دانش و فن آوری بلای جان تحجر و مذهب
رژیم جمهوری اسلامی که ضد دانش و دانشگاه و دانشجو و دانش آموز و دانش پژوه است فکر نمی کرد شبکه اینترنت و رسانه های مجازی و تلفنهای همراه و دوربینهای الکترونیکی بلای جانش شود. آنها همه طلسمها را بکار بردند، وردها را خواندند و به سمت ماهواره ها فوت کردند و به عبادت نشستند و از پروردگار خواستند که جرج بوش را سنگ کند و الکترونها را در سیمها و امواج را در آنتنها بخشکاند ولی کارشان به جائی نرسید. دست بدامان چاه جمکران شدند و ناله در چاه سردادند که چاره چیست. از چاه تقاضای چاره کردند. چاه پاسخ داد که دعا کنید، ورد بخوانید، نماز بگذارید بروید در پشت بامها مس بکوبید، چندین بار طهارت بگیرید و غسل کنید تا جلوی پیشرفت دانش را بگیرید و نگذارید که مردم آگاه شوند که آنوقت چاههای جمکران به چاهک ها بدل می شود که سر شما را در آن می کنند.
روحانیت برای حل هر مشکلی یک آیه، یک سوره، یک ورد، یک دعا و یک توضیح المسائل و یک فتوا دارد. فراموش نکنیم امامزاده و دخیل نیز دارد. روحانیت این داروهای مذهبی را برای دیگران تجویز می کند. ولی خودش برای حل مشکلات از این داروها استفاده نمی کند. بجای زیارت کربلا به لندن می رود و تحت معاینه و معالجه قرار می گیرد و “چک آپ“ می کند. در مدارس ایران می خواهد علوم را اسلامی کند و بجای دانش انسان شناسی، آدم و حوا را عَلَم کند و تئوریهای چارلز داروین را بدور بیاندازد و از دانش زمین شناسی استفاده نکند که با تئوری مذهبی پیدایش زمین در تناقض است و... ولی از کارشناسان خارجی که مسلمان نیستند و کافرند برای رفع نیازهای خویش استفاده کند. رژیم جمهوری اسلامی ناچار است برای مقابله با تبلیغات رادیوهای بیگانه از دستگاههای ایجاد پارازیت استفاده کند و برای کنترل مردم از دستگاههای شنود ساخت آلمان.
رژیم جمهوری اسلامی به صنایع موشک سازی، تسلیحاتی و هسته ای توجه می کند در حالیکه کارشناسان در این زمینه باید به علوم ریاضیات، فیزیک و شیمی دست پیدا کنند تا بتوانند بدانش هسته ای مسلط شوند. رژیم جمهوری اسلامی حتی برای حفظ خودش در دنیای پر تضاد کنونی به علوم نیاز دارد. این آن تناقض است که جمهوری اسلامی با آن در گیر است.
نسل 22 خرداد همان نسلی است که در نتیجه تداخل دانشگاه و حوزه بوجود آمده است، همان نسلی است که آقای سروش با انقلاب فرهنگیش آنها را “اسلامی“ کرده بود و دانشجویان مقاوم و مبارزه را یا کشته بود و یا از دانشگاه اخراج کرده بود. این رهبران انقلاب فرهنگی که زیر چتر عوامفریب روشنفکری سنگر دانشگاه را برای چند صباحی شکستند و زندگیهای فراوانی را نابود ساختند نتوانستند اراده ملت ایران را درهم شکنند. در مقابل دانش بشری نمی شود مقاومت کرد. مذهب ضد علم است. مذهب محصول جهل بشر به طبیعت و اجتماع است. مذهب ناشی از نادانی است. با پیشرفت علوم، پایه های مذهب و هر آنچه تا دیروز معجزه بود و امروز دیگر دلایل پیدایشش معلوم است متزلزل می شود. بهمین جهت همه مذاهب با دانشگاه و علم سر دشمنی دارند. چون پیشرفت علوم را مرگ خود می بینند. آخوندها می خواهند با انقلاب مجدد مذهبی و اینبار نه به رهبری آقای سروش بلکه برهبری شیخ جنتی مغز دانشجویان را شستشو دهند. فرزندان این آقایان یعنی آقا زاده ها در خارج از ایران در دانشگاههای جهان به تحصیل مشغولند. آخوندها خرافات را برای جوانان ایران می خواهند تا سلطه آنها را به مثابه امر خداداد بپذیرند وگرنه در درون خود آگاهند که رژیم جمهوری اسلامی فانوس رو به باد است و آینده ای ندارد.
اکنون در ایران رژیم جمهوری اسلامی با این تناقض نیز روبرو شده است. در قرن بیست یکم نمی شود به 1400 قبل سقوط کرد و با همان استدلال مردم را فریفت. در قرن بیست یکم باید به دانش احترام گذارد و برای بقاء خود و برای بقاء جامعه خود، باید آنرا آموخت و بکار برد. ولی آموختن و بکار بردن دانش رودرروئی با خرافات است، رودرروئی با جهالت است و در عمل رودرروئی با جمهوری اسلامی است. این جمهوری اسلامی چوب دو سر طلاست! اگر به دانش تکیه کند و آگاهی مردم را افزایش دهد که در هر صورت جلوی آنرا نمی تواند بگیرد شمارش معکوس عمر فاسدش را آغاز کرده است و اگر جلوی آنرا بگیرد که بهر صورت موفق نمی شود از توان و قدرت روحانیت کاسته است و وی نمی تواند قدرتش را تحمیل کند. وی برای حفظ سلطه اش به کارشناس شنود نیاز دارد که بتواند با دستگاههای مدرن کار کند. وی برای اینکه مامور شنودش بشنود، باید کارشناس تربیت کند، برای اینکه بتواند سانسور رسانه ها و شبکه اینترنت را راه بیاندازد ناچار است کارشناس تربیت کند و این کارشناسان که خودشان با افکار آزاد دیگران و بحث و تبادل نظر آنها روبرو می شوند نمی توانند تحت تاثیر قرار نگیرند و این جبر زمان است و طبیعی است که چنین افرادی به مزخرفاتی نظیر هاله نور بدور کله احمدی نژاد فقط با تمسخر پاسخ می دهند. رژیم در یک کلاف سردرگم گیر افتاده است. این بن بست در عرصه نزاع دائمی میان آگاهی و نادانی است و در این عرصه این جهالت است که بازنده است.
روحانیت که در روی زمین، پرهیزکاری، امساک، تقوا را تبلیغ می کند و هر آنچه خوب و زیباست به بهشت حواله می دهد خودش در عمل به هیچکدام از این توصیه ها وقعی نمی گذارد و سهم امام را با یک کوزه آب بالا می کشد. روحانیت فرق چلوکباب با نان و پنیر را می فهمد و علیرغم اینکه مردم را به تناول نان و پنیر دعوت می کند ولی خودش منتظر بهشت برین که وعده اش را به مردم می دهد نیست تا در آنجا به انواع و اقسام اطعمه و اشربه دست بیابد. وی ترجیح می دهد بهشت را برای خودش در روی زمین برپا کند. وی برای این زندگی های افسانه ای به تحمیق مردم، به رواج نادانی و به بسط ترویج خرافات متوسل می شود. بهمین جهت جهالت و دشمنی با دانش و دانشمند و دانشجو و دانش آموز در ماهیت رژیم روحانیت است. حتی روشنفکران دینی نظیر سروش و یا مهاجرانی و نظایر آنها نیز مبلغان خرافات و ضد دانش هستند. کسانیکه مخالف سنگسار زنان در ملاء عام بوده ولی سنگسار زنان را در پادگانها تائید می کنند و یا بر قوانین بربرمنشانه قصاص صحه می گذارند نمی توانند از علمیت قوانین و نظریات اجتماعی حمایت کنند. آنها نمایندگان دینی “مدرنیته“ نیستند. ضد مدرنیته، ضد حتی حداقل گام به سوی مدرنیته یعنی جدائی دین از دولت و تبدیل دین به یک امرِ وجدانی و خصوصیِ ِ مردم، می باشند. دین نباید قطبنمای سیاست در اداره کشور قرار گیرد. اینکه یک آدم سیاستمدار می تواند بی دین و یا با دین باشد ربطی به جدائی دین از دولت ندارد. سیاستمدار متدین حق ندارد ملاکهای مذهبی را ملاک تشخیص برای اداره کشور قرار دهد. باین جهت ممالک متمدن قوانین اساسی مدرنی دارند که دین را امر خصوصی تلقی کرده و از دولت جدا نموده است. با شامبورتی بازی نمی شود دین را با سیاست مخلوط کرد.
نقل از توفان ارگان مرکزی حزب کارایران شماره 121 فروردین 1389
www.toufan.org
toufan@toufan.org
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر