از کتابسوزی تا آدمسوزی فقط یک گام است
جنجالی که بر سر آتش زدن قرآن در آمریکا بر پا شد ما را بر آن داشت تا بار دیگر در مورد راه صحیح برخورد به مذهب دست به قلم بریم.
یک کشیش گمنام آمریکائی که گویا زبان انگلیسی را نیز با مشکلات حرف می زند بنام تری جونز متعلق به کلیسای انجیلی شهر کوچک گینزویل در فلوریدا جشن کتابسوزان راه انداخت و مردم را فراخواند در جشن آتش زدن قرآن شرکت کنند. این کشیش در حال حاضر شهرت جهانی یافته و نامش بر سر زبانهاست. برخی اوقات دیوانه ای سنگی به چاه می اندازد که صدها عاقل از بیرون آوردن آن عاجزند و این حکایت این آقای کشیش در آمریکاست. جشن کتابسوزان که باستناد آزادی بیان صورت می گیرد طبیعتا نقض غرض است و نمی تواند این گونه تفسیر مورد تردید قرار نگیرد این اقدام مانند آن می ماند که کسی به استناد آزادی بیان جلوی آزادی بیان سایرین را بگیرد. تاریخ نشان داده که فاصله میان کتابسوزی و آدمسوزی فقط یک گام است. کتابها را که سوزاندی و کسی دم بر نیآورد، می توان معتقدان به آن کتابها را نیز با خیال راحت از سر راه برداشت. کتابسوزی مقدمه آدمسوزی است. ولی آیا می شود بیش از یک میلیارد انسان مسلمان را که به قرآن اعتقاد دارند با بمبهای خوشه ای، فسفری، میکروبی، شیمیائی و آغشته به رادیو آکتیو و... به قتل رسانید؟. پاسخ به این پرسش مسلما منفی است. دوران جنگ صلیبی به پایان رسیده است و برای بشریت راه گشا نیست.
نشریه کلنر شتات آنسایگه در شماره5 اکتبر 2010 خود خبر می دهد که ساکنین آبادی نشینهای یهودی بیک مسجد مسلمانان در بتلهایم حمله کرده تعدادی قرآن سوزانده، فرش های مسجد را به آتش کشیده بر ضد مسلمانان و پیامبر اسلام به زبان عبری به دردیوار شعار نوشته و مسجد را در حالیکه می سوخته ترک کرده اند. بنا به ادعای شهود این نخستین اقدام آنها نبوده است. فلسطینیها معتقدند که این عملیات سازمانیافته و تحریک آمیز برای ایجاد یک جنگ مذهبی است. آیا می توان بروز این وقایع همزمان را در آمریکا، اروپا و اسرائیل اتفاقی دانست؟
هواداران آتش زدن قرآن که خود از بنیادگران مذهبی مسیحی و یا یهودی هستند با این اقدام تحریک آمیز آهنگ آن دارند تا با اسلام مبارزه کنند. توگوئی که مذهب اسلام تنها مذهبی است که عقبگرا و ضد پیشرفت و علم است. استدلال آنها این است که ما از حق آزادی بیان و حقوق دموکراتیک شهروند آمریکائی و ما اضافه می کنیم شهروند اروپائی استفاده می کنیم و قرآن را آتش می زنیم. لازم به توضیح نیست که هیچکدام از مذاهب توحیدی حقوق دموکراتیک شهروندان را به رسمیت نمی شناسند و مردم را فاقد قدرت تشخیص دانسته و رهبری پیامبران را برای ممانعت از "انحراف و فساد" آنها ضروری می دانند و مسیحیت و یهودیت مذاهب مجزائی نیستند. دموکراسی و مذهب مانند آب و آتش اند. اینکه بیکباره کشیشی بیاد دموکراسی و حقوق شهروندی می افتد و برای سرکوب مخالف مذهبی به این اسلحه توسل می جوید بسیار سوء ظن برانگیز است. در آلمان کشیشها سالها در حجره های خویش به جوانان و کودکان تجاوز می کردند و بر روی برملا شدن اعمال زشتشان سرپوش می گذاشتند و زمانیکه برحسب اتفاق پرده از واقعه زشتی به کنار می رفت دادگاه ویژه روحانیت در درون کلیسا به آن رسیدگی می کرد و بر روی آن ماله می کشید. دادگاه ویژه روحانیت در قرن بیست و یکم در اروپا تحت کنترل قوه قضائیه نبود و در خارج از چارچوب آن عمل می کرد. رسانه های گروهی در حمایت ضمنی و یا مصلحتی از مذهب و کلیسای پرنفوذ کاتولیک بر این افتضاح شرم آور حقوقی دست نمی گذاشتند و آن را به بحث افکار عمومی برای تنویر آنها نمی گذاشتند بطوریکه مردم عادی فکر می کردند همه در مقابل قانون از حقوق مساوی برخوردارند و قانون استثناء را نمی پذیرد. آنها نمی دانستند که کلیسای کاتولیک مصونیت قضائی دارد و قدرت قوه قضائیه قادر نیست از در کلیسا بدرون رود. دادستان حق نداشت کشیشی را به جرم تجاوز مورد تعقیب قانونی مانند هر شهروند عادی آلمانی قرار دهد. در این جا روحانیت مدافع حقوق شهروندی و برسمیت شناختن قوه قضائیه نبود و از حقوق ویژه خویش که متعلق به دوران بربریت بود دفاع می کرد.
استفاده از حقوق مدنی برای روحانیت تا جائی برد دارد و مورد احترام است که منافع آنها را تامین کند. البته بسیاری از سیاستمداران لامذهب نیز چون میدان را برای تبلیغات سیاسی جانبدرانه خویش مناسب می دانند و می خواهند تجاوز به عراق و افغانستان و لبنان و فلسطین و... توجیه کنند در شیپور مبارزه با اسلام می دمند تا افکار عمومی لازم را برای قتل عام مسلمانها و به زیر سلطه کشیدن کشورشان فراهم آورند.
واقعیت مذاهب بیانگر نادانی عمومی است. هرچه بشریت به آموزش و علم بیشتر دسترسی پیدا می کند از دامنه نفوذ مذهب کاسته می شود. مذهب در زمینی رشد می کند که کود آن بی سوادی و عقب ماندگی است. مذهب دوای درد همه نادانستنیهاست، بذر مذهب در زمین جهل کاشته می شود و می روید و لذا تنها با این ارزیابی ریشه ای است که می توان راه مبارزه با مذهب به عنوان افیون توده ها را پیدا کرد.
در مبارزه با مذهب نمی توان به زور اسلحه متوسل شد و با قهر و اجبار مردم را وادار کرد از تعلقات مذهبی و اعتقادات دینی خویش دست بردارند. این اعتقادات ریشه چند هزار ساله در میان مردم دارند و زمینه های مادی برچیدن آن که بدرجه آگاهی عمومی نیاز دارد هنوز بطور کامل فراهم نشده است. این است که شمشیر کشیدن بر روی مذهب و از جمله مذهب اسلام دوای درد نیست و نظر کسی را نسبت به اسلام تغییر نمی دهد برعکس منجر به آن می شود که مسلمانان و نه تنها مسلمانان حتی اتباع لامذهب این ممالک نیز خود را مورد تعرض و تهاجم حس کنند و در مقابل یورش دشمن مذهبی که در حقیقت انگیزه سیاسی را بیدک می کشد جبهه گیری کرده به یورش متقابل دست زنند. ما از شکست بیسمارک در آلمان در مبارزه با مذهب با توسل به زور سخن نمی رانیم چون به گذشته نزدیک تعلق ندارد ولی خوب است به گذشته نزدیک و تجربه چند ده سال اخیر نظری افکنیم.
نازیها در جنگ جهانی دوم میلیونها یهودی را سربه نیست کردند و بطور سیستم یافته و ماشینی تصمیم گرفتند آنها را از بین ببرند. آیا در کارشان موفق شدند؟ هرگز! نتایج کار نازیها واکنشی را در جهان و در میان یهودیان موجب شد که از آن واکنش کشور متجاوز و صهیونیستی اسرائیل پدید آمد که خودش با عدم آموزش از گذشته مانند نازیها در پی قتل عام فلسطینیهاست. دولت ایران سالهاست که بهائیان را مورد تضییق و زندان و شکنجه و اعدام قرار می دهد و اماکن مقدس آنها را نابود می سازد و جان و مال و ناموسشان را آزاد اعلام می کند. آیا رژیم اسلامی ایران قادر شده است از نفوذ بهائیان بکاهد؟ هرگز! قرنها اکثریت سنی، شیعیان را مورد تعقیب و آزار قرار می دادند و ما با آخرین نمونه آن در لبنان و عراق و عربستان سعودی و یمن و بحرین و پاکستان و... روبرو هستیم. آیا آنها قادر شده اند از نفوذ شیعه جلوگیرند؟ هرگز! برعکس این اقدامات موجب مظلوم نمائی این مذاهب شده و زمینه همبستگی و قدرت آنها را افزایش داده است.
امپریالیستها که هم اکنون در ممالک اسلامی در جنگی جنایتکارانه درگیرند به تبلیغات ضد اسلامی نیاز دارند. آنها از اسلام هیولائی می سازند که گویا تمام زندگی خصوصی و دستآوردهای مردم غرب را تهدید می کند و با ایجاد چنین فضائی از ترس و وحشت اشغال سرزمینهای دیگران را توجیه می کنند. امپریالیستها دفاع از منافع اقتصادی کنسرنها را با پرده استتار حمایت از حقوق مدنی و دموکراتیک و حقوق بشر می پوشانند تا مردم خویش را برای دادن قربانی در عراق و افغانستان آماده کرده اشغال سرزمینهای فلسطینی را توجیه نمایند. افکار عمومی فکر می کند که این همه مخارج و قربانی برای حفظ دستآوردهای بشریت و نوع زندگی غربی که آنها برگزیده اند ضرورت دارد.
این اقدام کشیش آمریکائی که باید در روز 11 سپتامبر 2010 سالگرد تخریب برجهای دوقلوی تجاری در نیویورک صورت می گرفت موجی از حمایت افکار عمومی آمریکا را به همراه داشت و برنامه ریزان توانستند تا آنجا که نیازشان ایجاب می کرد از آن استفاده تبلیغاتی کنند. سپس فرمانده ارتش آمریکا در افغانستان و شخص اوباما وارد میدان شدند و با تکیه بر خطراتی که این اقدام می تواند برای سربازان آمریکائی و اتباع آمریکائی در جهان داشته باشد کشیش ماجراجوی آمریکائی را رام کردند که از قرآن سوزی فعلا دست بردارد.
اوباما گفت׃ "این اقدام گروه القاعده را تقویت کرده و می تواند به خشونت های جدی در کشور پاکستان و افغانستان منجر شود".
ریشه بازگشت به اصل و پناه بردن به مذهب در تهاجم جهانی سرمایه برای هویت زدائی ملتها، برای سامان دادن برده داری مدرن است و این در شرایط تسلیم رویزیونیسم در زیر نقاب سوسیالیسم در دوران جنگ سرد به امپریالیستهای جهانخوار و متجاوز، به بحران هویت سیاسی-اجتماعی-ایدئولوژیک بر جوامع منجر شد که سایه سنگینش را بر سر آنها افکنده است. فرار به عقب، بازگشت به منشاء در جستجوی هویت جدید برای تعریف موجودیت خویش آنهم در متن نادانی عمومی از ناگزیری وضع فعلی منشاء می گیرد.
بیش از یک میلیارد انسان روی کره زمین به قرآن به عنوان کتاب آسمانی احترام می گذارد. در همین سرزمین ایران که یک رژیم اسلامی خونخوار، فاسد و آدمکش بر سر کار است و مردم دستشان از دست آنها بر هواست و مستمرا به جمهوری اسلامی توهین می کنند جسارت آنرا را ندارند که قرآن را کتاب مقدس به حساب نیآورند. در ایران در خانه ای نیست که قرآن یافت نشود.
آیا با این وضعیت چنین بسیجی برای توهین و تحقیر قرآن برای بی اعتبار کردن دین اسلام موفقیت آمیز است؟ مسلما این عمل با شکست کامل روبرو می شود و بنیادگرائی را تقویت می کند.
فراموش نکنیم که در سال گذشته یک روزنامه نگار اروپائی کاریکاتوری از پیامبر اسلام به عنوان تروریست کشیده بود. این عمل وی که با همین اصل آزادی بیان و احترام به دموکراسی با جنجال رسانه های غربی توجیه می شد و مورد حمایت قرار گرفت آغاز آتش زدن قرآن است. اگر کسی که قرآن بر وی نازل شده تروریست است پس قرآن اش نیز تروریستی است. اگر می شود پیامبری را به استناد اصل آزادی بیان تروریست نامید و تصاویرش را به مسخره ترسیم کرد و آتش زد چرا نشود کتابش را آتش زد. موافقت با کار نخست منطقا موافقت با کار بعدی را به دنبال دارد و موجب تناقض نباید بشود. ولی تناقض گوئی غربیها که اقدام نخستین را صحیح ارزیابی کرده و اقدام دومی را نادرست می دانند از فقدان اصولیت آنها ناشی شده و این تناقض ناشی از ریاکاری آنهاست. اصل آزادی مذاهب و آزادی بیان که در قوانین اساسی این ممالک ذکر شده است با تفسیر قوه مجریه بر اساس مصالح سیاسی روز تفسیر می شود.
پیروان منصور حکمت که سیاست ضد مذهبی آنها در خدمت صهیونیستها و بنیادگراهای مسیحی است با افتخار از تروریست خواندن پیامبر اسلام حمایت کردند، در تائید سیاست امپریالیستها و صهیونیستها اعلامیه پخش کردند و به عنوان مسلمانان توبه کار سازمان علم نمودند و در کنار صهیونیستها همه حقوق دموکراتیک مهاجرین مسلمان را در اروپا در کنار نازیها و صهیونیستها بزیر پا گذاردند. باید از آنها پرسید که چرا در جشن کتابسوزان که نتیجه منطقی اقدامات گذشته آنهاست شرکت نمی کنند؟ به چه مناسبت رهبران این جریان صهیونیستی در شهر کلن آلمان فدرال مراسم چهارشنبه سوری آتش زدن قرآن را به استناد حمایت از آزادی اندیشه و بیان، مطرح نمی کنند؟ ازچی می ترسند؟.
حقیقت این است که این عده در کادر سیاست امپریالیست آمریکا که خطوط اساسی آنرا می توان در اثر ساموئل هانتیگتون تحت نام "نزاع تمدنها" یافت حرکت می کنند و با اشاره دست اوباما بالا و پائین می روند. وگرنه اگر ذره ای به اصول ادعائی خویش اعتقاد داشتند باید مراسم قرآن سوزی راه انداخته، فراخوان می دادند و از کشیش آمریکائی مانند بار گذشته که از کاریکاتوریست دانمارکی حمایت نمودند پشتیبانی می کردند. این تناقض گوئی و سردرگمی آنها در بهترین حالت ناشی از آن است که آنها ماهیت این مبارزه ای را که در گرفته است نمی بینند و نمی فهمند. آنها در سطح باقی می مانند و تصور می کنند که گویا واقعا نزاع بر سر آن است که یکی هوادار تمدن و ضد مذهب است و دیگری هوادار مذهب و دنباله رو سنت است. در حالیکه این یک مبارزه سیاسی است و باید آنرا در کادر سیاست نظم نوین امپریالیست آمریکا و سیاستهای راهبردی آن تحلیل کرد.
مبارزه با مذهب مبارزه با نادانی و جهل عمومی است و این امری نیست که در طی ده ها سال عملی باشد. به این جهت کمونیستها همیشه مبارزه با مذهب را در متن مبارزه طبقاتی دیده و از دریچه منافع مبارزه طبقاتی به آن برخورد کرده اند. یک کارگر نمازخوان که در تظاهرات و اعتصاب شرکت می کند و قرآن کوچکی در جیب دارد صدها بار ارزش و تاثیرش برای مبارزه بیشتر از یک روشنفکر ژیگولوئی است که در کافه ای در کلن نشسته میگساری کرده و قرآن را آتش می زند و برضد پیامبر اسلام به عنوان فرد تروریست اعلامیه پخش می کند. مبارزه با مذهب مبارزه ای طبقاتی، مبارزه ای طولانی است که حتی بعد از استقرار دیکتاتوری پرولتاریا در کشور نیز به پایان نمی رسد. باید ریشه های رشد مذهب را با تنویر افکار و اقناع خشک کرد و نه با چوبه دار.
*****
بر گرفته ازتوفان شماره 128 آبان ماه 1389 نوامبر 2010، ارگان مرکزی حزب کارایران
صفحه توفان در شبکه جهانی اینترنت. www.toufan.org
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل). toufan@toufan.org
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر