۱۳۹۲ مهر ۴, پنجشنبه

20130924-085543.jpg
.
کارگران و مردم ایران و جهان!
دولت‌ های امپریالیست غربی به محوریت امپریالیسم آمریکا در راستای منافع سرمایه داران غرب و علی الخصوص صنایع نظامی (تولید انواع و اقسام مرگ در مقیاس انبوه) باز هم به عزم ویرانگری و کشتار، ناوشکن ها و هواپیماهای جنگی و موشک های شان را به سمت منطقه ی زخم خورده ی خاورمیانه کوک کرده اند. بهانه ی لشکرکشی و حمله اینبار عبارت است از ادعای عاملیت بشار اسد در بمباران شیمیایی منطقه ی القوطه در حومه ی دمشق. ادعایی که نه تنها هنوز از سوی هیچ بازرس مستقلی تائید نشده، بلکه در پرتو دلایل گوناگون نظیر تقویت مواضع دولت سوریه در برابر معارضان مسلح در هفته های اخیر، همزمانی این حملات با دعوت داوطلبانه ی دولت اسد از بازرسان شیمیایی سازمان ملل، فاصله ی محل بمباران تا محل استقرار نیروهای ارتش سوریه و علاوه بر اینها بویژه با توجه به سابقه ی دروغ پردازیها و حقیقت پوشانیهای سیستماتیک رسانه ها و دولت هایی که امروز مدعی تقصیر کار بودن دولت اسد هستند، عاملیت دولت سوریه در این بمباران ها بس بعید می نماید. آنان که در جریان جنگ هشت ساله ی عراق علیه ایران، با حمایت تمام قد از صدام حسین حملات شیمیایی وی علیه ایران را تائیدِ خاموش کردند، حالا به بهانه ی حمله شیمیایی مشکوک در سوریه، با ژست مضحک و باورناپذیر انساندوستی، آماده ی آتش افروزی در منطقه شده اند. آنان که سالها مرتجع ترین و ضد بشری ترین دولتهای منطقه را به مرگبارترین سلاحها مسلح کرده و مورد حمایت خویش قرار داده اند، حالا به بهانه های نخ نمای شده ی نقض حقوق بشر یا وجود سلاحهای مرگبار مردم بی گناهِ هر کشور حتی اندکی استقلال طلب را گرفتار مصیبت تحریم ها و حمله ی نظامی کرده اند.
کارگران و مردم ایران و منطقه و جهان!
۱۰ سال پیش دولت ایالات متحده با بهانه ی واهی ی وجود تسلیحات کشتار جمعی در عراق به این کشور حمله کرد. ۱۰ سال هرج و مرج آفرینی، ۱۰ سال تخریبِ زیر ساخت ها و تاسیسات خرد و کلان کشور، ۱۰ سال کشتار مردم بیگناه شامل زنان و کودکان، ۱۰ سال ترور هدفمند آزادیخواهان، فعالان چپ و روزنامه نگاران مستقل، ۱۰ سال دامن زدن به جنگ فرقه ای مذهبی و خلاصه کنم ۱۰ سال یورش سرطان وار به سرتاسر پیکر ضعیف جامعه ی عراق؛ و این است نسخه ی مرگی که امپریالیسم آمریکا برای تک تک کشورهای منطقه ی خاورمیانه و شمال آفریقا پیچیده است. دوره ی صلح آمریکایی چندین دهه است که سپری شده؛ بی اعتبار شدن ایدئولوژی لیبرال دموکراسی غرب، تغییرات در جغرافیای انباشت سرمایه، رشد آگاهی و خود آگاهی کارگران و زحمتکشان و مردم آزادیخواه منطقه، همه و همه منجر به تزلزل و فروپاشی اسکلت بندی نظم پیشین منطقه و ناتوانی ایالات متحده در معماری نظمی نوین و مطلوب منافعش شده است. از این روست که امروزه امپریالیسم گردنکش ایالات متحده تنها حفظ تسلط نسبی اش بر منطقه ی استراتژیک خاورمیانه را در تخریب و تضعیف دولت های مستقر، ویران کردن زیر ساخت های اقتصادی و زمین گیر کردن اندام واره های اجتماعی، دامن زدن به جنگ های فرقه ای و مذهبی بویژه تضاد شیعه و سنی و خلاصه ایجاد و تقویت هر جریان مرکز گریز و تجزیه طلب در کشورهای هدف (کشورهای مستقل و نیمه مستقل منطقه) می یابد (از تجزیه سودان تا طرح های هنوز ناکام تجزیه ی ایران، عراق، سوریه، ترکیه، لیبی، افروختن آتش جنگ داخلی  مجدد در عراق، لبنان و غیره، حمایت از گروه های تکفیری و حتی تروریست های القاعده و غیره).
هم سرنوشتان!
سکانس پایانی سناریویی که اجرای آن چندی پیش در افغانستان و سودان و عراق کلید خورده و دیروز در لیبی و امروز در سوریه و مصر و فردا لابد در ایران و غیره عملیاتی می شود؛ ویرانی ی کل منطقه، سیلان پیروزمند مرگ و فقر و آوارگی و اضطراب برای چند دهه ی دیگر است. نباید بگذاریم اجرای چند دیالوگ و حرکت خودانگیخته و نوای فی البداهه، طرح کلی و شوم این روایت را از چشم ما و رفقایمان پنهان کند. برادران و خواهران کارگر ما در تونس و مصر ۳ سال پیش با خواست آزادی و عدالت اجتماعی و به شکلی خودجوش علیه دولت های هم پیمان غرب در منطقه به پا خواستند؛ این می توانست آغازگاه جنبش انقلابی بر ضد نولیبرالیسم و دیکتاتوری در منطقه شود که ضمن سرنگون کردن رژیم های اقتدارگرای مجریِ سیاست های نولیبرال، از دولت های حاشیه ی خلیج فارس گرفته تا مصر و حتی سوریه و غیره، در تحقق ساختارهای عادلانه تر سیاسی و اقتصادی به بار نشیند. اما اینک به لیبی و مصر و تونس به سوریه و عرا ق و لبنان بنگرید. مصر هنوز در شوک کودتای ضد انقلابی ارتش با حمایت مستقیم عربستان و اسرائیل است. در لیبی به بهانه ی حمایت از مردم در مقابل معمر قذافی در پوشش فریب دهنده ی «منطقه ی پرواز ممنوع» دست به بمباران زیر ساخت های اقتصادی، جاده ها، شبکه های لوله کشی و کشتار مردم زدند که نتیجه اش بیش از ۳۰۰۰ میلیارد دلار خسارت به تاسیسات زیربنایی و مرگ نزدیک به ۳۰ هزار نفر از غیر نظامیان بود؛ اکنون نه تنها در لیبی ساختار دموکراتیک و اجتماعی مستقر نشده بلکه زندگی مردم این کشور هنوز جولانگاه گروه های مسلح و تعارضات قبیله ای و قومی است. در سوریه اگر چه واکنش بشار اسد به اعتراضات پراکنده، مسالمت آمیز و دموکراتیک که دو سال پیش به رهبری «کمیته های هماهنگی ملی» آغاز شد، خشن و نابخردانه بود، اما این رسانه ها و سرویس های اطلاعاتی دولت های غربی و ترکیه و عربستان و قطر بودند که نقش اساسی را در بزرگ نمایی، دروغ پردازی رسانه ای، ارسال دلار و اسلحه و تروریست به داخل سوریه و تبدیل اعتراضات فوق به تعارضاتی مسلحانه، ویرانگر، ارتجاحی و ضد دموکراتیک ایفا کردند. بی دلیل نیست که کمیته های هماهنگی ملی نه تنها مدت هاست دست از فعالیت ها و اقدامات خیابانی برداشته اند بلکه امروز قاطعانه دخالت خارجی در سوریه را محکوم می کنند.
جان کلام آنکه ضد انقلاب تقریبا موفق شده جنبش انقلابی نوپای منطقه را به صلیب کشد. سلسه جنبان این ضد انقلاب سرمایه داران منطقه به پشت گرمی حامیان غربی و برخی دولت های ارتجاع پرور منطقه و در رأس شان دژ کنونی ارتجاع و ضد انقلاب یعنی عربستان سعودی بوده اند. غرب و دولت های مستقر منطقه می خواستند لوله ی اسلحه ی انقلاب را به سمت خودِ انقلاب برگردانند و فعلا گویا کامیاب شده اند؛ مراحل گوناگون تحولات در مصر و حتی در سوریه نیز به شکلی نمایانگر همین چرخش شوم بود. پس عجیب نیست که ایالات متحده که بیش از یک دهه است به بهانه ی نبرد با تروریسم جای جای منطقه را لگدکوب و لجن مال کرده است امروز دارد دوشادوش تروریست های ا لقاعده و شیوخ ذی نفوذِ عرب در قطر و عربستان سعودی و غیره، علیه دولت اسد می جنگند. ایالات متحده تحت دولت اوباما با اعلام این مطلب که ما برای حمله به سوریه نیازی به شواهد نداریم و اینکه حمله ی ما مستقل از نتایج بازرسان شیمیایی ملل قطعاً انجام خواهد شد. توانسته معنای وقاحت و قلدر مآبی را به حد و حدودی تصور ناپذیر در تاریخ سیاست مدرن گسترش دهد.
رفقا!
تحقق کامل سناریوی شوم کنونی محتوم نیست!؛ اراده ی جمعی ما و شما می تواند آن را از اساس دگرگون کند. سکوت و انفعال و بی اعتنایی ما تنها به معنای آن است که با جوهر خون خود بر دوام فقر و انقیاد خود و حتی فرزندان مان دست کم برای چند دهه ی دیگر تائید زنیم.
رفقای جویای آزادی و عدالت ما در ایران و منطقه و جهان!
ما جمعی از فعالان و تشکل های مستقل کارگری ایران از شما می خواهیم در هر کجا که هستید با هر شکل ممکن با راه‌اندازی تجمعات، یا انتشار نشریات با  اقدامات همیارانه و آگاهی بخش خود علیه هر گونه اقدام ضد انقلابی دولت ها و عوامل خارجی و داخلی، بویژه تجاوز نظامی قریب الوقوع مثل سیه سابقه امپریالیستی ایالات متحده- فرانسه انگلیس در منطقه به پا خیزید! اقدامات غیر انسانی، ضد انقلابی و تفرقه افکنی زرادخانه ی ضد انقلاب منطقه، عربستان سعودی را در مصر و سوریه و غیره محکوم کنید. همبستگی خود را با برادران و خواهران کارگر آزادیخواه و عدالت جوی خود در سرتاسر منطقه و جهان گسترش دهید. اقدامات ضد بشری و سیاه  تروریست های القاعده و مزدوران آشوب طلب مسلح را در منطقه محکوم کنید، اگر چه ایمان داریم که ساختن جهانی بهتر و انسانی تر ممکن است، اما برای اجتناب از سقوط مناسبات اجتماعی کنونی به مغاکی غیر انسانی تر هم که شده، هم امروز به پا خیزید.
رضا شهابی زکریا – عضو هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه
زندان اوین بند ۳۵۰- یکشنبه ۱۰/۶/۹۲
 

۱۳۹۲ مهر ۳, چهارشنبه


 

بمناسبت قتل عام زندانیان سیاسی درتابستان و شهریور67

نه می بخشیم و نه فراموش میکنیم

 بیست وپنجمین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی را پشت سر می گذاریم. در تابستان و شهریور 67، رژیم سرمایه داری و فاشیستی جمهوری اسلامی به رهبری خمینی جلاد که پس از هشت سال جنگ خانمان سوز مجبور به سرکشیدن جام زهر گردید و رسماً شکست را پذیرفت، برای ارعاب و دوختن دهان مردم و تثبیت حاکمیت مافوق ارتجاعی خویش عفریت مرگ را بر بالای سر زندانیان به پرواز درآورد و با بیرحمی و شقاوتی غیرقابل توصیف هزاران انسان پر امید را در بیدادگاه اسلامی تیرباران و یا به دار آویخت. چنان حمام خونی به پا داشت که در تاریخ معاصر ایران کم نظیر است. رژیم بقای منحوس خویش را در پاکسازی زندانﻫﺎ از زندانیان سیاسی و سرکوب و ارعاب جامعه می دید و چنگال خونین خویش را بر گلوی مخالفین و همۀ آزادیخواهان فرو برد. خمینی خون آشام صریحاً فرمان داد:

» در تمام موارد فوق هر كس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حكمش اعدام است. سريعاً دشمنان اسلام را نابود كنيد، در مورد رسيدگى به وضع پروندهﻫﺎ در هر صورت كه حكم سريع تر انجام گردد همان مورد نظر است.« (نقل از جواب به سؤال پسر خمینی)

دراین کشتارشوم، رفقا مهدی مهرعلیان(هاشم)،حجت آلیان(کیومرث)،فرهاد مهری پاشاکی از اعضای رزمندۀ حزب کار ایران (توفان) نیز هم چون خیل عظیمی از مبارزین دیگربه شهادت رسیدند. این رفقا جان تسلیم کردند اما تسلیم نشدند.خاوران سند جنایت تمامی دست اندرکاران نظام جمهوری اسلامی از محافظه کاران گرفته تا اصلاح طلبان رنگارنگی نظیر رفسنجانی و شرکاء و موسوی و کروبی .... است و دستشان به خون آزادیخواهان آغشته است.. مردم مصیبت دیده ایران مسببین قتل عام زندانیان سیاسی تابستان و شهریور 67، کشتار و سربه نیست کردن مبارزین آزادیخواه از آغاز روی کارآمدن ارتجاع اسلامی، چه در کردستان، چه در دانشگاهﻫﺎﻯ ایران، چه در ترکمن صحرا و... را هرگز نخواهند بخشید و برای محاکمۀ کل نظام جمهوری اسلامی در دادگاه خلق بی تابی می کنند.

در بیست بیست وپنجمین سالگرد فاجعه تابستان و شهریور 67 یاد همه جانباختگان راه آزادی و عدالت اجتماعی را گرامی بداریم و آن را به سلاحی برای تشدید مبارزه و افشای بی امان رژیم اراذل و اوباش جمهوری اسلامی تبدیل کنیم.

در بیست وپنجمین سالگرد فاجعه تابستان وشهریور67 که میهن ما مورد توطئه و تهدید نظامی است وتحریمهای ضد بشری اقتصادی گلوی کارگران و زحمتکشان را میفشارد، باید هوشیار باشیم و اجازه ندهیم تا امپریالیست آمریکا و متحدینش از کشتار انقلابیون و مبارزین سیاسی در سالهای 60 و 67 و اشک تمساح ریختن برای جانباختگان راه آزادی بعنوان ابزار تبلیغاتی درجهت اهداف شومشان سود جویند وجنبش را به کجراه برند.نیروهائی که پایشان درمقابل تحریم و تجاوز نظامی به ایران می لنگدو فاقد صمیمیت مبارزاتی هستند نمی توانند اعتباری دربین مردم ایران کسب نمایند. آلودگی به امپریالیسم به کسی اعتبار نمی بخشد.

 

گرامی باد خاطره جانباختگان تابستان و شهریور 67

سرنگون باد رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی بدست مردم ایران

زنده باد سوسیالیسم این پرچم نجات بشریت

 

حزب کارایران(توفان)

شهریور 1392

۱۳۹۲ شهریور ۱۹, سه‌شنبه


کابینهﻯ روحانی حلقهﻯ نهائی زنجیرهﻯ تثبیت موفقیت آمیز برنامهﻫﺎﻯاقتصادی نئولیبرالیستی

 

» مادام که افراد  فرا نگیرند که در پس هر یک از جملات ، اظهار نظرات و وعده های اخلاقی ، دینی ، سیاسی و اجتماعی منافع طبقات مختلف راجستجو کنند ، در سیاست همواره قربانی سفیهانه فریب و خود فریبی بوده و خواهند بود.«. (لنین سه منبع و سه جزء )

 

آقای حسن روحانی در کتاب "امنیت ملی و نظام اقتصادی ایران" چنین می نویسند:

(یکی از معضلات کارفرمایان و کارخانهﻫﺎﻯ کشور، وجود اتحادیهﻫﺎﻯ کارگری است.از سوی دیگر یکی از چالشﻫﺎﻯ دیگر، قانون کار است که در آن صاحب سرمایه مظلوم واقع شده است. باید در قانون کار " حداقل دستمزد و کف دستمزد " تغییر ایجاد کرد و به کارگر و کارفرما اجازه داده شود که در دستمزدهای پائین تر و با مزایای اجتماعی ناچیز تر برای یکدیگر کار کنند و آزادیﻫﺎﻯ اقتصادی نباید محدود گردد...یکی از مشکلات چانه زنی نیروی کار بر سر دستمزد است... چالش دیگر هزینهﻯ بالای اخراج نیروی کار برای کارفرما است...)

نقل قول فوق نشان دهندهﻯ بسیار روشن و شفاف و غیر قابل تفسیری است که نشاندهندهﻯ مواضع طبقاتی و برنامه و دیدگاهﻫﺎﻯ اقتصادی و سیاسی و اجتماعی ایشان است.

وزرای معرفی شده و رأی اعتماد گرفتهﻯ کابینهﻯ ایشان ترکیبی از تکنوکراتﻫﺎﻯ دولت کارگزاران که از طراحان و مجریان و زمینه سازهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و حقوقی نئولیبرالیسم هستند و افرادی نظیر مصطفی پور محمدی (وزیر دادگستری) و علی ربیعی (وزیر کار و تعاون و رفاه اجتماعی) و علی جنتی (وزیر ارشاد اسلامی) که سوابق درخشانی از بازجوئی و زندان و شکنجه و قتل در پروندهﻯ خود دارند.

آقای حسن روحانی به عنوان مسئول پروژهﻯ آشتی ملی (کاهش تضادهای باندهای مافیائی حاکمیت) و با چنین کابینه و کلیدی (که از عقلانیت بالای سیاسی برخوردار و اعتدال گرا و با تدبیر و امید پرور هستند!!!) می خواهد صندوقچهﻯ مشکلات داخلی و خارجی را بگشاید.

وضعیت موجود اقتصادی ــ سیاسی ــ اجتماعی ایران از یک سو محصول سیاستﻫﺎﻯ اقتصادی ــ اجتماعی راهبردی ولایت فقیه و "بزرگان" نظام است و از سوی دیگر محصول سیاستﻫﺎﻯ امپریالیستی بر سر منطقهﻯ استراتژیک خاورمیانه و تسلط بر منابع  و شریانﻫﺎﻯ نفت و گاز. حال باید دید آیا اساساً جمهوری اسلامی قادر است با کارگذار جدید ولی فقیه کوچکترین گامی در جهت حل بحرانﻫﺎﻯ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی داخلی و کاهش تنشﻫﺎﻯ خارجی بردارد یا خیر؟

از اواخر  دههﻯ 60 در دوران نخست وزیری مارگارت تاچر در انگلیس و ریاست جمهوری ریگان در آمریکا و آغاز پروژه نئولیبرالیسم در عرصهﻯ جهانی و در ایران بخصوص بعد از پایان جنگ ایران و عراق نمایندگان کلان سرمایهﺪاران در حاکمیت با تبلیغ این نظریه که علت بحرانﻫﺎﻯ اقتصادی ایران در دولتی بودن آنست و راه خروج از مشکلات و معضلات از طریق بازار آزاد و لیبرالیسم اقتصادی است؛ پروژهﻯ نئولیبرالیسم بخصوص با تشویق و راهنمائی و سپس دستورالعملﻫﺎ و دیکتهﻯ بانک جهانی و صندوق بینﺍلمللی پول در دولت رفسنجانی کلید خورد.

در طی 24 سالهﻯ گذشته همهﻯ جناحﻫﺎ و باندها و خودیﻫﺎ و نخودیﻫﺎﻯ درون و پیرامون حاکمیت در مورد سیاستﻫﺎﻯ اقتصادی نئولیبرالیستی، وحدت نظر داشته و این سیاستﻫﺎ در دوران رفسنجانی و خاتمی و احمدی نژاد با پیگیری تمام و با پشتیبانی و کمک همه جانبهﻯ ولی فقیه  دنبال می شد.

در طی این 24 سالهﻯ اخیر که اولیگارشی اقتصادی جدید از مقامات سیاسی، نظامی و مذهبی سرگرم انباشت سرمایه از طریق غارت و چپاول ثروت ملی تحت عنوان خصوصی سازی بود و اشرافیت نوپا  به صاحبان اصلی انحصارات اقتصادی، صنعتی، مالی و تجاری تبدیل می شدند، کارگران و زحمتکشان شهر و روستا تحت فشار تورم 21 تا 60 درصدی سالﻫﺎﻯ 70 تا 74 روز به روز فقیر تر می شدند که منجر به شورشﻫﺎﻯ گرسنگان در قزوین و مشهد و اسلام شهر شد .

پروژهﻯ اصلاحات که توسط سعید حجاریان تئوریسین وزارت اطلاعات به منظور تلطیف فضای سیاسی و با هدف بقاء جمهوری اسلامی و ظاهراً در مخالفت با سیاستﻫﺎﻯ دولت رفسنجانی تهیه شده بود، با انتخاب سید خندان موفق به فریب مردم و تداوم همان سیاستﻫﺎﻯ چپاولگرانه به مدت هشت سال دیگر شدند.   در دوران خاتمی شاهد سالانه بیش از هفتصد اعتصاب و اعتراض کارگری علیهﻯ خصوصی سازیﻫﺎ، اخراجﻫﺎﻯ دسته جمعی، عدم پرداخت به موقع دست مزدها، سرکوب فعالین کارگری و تشکلﻫﺎﻯ مستقل سندیکائی بودیم.

پروژهﻯ دولت عدالتخواه و صاحبﺍلزمانی احمدی نژاد در مخالفت با سیاستﻫﺎﻯ فقر گستر کابینهﻯ خاتمی که علیهﻯ او سریالﻫﺎﻯ فقر و فحشاء توسط ده نمکی سفارش دادند با فشار و مهندسی ولی فقیه و نیروهای نظامی و امنیتی افتتاح شد؛ ولی نه تنها از این عدالتخواهی خبری نشد بلکه آقای احمدی نژاد در طی 8 سالهﻯ کارگذاری ولایت فقیهی خود به ریاست شوک تراپی لیبرالیستی و قهرمانی اجرای سیاستﻫﺎﻯ بانک جهانی نائل آمد. بیشترین خصوصی سازیﻫﺎ و بیشترین انباشت سرمایهﻯ الیکارشی اقتصادی و حذف یارانهﻫﺎ و افزایش فاصلهﻯ طبقاتی تا حد متوسط، 300 برابر و گسترش فقر و بیکاری و مفاسد اجتماعی در این دوره صورت گرفت.

مردم جان به لب رسیده و مستاصل با یاری رفسنجانی روباه و سید خندان مکار پروژهﻯ دولت اعتدال روحانی کارگذار جدید ولی فقیه را استارت زدند تا راه 24 سالهﻯ طی شده را به اتمام برسانند. غافل از اینکه این راه به ناکجا آباد ختم خواهد شد.آقای روحانی چنانکه از ماهیت طبقاتیﺍش، سوابقش و برنامهﻫﺎیش و ترکیب کابینهﺍش پیداست با نیت پیشبرد قاطع سیاستﻫﺎﻯ نئولیبرالی و سرکوب جنبش کارگری و سرکوب قاطع تحرکات سیاسی و اعتراضات اجتماعی را دارد. روحانی سعی خواهد کرد با عقلانیت سیاسی از تهدیدات امپریالیستی و تحریمات آنها به عنوان برکتی الهی که به او این بهانه را می دهد که سیاستﻫﺎﻯ اقتصادی ــ اجتماعی و سرکوبگرانهﺍش را توجیه کند، بهره برداری کند.

روحانی در رابطه با وعدهﻯ کاهش تشنج در سیاست خارجی و کاهش تحریمﻫﺎ خوب می داند که مسئلهﻯ هستهﺍﻯ بهانهﺍﻯ است در دست امپریالیستﻫﺎ و او در رابطه با امتیاز دادن، هیچگونه اختیاری از خود ندارد و حتی اگر ارباب او ولی فقیه هم صد درصد نوکری امپریالیستﻫﺎ را بپذیرد و تمام شرایط آنها را قبول کند باز هم همان بلائی که سر صدام و قذافی آوردند بر سر او هم خواهند آورد . چرا که سیاست آنها در رابطه با منطقهﻯ خاور میانه و سرنگونی حکومتﻫﺎﻯ سرکش و تجزیهﻯ کشورهای بزرگ منطقه، سیاستی راهبردی است  و از نظر آنها جمهوری اسلامی به هیچ وجه قابل  اعتماد و تحمل نیست.

 

احمدی نژاد و۸ سال اقتصاد ایران
آیا علل وضعیت اسفناک مردم فقط مربوط به تحریمﻫﺎﻯ اقتصادیست؟



 

در ایران گرانی بیداد می کند. از نظر عقل سالم و از نظر علمی علت گرانی را باید در زمینهﻯ اقتصادی جستجو کرد. کمبود ارزاق عمومی طبیعتاً به افزایش قیمت کالاها منجر می شود و یا بی ارزش شدن پول ارزش کالا را برای مبادله هم وزن، افزایش می دهد. ولی گرانی از نظر اسلامی و یا حکومت اسلامی مانند زلزله است و کار خداست. گرانی جنبهﻯ اقتصادی ندارد و بلای طبیعی است. در مملکتی که به گفتهﻯ امامش "اقتصاد مال خر" است و ما برای اقتصاد و رفاه و آسایش انقلاب نکردیم، وضع بهتر از این نمی شود و بهتر از این هم نمی شود توضیح داد. داوری خدا در مورد یک کشور اسلامی که باید علیﺍلاصول مورد لطف و توجهش باشد، به مردم غضب کرده و برای آزمایش آنها بهای کالاهای ضروری را افزایش داده است. آیتﷲﻫﺎﻯ نادان و مردم فریب دلایل گرانی را در آسمان و نه در زمین جستجو می کنند. به این جهت راه درمان گرانی همان دست به دامان خدا شدن و چند ورد و آیه خواندن است.

روشن است تقویت تولید داخلی یک امر اتفاقی و دلبخواهی و شخصی نیست، مربوط به سیاست عمومی دولتﻫﺎ در عرصهﻯ اقتصادی می شود. این سیاست ربطی به این ندارد که کدام دولت بر مسند قدرت بنشیند. هر دولتی که بر سر کار بیاید باید سیاست تقویت تولید داخلی را به پیش برد. تقویت تولید داخلی کاستن از وابستگیﻫﺎﻯ خارجی است. دولت سرمایهﺪاری جمهوری اسلامی از 1357 بر سر کار است و در این مدت طولانی به مصداق اقتصاد مال خر است با توجه به این رهنمود راه گشای امام راحل در حل این وابستگی قدم چشمگیری حتی به اعتراف آقای لاریجانی رئیس مجلس اسلامی  برنداشته است، بطوریکه 500 هزار تن برنج وارداتی به ایران وارد می شود. اینکه ما به 500 هزار تن برنج بیشتر از تولید داخلی در سال نیاز داشته ایم، نباید کشف جدیدی باشد و اگر ما سازمان برنامه ریزی اقتصاد می داشتیم که توسط آقای احمدی نژاد منحل شد، باید این معضل را از قبل در دستور کار خود قرار می داد و برایش راه حلی می یافت. رژیم جمهوری اسلامی چند دهه بر سر کار است و تجربه دوران وابستگی اقتصادی ایران به سرمایهﻫﺎﻯ امپریالیستی را در زمان شاه در پشت سر دارد و نمی تواند مدعی شود که نمی دانسته که چکار می کند و چه کار باید بکند و فاقد تجربهﻯ لازم در این عرصه بوده است. این احمدی نژاد نبود که برنامهﺍﻯ برای افزایش و تقویت تولید داخلی نداشته، این رژیم جمهوری اسلامی بوده و هست  که این کارنامهﻯ ورشکسته را ارائه می دهد. آقای لاریجانی و رفسنجانی و کروبی که در رأس قوهﻯ مقننه بودند، می توانستند بودجهﻯ دولتﻫﺎ را که در جهت تقویت تولید داخلی نبوده است، اصلاح کنند، ولی چنین نکردند. کار آنها به مصداق این ضربﺍلمثل است: "کل اگر طبیب بودی، سر خود دوا نمودی".

روشن است که تحریمﻫﺎﻯ غیر قانونی امپریالیستی صدمات فراوانی به اقتصاد ایران زده و می زند و به مردم ایران گرسنگی می دهد و هدفش هم کشتار مردم ایران است، روشن است که این دستورهای غیرقانونی و ضد بشری توسط اوباما امضاء شده و اعمال می شود، ولی اگر در ایران رژیمی بر سر کار بود که به جیبﻫﺎﻯ مافیائی خود فکر نمی کرد و رهبرانش در فکر روز مبادا برای فرار به کانادا نبودند، آنوقت سیاستی در اقتصاد در پیش می گرفت که صدمات امپریالیستﻫﺎ به حداقل برسد و مانع شود که این جنایتکاران مردم ایران را به قتل برسانند. طبیعتاً این تحریمﻫﺎ یک جنایت علیهﻯ بشریت است، ولی رژیم جمهوری اسلامی نمی تواند همهﻯ این مشکلات خود ساخته را به گردن امپریالیستﻫﺎ بیاندازد. سیاست درهای باز برای ورود بی حساب کالاهای خارجی از بنادر مخفی و بدون پرداخت گمرک و عدم پشتیبانی از تولید داخلی و تقویت اقتصاد تک محصولی، به گردن رهبر ایران است، نه به گردن رهبر آمریکا.

رژیم مافیائی حاکم بر ایران یکی از ارکان قدرتش را در تجار بازار دارد که با این رژیم از روز نخست همکاری کرده و در تعیین سیاستﻫﺎﻯ اقتصادی وی نقش داشتهﺍند. بسیاری از این اربابان نفوذ و قدرت و از جمله مافیای پاسداران، در دستگاه دولتی از اسکلهﻫﺎﻯ مخفی و غیر قابل کنترل از جانب دولت، به ایران کالا وارد کرده و صنایع داخلی را به ورشکستگی کشاندهﺍند و داستان غم انگیز قند هفت تپه مسجد سلیمان هنوز فراموش نشده است. این کارخانهﻯ دولتی نمی توانست با محصولات تجار جمهوری اسلامی که با روش مافیائی جنس وارد ایران می کردند، مقابله کند و به ورشکستگی کشید. در بسیاری از عرصهﻫﺎﻯ وارداتی، درآمد نفت به حلقوم تجار هوادار رژیم ریخته می شود تا با ورود کالا، میلیاردها تومان به جیب بزنند و بی رویه کالا و حتی کالاهای لوکس بدرد نخور وارد کنند. مطبوعات خبر می دهند که وزارت صنعت، معدن و تجارت با تصویب هیئت دولت، ثبت سفارش 75 قلم کالا را با عنوان "کالاهای لوکس و غیر ضرور" متوقف کرد. پرسش این است که به چه دلیل این کالاها تا کنون وارد ایران می شده است و چه کسانی از این امر متنفع می شدند؟ بسیاری از تجار ارز دولتی را به مصرف خرید کالا نمی رسانند و بخشی از آنرا یا از کشور خارج کرده و یا در بازار آزاد ارز با قیمتﻫﺎﻯ نجومی می فروشند. نظام مافیائی قادر نیست بر این وضعیت که در ذاتش وجود دارد غلبه کند. البته امپریالیستﻫﺎ حسابی باز کردهﺍند که با تحریم اقتصادی و گرسنگی دادن به مردم و استفاده از نارضائی آنها به یاری ایادی انقلاب مخملی خود که تحت عناوین گوناگون در ایران فعالند زمینهﺍﻯ را فراهم کنند که مکمل سیاست تجاوز آنها به ایران باشد. این امر البته از دید رهبران جمهوری اسلامی پنهان نمانده است.

این ارزیابی رژیم نشان می دهد که آنها ماشین سرکوب و خفقان را بیشتر به کار گرفته و تحریم اقتصادی را وسیلهﻯ سرکوبی مردم قرار می دهند. گرانی و گرسنگی و تهدیدهای جنگی در کنار بی کفایتی و فساد دستگاه حاکمه در ایران منگنهﺍﻯ است که مردم ایران را در آن قرار دادهﺍند تا شیرهﻯ جان آنها را بمکند. برای مبارزه با گرانی، برای مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی و امپریالیسم و صهیونیسم، برای مبارزه و افشاء ایرانیﻫﺎﻯ جاسوس و خودفروخته، باید تنها به مردم ایران تکیه کرد و به اتکاء آنها ایران را آزاد نمود. راه دیگری وجود ندارد.

مخلص کلام اینکه "اقتصاد اسلامی عدالت ورز احمدی نژاد" همان اقتصاد سرمایهاری است که در زرورق، توصیهﻫﺎﻯ بانک جهانی و صندوق بینلمللی پول درقالب نئولیبرالیسم اجرا می شود.احمدی نژاد آن را از رفسنجانی به ارث گرفت و دست و دلبازانه به تعمیق آن پرداخت. آقای روحانی نیز وعده داده است با کوتاه کردن "دست دولت ازاموراقتصادی" کاری کند کارستان! یعنی دزدیدن کامل ته ماندهﻫﺎﻯ سفره مزدبگیران فقیر و کم درآمد جامعه. خدا بده برکت از این همه دست و دلبازی! کارنامه اقتصادی احمدی نژاد کاملاً سیاه و ادامه سیاستﻫﺎﻯ  رفسنجانی و شرکاست و جز این نیز نبوده است.

کمونیستﻫﺎ و انتخابات پارلمانی

 

کمونیستﻫﺎ درعین اینکه مخالف پارلمانتاریسم هستند مخالف شرکت در پارلمان نیستند. پارلمانتاریستﻫﺎ فکر می کنند که با شرکت در پارلمان می توانند جامعه را از بنیاد به نفع نیروهای تحت ستم تغییر دهند، در حالیکه کمونیستﻫﺎ که پارلمانتاریست نیستند بر آنند که از طریق پارلمان نمی شود جامعه را به طور بنیادی دگرگون ساخت ولی از این ابزار می توان برای بسیج و دادن آگاهی به مردم استفاده کرد.

شرکت آنها در پارلمان برای استفاده از آن به عنوان بلندگو، کرسی خطابه، به عنوان ابزار افشاءگری، بعنوان یک نوع تماس مستقیم با توده، مفید است. و تازه چنین شرکتی در اوضاعی قابل توجیه است که وضعیت انقلابی در جامعه حاکم نبوده و جنبش مردم پیش تر از تمایل شرکت در پارلمان قرار نداشته باشد. در غیر این صورت جنبش مردم همهﻯ بساط پارلمان و هم پارلمانتاریسم را می روبد و خود بر سر کار می آید.

طبیعی است چنین شرکتی در عین حال مشروط بر این است که انتخاباتی کم وبیش دموکراتیک صورت بپذیرد و آزادی احزاب وجود داشته باشد وگرنه کمونیستﻫﺎ هرگز نمی توانند به درون مجالس بورژوائی راه پیدا کنند چه برسد که در آنها بعنوان سکوی خطابه به افشاءگری بپردازند.

 

وضعیت واقعی چگونه است

 

در ممالکی که احزاب اپوزیسیون ممنوع هستند، در ممالکی که نمایندگان از مصونیت پارلمانی برخوردار نیستند و همیشه از طرف قوهﻯ مجریه تحت فشار هستند و سرشان زیر ساطور تهدید مأمورین امنیتی و دستگاه قضائی قرار دارد، در ممالکی که حتی بعنوان فرد نیز کسی نمی تواند از صافی مراجع نظارت انتخاباتی بگذرد، شرکت در انتخابات بیشتر به یک شوخی سیاسی شبیه است و موجب خنده می شود تا تحقق یک خواست دموکراتیک و یا تحمیل یک خواست دموکراتیک به حکومت و استفاده از ابزار پارلمان برای افشاءِ حاکمیت.

در ممالکی که کمونیستﻫﺎ در انتخابات شرکت می کنند، با این هدف است که نامزدهای مورد اعتماد خویش را که خود تعیین کردهﺍند به مجلس بفرستند و یا به ریاست جمهوری برسانند. این شرط عقل است. فقط بی عقلان و یا مغرضین مردم را دعوت به شرکت در انتخاباتی می کنند که حتی خودشان نامزدها را تعیین نکرده و می خواهند به نامزدهای دیگران رأی دهند. شرکت در انتخابات آنها، انتخاب آزادانهﻯ آنها نیست انتخاب کسانی است که برای آنها انتخاب کردهﺍند. آنها حق انتخاب غذا برای تناول ندارند باید آش کشکی را بخورند که خاله برایشان از قبل تهیه دیده است. آیا می شود چنین انتخاباتی را با نمونهﻫﺎئی که بزرگان مارکسیسم در موردش نظر دادهﺍند قیاس نمود؟

در ایران احزاب ممنوع هستند، نامزدهای انتخاباتی با تائید شورای نگهبان انتخاب می شوند و برد و باخت آنها نیز با توجه به نظر شورای نگهبان است. یعنی از روز نخست روشن است که مردم باید بین طاعون و یا وبا یکی را انتخاب کنند. در واقع حق انتخابی وجود ندارد تا کسی از این حق دفاع کند. اینکه سازمانﻫﺎ، گروهﻫﺎ و احزاب، مردم را به شرکت در انتخابات فرا بخوانند کار دیگری نکردهﺍند جز اینکه مهر تائید بر صحت این انتخابات زده باشند. آنها شرکت خویش را در این انتخابات با هیچکدام از استدلالات شناخته شده سیاسی هرگز نمی توانند توجیه کنند. تنها یک استدلال می ماند و آن اینکه ما اساس نظام جمهوری اسلامی را برسمیت می شناسیم و به رأفت اسلامی ایمان داریم و می طلبیم که رحمی کرده نامزدهای انتخاباتی ما را نیز برسمیت بشناسید.

انتخابات 24 خرداد چنین انتخاباتی بود. انتخاب حسن روحانی به مفهوم تحقق خواستﻫﺎﻯ مردم نبود. وی با خواستﻫﺎﻯ مردم موافق نبوده و نیست و در برنامهﻯ خود نیز به آنها اشارهﺍﻯ هم نکرده است که بعد از انتخاب آنها را عملی کند. در اینجا هندوانه را به شرط چاقو نمی خریم.

حسن روحانی بر این اصل غیر دموکراتیک، 34 سال است که صحه می گذارد که قبلاً خمینی و حالا شورای نگهبان بر صلاحیت نامزدهای انتخاباتی نظارت کنند و آنها را تائید و یا رد نمایند. حسن روحانی و سایر نامزدها تائید کردهﺍند که این عمل ضد دموکراتیک و مستبدانه عین دموکراسی اسلامی و به صلاح اسلام ناب محمدی است. آنها با این کار سالﻫﺎ از تصمیم نامزدی صدها انسان دموکرات و آزادیخواه جلو گرفتهﺍند. آنها قبول کردهﺍند که این حق شورای نگهبان است که حق انتخاب مردم را محدود و مسدود می کند و خودشان نیز اختیارات این شورا را برسمیت شناختهﺍند. آقایان حسن روحانی، قالیباف، جلالی، رضائی ،عارف و ولایتی ... این بازی انتخاباتی را پذیرفته و به آن اعتراضی نداشتهﺍند. آنها خود نمایندگان یک بازی استبدادی هستند و لذا مشروعیتی ندارند نظریات شورای نگهبان را به زیر پرسش ببرند. شورای نگهبان اختراع جدیدی نکرده است، تنها از اختیارات خویش که مورد تائید سایر نامزدها نیز بوده است، استفاده کرده است. شورای نگهبان بر اساس مصلحت اسلام که همان مصلحت رژیم جمهوری اسلامی است رفتار کرده است.

حال در انتخابات مهندسی شده  24 خرداد همهﻯ این آقایان نامزدها دست داشتهﺍند و رضایت خود را بر انتصاب حسن روحانی بعنوان مناسب ترین آلترناتیو سیاسی و ناجی نظام ابراز داشتهﺍند. هاشمی رفسنجانی که ابتدا از حذفش گله مند بود پس از پیروزی حسن روحانی، انتخابات را "یکی از دموکراتیک ترین انتخابات نامید".

آیا کمونیستﻫﺎ باید با توجه به احساس مسئولیتی که در خود احساس می کنند مردم را دعوت می کردند در این بازی مسخره "دموکراسی" که هیچ معنای دیگری نداشت جز اینکه مشروعیت رژیم را تائید کند و مردم را به الطاف این رژیم خوش بین نماید شرکت کنند؟ به نظر حزب ما چنین اقدامی به صلاح مردم ایران نبود و نیست. کمونیستﻫﺎ باید انتخابات را تحریم می کردند و به مردم می گفتند که شرکت در این نمایش و ریختن رأی به صندوق به نفع کلیت رژیم جمهوری اسلامی و تائید همهﻯ جنایات و کشتاری است که تا کنون او مرتکب شده است.

نمی شود مردم را مانند اصلاح طلبان حکومتی به شرکت در انتخابات قلابی فراخواند و برای رژیم، مشروعیت دست و پا کرد و بر قلابی بودن و ضد دمکراتیک بودن انتخابات سرپوش گذارد. اینکه بخشی از مردم بازهم فریب اصلاح طلبان را خوردند نمی شود با توهم اینکه انشاﷲ دفعهﻯ بعد هم گربه است از تحریم انتخابات دست کشید و مردم را به شرکت در انتخابات میان بد و بدتر دعوت کرد.رژیم جمهوری اسلامی و دررأس آن خامنهﺍﻯ با برنامهﺍﻯ ازپیش طراحی شده به میدان آمد تا تودهﻫﺎ را آرام به میدان انتخابات بکشاند و با گرفتن رأی مشروعیت از آنها شرایط ساخت و پاخت با امپریالیسم را برای حل بحران نظام فراهم آورد. این سیاست همهﻯ جناحهای رژیم، چه اصلاح طلب و یا اصول گرا. خامنه ای در خواب هم نمی دید بازی انتخابات به این راحتی و بی سرو صدا به پایان برسد.لبخند رضایت بر لبان خامنهﺍﻯ و رفسنجانی و خاتمی و روحانی رضایت از نتیجهﻯ "حماسیه انتخابات" است. آنها که انتخاب حسن روحانی را یک پیروزی و یک سیلی بر صورت خامنهﺍﻯ می پندارند، باید پاسخگوی فرجام این سیاست نادرست و اپورتونیستی خود که جز خاک پاشیدن بر چشم مردم نیست، باشند. انتخاب عقرب جرار در مقابل مارغاشیه تکرار شکستﻫﺎﻯ گذشته است و جز این نیست.

به یاد میرزاده عشقی شاعر انقلابی ایران

 



 

 میرزاده عشقی، شاعر جوان و پرشور و انقلابی ایران در روز ۱۲ تیرماه ۱۳۰۳ خورشیدی، در تهران هدف گلولهٔ تروریستﻫﺎﻯ رضا خان قلدر قرارگرفت و در ۳۱ سالگی، چشم از جهان فرو بست. وی زبانی آتشین و نیش‌دار داشت و شعر باید رید، یکی از تندترین و معروف ‌ترین اشعار عشقی است.

این بیت را به بقای...ای وطنفروش دربار منفور پهلوی تقدیم می کنیم که عاشق سینه چاک رضا خان قلدر این دست نشانده امپریالیست انگلیس هستند و این روزها  با تولید فیلمی سراپا دروغ در مورد "خدمات" وی به ایران سخن می گویند.وطنفروشان همیشه طلبکارند، خادمان به ملت فروتن.

ترور و استبداد مطلقه، سر سپردگی به امپریالیسم، فساد و دزدی و چپاول ثروتﻫﺎﻯ ملی کشور، به طور مشخص نفت و حراست از نابرابریﻫﺎﻯ طبقاتی ....حاصل 50 سال حکومت ننگین و خائن سلطنت پهلوی بود که اگر جزاین بود، انقلاب مردمی و شکوهمند بهمن 57 ضرورتی برای وقوع نمی یافت. حال که انقلاب مردم ایران توسط خمینی جلاد و اعوان و انصارش درهم شکست و مرتجعین جنایتکار جامعه را به قهقرا بردهند، سلطنت طلبان مزدور به میدان آمده تا با سوء استفاده از وضعیت موجود فضا را برای احیای نظم گندیده موروثی سلطنتی فراهم آورند. غافل از اینکه ملت ایران با دو انقلاب عظیم مشروطه و بهمن آموخته است که نخستین گام برای استقرار آزادی و عدالت اجتماعی نفی دو نظام فاسد سلطنتی و اسلامی است و جزاین نیزنمی تواند باشد.

 

شعر زیبا و بی پرده زیرکه روی سخنش به رضاخان قلدر است، نمونهﺍﻯ از ادبیات اعتراضی میرزاده عشقی است که دمی در مقابل استبداد و استعمار نیاسود و جانش را فدای رهائی مردم ایران کرد. به قول احمد شاملو "فضیلت هنرمند است که در این جهانِ بیمار به دنبال درمان باشد نه تسکین، به دنبال تفهیم باشد نه تزئین، طبیب غمخوار باشد نه دلقک بیعار. عشقی به دنبال درمان بود و نه تسکین جامعه بیمار. یادش گرامی باد!

 

«بعد از این بر وطن و بوم و برش باید رید

به چنین مجلس و بر کر و فرش باید رید

به حقیقت در عدل ار در این بام و در است

به چنین عدل و به دیوار و درش باید رید

آن‌که بگرفته از او تا کمر ایران را گه

به مکافات الی تا کمرش باید رید

پدر ملت ایران اگر این بی پدر است

بر چنین ملت و روح پدرش باید رید

به مدرس نتوان کرد جسارت اما

آن‌قدر هست که بر ریش خرش باید رید

این حرارت که به خود احمد آذر دارد

تا که خاموش شود بر شررش باید رید

شفق سرخ نوشت آصف کرمانی مرد

غفرالله کنون بر اثرش باید رید

آن دهستانی بی مدرک تحمیلی لر

از توک پاش الی مغز سرش باید رید

گر ندارد ضرر و نفع مشیرالدوله

بهر این ملک به نفع و ضررش باید رید

ار رَود موتمن‌الملک به مجلس گاهی

احتراماٌ به‌سر رهگذرش باید رید»

گزارش مختصری ازاعتراضات مردم صلحدوست و آزادیخواه سوئد علیه باراک اوبا ما

نه به جنگ آمریکا علیه سوریه



سفر رئیس جمهور آمریکا، باراک اوبا ما به سوئد در چهارم سپتامبر 2013 موجب اعتراضات گسترده ای در شهرهای  مختلف سوئد گردید. این سفر درحالی صورت گرفت که باراک اوباما قراربود درهمین تاریخ به دیدار رئیس جمهور روسیه، پوتین برود، لیکن به دلایل تشدید اختلافات سیاسی برسر تجاوز به سوریه و عدم تحویل ادوارد اسنودن به دولت آمریکا، وی این قرار ملاقات را قلدرمنشانه لغو نمودوبا صدهانفر محافظ و جاسوس راهی سوئد شد تا با جلب حمایت دولتهای سوئد، فنلاند ، دانمارک و ایستلند و نروژ جبهه آدمکشی و تجاوز به سوریه را تقویت نماید.

 دراعتراض به حضور باراک اوباما نماینده بزگترین تروریست دولتی جهان  که برای بمباران کشور مستقل سوریه شتاب دارد"کمیته موقت چهارسپتامبر در استکهلم" تشکیل گردید. این کمیته متشکل از 20 سازمان و حزب و نهادهای مترقی بود که حول شعار مشخص نه به جنگ آمریکا علیه سوریه به پای برگزاری تظاهرات علیه باراک اوباما رفتند. بیش از 5 هزارنفردرمیدان Medborgarplatsen   گرد آمدند و با سخنرانیهای روشنگرانه و متنوع سیاسی علیه باراک اوباما و محکومیت سیاستهای جنگ طلبانه امپریالیست آمریکا از یک سو و از سوی دیگر به افشای دولت محافظه کار و امپریالیستی سوئد و سیاست های فرصت طلبانه ونوکرصفتانه اش پرداختند.

 احزاب و سازمانها وشخصیت های سیاسی و هنری هریک به سهم خود درمورد باراک اوباما  سخنرانی کردند و ما بخاطر طولانی بودن انها فقط چکیده این سخنرانیها را درچند جمله می آوریم.

" باراک اوباما آنطورکه در تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری وعده داده بود عمل نکرد.اکنون می توان با قاطعیت اظهارداشت که هدف اساسی اوباما بعنوان رئیس جمهورآمریکا جزسرکوب جنبشها وبراندازی دول نافرمان و تحکيم کنترل امپرياليسم آمريکا بر روى نفت و گاز غنى جهان عرب٬ادامه جنگ درافغانستان وعراق و تحمیل جنگ قومی ومذهبی دراین کشور،ویرانی کشورلیبی، حملات هوایی و کشتار مردم بیگناه توسط هواپیماههای بی سرنشین در پاکستان و افغانستان و یمن وسومالی ، تجزیه سودان ، ادامه حمایت از دولت متحاوز اسرائیل علیه ملت فلسطین ... و ادامه زندان گوانتانامو و شکنجه  زندانیان نبوده است. باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا همان سیاست جنگ افروزانه جرج دبلیو بوش را ادامه داده و همچنان میدهد. طبق آمار های رسمی بیش از 4500 نفر مردم غیر نظامی توسط هواپیماههای بی سرنشین آمریکا در کشورهای افغانستان و پاکستان و یمن جان باخته اند....  باراک اوباما علاوه بر چنین سیاستهای جنایتکارانه ای، دست به استراق سمع و کنترل پستهای الکترونیکی مردم جهان نیز زده و حتا به متحدین نزدیک خود نیز رحم نکرده است. امروز دولت سوئد میزبان چنین رئیس جمهوری است، میزبانی برای چنین فردی نه تنها مایه افتخارنیست، بلکه مایه ننگ و سرشکستگی است....."

تظاهرکنندگان با حمل پرچم های متنوع سیاسی علیه جنگ افروزی آمریکا و درهمبستگی با خلقهای جهان ازشیلی گرفته تا سوریه و عراق و فلسطین  و افغانستان و کوبا و ایران بسویMintorget به حرکت درآمدند و با فریاد نه به جنگ علیه سوریه و نابود باد امپریالیست آمریکا  و زنده باد همبستگی بین المللی نظر هزاران نفر از مردم خیابانهای مسیرراهپیمائی را به خود جلب نمودند. این تظاهرات با شکوه با سخنرانیهای شورانگیزی برعلیه دولت سوئد و برعلیه نماینده جهانخواربین المللی باراک اوباما و با ابراز همبستگی با مردم جهان با موفقیت به کارخود پایان داد. خبراین تظاهرات هرچند کوتاه و مختصر و توام با سانسور "دمکراتیک" در شبکه تلویزیونی کانال 1 و کانال 4  سوئد  وهمینطور رادیوی سراسری دولتی و چند روزنامه خبری منعکس گردید.

***

فعالین حزب کارایران(توفان) نیز با انتشار اعلامیه و فراخوان سیاسی ایرانیان ضد  تجاوز و مترقی را به این تظاهرات دعوت نمودند تا درصفی متحد به اعتراض علیه اوبامای جنگ افروزبه پردازند.رفقای حزبی با  تدارک  قبلی وحمل یک پلاکارد بزرگ حزبی که تمام جنایات امپریالیست آمریکا از ویتنام گرفته تا عراق و افغانستان و لیبی و سوریه.....درآن نقش بسته بود وبرافراشتن پرچم" دست امپریالیستها از ایران و منطقه کوتاه باد" توجه بسیاری از تظاهرکنندگان و خبرنگاران سوئدی و بین المللی را بخود جلب نمود. شبکه سراسری تلویزیون چین که در این تظاهرات شرکت داشت مصاحبه ای با یکی از سخنگویان حزب، رفیق توفان قاسمی انجام داد و دلیل شرکت درچنین تظاهراتی را جویا شد. خبرنگارخبرگزاری رسمی سوئد،TT نیز مصاحبه ای درمورداین تظاهرات با  رفیق سخنگوی حزب بعمل آورد که درزیر ملاحظه می فرمائید.

خبرنگارچین : ازچه حزب و سازمانی هستید و علت شرکت شما دراین تظاهرات چیست؟

توفان قاسمی: ما از فعالین حزب کارایران(توفان) هستیم، حزبی که  پرچمش مارکسیسم لنینیسم است و موضع قاطعی علیه جنگ و تجاوزامپریالیستی دارد وازحقوق ملل و مردم محروم و زحمتکش جهان حمایت میکند. ما دراینجا گرد آمدیم تا برعلیه باراک اوباما این نماینده بزرگترین تروریست دولتی جهان اعتراض نمائیم. آمریکا امروز آهنگ آن دارد تا با تجاوز و بمباران سوریه و سرنگونی دولت بشاراسد دولت گماشته ای بر سرکارآورد و با اشغال لبنان و خالی کردن پشت جبهه ایران  تحت بهانه " بمب اتمی" به کشورما تجاوز نماید. ازاین رو ما مخالف سرسخت تجاوز به سوریه هستیم زیرا این عمل نقض حقوق بین الملل است ، نقض تمامیت ارضی و حق حاکمیت ملت سوریه است.دولت سوریه باید توسط  مردم سوریه  تغییر کند و یا برافتد و نه آمریکا و متحدینش نظیر عربستان و قطر ...

ما دراین تظاهرات شرکت میکنیم تا ازاین تجاوز جلوگیری نمائیم. تجاوز به سوریه فرجامی جز کشتار بیشتر وویرانی زیرساخت این کشورندارد.

خبرنگارچین: نظرتان درمورد دولت سوئد چیست،آیاسوئد با آمریکا همراه خواهد شد؟

توفان قاسمی: ما دولت سوئد را یک دولت امپریالیستی می دانیم که سالهاست سیاست سنتی بی طرفی اش رنگ باخته است. سوئد خود عضو اتحادیه اروپاست  وازخودش اراده ای ندارد و ازطرفی شیفته آمریکا است زیرا بخش بزرگی از صادرات سوئد به بازار آمریکا صورت میگیرد. اکنون دولت سوئد دخالت مستقیم آمریکا و بمباران سوریه را با احتیاط رد کرده است اما درعین حال بیان میدارد اگر چنین امری رخ دهد" سیاست آمریکا برابشان قابل فهم است" . به بیان دیگر سوئد دنباله رو آمریکاست همانطورکه در افغانستان و لیبی عمل نموده و در مورد عراق هم اگرچه ابتدا تجاوز به این کشوررا نپذیرفت و آن را غیر قانونی اعلام داشت اما بتدریج اشغال و سرنگونی رژیم صدام حسین و بمباران عراق را یک گام به پیش ارزیابی نمود.سوئد هم اکنون با پیمان نظامی ناتو همکاریهای فراوانی دارد و شتابان بسوی عضویت رسمی دراین سازمان گام برمی دارد.

***

 مصاحبه خبرنگارخبرگزاری رسمی سوئد،TT  با رفیق توفان قاسمی درمورد علت شرکت دراین تظاهرات :

TT : ازچه گروه و حزب ایرانی هستید و چرا به سفر باراک اوباما به سوئد معترضید؟

توفان قاسمی: ما از فعالین حزب کارایران(توفان) هستیم و دلیل اصلی سفر رئیس جمهور آمریکا به سوئد را جلب همکاری دولت سوئد برای تجاوز به سوریه می بینیم. دعوت از رئیس جمهور آمریکا به سوئد آنهم در شرایطی که او طبل جنگ را به صدا درآورده و برای تجاوز به کشورسوریه  بی تابی میکند  شرم آوراست. اوباما همان جرج بوش در لباس یک سیاه پوست مسلمان زاده است. وی همان سیاستهای او را ادامه میدهد وهدفش جنگ افروزی و اشغال کشورهای ضعیف برای کسب هژمونی برجهان است. اوباما یک تروریست بین المللی درلباس "دمکراسی" آمریکائی   است که به عوامفریبی مشغول است. اوباما در دستی مدال صلح دارد و دردست دیگر هواپیماههای بی سرنشین. ازیک سو از " صلح،دمکراسی و عدالت و حقوق شهروندی" سخن می گوید و از سوی دگر به کشتار مردم در افغانستان و عراق و لیبی و سوریه ادامه میدهد. به همین دلیل ما فعالین حزب کارایران همراه با هزاران نفری که دراینجا گرد آمده اند  سفر باراک  اوباما به سوئد را محکوم میکنیم وچنین سفری هیچ ربطی به صلح و دوستی بین ملل جهان ندارد.

 

فعالین حزب کارایران(توفان) درسوئد

4 سپتامبر 2013

.......................................

http://rahetoufan67.blogspot.se




 

سایت کتابخانه اینترنتی توفان


 

سایت آرشیو نشریات توفان


 

توفان در توییتر


 

توفان در فیسبوک


 

توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی