۱۳۹۳ فروردین ۳۰, شنبه


فراخوان حزب کار ایران (توفان) به احزاب برادر و بیش از 50 تشکل کارگری و دمکراتیک برای اعتراض  به رژیم جمهوری اسلامی برای بدرفتاری با شاهرخ زمانی ودیگر فعالین کارگری

 

کنفرانس بین المللی احزاب و سازمانهای مارکسیست لنینیست ، سازمانهای دمکراتیک و مترقی ، تشکلهای کارگری ، انسانهای آزاده *

 

جان فعال کارگری شاهرخ زمانی در خطر است !

 

تمامی فعالین کارگری باید فورا و بدون قید و شرط از زندانهای رژیم جمهوری اسلامی ایران آزاد شوند !

 

رفقای گرامی ،

رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی ایران سرکوب فعالین کارگری و بویژه سرکوب شاهرخ زمانی را تشدید کرده است.شاهرخ زمانی ، کارگر نقاش ، فعال سندیکائی ، عضو " هیات موسس سندیکای کارگران نقاش تهران و عضو "کمیته پیگیری برای ایجاد تشکل های مستقل کارگری"  از تاریخ 8 مارس 2014 تا کنون در اعتصاب غذا بسر میبرد. شاهرخ  در 7 ژوئن 2011  درتبریز بخاطر فعالیت های سندیکائی دستگیر شد. رژیم جمهوری اسلامی او را به 10 سال زندان  بجرم وابستگی به " گروه ضد نظام" و یک سال بجرم " تبلیغ علیه نظام" محکوم نمود.  رژیم اسلامی ایران  شاهرخ را از این  زندان به آن زندان  ، تبریز، یزد ،مجددا تبریز ، گوهر دشت ، و اخیرا به زندان  قزلحصار  در شهر کرج منتقل میکند.

شاهرخ زمانی در روز 8 مارس 2014 و به حمایت از اعتراضات همکاران کارگر و دیگر فعالین کارگری در زندان گوهردشت دست به اعتصاب غذا میزند. رژیم  جمهوری اسلامی ایران در روز 11 مارس اورا به به زندان قزلحصار ، زندانی که فقط مجرمین مواد مخدر در آن محبوس اند ، منتقل میکند. شاهرخ در اعتراض به انتقال خود و به شرایط وحشتناک زندان قزلحصار به اعتصاب غذای خود ادامه میدهد. هم اکنون 5 هفته  از اعتصاب غدا ی شاهرخ میگذرد و او 20 کیلو وزن کم کرده است. جان شاهرخ درخطر جدی است و رژیم جمهوری اسلامی هیچ توجهی به  شرایط وخیم جسمی او نکرده است.

 

حزب کار ایران (توفان) بد رفتاری با شاهرخ زمانی و دستگیری و به بند کشیدن فعالین کارگری که برای مطالبات پایه ای وعادلانه خود مبارزه میکنند را شدیدا محکوم مینماید. ما یکبار دیگر نفرت و انزجار خود را نسبت به رژیم سرمایه داری و ضد مردمی جمهوری اسلامی ابرازمی داریم.

 کارگران حق دارند که برای حقوقی که از آن محروم شده اند مبارزه کنند و تشکلهای مستقل خود را ایجاد نمایند. هرکوششی که فعالیت مشروع طبقه کارگر را جلوگیری نماید باید توسط تمامی مزدبگیران و نیروهای مترقی ایرانی وبین المللی محکوم شود.

 حزب کار ایران (توفان)  رژیم جمهوری اسلامی را مسئول سلامتی شاهرخ زمانی  و دیگر فعالین کارگری میداند.

سرکوب تودهای مردم توسط رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی هم به سود استثمارگران و چپاولگران ایرانی وهم به نفع امپریالیستها و جنگ افروزان  بین المللی است که با تحریم های اقتصادی خود شرایط زندگی مردم ایران را وخیمترکرده اند.

 

رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی ایران از ایجاد تشکل های مستقل کارگری واتحاد و همبستگی  اقشار دیگر جامعه با کارگران هراسان است. بهمین خاطر ، رژیم سعی میکند که هرنوع کوشش برای ایجاد تشکل های کارگری مستقل و دمکراتیک را خفه کند.

بدنبال همین سیاست است که رژیم جمهوری اسلامی فعالین کارگری رضا شهابی ، محمد جراحی ، ابراهیم زاده و دیگران را چندین سال است که  آزار و شکنجه داده و آنها را زندانی نموده است.

 

حزب کارایران (توفان) از مبارزات عادلانه فعالین کارگری برای ایحاد شرایط بهتر دفاع میکند و کوشش آنها برای تشکیل سندیکای کارگری را تحسین مینماید. ما همه احراب و سازمانهای برادر ، فعالین کارگری و تشکل ها و افراد مترقی جهان را فرا میخوانیم که همبستگی خود را  با مبارزات کارگران ایران بیان کنند. مردم حهان باید نفرت و انزجار خود را از رژیم جمهوری اسلامی برای بد رفتاری و سرکوب و زندانی نمودن مردم و فعالین کارگری ایران ابراز دارند و ازرژیم بخواهند که شاهرخ زمانی و فعالین کارگری و زندانیان سیاسی را بدون قید و شرط آزاد نمایند. فقط تشدید مبارزات زحمتکشان ایران و حمایت واقعی بین المللی است که میتواند رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی را به عقب نشینی وادارد و سرکوب توده ها را متوقف سازد.

 

شاهرخ زمانی و دیگر فعالین کارگری را فورا و بدون قید و شرط آزاد کنید !

زنده باد مبارزه گارگران ایران !

سرنگون باد رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی ایران !

حزب کار ایران (توفان)

13 آوریل 2014


 

*ترجمه متن از انگلیسی به فارسی

۱۳۹۳ فروردین ۲۶, سه‌شنبه


دخالت امپریالیستهای غرب در امور داخلی اوکراین عامل بی ثباتی در اروپاست

 

رویدادهای اوکراین هنوز داغ است و برای تجربه اندوزی بسیار با ارزش خواهد بود.

در میان اپوزیسیون ایران که به سبک ژورنالیستیِ اظهار نظر ، برای فرار ازموضعگیری مارکسیستی لنینیستی خو  گرفته است، رویدادهای اوکراین همان بازگوئی تبلیغاتی است که به ویژه ماشین عظیم تبلیغاتی غرب راه انداخته است. در این اظهار نظرات "علمی"، وابسته به اینکه سخنگویان این اپوزیسیون از کدام گوشه بیایند، یک کمی چاشنی "مارکسیسم ناب" نیز با ترشی ضد روسی و "حقوق بشر" آمریکا-اروپائی و سرانجام اظهار فضل "تاریخی" آمیخته شده است. برای اپوزیسیون دست راستی ایران، نمایندگان مافیای در خارج از قدرت، نظیر زندانی تبهکارِ فراری، خانم یولیا تیموشنکو(Julija Timoschenk)، مامور آلمانها آقای ویتالی کلیچکو(klitschko vitali) و دارو دسته های بزن بهادر نازی، نمایندگان دموکراسی و مباشران آزادی و صدای اپوزیسیون ناراضی از فساد الیگارشی اوکرائین هستند. بزعم آنها ولادیمیر یانوکوویچ(Wiktor Janukowitsch) فاسد و مستبد بوده و خانم مستبد و تبهکاری نظیر تیموشنکو دموکرات و پرچمدار مبارزه با فساد است. این تصویری است که غرب غارتگر برای انداختن یوغ اسارت بانک جهانی و صندوق بین المللی پول به گردن مردم اوکراین ترسیم می کند.

 

سبک ژورنالیستی نگارش، در واقع تنها بیان رویدادها و بازگوئی موضعگیریهای علنی دو طرف دعوا و باقی ماندن در سطح برای پخش خبر است. در این سبک به عمق رویدادها نمی روند و رهنمودی هم برای جنبش کمونیستی و نیروهای مترقی ندارند. در این سبک ژورنالیستی که موذیانه با "بی طرفی" نوشته می شود، به اصل مهم نه سیخ بسوزد و نه کباب توجه کافی مبذول می شود تا "واقعبینی" تحلیگران مورد تردید قرار نگیرد و بازارشان گرم باشد.

اینکه روسیه امپریالیستی می خواهد به دوران اقتدار قبلی خویش برگردد و یا اینکه اروپا و آمریکا در اوکراین منافع دارند، "غیب گوئی" نیست، تکرار خسته کننده مکررات است. ایران هم در این میان منافع دارد. عربستان سعودی و قطر هم منافع دارند. یک مقاله را می شود با این پرگوئی های بی محتوی، برای آنکه چیزی نگفت پر کرد.

پرسش نخست این است که آیا ما در کشور اوکرائین با یک جنبش مردمی روبرو بوده ایم؟ آیا آقای کلیچکو و خانم تیموشنکو و نازی های شریک در قدرت مبارزان ضد فساد و ضد الیگارشی هستند؟ آیا این تبلیغات امپریالیستهای غربی از تصویری که داده می شود، حقیقت دارد؟  

بنظر حزب ما هرگز چنین نیست.

پس از فروپاشی شوروی و تلاشی این کشور و پراکنده شدن اقمار وی، امپریالیستهای غربی کوسه وار برای بلعیدن خون مردم این ممالک هجوم آوردند تا نیروی کار ارزان دست یافته، بازارهای فروش و مواد اولیه و ثروتهای این ممالک را به چنگ آورده و این سرزمین ها را به سکوی پرشی برای رقابت و ادامه توسعه دامنه مناطق نفوذ اقتصادی و نظامی و سیاسی و فرهنگی خویش به سمت شرق و دستیابی به تمام سرزمین بزرگ روسیه  ی زخم خورده و تهدید راهبردی رقیبشان چین امپریالیستی، در آتیه تبدیل کنند. ارمغان "دموکراسی و آزادی و مبارزه با فساد" ریاکاری امپریالیستی و از دروغهای روشن آنهاست. کسانی که فریب این تبلیغات را می خورند، نه فقط ساده لوحان سیاسی هستند که ایجاد طبقات غارتگر جدید را به حساب دموکراسی و آزادی می گذارند، بلکه برای رهبری سیاسی جامعه ایران نیز خطرناک اند.

امپریالیستهای غرب، گرجستان را بلعیدند، آذربایجان را به زیر سلطه خود درآوردند، ممالک بالتیک را به پایگاه نظامی و تبلیغاتی غرب بدل کردند و حتی نازی های فراری به آمریکا را در بخشی از آنها بر سر کار آوردند. مبارزه تحریک آمیز ضد روسی آنها در قالب موذیانه مبارزه با کمونیسم، چون سایه مخوفی بر این ممالک سایه افکنده است. آنها روسیه رویزیونیستی را مساوی شوروی سوسیالیستی دوران کبیر لنین و استالین قرار دادند تا خشک و تر را با هم بسوزانند. در حقیقت این ممالک نیمه مستعمره، اربابان جدیدی یافتند که تتمه امکانات رفاهی را نیز با نام نئولیبرالیسم از آنها گرفتند. در همه این ممالک مافیای قدیم بورژوازی نوخاسته شوروی، به مافیای کراواتی نوین بدل شد و استبداد بروکراتیک گذشته با رنگ و جلای جدید ادامه پیدا کرد. برای نمونه، در اوکراین هیچوقت یک رژیم دموکرات بر سر کار نبود. چه رژیم خانم یولیا تیموشنکو که تبهکاری تحت پیگرد پلیس است و چه آقای ولادیمیر یانوکوویچ، هیچکدام انقلابی و دموکرات نبودند. آن رجاله هائی که تجمع میدان "مایدان" را با یاری تدارکاتی و عظیم مالی امپریالیستهای غرب رهبری می کردند و با دوربینهای تبلیغاتی غرب بزرگنمائی می شدند، نماینده مردم اوکرائین نبودند که گویا مخالف حکومت استبدادی و استقرار حکومت دموکراتیک هستند. مگر در اوکرائینِ بعد از کودتای اخیر توسط نازی ها، حکومت ملی و دموکراتیک بر سر کار آمده است که باید مورد تائید قرار بگیرد؟ این رجاله ها که می خواستند از نارضائی مردم در اوکرائین استفاده کنند، پس از دست اندازی به اهرمهای قدرت، ماهیت فاشیستی و ضد بشری خویش را به بهترین وجهی در همین مدت کوتاه نشان داده اند. این عده حتی نمی توانند نمایندگان واقعی ناراضیان صمیمی باشند.

آقای یانوکوویچ که در رقابت با خانم تیموشنکو، نماینده انقلاب مخملی آمریکائی، یک بار بازنده شده بود، در یک انتخابات دموکراتیک به همان مفهوم تیموشنکوئی آن، در زمانی که هنوز خانم یولیا تیموشنکو بر سر کار بود و این انتخابات را برگزار کرده بود، با اکثریت آراء مردم اوکرائین انتخاب شد. آقای یانوکوویچ خوب یا بد، دموکرات یا مستبد، مافیا یا حاتم طائی، به اشتباه و یا بدرستی، نماینده منتخب اکثریت مردم اوکراین بود و هست. کسانی که در میدان "مایدان" تجمع کرده بودند، نمایندگان دموکراسی و مبارزان ضد مفاسد اجتماعی، هوادارن آزادی بیان و قلم، رفع سانسور و تامین حقوق بشر نبودند و نیستند، زیرا به عنوان اقلیتی مستبد و بازنده ای جِر زن در انتخابات، حاضر نیستند به رای اکثریت مردم اوکرائین گردن بنهند، تصمیمات پارلمان اوکرائین را که منتخب مردم اوکراین است، بپذیرند، آنها می خواستند آنچه را که در یک انتخابات دموکراتیک از دست داده اند، با زور تبلیغاتی و مالی امپریالیستهای غرب به کف آورند. وگرنه چه معنا دارد که عده ای با همه امکانات مالی و غذائی و داروئی و پوشاکی و بهداشتی، آنهم بدون مجوز قانونی، در طی ماهها، نمایشات اعتراضی خودسرانه و طولانی راه بیاندازند و آشوب و بی ثباتی ایجاد کنند و ساختمانهای دولتی را اشغال نموده و حتی در موقعی که دولت آقای یانوکوویچ خواستهای آنها را می پذیرد، خیابانها را ترک نکنند و به خانه های خود نروند و خواستهای جدید مطرح کنند و آنرا تا حد کسب قدرت سیاسی ارتقاء دهند و نامش را به جای کودتا و تهدید و ارعاب، پیروزی دموکراسی جا بزنند؟ و گرنه چه معنا دارد که آنها تک تیرانداز بسیج کنند و برای ایجاد بلوا و آشوب و تزلزل عمومی، مردم عادی را بکشند، تا آنچه را که در اثر تحریکات بدون خونریزی کسب نکرده اند، با جاری ساختن خون و تحریک اعصاب عمومی بدست آورند. رویدادهای اوکراین پیروزی مردم اوکراین نبود، کودتای امپریالیسم غرب بود تا از اوکرائین برای منافع راهبردی خویش استفاده کند. اوکراین انبار غله اروپاست. ابر شرکتهای شل و شورون می خواهند برای استخراج 20 میلیارد متر مکعب گاز از لایه های عمیق سنگیِ نفت در زیرِ زمینهایِ مزروعی اوکرائین، در آنجا فعال شوند تا گاز اروپا را با نابودی محیط زیست در اوکراین، با شیوه استخراج آمریکائی تامین کنند و تا به امروز 350 میلیون دلار در این عرصه سرمایه گذاری کرده اند. امپریالیستهای غرب می خواهند شیره جان مردم اوکراین را بمکند، تا آنها برای تامین ادامه بقاء و حفظ اقتصاد خویش وامدار بانک جهانی و صندوق بین المللی پول گردند و به سازمان تجارت جهانی پیوسته و سیاست اقتصادی نئولیبرالی را که در جهان فاجعه آفریده است در اوکرائین پیاده کنند. دولت نازی ها که با یک کودتا بر سر کار آمده است، ادعا می کند که کشور ما ورشکسته است و به 35 میلیارد دلار در طی دو سال آینده برای نجات اقتصاد نیاز دارد. ایجاد هراس و ترسِ از مرگ بر جامعه اوکراین حاکم می شود تا دولت جدید همانطور که اعلام کرده است، تمام خواستهای صندوق بین المللی پول را به بهانه نجات اقتصاد برآورده سازد. ولی این خواستها به معنای افزایش قیمت کالاها، پائین نگهداشتن سطح دستمزد کارگران، حذف خدمات رایگان و یا اساسا خدمات دولتی، افزایش بهای برق، گاز، آب و... می باشد تا برای سرمایه گذاری های خارجی بازار اوکراین به بازای سود آور بدل شود. صندوق بین المللی پول که تا دیروز حاضر نبود به دولت قانونی وقت اوکرائین کمک مالی کند، در 28 ماه مارس 2014 اعلام کرد که حاضر است برای ممانعت از ورشکستگی اوکراین 18 میلیارد دلار وام به حکومت فاشیستی کودتا که نه دموکرات است و نه منتخب مردم و نه مداقع حقوق بشر بپردازد. این وام البته چیزی جز وام اسارت آور نیست. فشار اروپا برای امضای قرار داد همکاری با اتحادیه اروپا به دولت یانوکوویچ، که زیر بار آن نرفت، برای تحقق سیاست اقتصادی نئو لیبرالی در اوکراین بود. حکومت جدید دست راستی فورا این قرارداد استعماری را برای فروش اوکراین امضاء کرد و نمی شود با زور دروغ و تبلیغات آنرا خواست مردم اوکرائین جا زد. همین کار را دارد دولت روحانی با مردم ایران می کند. دولت منتخب یانوکوویچ ترجیح می داد که به اتحادیه گمرکی روسیه بپیوندد که از جمله روسیه سفید، ارمنستان، قزاقستان عضو آن هستند. طبیعی است که این امر نیز منجر به افزایش نفوذ روسیه و هدایت سیاستهای اوکراین شده و استقلال آنرا تهدید خواهد کرد. ولی پیوستن به قرارداد همکاری با اتحادیه اروپا یعنی نابودی همه صنایع سنگین اوکرائین که در شرق این کشور مستقر است. یعنی مداخله آشکار در امور داخلی اوکراین، یعنی پیشروی ناتو تا مرز روسیه، یعنی تقویت نازیسم در اروپا، یعنی افزایش خطر جنگ و ادامه سیاست نقض حاکمیت کشورها در سراسر جهان، یعنی یوگسلاویزه کردن جهان.

در زمانی که آشوبگران به نام مردم اوکرائین با نقض همه مقررات و قوانین اوکراین در "مایدان" گرد آمده بودند، آلمانها قهرمان سنگین وزن و سبک مغز بکس جهان، آقای ویتالی کلیچکو را که دست پروده بنیاد استعماری "کنراد آدنائر" است، مورد حمایت قرار داده تا نخست وزیر دست نشانده اوکراین شود؟؟!! اکنون نامی هم از این دست نشانده سنگین وزن، بی شخصیت، بی اهمیت و بی سواد مطرح نیست. انسان بی اختیار یاد این شعر می افتد:

از روئیدن خار سر دیوار دانستم

که ناکس، کس نمی گردد به این بالا نشستنها.

آنها در امور داخلی اوکرائین به مداخله آشکار پرداخته و مقامات رسمی شان در "مایدان" ظاهر شده و سخنرانی های تحریک آمیز می کردند که حتی خودشان حاضر نیستند به بروز یک نمونه مشابه آن، در کشور آلمان و یا جای دیگر در اروپا، اجازه تکرار دهند. آقای وستر وله(Westerwelle) وزیر امور خارجه آلمان در 5 دسامبر سال 2013 راهی اوکرائین شد و قبل از ملاقات با مقامات رسمی اوکرائین، در همراهی با عوامل آلمان در اوکراین، از فرودگاه عازم میدان "مایدان" گردید و در آنجا اعلام کرد: "ما به حضور اوکراین در اتحادیه اروپا خوش آمد می گوئیم". وی بعد از آن سنگ تمام گذارد و اضافه نمود: "ما در اوکرائین جانب هیچ حزبی نیستیم ما جانب ارزشهای اروپائی هستیم". ظاهرا برگزاری انتخابات آزاد و انتخاب دموکراتیک آقای یانوکوویچ یک ارزش اروپائی محسوب نمی شد. روسها طبیعتا نسبت به این دخالت آشکار در امور داخلی اوکرائین که جهت آشکار ضد روسی داشت، برآشفته شده و اعتراض کردند و آقای وستروله برای محکم کاری در پاسخ به اعتراض روسها اعلام کرد: "وقتی ما اروپائیها، با اروپائیهای دیگر نظیر اوکرائینی ها صحبت می کنیم، دخالت در امور داخلی نیست، بلکه از بدیهیات است". این اظهارات فاشیستی که حتی روسها را خارج از اروپا قرار می دهد و بوی هیتلریسم از آن به مشام می رسد، در وقاحت بی نظیر است و تنها بوی زبان زور را به مشام می رساند. آقای مک کین نامزد سابق ریاست جمهوری امریکا، از آمریکا با هواپیمای اختصاصی راه می افتد و چند هزار کیلومتر آنطرفتر با نقض حق حاکمیت ملی اوکراین، در میدان "مایدان" ظاهر می شود و در سخنرانی خود به صورت توهین آمیز، با پخش شیرینی میان حضارِ در "مایدان"، آنها را ترغیب به کسب قدرت سیاسی می کند.

دولت آقای یانوکوویچ حتی حاضر شد برای ممانعت از تجزیه اوکراین، برای رفع تشنج به عقب نشینی های خفت آوری که در  توافقنامه ای میان اپوزیسیون و دولت و تائید حضوری وزرای خارجه آلمان، فرانسه و لهستان و موافقت تلفنی وزیر خارجه روسیه، تدوین شده بود، تن در دهد. به موجب آن آقای یانوکوویچ آماده بود، انتخابات را به جلو بیاندازد، دولتی انتقالی بوجود آورد و در قانون اساسی اصلاحاتی مورد توافق اپوزیسیون به عمل آورد. این توافقنامه حتی مورد تحسین رسمی دول آلمان، فرانسه و لهستان قرار گرفت. طبیعی است که آقای یانوکوویچ می دانست که برنده انتخاباتِ آزادِ بعدی، خودِ اقای یانوکوویچ است و اپوزیسیون آلمانی-آمریکائی بختی ندارد. این حقیقت بر نماینده امپریالیستهای غرب نیز روشن بود. آنها بهیچوجه نمی توانستند به یک انتخابات آزاد تن در دهند، زیرا مردم اوکرائین که ماهیت سردمداران "مایدان" را شناخته بودند و مداخله امپریالیستها در امور داخلی کشورشان را می دیدند و بوی تعفن نازیسم را استشاق می کردند، حاضر نبودند خانم تیموشنکوی تبهکار و دست نشانده آلمانها را بر سر کار آورند. در این میان آمریکائی ها که با شعار "اروپا را بگائید"(fuck the EU) به میدان آمدند، زیر پای بکسور "مستقل، دموکرات" آلمانی را روبیدند و وی را مانند قابدستمال به زباله دان تاریخ افکندند و نامزدهای مورد علاقه خویش را با یاری نازی ها و تقویت آنها بر سر کار آوردند. کودتای اوکراین در حقیقت بدست آمریکائی ها و رو دست زدن به اتحایه اروپا  انجام شد و بویژه آلمانها را در مقابل روسها در موقعیت اقتصادی و سیاسی بسیاری بحرانی و خطرناکی قرار داد. آقای آرسنی یاتسنیوک(Arseniy Yatsenyuk) نخست وزیر کودتائی اوکرائین در حقیقت مرد مورد علاقه آمریکاست و باید سیاست نئولیبرالیسم آمریکائی ها را به بهترین وجه در اوکراین پیاده کند. روشن است که این آقای نخست وزیر قانونی نیست. مغایر قانون اساسی اوکرائین بر سر کار آمده است. از نظر قانون اساسی اوکرائین، خوب یا بد، هنوز آقای یانوکوویچ نخست وزیر رسمی و قانونی است. مضحک است که همین دشمنان قانون اساسی که در اوکرائین بر سر کار آمده اند و مورد تائید امپریالیستهای "دموکرات" هستند، جدائی شبه جزیره کریمه از اوکراین و پیوستن آن به روسیه را، ضد قانون اساسی اوکراین اعلام می کنند. البته این درست است که در قانون اساسی اوکرائین مبنای جدائی، تنها با رای همه مردم اوکرائین رسمیت دارد و هر منطقه و یا بخش از اوکراین نمی تواند و مجاز نیست با مراجعه به آراء مردمِ همان منطقه اعلام جدائی کند. ولی استناد به قانون اساسی زمانی مجاز است که این قانون در تمامیت خود مورد احترام و پذیرش همه مردم اوکراین باشد. نمی شود قانون اساسی را خودسرانه تغییرداد و یا تفسیر کرد. اگر قانون اساسی ملاک قضاوت است، نخست وزیر قانونی اوکرائین نامش یانوکوویچ است که در یک انتخابات دموکراتیک توسط مردم اوکرائین انتخاب شده است و هرگز نیز از مقام خود خلع نشده و استعفاء نیز نداده است. قانون اساسی اوکرائین حق اقلیت ملت روس را در استفاده از زبان رسمی روسی برسمیت شناخته است و نمی شود نازی ها یکشبه همه مواد قانون اساسی اوکرائین را لگدمال کنند و فقط موادی را به رسمیت بشناسند که می توان بر اساس شرایط روز آنرا به نفع خود مورد تفسیر قرار داد. قانون اساسی که یکبار به زیر پا برود، بدعتی را بنا می کند که همیشه مورد تعرض و تعدی قرار گیرد. رطب خوردگان منع رطب چون کنند.

پس محکوم کردن تصمیم جدائی مردمان شبه جزیره کریمه و یا حتی سایر مناطق اوکراین از نظر حقوقی، فقط یک ریاکاری صرف است. قانون اساسی اوکراین که باید مورد احترام مردم اوکرائین و همه همسایگان اوکراین باشد، میثاقی است میان همه مردم اوکراین که باید مورد احترام همه آنها در تمامیت خود باشد. قانون اساسی را نمی شود گزینشی پذیرفت. دولی که در امور داخلی اوکرائین دخالت کردند و در راسشان آلمان و آمریکا مسئول وضعیتی هستند که در اوکرائین پیدا شده است. آنها هم قانون اساسی اوکرائین را لگدمال کردند، هم به قانونِ احترام به حق حاکمیت کشورها، تف کردند و هم اعلام کردند که ناقض حقوق بین الملل و منشور ملل متحد هستند. در این میان آلمانها از همه بیشتر باخته اند. امپریالیسم گستاخ و توسعه طلب و وقیح آلمان چنان با اطمینان خاطر و خودخواهانه تاخت که سرش بر سنگ خورد و کار به جائی رسیده است که مقامات اسرائیلی به تحریفاتی که نازی های کودتاچیِ در قدرت در کیف، در تاریخ اوکراین می کنند و به تغییر محتوی کتب درسی پرداخته اند به اعتراض برخاسته اند. پیروزی نازی ها در اوکرائین حتی برای لهستانی ها و چکها نیز تولید نگرانی نموده است. رفتار نژادپرستانه آنها با مردمان روس آبستن تشنج در تمام مناطقی است که روسها در اروپا اقلیتی را در آنها تشکیل می دهند. راه در آمدن از بحران در اوکراین با زورگوئی و هَل من مبارز طلبیدن نیست. راه غلبه بر بحران احترام به قانون اساسی اوکراین، عدم دخالت در امور داخلی اوکراین از طرف قدرتهای بزرگ و بویژه اروپا و آمریکا و احترام به تمامیت ارضی و حق حاکمیت ملی مردم اوکرائین است. بحرانی که امروز در اوکراین بوجود آمده ریشه در توسعه نفوذ امپریالیسم غرب در جای پای ابرقدرت شوروی سابق دارد. آنها در پی محاصره روسیه از نظر نظامی و توسعه دامنه نفوذ پیمان تجاوزکارانه ناتو هستند و می خواهند با فشار اقتصادی و نظامی به منابع عظیم ثروت دست نخورده سرزمین روسیه و محاصره چین دست پیدا کنند. امپریالیسم روس نیز به این سادگی به زیر بار خطری که در آستانه مسکو قرار دارد نمی رود و با اتحادیه گمرکی خود در مقابل قرارداد مناطق آزاد تجاری غرب و سازمان تجارت جهانی ایستادگی می کند. امپریالیسم غرب در شرایط امروز جهانی امپریالیسم مهاجم و خطرناک برای تهدید صلح در جهان است. کمونیستها در شرایط کنونی نمی توانند نسبت به این خطر بالفعل تحت این عنوان که "همه امپریالیستند" بی تفاوت بمانند. کمونیستها باید در این شرایط خطرناک جهانی از حق حاکمیت کشورها، از تمامیت ارضی آنها، از عدم مداخله در امور داخلی کشورها که به بهانه های گوناگون صورت می پذیرد، دفاع کنند. کمونیستها باید ریاکاری امپریالیستها در دفاع از "حقوق دموکراتیک"، "انتخابات آزاد"، "مبارزه با فساد"، "تحقق حقوق بشر"، "آزادی بیان و قلم"، "آزادی تویتر و فیس بوک و شبکه مجازی" و... افشاء کنند و نشان دهند که حقوق دموکراتیک به مثابه مفاهیم اجتماعی طبقاتی اند و امپریالیستها گزینشی از آن برای نیات شوم خود استفاده می کنند. کمونیستها در شرایط کنونی باید از صلح جهانی و تقبیح جنگ حمایت کنند. حفظ صلح و رفع خطر جنگ به نفع خلقها و طبقه کارگر در جهان است.

در غیر این صورت امپریالیستها تبرئه می شوند، ریاکاری تبلیغاتی آنها برملا نمی شود و تجزیه اوکراین آغاز تجزیه سایر ممالک و افزایش خطر جنگ و فلاکت برای بشریت خواهد بود. کمونیستها واقعی در اوکراین باید برای تحقق این خواستها مبارزه کنند و مردم را بسیج نمایند. اوکراین برای مبارزه با هیتلر به استالین نیاز دارد.

 

حزب کارایران(توفان)

سه شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۳
www.toufan.org

۱۳۹۳ فروردین ۲۰, چهارشنبه

تجاربی آموختنی ازرویدادهای اوکرائین
 
در مورد اوکرائین نوشته های بسیاری از منظرهای گوناگون منتشر شده است. طبیعتا در این اظهار نظرها، شما با واقعیات و اکاذیب فراوان روبرو می شوید که کالبد شکافی آنها برای دادن آگاهی به مردم، بسیار ضروری است. قصد ما این نیست که سیر وقایع را توضیح دهیم، زیرا وضعیت به گونه ای پیش رفته است که بر این حقیقت همه دانسته وقوف کامل است، که نازیها در اوکرائین رهبری حرکت ساختگی و سازمان داده شده دست راستی ها را کسب کرده، و جامعه اوکرائین را به سمت استبداد فاشیستی و سرکوبگرانه و خونین پیش می برند. بعد از تسلط آنها در اوکرائین، بوی چرک و خون، جنگ و تهدید امنیت و صلح جهانی از سوی امپریالیسم مهاجم غرب به مشام می رسد.
 
کودتای فاشیستی در اوکرائین را نمی شود تنها با بیان وقوع آن خاتمه یافته و پذیرفته شده تلقی کرد و از زمینه های پیدایش آن چشم پوشید. باید نظاره کرد که دراوکرائین چه می گذرد و توضیح اوضاع اوکرائین از دید مارکسیست لنینیستها چگونه است.
 
پس از فروپاشی شوروی که دستآورد رویزیونیسم خروشچفی با آغاز اتهام به دوران سوسیالیسم به رهبری استالین بود، ضد کمونیستها و دشمنان خفته طبقه کارگر و بورژوازی سرنگون شده درشوروی، و درهمه ممالک سوسیالیستی سر بلند کردند و به سازماندهی خویش پرداختند. یورش به استالین یورش به سوسیالیسم بود و هست. آنها کمونیستهای صدیق را تصفیه کردند و قدرت را به دست یک قشر ممتاز بروکرات، که بورژوازی نوخاسته در ممالک "سوسیالیستی" بود، واگذار کردند. تجزیه اتحاد جماهیر شوروی اشتهای امپریالیسم مهاجم غرب را تحریک کرد تا هر چقدر می تواند بازارهای سابق ابر قدرت شوروی را به چنگ آورد و مناطق نفوذ خویش را به درون مناطق نفوذ سابق این ابر قدرت گسترش دهد. اقمار شوروی رویزیونیستی یکی بعد از دیگری به دامان امپریالیستهای مهاجم غرب افتادند.
 
امپریالیسم مهاجم غرب به روسها، بعد از فروریختن دیوار برلین و خروج سربازان روسیه وعده کرده بود، چنانچه آنها خاک آلمان شرقی را ترک کنند، هرگز منطقه نفوذ پیمان ناتو را به سمت مرزهای روسیه نکشانند. ولی با تضعیف روز افزون روسها، آنها به تعهدات امضاء شده پیمانهای خویش با روسها، همانطور که شرط سیاست است، وقعی ننهاده و تلاش کردند با خُلف وعده، پا به مناطق نفوذ روسیه بگذارند و بازارهای اقتصادی آنها را به چنگ آورده و قدرت نظامی وی را تضعیف کرده، به مرزهای روسیه نزدیک شده و به محاصره راهبردی امپریالیستهای ضعیفتر یعنی روسیه و چین بپردازند. اوکرائین همواره انبار غله اروپا به حساب می آمد و به خاطر زمین های حاصلخیزش، مورد توجه قدرتهای اروپائی و ابرشرکتهای امپریالیستی بود. هیتلر تسخیر اوکرائین را کسب فضای حیاتی برای آلمان تبلیغ می کرد و لزوم تسخیر آنجا را به این بهانه توجیه می نمود. وی نظریات خویش را در کتاب "نبرد من" تدوین کرده است.
 
پس ازفروپاشی شوروی، اروپائی ها و بویژه آلمانها تلاش کردند تحت نام اروپای متحد و تبلیغات گوشخراش و پر هزینه، به جلب افکار عمومی در اوکرائین بپردازند و حکومت آنجا را به سمت غرب با نقاشی ماهرانه "بهشت سرمایه داری" و دامن زدن به تخیلات پوچ و بی محتوی، جلب نمایند. آلمانها در این تهاجم تبلیغاتیِ سیاسی و ایدئولوژیک ازحمایت آمریکائی ها نیز برخورار بودند که می خواستند خودشان رهبری نفوذ به شرق اروپا و محاصره روسیه را مستقل از اروپا به کف آورند. آمریکائی ها در پشت سر آلمانها پا به منطقه نفوذ روسها می گذاردند، ولی نیتشان تامین سرکردگی خودشان بود و نه تامین سرکردگی اروپای متحد به رهبری آلمان.
حکومتهای بر سرکار دراوکرائین تا به امروز، حکومتهای دزد و فاسد و بخشی از مافیای سرمایه داری و اولیگارشی فاسد این کشور در قدرت بوده اند و هستند. در میان آنها شما نمی توانید با یک نیروی انقلابی و دموکرات روبرو شوید که مصالح مردم اوکرائین را مد نظر قرار دهد. خانم تیموشنکو که در فساد و تبهکاری شهره آفاق بود و سرانجام نیز به جرم تبهکاری به زندان افتاد، تنها با زور پول و اعمال نفوذ غرب در اوکرائین بر سر کار آمد و توانست از نیروی ضد کمونیستی که با یورش به سوسیالیسم دوران استالین در اوکرائین سربلند کرده بود، چند صباحی با سوء استفاده از نارضائی مردم از دست طبقه حاکمه فاسد اوکرائین، بر سر کار بماند. برای این کار وی و مشاوران غربی اش از تبلیغات ضد روسی و طرح "خطر شرق وحشی" در پشت پرده حمایت از وحدت "اروپای متمدن" سخن به میان آوردند، و خود را بخشی از خانواده اروپائی، با این استدلال که گویا در مقابل روسهای ضد اروپائی، قادرند "هویت تاریخی اروپائی" خویش را حفظ کنند، معرفی کردند. امپریالیسم آلمان تلاشی ناموفق کرد در زیر نقاب حمایت از "حقوق بشر" و اشاره به تمارض خانم تیموشنکو به بیماری استخوانی، و صدور گواهینامه های جعلی پزشکی از بیمارستان "شارتیه" برلن، این خانم تبهکار و فاسد را به خاطر خدماتش به امپریالیسم آلمان، به بهانه دریافت خدمات درمانی مناسب، از زندان آزاد ساخته و در برلن پروار نماید.
 
حکومت سرنگون شده ویکتور یانوکوویچ که در یک انتخاب "آزاد" به همان مفهوم بورژوائی و حتی مورد تائید خانم تیموشنکو و در زمان زمامداری ایشان بر سر کار آمد، رای اکثریت مردم اوکرائین را به صورت "دموکراتیک" به همان مفهوم تیموشنکوئی و بورژوائی آن کسب کرد و رسما مشروعیت قانونی یافت. مردم اوکرائین دیگر از دست چپاول و فساد دستگاه مافیائی خانم تیموشنکو به تنگ آمده بودند و به یانوکوویچ روی آوردند. مجلس اوکرائین با همان ملاکهائی نمایندگی خویش را در یک انتخابات "آزاد" به کف آورد، که در زمان ریاست جمهوری خانم تیموشنکو بدست آورده بود. تمام ارگانهای دولتی اوکرائین بر همان اساس "دموکراتیک" بورژوائی پا گرفتند. و با این معرفت کسی نمی تواند مدعی شود که حکومت فاسد ویکتور یانوکوویچ حکومتی غیر قانونی بود. آقای ویتالی کلیچکو قهرمان بوکس سابق که دست پرورده امپریالیست آلمان بود، تنها با 13 در صد آراء آنهم به زور هزینه های گزاف آلمانها و در همان انتخابات "دموکراتیک" به مجلس اوکرائین راه یافت.
 
امپریالیسم غرب که در پی استقرار سیاست نئولیبرالیسم اقتصادی خانمان برانداز و خرید اوکرائین و چپاول آن توسط ابر شرکتهای امپریالیستی بود و هست، در پی خصوصی سازی مؤسسات راهبردی، حذف گمرکات و گشودن دروازه های شهر بر روی سرمایه گذاران غربی، اخذ وامهای کلان از بانک جهانی و صندوق بین المللی پول برای به زیر سلطه کشیدن اوکرائین، لغو قوانینی که مانع فروش زمین به خارجیان می شد، مسلط کردن قوانین سازمان تجارت جهانی و منطقه آزاد تجاری به اوکرائین برآمدند. آنها می خواستند که اوکرائین با امضاء "توافقنامه پیوستن به اتحادیه اروپا"، در پنجه آنها اسیر شود و نتواند از زیر بار این اسارت آنها فرار کند و خود را به روسیه که از نظر تاریخی به آنها نزدیکتر است متکی گرداند. این سیاست موجب می شد که تمام صنایع اوکرائین به ویژه در شرق این کشور مضمحل شود و سرنوشت اقتصادی اوکرائین در دست ابرشرکتهای امپریالیستی غرب قرار گیرد. نظام برده داری مدرن با به زنجیر کشیدن مردم اوکرائین و گسترش فقر و فلاکت به عنوان پیش شرط بهره دهی بهتر، برقرار گردد. از نظر نظامی و سیاسی اخراج گام به گام ناوگان دریای سیاه روسیه از بندر سواستوپل و تغییر قانون اساسی اوکراین بر اساس تمایل به غرب و پیوستن آنها به اتحادیه اروپا، در دستور کار قرار گرفت. آنها می خواستند متن پیشنویس قرارداد منطقه آزاد تجاری بین اوکراین و اتحادیه اروپا را، که رئیس جمهور اوکراین آن را بعنوان تهدید منافع ملی کشور ارزیابی کرد به اوکرائین تحمیل کنند. برای اینکار جاسوسان، نازی ها و عوامل دست راستی به عنوان عوامل تحریک به شورشهای خیابانی، تخریب، ایجاد تزلزل و تشویش و مبتکرانِ بی ثباتی، که در کشورهای بالتیک تحت نظر اروپائی ها و آمریکائی ها آموزش دیده بودند، برای انجام "انقلاب مخملی" به میدان "مآیدان" در مرکز شهر "کی یف"، بدون مجوز قانونی، با همه امکانات تدارکاتی برای ماه های آینده و پوشش تبلیغاتی عوامفریبانه و سرتاپا دروغ، اعزام شدند. خواستهای آنها روز به روز و به صورت تحریک آمیز، و با حمایت نمایندگان امپریالیستها و شرکت گستاخانه آنها در نمایشاتِ اعتراضیِ عمالشان در "کی یف"، با توجه به بی کفایتی و بزدلی ویکتور یانوکوویچ رئیس جمهور اوکرائین، ارتقاء می یافت. آنها با فشار به نمایندگان منتخب مجلس، تلاش کردند که آراء آنها را تغییر دهند، که با موفقیت روبرو نشدند، ولی همین "دموکراتها" حاضر نشدند، تصمیمات مجلس را به رسمیت بشناسند و به آن گردن نهند و از پیوستن اجباری به اتحادیه اروپا منصرف گردند، آنها برای تشدید بی ثباتی و ایجاد فقدان امنیت و ایجاد رعب و وحشت، ساختمانهای دولتی را غیر قانونی اشغال کردند و آتش زدند و به جنگ و تیراندازی با پلیس پرداختند و مردم را تحریک و تحریص به کسب قدرت سیاسی نمودند. بیکباره همه آن افسانه های بورژوائی در مورد "انتخابات آزاد"، "دولت متکی بر قانون"، "احترام به حقوق اکثریت"، "دموکراسی"، "آزادی" و... همین که با منافع سیاسی طبقاتی آنها در تناقض قرار گرفت، به حرف مفت و یاوه گوئی بدل گردید. واقعا این اعمال خشونتبار و خودکامه چه قرابتی با ترویج اصول "دموکراسی" هائی دارد که افسانه اش را امپریالیستها تبلیغ می کنند؟ آیا نباید برای این همه ریاکاری عرق شرم را از جبین زدود؟
 
"جامعه مدنیِ" این وحوش نازی، که دو وزیر امور خارجه آمریکا و آلمان، آقای جان کری و آقای اشتاین مایر زیر بغلشان را گرفته اند، به مظهر توحش و خشونت همه جانبه بدل شد. کودتا گران نازی با یاری وزرای امور خارجه آلمان، فرانسه و لهستان و سایر سیاستمداران برجسته اروپا به دخالت آشکار در امور داخلی یک کشور مستقل برخاسته و حق حاکمیت ملی این کشور را به زیر پا گذارده و تلاش کردند از خارج با فشار و از درون با تسلیح نازی ها و فاشیستها قدرت سیاسی را از طریق یک کودتای نظامی به کف آورند. ولی همین سیاستمداران حاضر نیستند در کشور خودشان یک نمایش اعتراضی بدون مجوز وحتی مسالمت آمیز را تحمل کنند. آنها حتی حاضر نشدند به تقبیح اشغال ادارات دولتی و حمله مسلحانه به دسته های پلیس بپردازند. رسانه های گروهی آنها در روز روشن، شب را روز و روز را شب جلوه می دادند و این توهین به خرد جمعی جوامع غربی بود.
 
بی تردید یکی از همین اعمال کودتاگران در "کی یف"، در ممالک همین سیاستمداران "برجسته" اروپائی، کافی بود تا آنها پاسخ معترضان را قانونا و با گلوله بدهند. جائی که پای کسب قدرت سیاسی در میان باشد، تنها زبان گلوله قابل فهم است. رویدادهای عراق، کوزوو، یوگسلاوی، لیبی، سوریه و... مجددا تکرار می شد.
حق ملتها در حق تعیین سرنوشت خویش، اگر به نفع امپریالیستها نباشد، به خون کشیده می شود. این تجارب از طرفی نشان می دهد که حق تعیین سرنوشت ملل، چنانچه رنگ ضد امپریالیستی نداشته باشد، حرف مفت بوده و در بهترین حالت مانند کردستان عراق پایگاه ضد انقلاب منطقه و اسرائیل دوم می شود و از طرف دیگر حقوق دموکراتیک تنها در رابطه با مبارزه طبقاتی و کسب قدرت و حفظ قدرت سیاسی قابل تفسیر و تفهیم بوده و حقوق ناب و غیر طبقاتی وجود خارجی نداشته و نخواهد داشت. آنچه را که مشتی فریب خورده "دموکرات چپ" به علت ماهیت طبقاتی و یا معرفتی نمی توانستند بفهمند، امپریالیستها به آنها در سینی مبارزه طبقاتی دو دستی تقدیم می کنند، تا بینائی سیاسی خویش را باز یابند.
 
توگوئی رئیس جمهور آلمان آقای "گاک" برای همین گمراهان بود که بیان کرد: "به رژیمهای خشن نباید اجازه پنهان شدن در پشت اصول حق حاکمیت ملی و عدم مداخله داده شود". همین عقیده را وزیر دفاع آلمان، خانم اورزلا فون دِر لاینر با بیان اینکه "موضع جهانی آلمان عبارت از مداخله مسئولانه در هر مناقشه ای می باشد که ضروری تشخیص دهد"، تکرار و کامل کرد. به سخن دیگر "حق حاکمیت ملی و تمامیت ارضی" برای امپریالیستها حرف مفتی بیش نیست. در دنیائی که مناطق نفوذ امپریالیستها تقسیم شده است، آنها تنها از حق حاکمیتی حمایت می کنند که در تقسیم مجدد جهان منافع راهبردی آنها را تامین کند.
کودتا گران "دموکرات" بعد از احساس قدرت به تخریب تندیسهای لنین و قبر سرباز گمنام در جنگ میهنی ضد فاشیستی به رهبری استالین پرداختند. آنها بدنبال آن بودند که تندیسهای استالین رهبر جنگ بزرگ میهنی را به زیر بکشند، ولی هر چه گشتند مجسمه ای از وی نیافتند، زیرا این رویزیونیستها بودند که آنها را قبلا برای تسهیل کار فاشیستها پائین کشیده بودند. هر آنچه از گزند خیانت رویزیونیستها در امان مانده بود، بدست نازی ها بر باد رفت. این رویزیونیستها بودند که تندیس بزرگ استالین را به زیر کشیدند و با خروشچفِ دلقک در همفکری با امپریالیستها و تروتسکیستها هم آوائی می کردند. پائین کشیدن تندیس لنین ادامه سنت شکنی بورژوازی مافیائی نوخاسته شوروی بود که حالا نتایج خویش را به بار می آورد. نازی ها به دفاتر حزب رویزیونیست اوکرائین که در تهمت زدن به استالین و مبارزه با سوسیالیسم به دنباله رو خروشچف بدل شده بود، حمله کردند. حزبی که با روحیه همزیستی سالمت آمیز و گذار مسالمت آمیز خروشچفی و نفی مبارزه طبقاتی و با روحیه اعتماد بیکران به دشمن طبقاتی و کوربینی طبقاتی تربیت شده بود و هرگز آمادگی مبارزه بر ضد فاشیستها را نداشت. کسی که در استالین زدائی خروشچف و همپالکی هایش شرکت داشت و آشتی طبقاتی را جایگزین مبارزه طبقاتی کرده بود، بیکباره خود را خلع سلاح و بی اراده در مقابل تهاجم نازی ها دید و بدون مقاومت سرکوب شد. نازی ها به دفاتر و کمپیوترهای آنها دست یافتند، نام اعضاء و مشترکان نشریات آنها را بدست آوردند تا دمار از روزگار آنها بدر آورند. عنقریب ترورهای پنهان و آشکار در اوکرائین آغاز می شود. حزبی که به دشمن طبقاتی اعتماد می کرد، حال قربانی قهر و خشونت دشمن طبقاتی می شد. حزب کمونست اوکرائین(بخوانید حزب رویزیونیست اوکرائین-توفان) بدستور دولت جدیدِ هنوز بر سرکار نیامده، ممنوع شد. دموکراتهای امپریالیستی که از آزادی انتخابات و آزادی بیان و آزادی احزاب دم می زدند، در این تجربه زنده و تاریخی مجددا نشان دادند و ثابت کردند که درک از آزادی و دموکراسی، همواره طبقاتی بوده است و خواهد بود. افسانه آزادی های بی قید و شرط، ساخته و پرداخته دست امپریالیستها و عمال آنها برای خلع سلاح روحی زحمتکشان و عامل اسارت ذهنی آنهاست و باید با آن بشدت مبارزه نمود. تجارب اوکرائین برای افشاء "چپ های دموکرات"، و سوسیال دموکراتهای ایرانی بسیار آموزنده خواهد بود. کسانی که به جای تبلیغ مبارزه طبقاتی به نفی طبقات و مبارزه طبقاتی، به آرایش امپریالیسم و صهیونیسم می پردازند و به انکار دیکتاتوری پرولتاریا مشغولند، همان کسانی هستند که در آینده با شرکت در انقلاب مخملی، آب به آسیاب امپریالیستها خواهند ریخت.
 
یکی دیگر از شگرد نازی ها اسارت نمایندگان مخالف در مجلس و گروگان گیری آنها بود. نازی ها با نیروی مسلح این نمایندگان را حبس کردند و کارت نمایندگی آنها را که برای اخذ رای از آنها استفاده می شد، ضبط کردند و با کارتِ رایِ معتبر آنها، به صندوق های آراء، آراء "دموکراتیک"، برای احراز اکثریت ریختند و حکومت جدید نازی ها و دست راستی ها را در اوکرائین بر اساس رای "اکثریت" در مجلس اشغالی توسط اوباش مسلح، بر سرکار آورند. امپریالیستها به سخنگوئی وزرای خارجه آلمان، فرانسه و لهستان در توافقنامه مشترکی که با روسیه و دولت ویکتور یانوکوویچ بستند، تعهد کردند که یک دولت انتقالی بر سر کار آورند و پس از آن آقای ویکتور یانوکوویچ از مسند کار به نفع دولت جدید کناره گیری کند. هنوز مرکب این توافقنامه خشک نشده بود که نمایندگان امپریالیستها حس کردند که یانوکوویچ از توسل به اسلحه برای برقراری نظم هراس دارد. این بود که فرمان حمله را برای کسب قدرت سیاسی انحصاری و بدون انتخاب دولت گذار صادر کردند، به طوریکه یانوکوویچ مجبور به فرار شد، تا جان خود را نجات دهد. این تجربه نشان می دهد که تصمیمات بر اساس زور گرفته می شود. کسی که زور نداشته باشد بازنده است. تنها توازن قوا ممکن است مبنای بقاء توافقات امپریالیستی باشد. به مجرد اینکه این توازن برهم بخورد هیچ توافقی اعتبار و بقاء نخواهد داشت. تجربه اوکرائین محموله ای از آموزشهاست. آموزش از ماهیت حق تعیین سرنوشت ملتها از نظر امپریالیستها در دوران کنونی، بی اعتباری حق حاکمیت ملی و تجاوز به کشورها و دخالت بی شرمانه در امور داخلی آنها، آموزش در مورد مفهوم دروغین آزادی های بی قید و شرط و غیر طبقاتی و حمایت ریاکارانه از حقوق دموکراتیک و حقوق بشر، آموزش در مورد ماهیت انقلابات مخملی و تدارک امپریالیستها از سالها قبل برای چنین مواردی، آموزش از نقش رویزیونیستها در همدستی با امپریالیستها و صدمات جبران ناپذیری که آنها به جنبش کمونیستی جهانی زدند، آموزش از دوران پرافتخار رهبری رفیق استالین در شوروی که ضامنی برای صلح جهان و آسایش بشریت بود. تجربه اوکرائین که هنوز به پایان نرسیده است، دست همه یاران انقلاب مخملی در ایران را باز می کند که امپریالیستها سالهاست درصدند آنها را در انگلستان، دوبی، هلند، فرانسه، آلمان و آمریکا تربیت کنند و لشگری از خبرنگاران، کاوشگران، نویسندگان، نظریه پردازان، فعالان تواب سیاسی سابق، کارگردانان تاتر و سینما، سازمانها مشکوک غیر دولتی و جریانهای مشکوک فمینیستی در عرصه های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی از آنها ساخته و هر روز و هر شب در رسانه های گروهی فارسی زبان امپریالیستی به تجلیل از آنها پرداخته و از آنها شخصیت سازی نمایند. تجربه اوکرائین نشان می دهد که چگونه می شود مشتی تجزیه طلب ناسیونال شونیست را با نفرت ضد فارس مسلح کرد و به نسل کشی ترغیب نمود تا منافع راهبردی امپریالیستها تامین شود. این تجربه نشان می دهد که مبارزه ایکه نشئه ای از خواست ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی در آن نباشد آلت دست امپریالیستی است و به خشونت و خونریزی در خدمت منافع امپریالیستی بدل می شود. این است که مبارزه دموکراتیک باید با مبارزه ضد  امپریالیستی و ضد صهیونیستی عجین باشد تا دست خودفروختگان به بیگانگان باز گردد.
 
بررسی اوضاع اوکرائین را تنها در متن اختلافات روسیه و اروپا و آمریکا دیدن و با یک مهرِ ساده نگرانه "نزاع امپریالیستی" گریبان خویش را از تحلیل و افشاء امپریالیستها رها ساختن، کافی نیست. در اینجا حق حاکمیت کشورهاست که به زیر پا گذارده می شود و امپریالیستهای غرب با آگاهی در این راه گام می گذارند. باید به این جنبه مسئله تکیه کرد و آنرا افشاء نمود. این خطرناکترین جنبه این پدیده است که در لیبی و سوریه و کوزوو و... تکرار شده است. البته در خاتمه باید به یک نکته دیگر نیز اشاره کرد و آن اینکه سیاست اعمال نفوذی که امپریالیستهای اروپائی به سرکردگی آلمان برای تسخیر اوکرائین در پیش گرفته بودند در رقابت با امپریالیسم آمریکا به بحران دچار شده است. آمریکائیها ظاهرا توانسته اند از راه نرسیده، مُهر خود را بر این تحولات بکوبند و تمام رشته های آلمانها را پنبه کنند. ویتالی کلیچکو دست پرورده آلمان به کناری رانده شده و به صورت دلقک مسخره ای ناظر همدستی آمریکائی ها با حزب نازی اوکرائین است. آلمانها حاضر نیستند خطر تجزیه اوکرائین را بپزیرند، زیرا می تواند این تجزیه، عواقب بسیار بدی برای اتحادیه اروپا و بویژه آلمانها در آینده و در رابطه با روسیه داشته باشد. کار اوکرائین دارد به بن بست می رسد.
بزرگترین درس تاریخ از این تجربه این است، که بدون رهبری حزب طبقه کارگر، بدون مبارزه متشکل کمونیستی در تشکل واحد و بسیج توده های مردم، امکان ندارد بتوان بر دسیسه های امپریالیسم و دشمن طبقاتی فائق آمد. تجربه اوکرائین نشان می دهد که ضرورت احیاء یک حزب کمونیستی(مارکسیستی لنینیستی) که از سنتهای انقلابی دوران رهبری رفیق استالین در جنبش کمونیستی، الهام بگیرد و آنرا سرمشق رژه پیروزمند خود قرار دهد، وجود دارد و احساس می شود. پیروزی بر نازی ها و دست راستی ها، پیروزی بر امپریالیستها و ارتجاع سیاه، که سنتا همه عوامل و ابزار  قدرت و تتمه افکار عقب مانده را بیدک می کشند، بدون رهبری حزب طبقه کارگر که ستاد فرماندهی نیروهای انقلابی است، ممکن نیست.
 
حزب کارایران(توفان)
چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۲
www.toufan.org
 
 
 
                                                  
به زیر کشیدن تندیس سرباز گمنام در جنگ کبیر میهنی ضد فاشیستی                      نازی های تازه به قدرت رسیده اوکرائین به یاری امپریالیستها
 
ممنوع کردن حزب کمونیست(رویزیونیست) اوکرائین در سال

استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای حق مسلم مردم و به نفع مصالح ملی ایران است

چرا ما سند آخرین کنگره حزب کار ایران در مورد محیط زیست و انرژی جایگزین را مجددا تجدید چاپ می کنیم. دلیل آن این است که اخیرا در ژنو معاهده ای میان ایران و امپریالیستها به ضرر منافع ملی ایران بسته شد که پاره ای از سازمانهای سیاسی ایران از چنین خیانتی اظهار شعف کرده و برای تقویت استدلال خویش و لزوم انعقاد چنین موافقتنامه ای افسانه حفظ محیط زیست و وجود منابع نفت و گاز ایران را به میدان آورده اند. توگوئی اگر کشوری نفت داشت حق استفاده از انرژی هسته ای را ندارد و باید این حق مسلم خویش را به امپریالیستها و اسرائیل واگذار کند. اسرائیل چون نه نفت دارد و نه گاز و نه "امنیت"، حق دارد از انرژی هسته ای استفاده کرده و بمب اتمی داشته باشد.  این نوع استدلالات آنهم از زبان اپوزیسیون ایران که منافع ملی ایران را در پای قلدری و زورگوئی و منافع غارتگرانه امپریالیستی قربانی می کند، بسیار دردناک است. کسانی که در سیاست قادر نباشند برای 50 سال بعد برنامه ریزی کنند و تنها از امروز به فردا زندگی می کنند، بی جهت به کار سیاسی روی آورده و برای خود مشغله فکری و برای مردم ایران مرکز فاجعه ایجاد کرده اند. این نوع تبلیغات و تفکر، سیاستی به نفع امپریالیستهاست که در میان اپوزیسیون ایران اشکال گوناگون بخود گرفته است. برخی فقط به نعل و میخ می زنند، به بندهای معاهده ژنو ایراد می گیرند، ولی روشن نمی کنند انتقاد آنها از رژیم جمهوری اسلامی در چیست. آیا این سازمانهای اپوزیسیون با این اصل که استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای حق مسلم مردم ایران بوده و دستیابی به فنآوری هسته ای به نفع مردم ایران است، موافق اند و یا مخالف هستند. بهر صورت هر نیروی سیاسی در ایران باید در این باره نظر دهد و نمی تواند سکوت اختیار کند. کسانی که سکوت می کنند جریانهای سیاسی جدی نیستند. معلوم نیست علت وجودی و هویت سیاسی آنها چیست. با آسمان وریسمان به هم بافتن، رهنمود سیاسی به مردم ایران داده نمی شود، آنها بیشتر گیج می شوند. باید مشخص نظر داد، زیرا این سیاست ربطی به جمهوری اسلامی ایران ندارد. در ایران آزاد، دموکراتیک و انقلابی فردا نیز مسئله استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای در دستور کار نیروهای انقلابی قرار خواهد داشت. این سردرگمی و آشفته فکری عمدی و غیر عمدی در میان اپوزیسیون، ما را بر آن داشت که در این زمینه کمی بیشتر سخن برانیم تا مردم ایران ماهیت این اپوزیسیونها را نیز بشناسند. تا این اپوزیسیونها که معلوم نیست پاره ای از آنها را چه دستهائی می گرداند به مردم ایران پاسخگو باشند و از هم اکنون پاسخ روشنی چه غلط و چه درست به این مسایل داده باشند که نتوانند هر روز بیک رنگی درآیند. در گذشته برخی از همین اپوزیسیون سردرگم مدعی بود که آخوندها دارند بمب اتمی برای استفاده از آنها بر ضد مردم در نمایشات اعتراضی می سازند. برخی مرتب بر اینکه ایران دارد بمب اتمی می سازد تکیه می کردند تا حق مسلم مردم ایران را به نفع اسرائیل و امپریالیسم نابود کنند. این اپوزیسیون بیکباره خفقان گرفته و سکوت اختیار کرده است. جا دارد که اکنون به صدا در آید و در مورد معاهده ژنو نظر دهد. 

"سندی از مصوبات کنگره چهارم حزب کار ایران(توفان)

آذر ماه ١٣٨٩   دسامبر 2010

محیط زیست و انرژی جایگزین

ممالک امپریالیستی اروپا و آمریکا با تبلیغ فرهنگ مصرفی و افزایش تولید بی رویه برای کسب سود حداکثر مسئولیت واقعی آلودگی محیط زیست را بعهده دارند. آنها در قرن گذشته خوردند و بردند و به اقتصاد خویش به بهای نابودی محیط زیست که متعلق به تمامی بشریت است سر و صورت دادند و تجارب فراوان کسب نموده و به فن آوری پیشرفته دست یافتند. در اثر این ریخت پاشِ سرمایه داری، زمینی سوخته بجای مانده است که در تکامل خود امکان زیست بشر را به خطر می اندازد. سرمایه داری امپریالیستی در ممالک خود، قادر نیستند به زدودن سمومی که تولید کرده اند بپردازند. خاک آنها به علت کوچکی می تواند به انبار سموم و آب بارانهای اسیدی و رودخانه ها و دریاهای آلوده و مزارع مملو از کودهای خطرناک شیمیائی بدل شود. آنها این سموم را به صور قانونی و غیر قانونی به ممالک تحت سلطه صادر می کنند. آلبانی، کوزوو و ... نمونه های بارز آن هستند. صدمه ای که به جنگلها، آبهای زیر زمینی، افزایش گازهای سمی در فضا که به افزایش بیماریهای ریوی و پوستی منجر می شود، به منابع تغذیه دریائی وارد می شود، زنگ خطر را به صدا درآورده است. در مقابل این سیاست نابودی محیط زیست به مصداق بعد از مرگ من چه دریا چه سراب، مردم این ممالک به مقاومت برخاستند و دولتها را وادار کردند با تنظیم قوانین در حفظ محیط زیست بکوشند. بورژوازی امپریالیستی از این اعتراض عمومی برحق، ابزاری ساخت تا نخست به صنایع و فن آوری مدرنی دست یابد که آنرا در درجه نخست برای کسب رهبری در عرصه فن آوری بکار گیرد و با تبلیغات فراوان سیاست عامه پسند حفظ محیط زیست را جا بیاندازد. امپریالیست آلمان در این عرصه پیشتاز بود و رهبری فن آوری مدرن در این زمینه را به کف آورد و با زور تبلیغات و در کادر تضادهای امپریالیستی می خواهد آنرا به سایر امپریالیستها نیز تحمیل کند. زیرا در نتیجه توجه به محیط زیست، بهای کالاها افزایش یافته و از قدرت رقابت امپریالیست آلمان می کاهد. امپریالیستهای اروپائی با فشار آلمان و فشار افکار عمومی در داخل کشورشان و محدودیتهای جغرافیائی که داشتند مجبور شدند به این سیاست تن در دهند و در پی حفظ محیط زیست که بی توجهی به آن عواقب وخیمی در آینده دارد تلاش کنند. سخن از انرژی جایگزین به میان آمد که باید آنرا تکمیل کرد تا در فردای جهان بدون نفت و گاز بتوان از این انرژی برای بقاء بشریت استفاده نمود. این انرژی جایگزین در بهترین حالت تنها 20 در صد نیاز انرژی این ممالک را تامین می کند. برای تقویت این سیاست که در حقیقت تقویت بخش معینی از بورژوازی صنعتی در این عرصه است آلمانها به کسانیکه به صرفه جوئی انرژی با توسل به انرژی جایگزین دست می زنند مزایای مالیاتی و در حقیقت نوعی یارانه دولتی از مجموعه ثروت ملی در نظر گرفتند.
تبلیغات امپریالیستی آلمان که می شود روزی انرژی بادی و خورشیدی و... را جایگزین انرژی فسیلی و هسته ای، با این سطح تولید کرد با سیاست فروش کالاهای صنایع محیط زیستی آلمان صورت می پذیرد. انرژی جایگزین در واقع انرژی مکمل است و تنها می تواند در کنار انرژی هسته ای و فسیلی بقاء یابد و به طول عمر منابع انرژی بفزاید. تولید ابزار و وسایل و فن آوری انرژی جایگزین خود به انرژی متمرکز سنتی نیاز دارد. بدون انرژی سنتی نه می توان معادن مس را استخراج کرد، نه کابل مس تولید کرد و نه موتور و جنراتور برق بوجود آورد.
امپریالیست آمریکا که سر زمین وسیعی را در اختیار دارد به بهانه اینکه هنوز پژوهشهای علمی نتوانسته ثابت کند که افزایش گرمای کره زمین ناشی از گازهای گلخانه ایست حاضر نیست به فشار اروپائی ها تن در دهد و این امر مانند استخوان لای زخم در تمام همایشهای محیط زیست در جهان خودنمائی می کند. از این گذشته نباید فراموش کرد که امپریالیستها محیط زیست را برای سایر ممالک جهان نیز آلوده می سازند و بجای آنکه به آنها حداقل خسارتی بپردازند، از آنها طلب می کنند که از آلودگی محیط زیست جلوگیری کنند. در حقیقت امپریالیستها می کوشند ابزار دفاع از محیط زیست را در پشت چهره انسانی وسیله ای کنند تا از تحول و تکامل صنایع در این کشورها جلوگیری کرده و از تکامل آنها جلوگیرند. این کشورهای زیر سلطه و به اصطلاح غیر متعهد باید تنها انبار سموم ممالک امپریالیستی بوده و کالاهای خویش را از آن کشورها وارد کنند. دولت چین و روسیه به زیر بار این فشار اروپائی ها نرفته اند. چینیها می گویند که مسئولیت بیش از یک قرن آلودگی محیط زیست به عهده ممالک پیشرفته است و حال که ما در پی تکامل و گسترش صنایع خود هستیم ما را به آلودن محیط زیست متهم می کنند. طبیعتا اگر ممالک امپریالیستی کوچکترین صداقتی در حفظ محیط زیست و جان انسانها داشتند، باید حاضر می شدند که فنآوری و تجارب اکتسابی خویش را به بهای عادلانه در اختیار سایر ملل نیز قرار دهند تا آنها مجبور نشوند راه این ممالک را  از نو ادامه دهند و محیط زیست را بیشتر بیآلایند.
سیاست حفظ محیط زیست برای ممالک پیشرفته که به بهای نابود کردن محیط زیست به گرده دیگران، بار خود را به مقصد رسانده اند، این است که با علم کردن این سیاست از تکامل و تحول صنعتی سایر ممالک جلوگیری کنند. هدف آنها در واقع کسب سود حداکثر به بهای عقب نگهداشتن سایر ممالک است وگرنه چگونه می توان توضیح داد که به پاس قواعد و مقررات سازمان تجارت جهانی سرمایه های امپریالیستی به ممالکی هجوم می برند که از جمله قوانین برسمیت شناخته شده محیط زیست در آنها کاربردی نداشته و تولید کالای آنها ارزانتر تمام می شود. به سخن دیگر محیط زیست را می شود بجز در ممالک متروپل در سایر واحد جغرافیائی-سیاسی به زیر پا گذاشت. آیا این بهترین نمونه برای بی اعتقادی به مضمون واقعی محیط زیست که باید به رهائی انسانها و سلامتی آنها خدمت کند نیست؟
در ممالک متروپل با این سیاست عرصه های جدید ی از تولید وسایل و ابزاری و محصولاتی بدست آمده که برای حفظ محیط زیست لازم است. این ممالک این محصولات را به بهای گزاف صادر کرده و یا در بازار داخلی به فروش می رسانند و این در حالی است که هماهنگ با آن محصولات ارزان قیمتی از خارج از آن ممالکی وارد می کند که برای تولید آنها هیچیک از موازین محیط زیستی رعایت نشده است.
از این گذشته امپریالیستها ابزار جدید حقوقی برای به زیر سلطه کشیدن ممالک ضعیفتر اختراع کرده اند و آن حق آلودگی محیط است. به موجب این حق، هر کشوری مالک سهمیه معینی برای آلودگی هوا می شود و چنانچه از این سهمیه تخطی کرد باید جریمه بپردازد. وقتی پای حق به میان آمد، بی حقوق نیز عرض اندام می کند. این حق را از آن جهت اختراع کرده اند تا بتوانند فورا آنرا زیر پا بگذارند. ممالک امپریالیستی با فن آوری مدرن که تا کنون بر اساس تخریب محیط زیست بدست آورده اند، قادرند از تاثیر مخرب بسیاری مواد آلوده زا جلوگیری کنند و در نتیجه به افزایش تولید پرداخته، بدون اینکه از حد تعیین شده حق آلودگی تجاوز کرده باشند. این امر برای ممالک توسعه نیافته و یا عقب مانده تر ممکن نیست و لذا از نظر اقتصادی مقرون به صرفه نمی باشد و باید همواره در پس کاروان تمدن دوان دوان بدوند و هرگز قادر نخواهند بود این عقب ماندگی را جبران کنند. ایجاد حق آلودگی و تعیین سهمیه برای آن، ساز و کاری برای کنترل تولید سایر ممالک عقب مانده تر است. کنترل صنایع ممالک وابسته بدست ممالک متروپل می افتد.
برسمیت شناختن حد نصابی به عنوان حق آلودگی محیط زیست، در عمل به این معناست که هوا نیز به صورت کالا در می آید و فروشی می شود. دیگر نمی شود هوای مفت و مجانی تنفس کرد. روزی که انسانها بخاطر سیاستهای انسان براندازانه سرمایه داری مجبور شوند در خیابانها با ماسک حرکت کرده و در آینده با خود کپسولهای اکسیژن حمل کنند چندان دیر نیست. سرمایه داری کاری را که بعد از خصوصی سازی با آب آشامیدنی مردم در جهان کرد با استفاده از حق خصوصی کردن هوا با هوای مفت و مجانی می کند. هر جا سخن از حق می رود میزانی پدید می آید تا ناحقی را بذهن متبادر سازد.  
تنها راه برچیدن نظام سرمایه داری، جایگزینی آن با تولید برنامه ریزی شده سوسیالیستی است. در روی کره زمین می توان قوانین اقتصادی و سیاسی و حقوقی و... وضع کرد، ولی برای سوانح طبیعی، انتقال آب و خاک و وضعیت جوی که در ید اختیار انسانها نیست نمی توان بر مبنای حقوق ملل مرزهای جفرافیائی ایجاد کرد. حفظ محیط زیست فرامرزی است و در دولت واحد جهانی که بدنبال سود حداکثر نیست مقدور است. تنها دولتی می تواند محیط زیست را حفظ کند که سلامتی انسان برایش در مرکز توجه باشد و نه کسب سود حداکثر، تنها دولتی می تواند محیط زیست را حفظ کند که قانون اساسی تولیدش رفع نیازمندیهای مادی و معنوی انسانها باشد و انسان را در مرکز توجه خود قرار دهد و نه اینکه قانون اساسیش را کسب سود حداکثر بداند و اقتصادش را چنین لوکوموتیوی به حرکت در آورد. ولی این قانون اساسی تولید که انسان در مرکز توجه اش است قانون اساسی اقتصاد سوسیالیستی است."  
 
بر گرفته از توفان شماره   169 فروردین ماه 1393 آوریل سال 2014،  ارگان مرکزی حزب کار ایران(توفان)
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل)
 سایت کتابخانه اینترنتی توفان
سایت آرشیو نشریات توفان
توفان در توییتر
توفان در فیسبوک
 توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی