را هم به من نداده است؟

 وقتی فرزندان مرا كشتند، و البته صحبت این بود كه امروز چهار نفر دیگر را نیز اعدام كرده اند٬ آمبولانس حامل پیكرهای فرزندانم را كه حواستند بیرون بیاورند٬ مردان اسلحه به دست از جوانان و مردمی که دست خالی در آنجا در آنجا تجمع کرده بودند و اشك میریختند، وحشت داشتند. من این وحشت را در چشمهای آنها می دیدم.درگرامیداشت یاد فرزندان من شمع روشن كنید و به آرزوی دنیایی باشیم كه زندانی نباشد. به امید اینكه دیگر در هیچ جای دنیا اعدامی نباشد. اعدام در سراسر دنیا باید خاتمه پیدا كند. در هیچ جای دنیا نباید شكنجه ای باشد. به امید اینكه اگر هم زندان و زندانی هست٬ زندانها برای تربیت و سازندگی باشد نه شكنجه و زورنمایی و قلدری یك مشت جنایتكار و قلدر. انسان سازی و راهنمایی  و كمك جای شكنجه و توهین و تحقیر را بگیرد.»

اشغال نوبتی کشورهای " مزاحم "!

امپریالیسم آمریکا و شرکاء احتیاج به پیروزیﻫﺎﯼ ارزان در مناطق

غیر خودی دارند



لشگرکشیﻫﺎﯼ شرکت سهامی ناتو با مدیریت آقای " شورای امنیت "! اشغال نوبتی کشورهای "مزاحم"! امروز لیبی و ساحل عاج، دیروز یوگسلاوی و عراق و افغانستان و... نشان می دهد که میراث خواران استعمار کهن در گفتار بیشرم و در کردار جنایتکارند. ناتوچیﻫﺎ برای تدارک یک جنگ بزرگ امپریالیستی احتیاج به پیروزیﻫﺎﯼ ارزان در مناطق غیر خودی دارند؛ می رساند که غرب "متمدن"! اصلا پای بند موازین بینﺍلمللی نیست. وحشی و افسار گسیخته عمل می کند، چپ و راست حق حاکمیت ملی کشورها را زیر پا می گذارد. از قرار معلوم کارتلﻫﺎﯼ عظیم مالی و صنعتی و نفتی، سلاطین بورس و تسلیحات و مستغلات و... اینها هستند که در مورد مسائل کلیدی جهان، بود و نبود کشورها و خلقﻫﺎ تصمیم می گیرند. حال آن که حق حاکمیت ملی کشورها یک دستاورد تاریخی است. پیمان صلح وستفالی در سال 1648 میلادی برای دولتﻫﺎﯼ کوچک و بزرگ حق برابر قائل شد... دخالت در امور داخلی کشورها را به کلی مردود شناخت. سازمان ملل متحد نیز هرگز این قرارداد بینﺍلمللی را لغو نکرد ــ هنوز موضوع آن به قوت و اعتبار خود باقی است. پس کشور گشائیﻫﺎﯼ شرکت سهامی ناتو غیر قانونی، نقض آشکار موازین شناخته شدۀ بین المللی است ــ آقای "شورای امنیت"! تابع مطلق اراده ناتوچیﻫﺎست. از شما چه پنهان که گروهی طفیلی و بی خاصیت، نسیه خور و جنایتکار، آمریکائی و اروپائی، با سرنوشت جهانیان بازی میکنند. دربارۀ تمام مسائل اقتصادی و اجتماعی، جهت گیریﻫﺎﯼ سیاسی و نظامی و... دربارۀ چگونگی دوام زیست جمعی انسانﻫﺎ حرف آخر را میزنند. ناتوچیﻫﺎ استمرار برتری غرب در بازار بینﺍلمللی را دنبال می کنند. خواب بازگشت به دوران استعمار کهن می بینند. تردید نداریم که حتی اشغال بی سر و صدای بحرین توسط "عربستان سعودی"! در همین راستاست. چرا که عربستان سعودی، در پناه حمایت آشکار زمینی و هوائی و دریائی و فضائی ناتوچیﻫﺎ اسلام فروشی می کند. با استخراج و صدور 12 میلیون بشکه نفت خام در روز، هم تاج نفتی به سر دارد و هم یکی از سهامداران عمده در صنایع نظامی آمریکاست. همدست "افتخاری" پنتاگون و یکی از اعضای "غیر" رسمی شرکت سهامی ناتو است. یکبار جستی ملخک...

شواهدی هست مبنی بر این که آرایش کنونی نیروهای بینﺍلمللی دیگر با وزن مخصوص اقتصادی کشورهای ریز و درشت سرمایهﺪاری هماهنگ نیست. احتیاج به نوعی دستکاری و ترمیم دارد ــ مسالمت آمیز یا با ماجراجوئی و جنگ. وانگهی، مذاکرات هفت گانه و هشت گانه و بیست گانه و... برای رفع بحران "مالی"! گشایش زوری بازار به نام "آزادی"! این بازی متناقض از کجا آب می خورد؟ اشغال نوبتی کشورهای "مزاحم"! صدور مرگ به نام "بشر و بشر دوستی"! امروز مثل دیروز، بازتاب یک نظام اقتصاد و اجتماعی ورشکسته است. بیخود نیست که رقابتﻫﺎﯼ "مسالمت آمیز"! بر سر بازار وسیع تر، به خاطر گسترش نفوذ در مناطق دور دست بالا گرفته و با یک درگیری "نا" گهانی میان بزرگان فاصله زیادی ندارد. چون دعوای اصلی بر سر کنترل انحصاری تولید و بازرگانی جهان است.

بشنوید از آقای جس هُلمز، رئیس پیشین کمیسیون امور خارجی سنای آمریکا، که با صراحت می گوید: "ما محوریم و می خواهیم محور بمانیم... آمریکا باید دنیا را رهبری کند، با مشعل اخلاقی و سیاسی و نظامی و..."! به علاوه، تعریفی که آقای راجر نورمن، مدیر مرکز حقوق اقتصادی و اجتماعی آمریکا، از کابینۀ آقای جورج بوش صغیر به دست داد غلط نبود: "حکومت نفت و صنایع نظامی"! گمان نمی کنم که کابینۀ آقای اوباما تافتهﺍﯼ جدا بافته باشد. جایزۀ کمپانی مالی نوبل ریاکارانه، فقط برای فریب افکار عمومی بود. ما که مغز خر نخوردهﺍیم. چون کاخ سفید، امروز مثل دیروز، به ساز امپریالیسم آمریکا می رقصد. کاخ الیزه، در رکاب بناپارتیسم شمشیر می زند و... دولتمردان نوبتی در مسیر الزامات سرمایۀ خودی پارس می کنند.

تعابیر ضد و نقیض "اهل فن"! پیشکش هواداران. اما دنیای "آزاد"! در تنگنا، گرفتار یک بحران ساختاری است. باز جغرافیای سیاسی جهان در شرف یک تغییر خشونت بار قرار گرفته است. هشدار. تجربه نشان داده که این حالت "نه جنگ و نه صلح"! یا هم جنگ و هم "صلح"! چندان نمی پاید. ساده لوحی، اصلاً روا نیست. به نظر من، ساده لوحی بستر واخوردگی است. خیر، غرب "متمدن"! نه می خواهد و نه می تواند سروری جهان را رها کند. گو این که به دلیل برآمد نسبتاً نیرومند چین و هند و کره جنوبی و برزیل و... با کلی مشکلات اقتصادی و اجتماعی لاینحل، با نوعی بحران هویت آزار دهنده روبروست. فراموش نکنیم که این هیولای حریص و بیمار، به لحاظ فنی، هنوز آمادگی زیادی برای حماقت و دیوانگی دارد. علت اشغال نوبتی کشورهای "مزاحم"! دلیل جنگﻫﺎﯼ "احتیاطی و پیشگیرنده"! این شگرد جدید ــ یعنی هجوم نظامی شرکت سهامی ناتو با مدیریت آقای "شورای امنیت"! با ریاست آقای "اتحادیۀ بین المللی"! به قصد غارت و چپاول دارائی و اموال دیگران، کشتار وحشیانۀ مردم در مناطق دور دست به سیاق راهزنان زمینی دریائی قرون منقضی، ابتکار آدم کشان و آدم ربایان و آدم فروشان باختری است که از دو دهۀ پیش و در آستانۀ فروپاشی امپراتوری شوروی معمول شد. تغییر زوری آرایش نیروهای بینﺍلمللی در اوضاع و احوال جاری، پاکسازی آثار مشکوک و نیمه مشکوک، عوامل عینی و ذهنی دوران رقابت اردوگاهی برسر کنترل انحصاری تولید و بازرگانی جهان را دنبال می کند. برخلاف تمام موازین شناخته شدۀ بینﺍلمللی ــ به نام "آزادی و حقوق بشر"! جهانسالاری امپریالیسم آمریکا را در مد نظر دارد.   

بانی و هم مبانی پیمان ناتو. شرکت سهامی ناتو، همان "اتحادیۀ سیاسی و نظامی میراث خواران استعمار کهن"! بر اساس استراتژی امپریالیسم آمریکا در دوران پس از جنگ دوم جهانی رقم خورد ــ راهکاری است در جهت به دست آوردن کنترل انحصاری تولید و بازرگانی جهان. پیمان ناتو، این کمپانی غول پیکر تخریب و سلاخی، مجهز به انواع سلاحﻫﺎﯼ کشتار جمعی، سنتی و مدرن ــ اتمی و میکروبی و بیولوژیک و... اصلاً برای غافلگیری و هجوم ناگهانی، تعرض برق آسا، تجاوز و اشغال و ویرانگری، قتل و غارت و چپاول، برای درهم کوبیدن استقلال کشورهای "مزاحم"! برای کشتار خلقﻫﺎﯼ "یاغی"! ملتﻫﺎﯼ "خاطی"! برای یورش به شوروی سوسیالیستی، اختناق کمونیسم و درهم شکستن دیکتاتوری پرولتاریا بود که در آوریل سال 1949 میلادی به وجود آمد. پای یک سازمان تروریستی بدون مرز، ضد کمونیست تمام عیار، دشمن تعلیم یافتۀ مردم، کارگران خودی و غیر خودی در شرایط اضطراری در میان است ــ بازوی مسلح انحصارات غربی و نوع آمریکائی آن بخصوص، کارتلﻫﺎﯼ مالی و صنعتی و نفتی، سلاطین بورس و تسلیحات و مستغلات و... 

رشد موزون اقتصاد سرمایهﺪاری بی معنی، حرف مفت است. انباشت سرمایه، به عنوان کار انجام شده، کار مرده و متراکم، همان بخش پرداخت نشدۀ مزد کارگران طی نسلﻫﺎﯼ متمادی، در ورای مالکیت خصوصی و شیوۀ سرمایهﺪاری تولید، استثمار و استعمار، رقابت آشکار و نهان سرمایهﻫﺎﯼ متعدد در سطح ملی و بینﺍلمللی، نوسانات خود جوش بازار و... اصلاً قابل تصور نیست. همان طور که در ورای رژیمﻫﺎﯼ اقتصادی متداول، حقوق بشری وجود ندارد. سرمایه، به دنبال بازار فروش، مواد خام و انرژی، نیروی کار ارزان، سود و سود حداکثر در دوران معاصر، گاهی در "این" و زمانی هم در "آن" منطقۀ مساعد تمرکز می یابد. در غیر این صورت امپراتوری انگلیس هیچ وقت دچار پس رفت نمی شد، هیچ وقت سلطۀ انحصاری خویش بر تولید و بازرگانی جهان را از دست نمی داد و... مرکز توطئهﻫﺎﯼ بینﺍلمللی هرگز از اروپای غربی به آمریکای شمالی منتقل نمی شد. فراموش نکنیم که اروپا از طریق راهزنی، آدم ربائی و آدم فروشی، استثمار کارگران در سرزمین پایگاه و استعمار منابع طبیعی و انسانی در مناطق غیر خودی، تجاوز و سرکوب و جنایت، چپاول و غارت و... نام آور شد. دهﻫﺎ هزار مردم جامائیک، بیست میلیون آفریقائی، زن و مرد و بچه ها را، در خواب و بیداری شکار کرد، آنان را به غل و زنجیر کشید، به کار طاقت فرسای بردگی واداشت و... تا صنعتی شد. مارکس خیلی با فرهنگ تر از آن بود که مثل هواداران اقتصاد عامیانه در گذشته و حال حقایق تاریخی را "نا" دیده بگیرد ــ انباشت اولیۀ سرمایه در اروپا حاصل  انحصار بازار استعماری بود. چگونگی رونق صنعت و توسعۀ بازرگانی اروپا نیز کلی جای حرف دارد. بیخود نبود که عوامل امپراتوری انگلیس، به منظور رشد صنعت بافندگی در سرزمین پایگاه، انگشت بافندگان هندی را قطع می کردند. هلندیﻫﺎ، به خاطر جلوگیری از سقوط قیمت ادویه جات در بازار اروپا، نسلی از کشاورزان ذکور اندونزی را اخته کردند ــ کثافتکاریﻫﺎﯼ آلمان و اسپانیا و پرتقال و بلژیک و آدم سوزیﻫﺎﯼ مکرر امپراتوری فرانسه در شمال آفریقا و... این رشته سر دراز دارد. گواینکه ژیگولوی جُعلقی به نام سارکوزی، نوکر وارداتی بناپارتیسم و مدیر فعلی بنگاه معاملاتی الیزه، مدعی است که گویا "انسان آفریقائی هنوز وارد تاریخ نشده است"! داشت عباسقلیخان یک پسری... 

امپریالیسم و جنگ دو روی یک سکهﺍند. امپریالیسم، به نوعی سیادت و فرمانروائی مطلق اشاره دارد. به قول لنین: سیادت سرمایۀ مالی یا الیگارشی مالی است که با تمرکز تولید و انباشت سرمایه و... در بستر رقابت آزاد رقم خورد. معذالک، استخوان بندی خاصی دارد که با ساختار متعارف سرمایهﺪاری در دوران رقابت آزاد خیلی فرق می کند. پای آرایش اقتصادی و اجتماعی گروهﻫﺎﯼ طفیلی، خاصه میراث خواران استعمار کهن، آمریکا و اروپا در میان است ــ دوران معاملات فرضی و نسیه خوری، انحطاط تولید، بیکاری مزمن، فقر و تنگدستی و خانه بدوشی مستمر، بدهکاری دائم، ورشکستگی پی در پی، سقوط مداوم آموزش و فرهنگ و... امپریالیسم هرزگی و لومپنیسم را دامن می زند. رخوت ایجاد می کند، وادادگی و فحشا و قوادی را اشاعه می دهد. ستیز مذهبی، جدال قومی به راه می اندازد. بانی اضطراب و تشنج، باعث جدائی و پراکندگی خلقﻫﺎست. جلوی یکپارچگی، مبارزۀ سازمانیافتۀ حزبی کارگران برسر مدیریت جامعه را در سطح ملی و بینﺍلمللی می گیرد. دشمن زیست جمعی انسانﻫﺎ، ارتجاع محض است. از شما چه پنهان که بازآفرینی این هیولای منحط با ماجراجوئی و جنگ، اشغال نوبتی کشورها، ویرانگری و تخریب، راهزنی و تجاوز، غارت و چپاول و... گره خورده است.    

مشت نمونۀ خروار. بعد از گذشت دو دهۀ متوالی، هنوز همۀ اسرار آزاد سازی دولتشهر کویت در سال 1991 میلادی فاش نشده است. حکم تروریستی "نظم نوین جهانی"! پیامد هجوم دستجمعی میراث خواران استعمار کهن، لشگرکشی امپریالیسم آمریکا و شرکاء به کشور مستقل عراق بود. در این ماجراجوئی تهوع آور نظامی ــ بنام "سازمان ملل متحد"! ناتوچیﻫﺎ، آمریکا و اروپا، با انواع سلاحﻫﺎﯼ نیمه اتمی و "هوشمند"! هفتهﻫﺎﯼ متوالی بیشرمانه مردم عراق ــ هزاران هزار کارگر و دهقان و پیشه ور، زن و مرد، پیر و جوان، بچهﻫﺎﯼ قد و نیم قد و... را از زمین و هوا و دریا به زیر آتش گرفتند. گویا بدون آشنائی قبلی با "نظریۀ جمعیت مالتوس"! از قضا تمام تأسیسات غیر نظامی ــ از مناطق مسکونی گرفته تا  واحدهای تولیدی خرد و کلان، بنگاهﻫﺎﯼ صنعتی و کشاورزی، کارخانهﻫﺎ و کارگاهﻫﺎﯼ محصولات مصرفی، بیمارستانﻫﺎﯼ بزرگ و درمانگاهﻫﺎﯼ کوچک، مراکز آموزشی و امدادی و اداری، منابع برق و آب آشامیدنی، پلﻫﺎ و جادهﻫﺎ و... اینها همه را از راه دور، از ارتفاع چندین هزار متری بمباران کردند. دهﻫﺎ هزار را به خاک انداختند. انبوهی را زنده بگور کردند. کلی مجروح و معلول بجا گذاشتند. وسائل کار و زندگی ملتی را از میان بردند. کشوری نسبتاً پیشرفته در منطقه را بکلی ویران کردند. خلقی زنده و متفکر را به خاک و خون کشیدند... تازه این شروع جهانسالاری امپریالیسم آمریکا بود ــ می گویند اولین "جنگ خلیج"! ولی فلان فلان شدهﻫﺎ، این که جنگ نیست. یک جنایت تهوع آور، آدم کشی سازمانیافته است. ولی مثل اینکه کار بیخ پیدا کرد. اشغال کامل عراق به بعد موکول شد. ادامه دارد.